کد خبر 49055
تاریخ انتشار: ۸ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۴:۳۳

اصلا چه کسي گفته آدم اگر مدام رنگ عوض کند بد است ؟ يک روز دم از عدالت خواهي و ولايت مداري بزند و دگر روز در مقابل اين شعار ها بايستد . يک روز به ضديت با مشايي که سردمدار جريان انحرافي است برخيزد و روزي ديگر سناگويش باشد چون پيش خود چرتکه انداخته که اگر فل

به گزارش وبلاگستان مشرق، زينب کريميان در وبلاگ "آدمک تنهاست بخند" نوشت: آدم وقتي در اين سايت ها ليستي بلند بالا از مسئوليت هاي اين جوان کرماني را مي بيند فکر مي کند که چه آدم توانمندي را دولت در اختيار گرفته است و چه خوش به حال ملتي است که چنين مديري دارد . مشاور وزير ... ، مدير کل فرهنگي ... ، مدير کل پژوهش ... ، عضو کميسيون فرهنگي ... ، رييس دانشکده ...، استاندار جوان ... ، رييس ميراث فرهنگي ... و ... هر کدام از اين عناوين کافي است تا عقل آنهايي که دل در گرو القاب داده اند تسخير شود.

اين جماعت چه گناهي دارد ؟حق دارد که چنين شيفته شود . مگر جايي جلوي اين عناوين نوشته اند که حضرات در آن مناسب تا چه حد موفق و يا ناموفق بوده اند ؟ چقدر مفيد و يا مضر بوده اند ؟ از چه طريق صواب يا ناصوابي به اين پست ها دست يافته اند ؟ مگر کسي يا سيستمي کيفيت مديريت اين آقايان را به عدد در آورده يا رياضي کرده تا خلق الله بر حسب نمرات واقعي و عملکرد هاي مشهودشان به آنها ايمان بياورند ؟

حالا اين جوان سي و اندي ساله هم با آن سير و سلوک و مواضع عجيب و غريب و پر از تناقص اش براي کم نياوردن و در قدرت ماندن و شايد هم پر کردن خلع هاي شخصيتي اش هميشه مواظب اين ليست بوده و هست ، تا روز به روز فربه تر شود ، ولو به هر قيمتي ، ولو به هر شيوه اي . مگر او چه کم از بعضي ها دارد ؟ او مطمئن است که کسي حوصله نمي کند تا بخواهد از نحوه عملکرد و ميزان رضايت مردم ، وقتي که مثلا مشاور و رييس و مدير و استاندار و ... بوده است ، تحقيق کند .پس چرا نگران باشد ؟ چرا چهار نعل نتازد ؟ چرا به دروغ به رييس دولت و اطرافيانش نگويد که هر جا بوده است بهترين بوده ؟ آنچه مهم بود شعارهاي دولت نهمي بود که ايشان به وفور مي داد . قايم شدن پشت ولايت و نمايش چهره اي اصولگرايانه بود که هنوز هم پيرو همان سياست است . ته ريشي بود که داشت ، چهره اي مظلوم با لباس فرمي که مشخصه مسئولين است که سخت به رعايت اش مقيد بود ، مدرکي در حد دکترا که بعضي ها خداي ناکرده ديگر عذري براي ندادن پست به ايشان نداشته باشند و .... الباقي گويا چندان مهم نيست . مهم نيست بدانيم اين آقا دانش اش تا چه حد فاقد بينش است و يا اينکه هر جا که بوده چه بر سر سيستم و آن مجموعه آورده است .

مگر مهم است که بدانيم زمان صدارت شان بر استان فارس چگونه عمل کرد که جز مشکلات و معضلات لاينحل چيزي از خود به يادگار نگذاشت ؟ مگر فرياد تشکل هاي مختلف دانشگاه هاي شيراز و نماينده ولي فقيه و مردم مهم است ؟

رشد بيکاري ، هرج و مرج در بازار ، وضعيت بد معيشتي مردم استان فارس ، اعتراضات مردمي ، نبود مديريت با ثبات و فروپاشي همان مديريت نيم بند ، تعطيلي بسياري از پروژه هاي زيربنايي ، به نتيجه نرساندن مصوبات عمراني و صرف اعتبارات براي هزينه هاي جاري و جشن هاي غير ضروري ، چندين ميليارد بدهکار کردن اين ارگان دولتي و غيره ... براي کسي بايد مهم باشد ؟ مهم براي بعضي ها اين است که استاندار جوان شان سرزده به چند روستا برود . (البته به همراه اصحاب رسانه ) با چند پيرمرد و پيرزن روستايي گپ بزند ، اگر شد گريه کند و دم از مظلوم بزند و ظالم را تهديد کند که چه ها بر سرش خواهد آورد . اما بايد خيلي مواظب بود که کسي نفهمد وقتي که رييس دانشکده خبر بود .....

حالا اين بين حتي اگر آيت الله جنتي دبير محترم شوراي نگهبان و خطيب جمعه تهران از عملکرد اين " جوان کم تجربه ... و فردي بدون هيچ تجربه مديريتي " گله مند باشد ، مهم نيست جنتي تا زماني خوب است که آنها را تاييد کند.

اصلا چه کسي گفته آدم اگر مدام رنگ عوض کند بد است ؟ يک روز دم از عدالت خواهي و ولايت مداري بزند و دگر روز در مقابل اين شعار ها بايستد . يک روز به ضديت با مشايي که سردمدار جريان انحرافي است برخيزد و روزي ديگر سناگويش باشد چون پيش خود چرتکه انداخته که اگر فلاني رييس جمهور شود وزارتخانه حداقل سهم ام خواهد بود . اين کجايش بد است ؟ اينها را ما بي سوادان عالم سياست دو روئي و دو رنگي و نفاق مي دانيم اينان که اهل سياست اند اين چيزها را عين درايت و کياست مي دانند .

انقلاب کم به خود نديده کساني با قلب هاي بيمار يا با شيطنت هاي هدايت شده و نشده از نردبان نيروهاي ارزشي و بچه هاي حزب اللهي بالا رفته اند و بعد بدترين ضربه را به همان نيروهاي مومن و مخلص زده اند . همه آنهايي را که نگارنده اين سطور به ياد دارد و يا درباره شان خوانده است اين است که آنها پروژه زدن نيروهاي ارزشي و اينهمه پلشتي را نه با اين جسارت و با اين سرعت که با ترس و لرز و در مدت زماني طولاني دنبال کرده اند اما به گمانم تا به حال کسي نتوانسته تا اين حد با ظرافت و درايت احمدزاده کرماني اين جوان 33 ساله به نيروهاي ارزشي و حزب اللهي در اغلب پست هايي که داشته است آنهم در اندک زمان ضربه بزند . گواه اين ادعا ضد کردن بسياري از دانشجويان دانشکده خبر در زمان رياست يک سال و اندي اش نسبت به ارزش هاي انقلاب فقط و فقط بخاطر مديريت غلط و رفتارهاي منافقانه اش در قالب يک نيروي به ظاهر اصولگرا است . به جرعت مي توان گفت که دشمن اگر همه توانش را هم بکار مي بست نمي توانست از بدنه يک دانشکده کوچک تا اين حد مخالف بسازد که اين جوان کرماني اين زحمت را به جاي دشمنان نظام به عهده گرفته بود .

شاهد ما نفرت بي حد و اندازه بدنه حزب اللهي استان فارس است . احمد زاده که زماني از مبارزه با فساد و جنگ فقر و غنا و ساده زيستي مديران و ميدان دادن به حزب اللهي ها مي گفت چند صباحي بعد با زد و بند با جريان انحرافي همه نيروهاي ارزشي و حزب اللهي استان فارس را به زير بولدزر گرفت و به جاي آنها متملقين مشايي و مکتب ايراني و نان به نرخ روزخوران و ... جايگزين کرد .

دليل ما گفته هاي هم دانشگاهي هاي امام صادقي (ع) ايشان ، کارمندان وزارت کشور است . همان ها که احمدزاده را در خوشبينانه ترين حالت "جاه طلب" مي دانند که هر حرکت اش دارد به نفع دشمنان نظام تمام مي شود .

فراموش نکنيم که از نظر بسياري از خيرخواهان ، حضور اشخاصي امثال احمد زاده در مناسب مهم دولتي قوي ترين گواه و دليل بر خالي بودن دست دولت و رييس جمهور در استخدام و بکارگيري افراد توانمند است . ديگر مهم نيست که رييس دولت در حکم اش بنويسد " نظر به تعهد ، شناخت و تجارب ارزشمند ... " و يا در جلسه معارفه اخيرش "جنس" مدير انتخابي يا تحميلي اش را خوب نشان دهد ، آنچه مهم است عملکرد هاست که هيچ کدامش نشاني از "تعهد" و "شناخت" و "تجارب" ندارد ....

براي اينکه حرف مان کلي گويي نباشد و دليل و مدرکي بر ناتوان بودن اين شخص براي احراز مسئوليت هاي مهم داشته باشيم مروري مي کنيم بر نحوه مديريت احمد زاده کرماني در دانشکده خبر .

 

همه هنر مديريتي آقاي احمد زاده کرماني در دانشکده خبر ...

هل دادن دانشجويان به خيمه دشمن بود.

دانشجويان تنها مرکز آموزش تخصصي خبرنگاران در کشور از شهريور سال 86 و پس از انتصاب آقاي روح الله احمد زاده کرماني به عنوان رئيس دانشکده خبر همواره با مشکلات عديده آموزشي ، صنفي ، فرهنگي و سياسي رو به رو بوده است . ضعف شديد مديريتي ، بکارگيري معاونين نا آشنا با مقوله خبر و خبرنگاري ، استفاده ابزاري از دين ، انجام لابي گسترده در وزارتخانه ها براي ماندن در اين پست و غيره ... تنها بخشي از شکايات دانشجويان دانشکده خبر بوده است .

آقاي احمد زاده با همت دوستان و لابي هاي فراوان توانسته بود به رياست دانشکده خبر برسد ، ايشان براي مدت يک سال و اندي به تعبير دانشجويان بر دانشکده خبر حکومت کرد . احمد زاده در ابتدا و به شيوه معمول و مرسوم اش با شعارهاي انقلابي و البته اينبار به اقتضاي محيط دانشجويي با چاشني مديريت دموکراتيک وارد شد و سعي در ارائه چهره اي متفاوت از خود داشت اما طولي نکشيد که با ورود معاونين جديد و اساتيدي که اکثريت شان از فارغ التحصيلان دانشگاه امام صادق (ع) بوده اند تقابل شروع شد . تندي با دانشجويان دگر انديش ، محدود کردن فعاليت هاي دانشجويي و قطع ارتباط کامل با بدنه دانشجويي ، سياستي بود که معاونين اش به او ديکته مي کردند و او که به عقيده حتي بسياري از دوستان نزديک اش فاقد هرگونه استقلال راي بود تنها مجري طرح ها و شيوه هاي غلط ارائه شده از سوي آن آقايان بود .

القائات و بعضا" اطلاعات غلط ارائه شده از سوي معاونين و نيروهاي جديد و عملي کردن آن ديدگاه ها که بر اساس همان اطلاعات غلط بوده نه تنها منجر به بهتر شدن فضاي آموزشي نشد بلکه نوعي سردرگمي ، ياس و بي تفاوتي را بر محيط دانشکده حاکم کرده بود .متاسفانه بعد از سپري شدن مدت زماني کوتاه و بدليل نبود سابقه مديريت در آقايان نوعي ديکتاتوري با چهره اي مذهبي و شعارهاي دولت نهمي بر محيط دانشکده غالب شد .

برخوردهاي تند با ديدگاههاي بعضي از دانشجويان دگر انديش ، پليسي کردن محيط دانشگاهي با استفاده ابزاري از دوستان بسيج دانشجويي و به جان هم انداختن دانشجويان چه رو در رو و چه در فضاي مجازي به جاي ايجاد فضاي رفاقتي و تعاملي ، محتاط کردن بسياري از دانشجويان در بيان نظرات بخاطر وجود خبر چيناني که گمارده رييس و بعضي از معاونين اش بودند ، استفاده از اساتيد البته سالم که متاسفانه دانش شان چندان مرتبط با اين رشته نبوده و بعضا" بخاطر بده و بستان هاي سياسي و رفاقتي بدانجا راه پيدا کرده بودند ، تهديد بعضي از دانشجويان و يا کشاندن آنها به کميته هاي انضباطي ، دادگاه و ... تنها بخشي از سوء مديريت آقاي احمد زاده در دانشکده خبر بوده است .

به جرائت مي توان گفت که دانشجويان دانشکده خبر در طول مديريت ايشان و معاونين اش نه باسواد تر از سالهاي قبل شده بودند و نه به ميل آنها انقلابي تر . نمازخانه را نو کرده بودند اما دانشجويان نو و بيشتر در آنها ديده نمي شدند . کتابخانه شلوغ تر از قبل نبود . اعتقادات نه تنها مستحکم تر نشده بود بلکه بخاطر بعضي از تند روي ها و سوء مديريت ها سست تر هم شده بود . بيشتر اساتيدي که آورده بودند لذت و يا بقول يکي از دانشجويان " شهوت " حرف زدن داشتند . بعضي هاشان حتي کلاس گرداني هم نمي دانستند اما اغلب اينها جايي ديگر بايد کارکردي ديگر برايشان مي داشتند که فهميدنش براي هيچ دانشجويي مشکل نبود .

گرفتن ژست هاي مديريتي توسط ايشان که بعضي از نشانه هاي ظاهري آن براي مثال داشتن چند منشي ، راننده اختصاصي ، سفارش غذا از بيرون بجاي آوردن از سلف دانشکده ، رفتار ناشايست با کارمندان و دانشجويان بود تبديل به يک رفتار معمول در ايشان شده بود که جملگي مشخصه يک مدير بيمار و غير اسلامي است .

زدن سنگر جلوي دانشکده ، نصب پرچم هاي حزب الله با عکس هايي بزرگ از حسن نصرالله و ديگر شهداي لبنان آنهم به شکلي اغراق گونه و در مقابل کم رنگ نشان دادن قهرمانان ، بسيجيان و سلحشوران اين مرز و بوم ، نه تنها نظر دانشجويان را نسبت به اين مراسم ها و تبليغ ها جلب نکرده بود بلکه نوعي پچ پچ و غرزدن هاي ضد ارزشي را مرسوم کرده بود . اندکي بعد از رياست ايشان بر دانشکده خبر هيچ نشريه دانشجويي آنهم در دانشکده اي بنام دانشکده خبر منتشر نشد و هيچ تشکلي شکل نگرفت .....

اکثريت دانشجويان دانشکده خبر که همواره اعتلاي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران برايشان از هر مهمي مهم تر بوده است براي حل مشکل شان نامه نگاري هاي متعددي با مسئولان محترم دولتي داشته اند اما گويا لابي و نفوذ مديريت و معاونين دانشکده خبر براي نرسيدن فريادشان به گوش مسئولين تا مدت ها قوي تر از نامه نگاري هايشان بوده است تا اينکه سرانجام با شدت گرفتن احضار دانشجويان به کميته هاي انضباطي و تحريم آنها از تحصيل براي چندين ترم با هدف ترساندن و محدود کردن اعتراضات همراه با ورود به حريم خصوصي دانشجويان و ايجاد فضاي بيش از حد معمول امنيتي ، دانشجويان خود دست بکار شده و تصميم به اخراج احمد زاده و معاونين اش گرفتند . بد نيست بدانيد که دانشجويان تنها ، تنها با برگزاري 3 يا 4 تجمع آرام داخل دانشکده همه قلدري هاي پوشالي شان را در هم ريخته و آنها را مجبور به ترک دانشکده خبر کرده اند . اينکه هر جا نشسته اند گفته اند ما خودمان آنجا را ترک کرده ايم يک لاف بيش نيست . واقعيت اين است که آنها توسط دانشجويان اخراج شده اند . چه اين واقعيت را بپذيرند و چه نپذيرند حقيقت تغيير نخواهد کرد. ديگر مهم نيست که بعد ها به چه مناصبي رسيده اند ، آنچه بعدها برايشان رقم خورد نشان از آشفتگي در نظام مديريتي دولت دارد نه در فهم و بينش دانشجويان چرا که هر چه پيش تر مي رويم پي به تصميمات غلط دولت مردان در انتخاب اين دست از آقايان مي بريم .

بي شک کسي هيچ يک از اين اتفاقات و يا واقعيات را به گوش هيچ مسئول تصميم ساز و تصميم گيري نرسانده که اطلاعات درست تري از اين فرد داشته باشند. مطمئن ايم که کسي براي رئيس جمهور از مديريت هاي غلط و پر از اشتباه احمد زاده کرماني نگفته بود تا ايشان چنين اشتباه بزرگي را نکند و چنين انتخاب غلطي را رقم نزند .

ساده و صميمي بگويم که آنچه تحرير شد هدف اش تنها اعتلاي کشور اسلامي و جلوگيري از نفوذ افرادي با انحرافات زياد در بدنه دولت است . به اميد آن روز .