کد خبر 465593
تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۸

بازیکن جنجالی استقلال می گوید: من چند سال پيش نيز با مظلومی كار كرده‌ام، كوچك‌ترين مشكلي با اين سرمربي ندارم و با او خيلي خوب هستم، خيلي وقت‌ها با من صحبت مي‌كند و روحيه مي‌دهد، وقتي حمايت‌هاي مربي تيم را مي‌بينم سرم را هم براي او مي‌دهم.

به گزارش مشرق، قرار ما با جاسم كرار هتل آپارتماني بود در حوالي ميدان ونك، جايي كه او و خانواده‌اش در اين محل زندگي مي‌كنند و البته چند باري به دليل ندادن كرايه عذرش را خواسته بودند.

او براي اجاره‌ خانه بيرون رفته بود تا به قول خودش خانه‌به‌دوشي‌اش در تهران پايان يابد. اين موضوع باعث شد دقايقي زودتر از او برسيم. در لابي نشسته بوديم كه كرار آمد، برخورد اين بازيكن بسيار صميمانه و دوستانه بود. مي‌گفت فقط به يك شرط مصاحبه مي‌كنم، اگر ناهار را مهمان من باشيد حرف مي‌زنم در غير اين صورت نه...

دقايقي بعد در طبقه سوم اين هتل آپارتمان ناهار را صرف كرديم تا پاي حرف‌هاي بازيكني بنشينيم كه سوژه يكِ استقلال است. او بسيار مهمان‌نواز بود، مدام مي‌گفت: اگر خانه داشتم، خودم برايتان غذاي عراقي درست مي‌كردم كه از خوردنش لذت ببريد.

البته بايد اعتراف كنم جاسم كرار با آن بازيكن پرحاشيه و بداخلاق در زمين فوتبال دنيايي تفاوت داشت، تفاوتي از زمين تا آسمان. وقتي اين موضوع را به خودش گفتيم، خنديد و جواب داد: جاسم كرار واقعي همين است.

در بچگي ساكت و آرام بودم!

مي‌خواهم به سال‌ها پيش برگردم، به روزي كه متولد شدم، يازدهم ژوئن سال 1987 بود. پدر و مادرم درباره به دنيا آمدنم، خيلي حرف مي‌زنند. براي سلامتي‌ام نذر كرده بودند، نذر حضرت علي (ع). وقتي اين اتفاق افتاد، همه فاميل به خانه ما آمدند و تولد نوزادي كه پسر بود را تبريك گفتند. محله ما كوي انصار بود، منطقه‌اي در جنوب شهر نجف. زندگي متوسطي داشتيم، نه فقير بوديم و نه پولدار. پدرم مرد زحمت‌كشي بود. تلاش زيادي مي‌كرد تا خانواده‌اش زندگي آرام و خوبي داشته باشند. تنها پسر خانواده‌ام هستم و سه خواهر دارم.

شايد خيلي‌ها تصور كنند من شيطان و پرشر و شور بودم اما اصلاً اين‌طور نيست. پسر ساكت و خوبي بودم، ‌درست مثل الان (قهقهه مي‌زند) خانواده صميمي و گرمي داشتيم. عاشق آن روزهاي خوب هستم، روزهايي كه تمام خانواده دور هم جمع مي‌شديم.

50 هزار تومان اولين دستمزدم بود و به مادرم مي‌دادم

پدرم فوتباليست نبود اما عاشق فوتبال بود و ديوانه‌وار به اين رشته ورزشي علاقه خاصي داشت. هميشه تعريف مي‌كند، او مي‌گويد دوست داشتم پسرم به فوتباليست حرفه‌اي تبديل شود. اين علاقه باعث شد حامي بزرگ من باشد و همه جا از من حمايت كند. هر وقت در كوچه و خيابان بازي مي‌كردم، مي‌آمد و تماشا مي‌كرد. اگر بگويم مشوق اصلي‌ام پدرم بود، عين حقيقت است. يك روز در زمين خاكي محل‌مان، بازي داشتيم. خيلي خوب بودم، آن‌قدر خوب كه نماينده باشگاه نجف مرا صدا زد و گفت فردا بيا براي تمرين. اين يك اتفاق بزرگ در زندگي‌ام به وجود آورد. در ليگ برتر براي نجف بازي كردم. خيلي زود به بازيكن ثابت تبديل شدم. اولين قراردادم به پول ايران 50 هزار تومان بود. اين پول را به مادرم مي‌دادم. اين پول در آن زمان مبلغ كمي نبود. اگر من توانستم پيشرفت كنم و به فوتباليست خوبي تبديل شوم، دليل اصلي‌اش خانواده‌ام بودند. حمايت و دعاهاي اين عزيزان بود كه مرا به جايگاه فعلي رساند.

الوكره مثل استقلال بود!

اوج فوتبال من در المپيك آتن شكل گرفت. حتماً در خاطرتان هست كه تيم ملي عراق توانست عملكرد فوق‌العاده‌اي را به نمايش بگذارد. توانستيم با پشت ‌سر گذاشتن رقباي خود به جمع چهار تيم پاياني اين رقابت‌ها صعود كنيم. من گل حساسي را برابر استراليا به ثمر رساندم كه باعث شد به نيمه‌نهايي برسيم. اين شاهكار عراق در يونان بود و شايد اگر كمي شانس بيشتر داشتيم، به فينال نيز مي‌رسيديم اما صدافسوس، من هنوز كه هنوز است ياد آن روزها مي‌افتم، ناراحت مي‌شوم!

شايد ندانيد اما من تنها بازيكن عراقي هستم كه از تيم المپيك، لژيونر شدم و به قطر رفتم. بعد از پايان اين رقابت‌ها بود كه الوكره قطر پيشنهاد داد و با بررسي تمامي جوانب و مشورت با خانواده‌ام راهي اين تيم شدم.

كرار مي‌خندد و بعد ادامه مي‌دهد: الوكره درست مثل استقلال بود! وقتي كه قرارداد بستم، يك خانه ويلايي و شيك در بهترين جاي شهر به من دادند. يك ماشين BMW آخرين مدل برايم در نظر گرفتند و طبق قراردادي كه بستم، بدون يك روز تأخير تمامي پولم را به حسابم مي‌ريختند! از شوخي گذشته فوتبال قطر شايد از نظر فني نسبت به ايران پايين‌تر باشد ولي خودتان مي‌دانيد نسبت به امكانات خيلي بالاتر هستند و قابل قياس نيستند. هر تيم چند زمين درجه يك براي تمرين كردن دارد. در استاديوم اختصاصي خود بازي مي‌كنند و پول و پاداش بازيكنان را در تاريخ مقرر مي‌دهند. واقعاً معني فوتبال حرفه‌اي را در قطر فهميدم.

تراكتور در قلب من است

آغاز فوتبال من در ايران با تراكتورسازي شكل گرفت. خاطرات بسيار خوبي از تبريز و مردمانش دارم. يكي از بهترين سال‌هاي فوتبالي‌ام را در اين تيم پشت ‌سر گذاشتم و هنوز كه هنوز است عاشق تراكتور و هواداران عزيزش هستم. اگر از من بپرسيد به كدام تيم‌هايت علاقه بيشتري داري، از استقلال و تراكتورسازي نام مي‌برم. واقعاً در تبريز شور و هيجان زيادي ديده مي‌شود. هواداران تراكتور عاشقانه تيم شهرشان را دوست دارند و همه جا با ياد تراكتور هستند، خودتان ديده‌ايد كه تراكتور هرجا مي‌رود، تعداد زيادي از هواداران تبريزي حضور دارند. اگر اشتباه نكنم 47 بازي براي تراكتورسازي انجام دادم و 12 گل به ثمر رساندم. هيچ‌وقت فراموش نمي‌كنم وقتي با محروميت از سوي كميته انضباطي فدراسيون فوتبال روبه‌رو شدم، هواداران تبريزي حمايت ويژه‌اي از من داشتند. همين الان هم لطف زيادي نسبت به من دارند. خاطرات جالب و خوبي دارم. يك روز در خيابان بودم پيرمردي صدايم زد، نزد او رفتم و دقايقي با يكديگر صحبت كرديم. چند عكس يادگاري با من گرفت و بعد گفت يك دقيقه صبر كن تا بروم آن‌طرف خيابان و بعد برگردم. سه، چهار دقيقه بعد با شاخه گلي آمد و آن را به من تقديم كرد و گفت: تو را مثل پسرم دوست دارم، براي تماشاي بازي‌هاي تراكتور به استاديوم مي‌آيم و از گل‌هايي كه براي ما مي‌زني، ممنون هستم و اميدوارم سال‌هاي سال در تراكتور بازي كني و ما از ديدن بازي‌هايت لذت ببريم. شايد برخي‌ها تلاش كردند رابطه من و تبريزي‌ها را خراب كنند اما هيچ‌وقت موفق به انجام اين كار نمي‌شوند. تراكتورسازي در قلب جاسم كرار براي هميشه خواهد ماند و اين تيم را فراموش نمي‌كنم.

ديوانه نجف

اگر بگويم ديوانه نجف هستم، دروغ نگفته‌ام. هيچ‌ جاي دنيا را با نجف عوض نمي‌كنم و هميشه گفته‌ام، مي‌گويم و باز خواهم گفت نجف بهترين و زيباترين شهر دنياست. حيدر لقب امام عاشقان است، اسم پدرم حيدر است و اسم مرا هم از امام علي (ع) گرفته‌اند. جاسم كرار، نوكر، خادم، مخلص و خاك زير پاي مولايش علي (ع) است. اگر روزي 5 ساعت، فقط 5 ساعت حق مسافرت داشته باشم، به نجف مي‌روم و برمي‌گردم. اگر علي نبود، زمين و آسمان وجود نداشت، اگر اهل بيت نباشند، نه دنيا هست نه زندگي، ما نبوديم. امام حسين (ع) الگوي همه مسلمانان و شيعيان جهان است. همه مي‌دانند در كربلا چه غوغايي برپا شد. او شهيد شد تا اسلام بماند و من شيعه الان روبه‌روي شما بنشينم و حرف بزنم. من اگر در ايام محرم كاري مي‌كنم يا نذري مي‌دهم، وظيفه‌ام است. حضرت زينب (س) با چه مرارت و رنج‌هايي از كربلا تا شام پياده رفت؟! براي چه بود؟ به خاطر ما. پس در اربعين وقتي پياده به سمت كربلا راه مي‌افتم، كار ناچيز و كوچكي است. هرچه دارم از كنار نام اين عزيزان بوده است. عشق به اين بزرگواران در خون من است و تا آخرين لحظه زندگي‌ام نيز مي‌ماند. لطفاً تمام اين حرف‌هايم را بدون كم و كاست بنويس، بگذاريد همه بدانند كرار زندگي‌اش را در راه خدا مي‌دهد.

من بداخلاق نيستم

شايد خيلي‌ها تصور كنند جاسم كرار آدم بداخلاقي است ولي به خدا اصلاً اين‌طور نيست. تمام آنهايي كه مرا از نزديك مي‌شناسند و با خصوصيات اخلاقي‌ام آشنايي دارند، به خوبي مي‌دانند نه بداخلاق هستم و نه دعوايي. هر آدمي اشتباه مي‌كند، من هم اشتباهاتي در زندگي داشته‌ام و منكر آن نيستم. منظور من ذات و شخصيت دروني انسان‌هاست. اين تصوراتي كه درباره‌ام وجود دارد با واقعيت فرسنگ‌ها فاصله دارد. هميشه در زندگي‌ام سعي كرده‌ام جوري زندگي كنم كه دل كسي را نشكنم. شايد از خودتان بپرسيد برخي از رفتارهاي من ناراحت‌كننده بوده است كه درباره‌اش حرف دارم. من مغرور نيستم و به يك بچه 10 ساله احترام مي‌گذارم تا پيرمرد 60 ساله. گذشته‌ام را فراموش نكرده‌ام، به كسي زور نمي‌گويم اما زير بار حرف زور نيز نمي‌روم. حق كسي را نمي‌خورم، حاضرم سر يك موضوع با شما شرط ببندم، برخي از فوتباليست‌ها را ديده‌ام كه وقتي 30، 40 هوادار براي گرفتن امضا و عكس يادگاري نزدشان مي‌آيند، سريع فرار مي‌كنند اما من تا آخرين نفر مي‌ايستم و هيچ‌وقت نه نمي‌گويم. رفتگر شهرداري شغل شريف و پرزحمتي دارد، اين را براي ريا بر زبان نمي‌آورم، من بازيكناني را ديده‌ام كه از عكس گرفتن با اين افراد عزيز خودداري مي‌كنند. يك روز رفتگري مرا صدا زد و از ماشين پياده شدم. مي‌خواست عكس بيندازد، يك لحظه گفت لباسم را عوض كنم قبول نكردم. دستم را دور گردنش انداختم و عكس گرفتيم. افتخارم اين است، حتي حاضرم جارو را از دستش بگيرم و كمكش كنم. آنها زحمت‌كش هستند. دين من و شما مي‌گويد هيچ‌كس بالاتر از ديگري نيست و همه انسان‌ها برابر و برادر هستند. اين آويزه گوش من است. الان يك عكس نشان شما مي‌دهم شايد برايتان خنده‌دار باشد اما ماجراي جالبي در آن نهفته است (در اين لحظه كرار تلفن همراهش را برمي‌دارد و عكسي را به ما نشان مي‌دهد. در اين عكس او در زمين مشغول بيل زدن و تمام بدنش گِلي است. درباره ماجراي اين تصوير توضيح داد): من در نجف مزرعه دارم. چند كارگر در مزرعه كار مي‌كنند، آبياري انجام مي‌دهند، شخم مي‌زنند، وقتي خودم آنجا مي‌روم، لباسي شبيه كارگرانم مي‌پوشم، بيل را از دست‌شان مي‌گيرم تا احساس خستگي كنم و فشار كار را بفهمم. اين عادت من است. خاطره ديگري نيز مي‌توانم تعريف كنم، دوست داريد بشنويد؟! يك روز مي‌خواستم جلوي در خانه‌ام را جدول بزنم. مردي آمد در ابتدا به خانواده‌ام گفت 100 دلار مي‌گيرم و جدول‌بندي مي‌كنم. همين كه خواست شروع كند مرا شناخت و اين بار هزار دلار خواست! اگر مي‌گفت اين مبلغ را به من بده، مي‌دادم اما نمي‌خواستم پول زور بدهم. در جواب پاسخ دادم شما نمي‌خواهد اين كار را انجام بدهيد. رفتم منزل و لباس‌هايم را عوض كردم. گفتم خودم درست مي‌كنم. مشغول كار بودم كه دوستانم ديدند و به كمكم آمدند. آنها نمي‌خواستند بگذارند من كار كنم ولي من آدمي نيستم كه كناري بنشينم و ديگران كار كنند. اين درست كه من فوتباليست و ستاره هستم ولي اين زماني است كه درون زمين فوتبال باشم و يا بخواهند مصاحبه كنند اما در زندگي شخصي‌ام آدم معمولي هستم مثل همه انسان‌ها.

من زياده‌خواه نيستم

اگر بخواهيم يك بازيكن را تعريف كنيم بايد از تمام ديدگاه‌ها و زوايا او را بررسي كنيم. بازيكن بايد تابع باشگاه باشد، به قراردادش عمل كند، در تمرينات شركت كند و بكوشد بهترين نمايش‌ها را به اجرا بگذارد. حالا باشگاه در قبال بازيكن چه وظايفي دارد؟ جز اين است كه به تعهداتش عمل كند؟ جز اين است كه بازيكن را زير پوشش خود قرار دهد؟ من علي‌رغم اينكه ابتداي فصل با استقلال قرارداد نداشتم در تمرينات شركت كردم. براي استقلال جلوي سياه‌جامگان به ميدان رفتم، خب وقتي من اين كارها را در حد توانم انجام مي‌دهم، باشگاه نيز حداقل بايد شرايطي را فراهم كند كه من آرامش ذهني و روحي داشته باشم. مشكل من زياد نيست، حاضر هستم قول بدهم اگر نيمي از خواسته‌ها و تعهدات انجام شود كوچك‌ترين مشكلي نداشته باشم. من يك خارجي محسوب مي‌شوم، از كشورم، زادگاهم، خانواده‌ام، همه و همه گذشته‌ام و به ايران آمده‌ام. طبيعي است كه روي مبلغ قراردادم حساب كنم. به نظر شما اگر خانه نداشته باشم و خانواده‌ام در آرامش نباشند، انرژي و تمركزي برايم باقي مي‌ماند؟! خيلي چيزها هست كه مردم نمي‌دانند. فصل قبل پس از بازي با سايپا كه اتفاقاً خيلي خوب بازي كردم و نقش مهمي در پيروزي تيم داشتم، از مسئولان تيم مرخصي گرفتم تا يك هفته به عراق بروم. وقتي به فرودگاه رسيدم، گفتند ممنوع‌الخروج هستي و پاسپورتم را گرفتند! تازه گفتند اگر تو را نمي‌شناختيم، زنداني‌ات مي‌كرديم. قرار بود باشگاه، پول مالياتم را پرداخت كند كه نكرده بود. يك هفته مرخصي گرفته بودم ولي دو هفته دنبال كارهاي مالياتي‌ام بودم. آن وقت برخي‌ها براي خودشان دوختند و بريدند كه كرار مشكل و حاشيه شخصي دارد و... من زياده‌خواه نيستم و فقط حقم را مي‌خواهم.

همسرم گفت ما مهم‌تر هستيم يا اردوي استقلال؟

درباره ماجرايي كه در هتل المپيك رخ داد مي‌خواهم حرف بزنم، تا به حال جزييات آن را نگفته‌ام، من يك هفته با سخت‌ترين شرايط زندگي كردم، در هتل بودم اما چون پول هتل را ندادند بيرونم انداختند، به جايي ديگر رفتم، آنجا نيز عذرم را خواستند، حرف من اين بود، ما كه مي‌خواهيم به اردو برويم، باشگاه كه مي‌خواهد براي من بازيكن اتاق بگيرد، براي خانواده‌ام نيز اتاق بگيرند، من پيش بازيكنان باشم و زن و بچه‌ام چند طبقه بالاتر يا پايين‌تر، اين حرف بدي نبود، قبول نكردند، بعد مجبور شدم خانواده‌ام را به كرج ببرم، صبح آنها را به منزل يكي از آشنايان كه خودشان در خانه نبودند بردم، گفتم شب شام مي‌آورم، شما حساب كنيد همسر و بچه‌هايم در جايي غريب، زبان بلد نيستند، جايي را نمي‌شناسند، ناهار نيز نخورده بودند، شب همسرم تماس گرفت و گفت ما نه ناهار خورده‌ايم و نه شام، گرسنه هستيم، بچه‌ها چيزي براي خوردن ندارند، شرايط را برايشان بازگو كردم، گفتم باشگاه اجازه نمي‌دهد و بايد در اردو بمانم، همسرم حرفي زد كه مجبور شدم بروم، او پشت تلفن گفت ما برايت مهم‌تر هستيم يا باشگاه؟! بچه‌هايت گرسنه هستند. يك دقيقه خودتان را جاي من بگذاريد، چه‌كار مي‌كنيد! اگر كسي بگويد نمي‌روم دروغ گفته است، فقط يك شب رفتم، به خدا براي آنها شام گرفتم و بردم. فردا صبح نيز اتفاقاتي افتاد كه از بابت آن ناراحت هستم، جر و بحثي ميان من و فرزاد مجيدي شكل گرفت كه بعداً از او عذرخواهي كردم، اتفاقاً رابطه من و او هميشه خوب و صميمانه بوده است، همه چيز تمام شد و چيزي در دلمان نمانده است، او خودش مي‌داند اختلافي نه تنها با وي بلكه با هيچ كدام از اعضاي تيم ندارم. برخي‌ها مي‌خواهند رابطه مرا با سايرين خراب جلوه بدهند. آنها از من خوششان نمي‌آيد، ولي اگر برويد از تك‌تك بازيكنان استقلال سؤال كنيد به شما مي‌گويند با همه آنها مثل برادر هستم.

پدرم مي‌گويد پول مي‌گيري و برايم نمي‌فرستي؟

پدرم در عراق است و تماس مي‌گيرد پول بفرست، وقتي به او مي‌گويم پولي نگرفته‌ام باور نمي‌كند، چند وقت پيش او عكس مرا در يكي از روزنامه‌ها ديده بود، عكس من در كنار يك خانه ويلايي قرار داشت او مي‌گفت باشگاه استقلال برايت خانه گرفته است؟! (با خنده ادامه مي‌دهد) حالا بيا و قسم بخور هنوز پولي نگرفته‌ام مگر باور مي‌‌كنند؟ فكر مي‌كنند نمي‌خواهم پول بفرستم. دو ساعت برايش توضيح مي‌دادم الان اين مشكلات برايم به وجود آمده است، در هتل آپارتمان هستم، عكسي كه از من انداخته‌اند در كنار در ورودي بود و... مشكلات يكي دو تا نيست، جاسم كرار فقط خودش نيست. افراد ديگري نيز چشم‌انتظار من هستند. تا يادم نرفته يك چيز ديگر نيز از خودم بگويم، تن صداي من بالاست، اين باعث مي‌شود همه فكر كنند دعوا مي‌كنم، در حالي كه در خانه نيز اين طور صحبت مي‌كنم.

سرم را براي مظلومي مي‌دهم

پرويز مظلومي از من حمايت مي‌كند، اگر او مي‌دانست حق با من نيست يا مقصر تمامي اتفاقات هستم باز هم حمايت مي‌كرد؟ به طور قطع آبروي خودش را زير سؤال نمي‌برد. پرويز مظلومي يك مربي خوب و يك انسان خوب‌تر است. او با بازيكنان خود رفيق است، من در ابتداي فصل همان طور كه گفتم قرارداد نداشتم، براي چي به تمرينات رفتم و بازي كردم آيا به جز اين شخص بود؟ من چند سال پيش نيز با او كار كرده‌ام، كوچك‌ترين مشكلي با اين سرمربي ندارم و با او خيلي خوب هستم، خيلي وقت‌ها با من صحبت مي‌كند و روحيه مي‌دهد، وقتي حمايت‌هاي مربي تيم را مي‌بينم سرم را هم براي او مي‌دهم، او زحمت خود را مي‌كشد و لياقت اين را دارد با استقلال به مقامي شايسته در ليگ برتر و جام حذفي برسد.

او دستياران خوبي دارد كه وظايفشان را به نحو احسن انجام مي‌دهند. نوازي، دين‌محمدي، ترابپور و مجيدي در گذشته بازيكنان استقلال بوده‌اند، منصور پورحيدري را نيز به خوبي مي‌شناسم، او شايد از من ناراحت باشد ولي من دوستش دارم و خود ايشان هميشه كمك زيادي به من كرده است. در اين دو، سه روز خيلي ديدم تلاش كردند از زبان او بنويسند كرار بايد اخراج شود، من كرار را نمي‌خواهم و مسائل ديگر، ولي با يكديگر حرف زديم.

بهترين باباي دنيا...

من كوچك‌ترين حاشيه‌اي در ايران و تهران ندارم و نداشتم و نخواهم داشت، به خوبي مي‌دانم وظيفه‌ دارم از خانه به تمرين بروم و بعد از تمرين به خانه برگردم، شما نمي‌توانيد مرا به جز اين دو جا در جاي ديگري پيدا كنيد. شايد در كشور خودم بودم بعد از تمرين حتي به خانه نيز نمي‌رفتم، نه اينكه حاشيه داشته باشم، نه، من دوستان و فاميل‌هاي زيادي دارم كه رابطه‌ام با همه‌شان صميمي و دوستانه است، وقتي در عراق هستم اغلب اوقات را در كنارشان سپري مي‌كنم. با هم به گردش و تفريح مي‌رويم، شوخي مي‌كنيم، در منزلم زمين فوتبالي دارم كه با پسرعموها و اعضاي فاميل فوتبال بازي مي‌كنيم، كركري زيادي ميان ما وجود دارد. زندگي من در خانواده‌ام خلاصه مي‌شود، همه چيز من دخترهايم هستند، مي‌توانيد بپرسيد. در اين لحظه دختر كرار كه بغل پدرش نشسته بود با همان زبان كودكانه گفت: «من عاشق بابام هستم، او بهترين باباي دنياست.» هنوز حرف‌هاي او تمام نشده بود كه پسرش نيز به جمع ما ملحق شد. از حيدر مي‌پرسيم پدرت در خانه چه رفتاري دارد، او بدون مكث پاسخ داد: خوب، عالي، ما هميشه با بابا جاسم هستيم، خيلي دوستش داريم.

در قليان پسرعمويم باروت گذاشتم

مي‌شنوم و مي‌دانم برخي از فوتباليست‌ها قليان مي‌كشند، قليان براي سلامتي مضر است و اصلاً آن را دوست ندارم، از قليان متنفر هستم، همه كساني كه در اطراف من هستند مي‌دانند نبايد اين كار را جلوي من انجام بدهند. چند وقت پيش كه با پسرعموهايم به بيرون نجف و صحرا رفته بوديم، يكي از آنها شروع كرد به قليان كشيدن، به بقيه گفتم حواس او را پرت كنيد تا بروم و در قليانش باروت بگذارم! اين كار را انجام دادم و چند لحظه بعد قليان رفت روي هوا! (كرار باز هم تلفن همراهش را در دست گرفته و فيلم اين ماجرا را نشان‌مان مي‌دهد.)

در اين لحظه به كرار مي‌گوييم عكس‌هايي كه از خودت در اينستاگرام با تفنگ منتشر كردي حاشيه‌هاي زيادي برايت به وجود آورد؛ او شروع به تعريف كردن مي‌كند: من اگر فوتباليست نمي‌شدم يك صياد مي‌شدم، هميشه با دايي‌ام كه صياد بود رفت و آمد مي‌كردم، در منزل دايي‌ام زندگي مي‌كردم و هر وقت مادرم مي‌خواست مرا ببيند به آنجا مي‌آمد، با اينكه سن كمي داشتم اما تمام كارهاي دايي‌ام بر عهده من بود و به همين دليل پس از اين كه دنبال فوتبال رفتم او با پدرم دعوا كرد كه چرا گذاشتي او فوتباليست شود، ما شاهين شكار مي‌كرديم، به امارات و قطر مي‌رفتيم، الان نيز وقتي شكار مي‌روم فقط و فقط شاهين است و اگر با خودم تفنگ مي‌برم به خاطر اين است كه از خودمان برابر حيوانات وحشي نظير شير، پلنگ و خرس مراقبت كنم. وسيله شكار من تور است.

با استقلال قهرمان مي‌شوم

با جرأت مي‌توانم از استقلال امسال به عنوان يك مدعي اصلي قهرماني ياد كنم، تيم خوبي داريم، بازيكنان جوان و درجه اولي باكيفيت مناسب به عضويت استقلال درآمده‌اند كه عملكردشان تا اينجاي كار مطلوب بوده است. در ليگ برتر تيمي مي‌تواند به مقام قهرماني برسد كه در طول فصل فراز و نشيب كمتري داشته باشد، كمتر اشتباه كند و در تمام فصل يك روند را حفظ كند. استقلال رقيبان زيادي همچون سپاهان، تراكتور، پرسپوليس و فولاد را پيش‌رو دارد اما احساس مي‌كنم اگر كمي از فاكتور شانس بهره‌مند باشيم در پايان ليگ جام را بالاي سر ببريم، خودم مي‌كوشم در اين قهرماني بيشترين نقش را داشته باشم.

خبرنگاران معروفم كردند

به پرسپوليس «نه» گفتم

نمي‌دانم تا كي در استقلال هستم اما تا روزي كه پيراهن اين تيم را بپوشم هرچه در توان دارم انجام مي‌دهم، در تراكتور، الوكره، نجف نيز همين گونه بودم، يك فوتباليست حرفه‌اي هستم، شايد امروز در تيمي باشم و فصل بعد در تيمي ديگر اما به يك چيز اعتقاد دارم و آن اين است كه پول حلال به خانه‌‌ام ببرم و سر سفره خانواده‌ام بگذارم. استقلال را دوست دارم، اعتراف مي‌كنم بازي كردن در تيمي كه طرفداران زيادي دارد، لذت‌بخش است، فصل قبل از پرسپوليس هم پيشنهاد داشتم، از تيم‌هاي ديگر نيز همين‌طور، اما به همه‌شان پاسخ منفي دادم. درباره خبرنگاران بايد بگويم احترام ويژه‌اي برايشان قائل هستم، آنها در پيشرفت و مطرح كردن من و امثال من نقش زيادي دارند، از من در تراكتور نوشتيد، عكس‌هايم را چاپ كرديد تا معروف بشوم و اين چيزها را هيچ وقت فراموش نمي‌كنم، به خوبي مي‌دانم اگر خوب باشم خوب مي‌نويسيد و اگر بد باشم بد مي‌نويسيد، اين شغل و حرفه شماست. آقاي طاهر سعيدي مي‌توانند شهادت دهند، او براي من زحمت زيادي مي‌كشد و مثل برادرم مي‌ماند، اغلب كارهايم بر عهده ايشان است.

منبع: خبرآنلاین