نویسنده کتاب «دختر شینا» در گفت‌وگویی از خاطراتش در دوران دفاع مقدس گفت و از اقدامش برای رفتن به جبهه.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، بهناز ضرابی‌زاده در اولین تجربه‌ از خاطره‌نویسی به‌سراغ زندگی یکی از همسران شهید استان همدان، شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر رفته است. «دختر شینا» حاصل گفت‌وگوی چندماهه نویسنده با قدم‌خیر محمدی کنعان، راوی «دختر شینا» است که از دوران کودکی راوی در روستای قایش شهرستان رزن آغاز می‌شود تا به ازدواج او با صمد یا همان حاج ستار ابراهیمی هژیر و بعد جنگ ادامه می‌یابد. نقطه ثقل و محوری کتاب همانند بسیاری دیگر از خاطرات دفاع مقدس، جنگ و وقایع رخ‌داده از آن است، اما با وجود این، هر لحظه از لحظات و ایام دختر شینا آن‌قدر جذاب و خواندنی است که نمی‌توان از آنها گذشت.

برای رفتن به جبهه اقدام کردم

بهناز ضرابی‌زاده با اشاره به اینکه اصلاً چرا وارد ادبیات دفاع مقدس شد، می‌گوید: خدا را شکر که من وارد این حوزه شدم. همیشه خدا را برای این موضوع شکر می‌کنم. حوزه دفاع مقدس هم برای نویسنده‌ای که در این حوزه فعالیت می‌کند و هم برای کسانی که به‌سراغ این دسته از آثار می‌روند، برکت دارد؛ از این جهت خدا را شاکرم که مسیر زندگی‌ام را به‌گونه‌ای رقم زد که وارد این عرصه شدم، اما چطور شد که وارد این حوزه شدم؟ من تقریباً کودکی‌ام را با انقلاب گذراندم و نوجوانی و بخشی از جوانی‌ام را در جنگ گذراندم؛ به همین دلیل من یک بخش عمده زندگی‌ام، کودکی و نوجوانیم در این دوره گذشت؛ از این جهت تجربیات زیادی از جنگ داشتم. اینکه ما چه دورانی در شهری که جنگی بود، گذراندیم، بسیار درگیر بمباران شهری بودیم، حوادث جریان داشته در همدان، بمباران محله‌مان در همدان و شهید شدن تعدادی از هم‌بازی‌هایم و ... همگی خاطرات من را از جنگ می‌ساختند.

وی ادامه می‌دهد: در دوران جنگ یکی از آرزوهایم این بود که حضوری در جنگ داشته باشم. خوب، به هر حال من کودک بودم، نمی‌توانستم وارد جبهه شوم، اما پشت جبهه کارهایی می‌کردیم، مثلاً با انجمن اسلامی مدرسه‌مان یک پایگاهی زدیم و کارهایی انجام دادیم، اما آن کاری که به دل من بنشیند و من را راضی کند، هیچ‌گاه نبود. همیشه فکر می‌کردم که اگر می‌خواهم کاری در خور انجام دهم، باید بروم به جبهه. اقدام هم کردم برای این کار، اما موفق نشدم.


نویسندگی را با خاطرات همسرم شروع کردم

ضرابی‌زاده در ادامه به چرایی ورودش به حوزه خاطره‌نویسی اشاره می‌کند و می‌افزاید: وقتی هم که جنگ تمام شد، خاطرات جنگ هم با من بود، همسرم هم رزمنده بود. من از نوجوانی داستان می‌نوشتم. همه این‌ها دست به دست داد و من به این نتیجه رسیدم که حالا که دارم می‌نویسم، خاطرات همسرم را که رزمنده جنگ بود و به نظرم می‌رسید که خاطرات منحصر به فردی هم دارد، بنویسم. این خاطرات در ماهنامه کمان که توسط آقایان سرهنگی و بهبودی اداره می‌شد، منتشر شد. آرام آرام من در حوزه ادبیات پایداری وارد شدم و گذشته از این‌ها این موضوعات دغدغه اصلی من هم بود. آن دغدغه نوجوانی همراه من بود و حس می‌کردم که حالا توفیق نوشتن به‌همراه من است، بهترین کاری که می‌توانم در دوره میانسالی انجام دهم، نوشتن درباره جنگ است. اول کارم را با داستان کودک و بعد بزرگسال شروع کردم و بعد کم‌کم وارد خاطرات شدم. احساس می‌کردم همان کاری که نتوانستم در دوران جنگ انجام دهم، الآن دارم پس از جنگ ادامه می‌دهم.

«دختر شینا» چگونه نوشته شد؟

ضرابی‌زاده در ادامه به نگارش خاطرات همسر شهید حاج ستار ابراهیمی اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: من داستان‌نویس هستم، اما زمانی رسید که به این فکر کردم: تا چه‌زمانی می‌توانم به تخیلاتم تکیه کنم؛ در حالی که در اطراف من خاطرات نابی از جنگ وجود دارد؟ چرا به ذهن خودم رجوع کنم، در حالی که می‌توانم به خاطراتی مراجعه کنم که ماندگاری بیشتری نسبت به داستان‌ها دارد؟ اینکه چطور شد رفتم به‌سراغ حاج ستار، باید بگویم که نام ایشان در همدان بسیار شنیده می‌شد. من برای سوژه‌یابی به بنیاد شهید همدان می‌رفتم، آنجا اسم ایشان را بارها شنیدم. گفتم خوب است که به‌سراغ زندگی ایشان بروم و مطالعه‌ای دراین‌باره انجام دهم تا اگر امکانش فراهم شد، سوژه‌ای داستانی از دل زندگی این شهید استخراج کنم. وقتی پرونده این شهید را بنیاد به دستم داد، دیدم بله اتفاقات خوبی دارد که قابلیت پرداخته شدن دارد، اما حس کردم برخی از سوژه‌ها کار شده است. در پرونده توضیحاتی از همسر و فرزندان ایشان ارائه شده بود. همین  که دیدم همسرشان در زمان شهادت حاج ستار 24ساله بود آن هم با پنج فرزند، دیدم این موضوع عجیب و خوبی‌ست که می‌تواند در قالب خاطرات نوشته شوند؛ چراکه مطمئناً همسر ایشان خاطرات ناگفته بسیاری از زندگی‌اش داشت.

منبع: تسنیم