متاسفانه اورژانس با حدود يكساعت تاخير آمد و جان بابابزرگ گرفته شد نميدانم اگر اين مرحوم در آتش سوزي فلان ساختمان قديمي جانش را از دست مي داد آيا اتفاق ديگري نمي افتاد؟
عده اي خود را سينه چاك نمي كردند؟ راجع به حقوق شهروندي صدها مطلب نوشته نمي شد؟ اون آقاي محترم؛ دست به نامه نمي شد؟ اون روزنامه محترم شهامت دارد اين عكس را عكس اول خود بزند و از سيستم اورژانس انتقاد كند كه چرا در پايتخت كشورمان؛ يك مصدوم بايد پنجاه و پنج دقيقه وسط خيابان بماند تا در امبولانس به مرحوم تبديل شود؟
شايد اين بابا بزرگ؛ عشق و عاطفه چندين نوه و دختر و پسر بوده باشد. شايد اين بابا بزرگ؛ نان آور يك خانواده باشد مرگ انسانها در تصادفات و تعلل سيستم هاي اوژانسي آنقدر برايمان عادي شده كه گويي يك ليوان آب خنك مي خوريم داشتم با خودم فكر ميكردم اگر اين پيرمرد؛ بابابزرگ بچه هاي رييس اورژانس بود؛ شب با چه رويي مي توانست به خانه برود و به بچه هايش بگويد بابابزرگ تان ؛ پنجاه و پنج دقيقه روي زمين ماند و در حالي كه پاهايش شكسته بود؛ جان داد واقعا نميدانم.
بعدا اضافه شد: تصادف راس ساعت ١٣:١٥ دقيقه به وقوع پيوست و ١٤:٣ دقيقه ؛ امبولانس رسيد( چهل و هشت دقيقه زمان صحيح است)