کد خبر 41537
تاریخ انتشار: ۳ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۰:۰۸

يکي از نزديکان منابع اطلاعاتي ويکي ليکس در گفتگويي به افشاي حقايق بيشتري در مورد وضعيت جنگ عراق و سياست هاي غيرانساني دولت آمريکا پرداخت.

به گزارش مشرق به نقل از مهر، دو هفته نامه Western Front"" متعلق به دانشگاه واشنگتن در مطلبي نوشت: سال گذشته ويکي ليکس جهان را با انتشار صدها هزار سند محرمانه از دولتها به ويژه دولت آمريکا متعجب کرد. اين اسناد سبعيت ها و بيرحمي هاي دولت آمريکا و همچنين دوگانگي سياست خارجي واشنگتن را نشان مي دادند. اين افشاگري تلگراف هاي ديپلماتيک، گسترده ترين نشت اطلاعاتي در تاريخ آمريکا است و سبب تنش در دولن اين کشور شده، به طوري که بعضي از اين مقامات خواستار ترور موسس ويکي ليکس يعني جوليان آسانگ شده اند.

اولين کسي که اتهام افشاي سندهاي محرمانه آمريکا بر گردن وي است، برادلي مانينگ مي باشد که هم اکنون در زندان نظامي ويرجينيا حبس شده است. مانينگ از زمان دستگيري اش در جولاي 2010 در سلول انفرادي به سر مي برد. 10 آوريل يعني همين چند روز پيش حدود 300 تن از وکلاي قانوني، نويسندگان و کارشناسان با امضاي نامه اي خواستار توقف شکنجه هاي وي شدند.

دو هفته نامه دانشگاه واشنگتن آورده است: "ايوان نپن برگر" نيز يکي از کهنه سربازان جنگ عراق و متخصص اطلاعاتي سابق در ارتش است که در ماه مي 2004 از همان مدرسه اطلاعاتي که برادلي مانينگ فارغ التحصيل شده، مدرک خود را کسب کرد.

نپن برگر در گفتگو با نشريه دانشگاه واشنگتن به سوالات درباره ويکي ليکس، مانينگ و امنيت اطلاعات نظامي پاسخ گفت که بخشي از آن به شرح زير است:

رابطه شما با برادلي مانينگ چه بود؟
خوب من با برادلي دو نوع رابطه دارم. اول اينکه ما هردو به يک مدرسه اطلاعاتي مي رفتيم. بعد ما هر دو به شرکت براي کارآموزي فرستاده شديم و تجربيات مشترک زيادي داشتيم. برادلي مانينگ در عراق بود و آنچه در آنجا مي ديد را نمي پسنديد. او درباره فيلم آدم کشي ها حرف مي زد که غيرنظامي ها به دست نظاميان آمريکا به شکل بدي کشته مي شدند. او هيچ وقت نمي توانست به صحنه هايي که در عراق مي بيند، بي توجه باشد. به نظرم برادلي يک روز تصميمش را گرفت که تمام اسنادي را که در دسترسش هستند فاش کند. البته او تنها کسي نيست که اطلاعات را فاش کرده است.

من در عراق در شکنجه ها مشارکت داشتم. بخشي از شغل تحليلگر اطلاعاتي "نشان گاه" است. شما يک انسان را تحويل مي گيريد و و بعد او را روي يک کاغذ مي آوريد! زندگي او را پايان مي دهيد و روي يک کاغذ شرح آن را مي نويسيد. شما فقط بايد بدانيد او کجا زندگي مي کرده و بعد مي توانيد او را اسيرکنيد و بکشيد يا از او هرگونه بهره برداري کنيد و براي جاسوسي او را کار بگيريد. کارهاي مختلفي هست که شما مي توانيد با او انجام دهيد زماني که من در "نشان گاه" کار مي کردم قرار بود هر کس به دستمان مي رسد را بکشيم.

من فکر مي کنم هيچ آدمي نمي تواند براي مدتي مشغول اين کار باشد و بعد هم هيچ اتفاقي برايش نيفتد. بيشتر کساني که من با آنها به مدرسه اطلاعاتي مي رفتم و بعد با من به عراق آمدند يا مرده اند، يا خودشان را کشته اند و يا آقدر از نظر رواني به هم ريخته اند که در يک موسسه رواني نگهداري مي شوند. من هم هم اکنون از نظر رواني 50 درصد از کار افتاده هستم.

شما در عراق چه نوع دسترسي اطلاعاتي داشتيد؟
امنيت ارتش مثل يک باند روي يک زخم قفسه سينه است که اين زخم از شدت وخامت آب انداخته و فرو رفته است. يادم مي آيد زماني که آموزش مي ديدم، حتي قبل از آنکه مدرکم را بگيرم، آنها در مورد تلگراف هاي ديپلماتيک حرف مي زدند. در تلگراف ها بعضي ها گفته بودند که قبل از اشغال عراق، صدام خواهان مذاکره بوده و قصد رضايت دادن به مفاد توافق نامه صلح را داشته اما بوش قبول نکرده است. البته اين حرف ها چندان هم تاييد شده نبود. فقط برخي ها در تلگراف هاي محرمانه گفته بودند و خيلي ها هم خبر داشتند.

دسترسي که ما داشتيم جالب است. من در مدت يک سال هر روز صبح براي يک ژنرال دو ستاره خلاصه نويسي مي کردم. به خاطر همين اسناد محرمانه و فوق محرمانه را به راحتي در دسترس داشتم. بخش جالب مسئله اين است که سيستم پسوورد غربي که در اينجا روي همه کامپيوترها وجود دارد بهتر از آن سيستمي است که ارتش آمريکا روي کامپيوترهاي محرمانه گذاشته بود. به طور کلي دستيابي به سيستم هاي محرمانه آمريکايي ها چندان هم دشوار نيست.

آيا فکر مي کني پيمانکاران خصوصي ارتش نقشي در افشاي اطلاعات داشته اند؟
بله به طور کلي در آن زمان پيمانکارهاي مختلفي در عراق حضور داشتند و همين امر باعث مي شد که بتوانند به برخي از اطلاعات خصوصي به فراخور کارشان دسترسي داشته باشند. افرادي مثل من و برادلي مانينگ به اطلاعات محرمانه اف بي آي هم دسترسي آساني داشتيم. آنها ما را در آن بخش ها گذاشته بودند تا کارها را تسهيل کنيم و به ما اعتماد زيادي داشتند اما ما از آن شرايط بسيار رنج مي برديم.

آيا تمام اطلاعاتي که برادلي مانينگ فاش کرده از روي همان کامپيوترها بوده است؟
مانينگ به اطلاعات فوق محرمانه دسترسي داشت و در برخي از موارد حتي به اسنادي بالاتر هم دسترسي پيدا کرده بود. در واقع گويي دروازه هاي دسترسي به اطلاعات - از همه نوع- را براي وي بازگذاشته بودند.

فکر مي کني انتشار اين اسناد و به طور کلي ويکي ليکس چه تاثيراتي داشته است؟
من اعتقاد دارم انتشار اين اطلاعات سبب شده واقعيت ها آن طور که جريان دارند، به نمايش گذاشته شوند. حالا ديگر همه مي توانند بدانند واقعا در عراق چه اتفاقي افتاده است، آنچه ويکي ليکس انجام داد اين است که هرکس مي خواهد واقعيت ها را بداند، حالا ديگر به راحتي به آنها دسترسي دارد.

آيا فکر نمي کني موضع گيري ها در مورد ويکي ليکس و زنداني کردن برادلي مانينگ با اصول آزادي در آمريکا منافات دارد؟ اين فکر که کسي بتواند واقعيت ها را در يک جنگ پنهان کند، خنده دار است. اين هم که کسي فکر کند مي تواند مطبوعات را از آزادي بيان براي هميشه منع کند، خنده دار است. بخش دوم مربوط به مانينگ و رفتار صورت گرفته با وي است. اگر مانينگ در هر بخش ديگري کار مي کرد حالا شايد مورد حمايت دولت قرار مي گرفت اما چون او در ارتش بوده اين چنين مورد شکنجه قرار مي گيرد و اين موضوع هم نشان دهنده شکاف ميان موضع گيري هاي دولت آمريکا است.

افکار عمومي چه جيزهايي بايد درمورد مانينگ بدانند و چرا وي تا اين اندازه مورد اهميت است؟
برادلي مانينگ يک آمريکايي است و رفتاري که با وي انجام مي شود مي تواند به طور بالقوه با هر آمريکايي ديگري انجام شود پس مردم بايد نسبت به اين مسائل حساس باشند. دولت هاي آمريکا همواره قصد داشته اند واقعيت ها را از افکار عمومي پنهان کنند و خود را طرفدار دموکراسي نشان دهند در حالي که واقعيت ها چيز ديگري است.

امروزه برادلي مانينگ تحت شکنجه هاي گسترده است و دولت آمريکا خود را محق مي داند که به دليل فاش کردن واقعيت ها او را تا سر حد مرگ برساند! حالا لازم است که افکار عمومي جهان به کمک وي بشتابند.