کد خبر 38679
تاریخ انتشار: ۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۱:۳۲

بهرام محمدي‌فرد گفت: خلبان سي 130 پاهايش شکسته و به خاطر شدت درد، دندان‌هايش را روي هم فشار داده بود و ساعتش به رغم دماي بالاي انفجارها هنوز کار مي‌کرد؛ آمريکايي‌ها تجهيزات زيادي به همراه آورده بودند، گويي آمده بودند تا بمانند!

بهرام محمدي‌فرد در گفت‌وگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا» اظهار داشت: من از سال 1355 عکاسي را به صورت حرفه‌اي آغاز کردم؛ بعد از آن در روزنامه جمهوري اسلامي در 2 اتاق با حدود 9 نفر روزنامه‌نگار و عکاس، فعاليتم را ادامه دادم و به خاطر کم بودن تعداد عکاس و به وقوع پيوستن وقايع مهم انقلاب دائماً آماده باش بوديم.

وي ادامه داد: حدود ساعت 14 جمعه 5 ارديبهشت 1359 از حزب جمهوري اسلامي خيلي سربسته به مسئولان روزنامه خبر دادند که آمريکايي‌ها به طبس آمده‌اند، دچار سانحه شده‌اند و امکانش هست که در منطقه حضور داشته باشند؛ بعد از ظهر در راه‌پله دفتر روزنامه بودم که سردبير به ما گفت بايد به طبس برويد. بنده به همراه شهيد «حسن باقري» که در آن زمان خبرنگار روزنامه جمهوري اسلامي بود و يک راننده، با جيپ آهو ظرف 15 دقيقه راهي طبس شديم و چون امکان حضور آمريکايي‌ها در طبس وجود داشت اسلحه هم با خودمان برداشتيم.

نخستين عکاس حاضر در شکست آمريکا در طبس يادآور شد: براي رفتن به طبس بايد حدود 120 کيلومتر جاده فرعي را طي مي‌کرديم؛ مسير رمل بود و گاهي به سختي خودرو را از رمل بيرون مي‌کشيديم؛ به پاسگاه ژاندارمري رسيديم؛ آنها از جريان مطلع نبودند و فقط مي‌دانستند از لشکر 77 خراسان، نيروهايي به محل حادثه اعزام شده‌اند؛ سربازان ژاندارمري در ابتدا به خاطر احتمال حضور کماندوهاي آمريکايي از رفتن ما به منطقه ممانعت کردند اما پس از اصرار شهيد باقري به همراه 2 نفر از آنها به منطقه رفتيم.

* مواجهه با تانکر سوخته راننده يزدي

وي بيان کرد: حدود 2 کيلومتر مانده بود که به محل حادثه برسيم که با يک تانکر سوخته که حامل نفت بود، مواجه شديم؛ ماجراي اين تانکر سوخته از اين قرار بود که ساعت 22 روز 4 ارديبهشت، بالگردهاي آمريکايي با مشاهده تانکر در آنجا، به طرف آن تيراندازي کردند و پس از انفجار تانکر فکر کردند که راننده تانکر که يزدي بود و کاظم باقرپور نام داشت، کشته شده است در حالي که آن راننده از ناحيه صورت تير خورده بود با استفاده از فرصت تاريکي شب از منطقه خارج ‌شد و در مسير با خودرويي که به طرف حادثه در حال حرکت بود، مواجه شد و او را وادار کرد که برگردد و راننده تانکر نيز سوار آن خودرو شد و به بيمارستان رفت.

* مشاهده‌ تلي از خاکستر بالگردها و جنازه‌هاي پودر شده نيروهاي آمريکايي

محمدي‌فرد اضافه کرد:‌ تقريباً ساعت 11صبح روز شنبه 6 ارديبهشت به عنوان نخستين گروه عکاس و خبرنگار به طبس رسيديم؛ از نظر مشخصات جغرافيايي، محل واقعه در 165 کيلومتري شهرستان طبس و 270 کيلومتري يزد قرار دارد و محل حادثه براي رانندگان محلي به «ريگ ‌شترا» معروف بوده است. آمريکايي‌ها دور تا دور محل حادثه و هليکوپترهاي سالم مين کار گذاشته بودند؛ فقط دو هلي‌کوپتر سالم در آنجا ديديم که يکي راست جاده و ديگري چپ جاده قرار گرفته بود؛ يکي از هلي‌کوپتر‌هاي منهدم شده که توسط جنگنده‌هاي خودمان بمباران شده بود و هنوز در شعله‌هاي آتش مي‌سوخت؛ از يک هواپيماي سي 130 و يک هلي‌کوپتر که به هم برخورد کرده و کاملاً سوخته بودند جز تلي از خاکستر و آلومينيوم ذوب شده چيزي باقي نمانده بود.

وي با اشاره به وضعيت نيروهاي آمريکايي که در حادثه طبس سوختند، افزود: ما در عکسبرداري و تهيه گزارش فقط 4 نفر از مزدوران آمريکايي را ديديم؛ خلبان سي 130 پاهايش شکسته و به خاطر شدت درد دندان‌هايش را روي هم فشار داده بود و ساعتش به رغم دماي بالاي انفجار بنزين هواپيما هنوز کار مي‌کرد و ديگر خلبانان و خدمه‌هاي هواپيما به بيرون پرتاب شده‌ بودند که هر دو کلاه داشتند؛ يکي به رو افتاده و يکي به پشت و سوخته‌ بود؛ جعبه سياه هواپيماي سي 130 نيز لابه‌لاي بقاياي هواپيما به چشم مي‌خورد که بعدها جسد 9 نفر را پيدا کردند که يکي از آنها ايراني بود.

* آمريکايي‌ها آمده بودند تا بمانند!

محمدي‌فرد يادآور شد: در 100 متري محل فرود هلي‌کوپتر‌ها نيز، آثار خون شهيد منتظرقائم که بر زمين ريخته بود، مشاهده شد؛ جعبه مهمات مختلف از جمله دو جعبه مواد منفجره، نوار فشنگ تفنگ m16، دو عدد تيربار، يک کلت سوخته و تعدادي بمب دستي، گاز اشک‌آور و حتي ديناميت و مقدار زيادي پوکه شليک شده و فانوسقه، جافشنگي، سه خشاب بيست تيري m16، دو دستگاه دوربين زاويه ياب و مقادير زيادي ماسک ضدگاز، چند چادر و دو سه تا چتر نجات، کلت سوخته کاليبر 5، مخازن بزرگي که بعداً ‌فهميديم براي تدارک سوخت اضافي همراه آورده بودند، تعدادي رختخواب و پروژکتور، مقادير زيادي شکلات و آدامس، تعداد زيادي موچين، پول‌هاي ايراني و خارجي و بعضاً سکه‌هاي نيمه سوخته، يک جيپ کوچک روباز و چهار موتور سيکلت پرشي تريل از جمله بقاياي کودتاي سوخته آمريکايي‌ها بود.

وي اضافه کرد: از محل حادثه عکسبرداري کردم و شهيد باقري نيز جزئيات صحنه را به دقت يادداشت مي‌کرد؛ مي‌خواستم داخل هلي‌کوپترهاي سالم بروم که شهيد باقري از اين کار ممانعت کرد و گفت «ممکن است مواد منفجره در داخل يا اطراف هلي‌کوپترها کار گذاشته باشند»؛ حدود 30 تا 40 نفر از نيروهاي لشگر 77 خراسان و فرماند‌ه‌شان سرتيپ قبادي، نيروهاي ژاندار‌مري از پاسگاه‌هاي رباط‌خان، رباط پشت بادام و حاجي آباد و مردم در منطقه حضور داشتند و منطقه را کنترل مي‌کردند.

* بمباران محل حادثه در طبس به دستور بني‌صدر بسيار پيچيده است

اين عکاس انقلاب و دفاع مقدس در خصوص شهادت شهيد «محمد منتظرقائم» فرمانده سپاه يزد، گفت: قبل از حضور ما در محل حادثه، پيکر شهيد منتظرقائم را با يک جيپ‌ از محل حادثه دور کرده بودند و کيف وي که در آن عکس و مدارک و کارت شناسايي سپاه بود، به زمين افتاده بود که از آن مدارک، عکس گرفتم؛ داستان بمباران محل حادثه به دستور بني‌صدر بسيار پيچيده است و هنوز پاسخي براي اين سؤال اعلام نشده است.

وي خاطرنشان کرد: حدود 2 ساعت در منطقه بوديم؛ پس از تهيه گزارش و عکاسي از منطقه، براي ديدن و عکس گرفتن از جيب‌ها و موتور‌ها به پاسگاه رباط خان که در مسير برگشتمان به طبس بود، ‌رفتيم. آنجا با فرمانده پاسگاه «استوار شريفي» حرف زديم و از جيپ و چهار موتور‌سيکلت که در آنجا بود، عکس ‌گرفتيم. روي صندلي سمت راست، آثار خون ديديم که استوار شريفي گفت «پس از بمباران بالگردهاي خودي در منطقه به دستور بني‌صدر، دست شهيد منتظرقائم بر اثر اصابت ترکش قطع شد و به شهادت رسيد، که او را با اين جيپ به پاسگاه رباط خان بردند».

* شهيد باقري خبرنگاري خلاق و تحليلگري بود

محمدي‌فرد در خصوص نحوه انتشار خبر و عکس در روزنامه جمهوري اسلامي، اظهار داشت: گزارش تصويري تهيه کرده بودم اما امکاناتي در شهرستان فراهم نبود تا عکس را ارسال کنم؛ شهيد «حسن باقري» هم گفت «حالا که تا اينجا آمده‌ايم براي زيارت به مشهد هم برويم» من گفتم «اين کار واجب‌تر از زيارت است و بايد هر چه زودتر به تهران برگرديم تا من اين گزارش‌هاي تصويري را تحويل دهم» چون ما نخستين عکاس و خبرنگار حاضر در صحنه بوديم، دلم مي‌سوخت و دوست داشتم قبل از همه عکس و گزارش ما منتشر شود؛ با شهيد باقري خيلي بحث کرديم اما شهيد باقري روي حرف خودش بود و راننده هم بدش نمي‌آمد به زيارت برود؛ مسير ما به سمت مشهد بود؛ بين راه شهيد باقري خوابيد و من به راننده گفتم «به تهران برگردد»، راننده هم برگشت؛ حدود 30 کيلومتر رفته بوديم که شهيد باقري پس از بيدار شدن از خواب، متوجه تغيير مسير شد و به راننده گفت «مقصد ما مشهد است و بايد دور بزند» بالاخره به مشهد رفتيم اما تا 5 ـ 6 ساعت من و باقري با هم حرف نزديم.

وي بيان کرد: ساعت 12 شب رسيديم مشهد و چون هنوز صفحه‌بندي روزنامه باز بود، شهيد باقري براي روز 7 ارديبهشت گزارش خود را تلفني ارائه داد؛ من هم عکس‌ها و گزارش تصويري را پس از بازگشت به تهران ارائه دادم که در روزنامه منتشر شد؛ شهيد باقري علي‌رغم جثه کوچکش، شجاع، خلاق و تحليگر بود.