به گزارش مشرق، هنوز چند هفته از روی کار آمدن دولت یازدهم نگذشته بود که برخی تحلیلگران اصولگرا عنوان کردند این دولت، «دولت سیاست خارجی» است.
و دولت حسن روحانی هم هر روز که گذشت با علاقه وافری که به مبحث سیاست خارجی و توافق نشان داد، اثبات کرد این تحلیل نه نزدیک به حقیقت که عین حقیقت است.
محمود سریعالقلم، فردی که روحانی شعار بازگرداندن احترام به پاسپورت ایرانی! را از او وام گرفته بود و بعدها گفته شد که به سمت مشاورت رئیسجمهور یازدهم ایران نیز رسیده است، در همان روزها 2 مقاله در مدح دولت جدید در روزنامه دولتی ایران و در مجله اصلاحطلب آسمان نوشت و طی آنها از زبانفهمی بینالمللی دولت روحانی! سخن گفت و آن را به رخ کشید.
او در پاسخ به عنوان سؤالی شدهی یکی از این مقالات که با عنوان «به چه کسی میگویند سیاستمدار؟!» در نشریه آسمان منتشر شد، اینطور نوشته بود که رئیسجمهور مطلوب یعنی کسی که حقوقدان است، به زبان انگلیسی تسلط دارد، آداب معاشرت و حتی راهرفتن میداند و محیط بینالمللی را هم میشناسد.
او البته اسمی از روحانی نبرده بود اما سمت اشارهاش به روشنی فهمیده میشد.
سریعالقلم همچنین در یادداشت خود در روزنامه ایران نیز ضمن مدح «جهانیسازی» بر ضرورت الگوگیری از چین و هندوستان و سنگاپور تأکید کرده و گفته بود: نظام بین الملل مساوی با امپریالیسم نیست...
روحانی تازه از راه رسیده، حتی از جانب برخی چهرههای اصولگرا هم با کلماتی همچون «معتدل» و «دور از افراط و تفریط»! تمجید شد و اگرچه همان ماههای اول، از جانب رهبر معظم انقلاب، عنوان شد که در این دولت نیز همانند دولت قبل، کسانی هستند که برای رفع برخی مشکلات، دل به مذاکره و خارج از کشور بستهاند اما کمتر گوشی از جانب خواص بدهکار بود و عزم دولت برای حل جمیع مشاکل عالم از طریق میز مذاکره و گفتوگو با چیزی به نام «1+5» مشهود بود.
تا اینکه 6 ماه پس از روی کار آمدن دولت روحانی، کار تمام آن ژستها، مقالهها، علاقهها و تمجیدها به توافق موقت ژنو در آذرماه 92 کشید...
*انگشتر ظریفی که قرار بود نماد دولت روحانی باشد اما...
دولت یازدهم حالا هیچ چیز کم نداشت الا یک انگشتر ظریف...
یعنی آن ژستهای دیپلماتیک، تمجید از Body Language روحانی در رسانههای اصلاحطلب، تماس تلفنی با رئیسجمهور اوباما و دست آخر هم توافقی موقت با کشورهای 1+5، نیاز به یک برند و علامت رسمی داشت.
علامتی رسمی با آستینهای گلدوزی شده، لبخندی ملیح، آشنا به زبان انگلیسی و کسی که بتواند برای امضا شدن توافقی مثل توافق ژنو هر کاری بکند و حتی با عکس کلاهی که بر سرش گذاشته شده است، شبیه امیرکبیر انگاشته شود! بدون اینکه اعتراضی بکند...
او میبایست کسی باشد که به قول پورنجاتی «گرانیگاه» دولت یازدهم تلقی شود و کسی باشد که اگر روزگاری اصلاحطلبانی مثل اصغرزاده خواستند پیشنهاد بوسیدن دست کسی در کابینه روحانی را ارائه کنند، دستان ظریف او را پیشنهاد بدهند.
و تلاش شد تا «محمدجواد ظریف» به عنوان نماد دولت یازدهم در ایران و خارج از ایران معرفی شود.
دیپلماتی که سالهای مدیدی از عمر خود را در آمریکا گذرانده بود، یک ماه قبل از توافق ژنو اعلام میکرد به غنیسازی 20 درصدی نیاز داریم اما پس از توافق اعلام که نیاز نداریم، میتوانست گاهی عرف دیپلماتیک را هم کنار بگذارد و به طرزی غیر متعارف در مقابل امیر کویت بر زمین بنشیند و به قول صادق خرازی، به دلایل خانوادگی! آداب معاشرت را آموخته بود و میدانست که باید چطور لباس بپوشد! (اشاره به صحبتهای خرازی در گفتوگو با ویژهنامه نوروزی اعتماد در سال 94)
با اینهمه اما واقعیتها قویتر از خواسته دولت روحانی بودند...
توافق موقت ژنو در آذر 92 نه تنها هیچ دستاورد ملموسی برای مردم نداشت بلکه 100 تحریم جدید را نیز با خود به ارمغان آورد.
و محمدجواد ظریف هم که اظهاراتش مبنی بر اینکه آمریکا با یک بمب میتواند زیرساختهای هستهای ما را از بین ببرد و تناقضاتش درباره توافق ژنو به شدت مورد انتقاد قرار گرفته بود؛ درباره این تحریمهای جدید چیزی جز بیان اینکه «مخالف روح توافق هستند»! در چنته نداشت.
البته برندسازهای دولت روحانی دوباره همهچیز را به توافق نهایی و چیزی به نام «برجام» گره زدند اما واقعیت شاید بر زبان «آلن ایر» سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکا جاری شد که در یک مصاحبه پسابرجامی اعلام کرده بود که با این توافق قرار نیست اتفاق خاصی در اقتصاد ایران رخ دهد!
لبخندها و آستینهای گلدوزی شده ظریف هم حتی کاری از پیش نبرد... وندی شرمن آمریکایی که در دهها جلسه با ظریف، نشست و برخاست کرده بود، ایرانیها را به داشتن ژن فریبکاری متهم کرد، عادل الجبیر، وزیر خارجه عجیب و غرب عربستانیها به یک درخواست ملاقات ظریف پاسخ نداد و احترام به پاسپورت ایرانی برنگشت که هیچ که حتی «گوام و عربستان» هم برای مهر کردن پاسپورت ایرانی به ناز و کرشمه روی آوردند.
اما واقعیت نه تنها پر زورتر از خواستههای فرمانبهدستهای کابینه روحانی بود بلکه تلختر هم بود.
آنجا که بر خلاف خواسته دولت، نمادهای دیگری از دولت یازدهم در افکار عمومی حک شدند.
*خدمات سکههای طلا و آبگوشت بزپاش در خودروهای بیکیفیت
ژستهای بورژوازی، تأکید بر جهانیسازی و کدخدا بودن آمریکا، آستینهای گلدوزی شده، رعایت کامل زبانبدن، زبان انگلیسی و ... اما هرگز در مقابل چیزهایی مثل «آبگوشت بُزباش»، «اسلام فراشیعه»!، «خودروهای بیکیفیت»، «سکههای طلا» و «قرارداد کرسنت» تاب نیاوردند و از صحنه به دَر شدند.
سمبلهایی که البته در سایه بیدستاوردی آنهمه «مذاکرات ملالآورِ» بدون دستاورد ملموس، نه تنها مطرح شدند بلکه توانستند حسابی هم جای خود را باز کنند.
به سخن دیگر اینکه دولت اگرچه دوست داشت همه ظریف را بیشتر بشناسند ولی آنچه در واقعیت اتفاق افتاد این بود که افکار عمومی بیشتر از ظریف اما ترکان و نعمتزاده و ابتکار و زنگنه را شناختند.
ژنرالهای باقیمانده از سالهای دور دولتهای سازندگی، اصلاحات و حتی احمدینژاد! که حالا در کابینه روحانی جمع شده بودند و کسی از دولتیها نتوانست پیشبینی کند که چقدر زود به نمادهای بیبدیل دولت روحانی تبدیل میشوند و حتی دیگر جایی برای تفاخر شیکپوشی و زباندانی هم باقی نمیگذارند. ضمن اینکه کسی هم نمیتواند آنها را با گذاشتن کلاه بر سرشان به امیرکبیر شبیه کند یا اینکه دستشان را ببوسد...
روحانی و ظریف مشغول برنامهریزی برای «توافق» و «برجام» بودند اما ژنرالهای باقیمانده از سالهای دور در وسط میدان حضور داشتند.
«اکبر ترکان» که برخی زیر دستانش یا مشغول انتقاد از گشتهای ارشاد ناجا در جزایر مناطق آزاد بودند و یا مشغول ارسال سکههای طلا برای تهیهکنندگان برنامههای انتقادی تلویزیون! در نشست تخصصی صنعت خودرو حاضر شد و گفت: بگذارید با خود روراست باشیم ما به جز پخت آبگوشت بزباش و قورمه سبزی در هیچ تکنولوژی صنعتی نسبت به جهان برتری نداریم.
محمدرضا نعمتزاده، وزیر صنعت دولت روحانی، ژنرال باقیمانده دیگری بود که سلّانه سلّانه با خودروهای مسئلهدارش از روی تمام آرزوهای کابینه رد شد و نوستالژی تلخی از خاطره «خودرو» را در آلبوم دولت روحانی بر جا گذاشت.
وزیری که افکار عمومی بصورت ویژهای معطوف به اوست و مردم میدانند که در دهها هیئت مدیره مربوط به شرکتهای مختلف عضو است و در ماجرای عدم افزایش کیفیت خودروهای داخلی و نیز افزایش قیمت آنها ردّی ماندگار از وی به جا ماند.
ردّ پایی که البته پس از اعطای اخیر خودروهای چینی با وام دولتی و فروش یکباره خودروهای روی دستمانده برخی کمپانیهای داخلی در قضیه اجرای سیاستهای بسته خروج از رکود دولت، به یک نماد تبدیل شد و شاید اثبات کرد که روحانی، کارکشتهتر از ظریف هم در کابینهاش دارد!
*دولت ابتکاریزه؛ از «آب خوردن» تا اسلام رحمانی
روزی که روحانی در مراسم بزرگداشت هفته محیط زیست از این گفت که تحریمها باید رفع شود تا آب خوردن هم حل شود! ناخواسته شطرنجی را در میان نهاد که در یک سوی آن ظریف و در یک سوی آن شخصی به نام «معصومه ابتکار» مشغول رقابت بودند.
ظریف البته غیر از ژست دیپلماتیک و توافقات موقت ژنو و برجام پر وعده و وعید، چیز دیگری در چنته نداشت اما حریف او یعنی معصومه ابتکار اینطور نبود.
قصه پرغصه ریزگردها، پرونده اثبات نشده بنزینهای آلوده، ادعای اثبات نشده پارازیتهای سرطانزا، اسلام فراشیعه، مصاحبه با بیبیسی، مشاورانی که به نظام اسلامی میگویند رژیم و به سایر وزرا میگویند «نخود»! و مشاورانی که معتقدند 90 درصد اندوخته جانوری ایران از بین رفته است! در کنار فعالیتهای سیاسی، از ابتکار حریفی ساخت که به راحتی ظریف را کنار زد و خود را به عنوان یکی از نمادهای پررنگ دولت روحانی به رخ افکار عمومی کشید.
مردم ایران، حالا چیزی به نام دستاوردهای توافق را لمس نمیکنند اما به جای آن، روزی نیست که از «معصومه ابتکار»، خبری نخوانند، تناقضی نشنوند یا اتفاق خارقالعادهای را نبینند.
عضو کابینه روحانی البته قاعده بازی را هم گویا خوب بلد است و میداند که چطور باید علامات سیاسی طائفهای را نگه بدارد.
آنجا که در یک میتینگ دانشجوییو در توشیح عبارت موهوم اسلام رحمانیِ مورد تأکید اصلاحطلبان گفته بود:
«از ابتدا، انجمن اسلامی در آمریکا و اروپا همزمان با تأسیسش در ایران نیز شکل گرفت و فراتر از اعتقادات دینی شیعی با نگرش اسلام رحمانی فعالیت میکرد؛ اسلامی که تنوع دیدگاهها را بیان میکند»!
*ساکنان این اتاق فرمان را عوض کنید!
اینکه قطار دولت روحانی به کدام سو میرود را کسی نمیداند ولی این را به سادگی میشود، فهمید که در اتاق فرمان این لوکوموتیو همین چند نفر نشستهاند. ترکان و نعمتزاده و ابتکار و زنگنه و ظریف...
اما لختی ظریف فرمان را به دست میگیرد، لحظهای نعمتزاده، بعضی وقتها ترکان و گاهی هم معصومه ابتکار.
و در این میان میماند میزان توجهی که دولت باید به مسئله اقتصاد مقاومتی و توجه به ظرفیتهای داخلی کشور برای حل مشکلات نشان بدهد.
دولت میداند یا نمیداند مهم نیست اما بعضی از این این آقایان و خانمها تا به امروز، هر کار که کردهاند چیزی غیر از «وعده» و «حاشیه» نبوده است.
و پر واضح آنکه بهشت را به بها میدهند نه به بهانه...
یعنی اینکه شاید هنوز هم دیر نشده و دولت میتواند مسیر حرکت خود را تغییر دهد اما این تغییر مسیر منوط به آن است که کابینه باور کند یکبار برای همیشه بایستی از سمت حاشیهها دور شود.