به گزارش وبلاگستان مشرق، حميد بزم شاهي اصفهاني در وبلاگ "بزمانه" نوشت:
يک ديالوگ توي آژانس شيشهاي بود که ميگفت "ما رفتيم به جنگ غوله ولي وقتي برگشتيم تو شهر مردم يه جور ديگه به ما نگاه ميکردند. آخه جنگ با غوله خلق و خوي ما رو عوض کرده بود"
اين يک واقعيت است که مشغوليت هر کس روي رفتارش اثر ميگذارد. اين نه خوب است و نه بد. من فکر ميکنم حاج منصور و مداحهاي ديگر همسلک او نيز تنديس و نماد "تولي و تبري" شدهاند. نمونهاي از جناب ابوذر که به هيچ وجه نميتوانند زبان در دهان نگه دارند؛ و همان را که فکر ميکنند ميگويند.
ولي اين که ما از آنان توقع داشته باشيم که مانند يک ديپلمات حرفهاي حرفهايش را جرعه جرعه بسنجد و مانند قطره چکان بيان کند واقعاً توقع بيجايي است! ذات تعمق و تدبر در مظالمي که به اهلبيت (ع) رفته است چيزي جز اين نيست که انسان را ديوانه ميکند! ميخواهم بگويم اين طبيعت اين کار است. فراموشي و غفلت نيز نعمتي است که خدا به ما داده است که اگر ميخواستيم مانند حاج منصور نسبت به تولي و تبري هوشيار باشيم واقعاً ديوانهتر از او ميشديم!
اما سوال من اين جاست. حزباللهيهايي که بحق از سخنان حاج منصور درباره رييس جمهور رنجيدهاند ريشه رنجششان کجاست واقعاً؟
آيا اگر همين حرف را نثار هاشمي ميکرد -که قبلاً هم کرده است-، ما باز هم ناراحت ميشديم يا دلمان خنک ميشد؟ آيا اگر اين حرفها را نثار احمد توکلي و محسن رضايي و لاريجاني ميکرد -که کرد- آيا ما رنجيدهخاطر ميشديم يا بالعکس آن را با آب و تاب بلوتوث ميکرديم -که کرديم-؟
انصاف بدهيم حاج منصور همان حاج منصور است، ادبيات همان ادبيات است و خط هم همان خط است، فقط اين بار تفاوتش اين است که تيغش کساني را گرفته که ما فکر ميکنيم نبايد ميگرفت! پس نگوييم حاج منصور خلاف شرع کرده، يا بداخلاقي کرده يا دشنام داده يا مستوجب حد و ... است؛ صادقانه بگوييم دليل ناراحتي ما فقط سياسي است!
شايد لازم باشد بار ديگر هم بگويم، هر کس را در جايگاه خودش بايد ديد. فوتباليست خوب فقط يک فوتباليست است نه يک مدير خوب، کشتيگير خوب يک کشتيگير است و نه سياستمدار خوب، حاج منصور هم حاج منصور است و نه يک ديپلمات يا سياستمدار خوب!