یوسف بعد از انقلاب شروع به کشیدن تصاویر امام (ره) و موضوعات انقلابی کرد. پس از شروع جنگ هم توصیه و بیانات امام (ره) را بر دیوار‌ها نقاشی می‌کشید تا از این طریق پیام امام را به رزمندگان و مردم برساند. همچنین باعث افزایش روحیه در بین رزمندگان می‌شد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، ملت ایران اعم از زن و مرد، پیر و جوان جدای ازهر قومیتی که بودند در دوران دفاع‌مقدس حضور یافتند تا در این دفاع سهیم باشند. نانوا، پزشک، دانش آموز، کارمند، کارگر، دانشجو و ... هر شخص با هر توانایی و هنری که داشت، به میدان آمد. در این میان یک نوجوان 16 ساله سعی کرد با هنرش در این حماسه عظیم نقش داشته باشد. او هنرش را با هدف دنبال کرد و با وجود "شهرت"، "گمنام" ماند.


علاقمندان به آثار دفاع مقدس قطعا به آثار و نام این شهید برخورد کرده‌اند و یا اگر به آبادان سفر کنید در گوشه و کنار این شهر نقاشی‌های این نوجوان که هدف و آرمانش را در آن دوران با قلم خود به تصویر کشیده را خواهید دید. او شهید "یوسف برتینا" معروف به "یوسف هنرمند" است.

برای آشنایی بیشتر با این شهید بزرگوار به سراغ کبری برتینا خواهر کوچک شهید رفتیم تا گفت و گوی با وی داشتیم. در ادامه متن گفت و گو را بخوانید.

***

اصالتاً اهل کجا هستید؟

پدرم آبادانی و مادرم اصفهانی بود. جنگ تحمیلی که آغاز شد ما در آبادان زندگی می‌کردیم. جزو معدود خانواده‌های بودیم که تا لحظه آخر در آبادان ماندیم. دشمن کاملا به ما نزدیک شده بود که مجبور به مهاجرت به تهران شدیم. اما دو برادر و پدرم در آبادان ماندند.

باز هم به آبادان برگشتید؟

پدر و برادر بزرگم فاضل در شرکت نفت کار می‌کردند. برادر دیگرم کاظم هم با رزمندگان به خط مقدم رفت. ما هم به تهران آمدیم البته تهران بودیم ولی دلمان آبادان بود. اوضاع که کمی در آبادان بهتر شد برای کمک به پشت جبهه و امدادگری به آنجا برگشتیم.

آن زمان به دلیل وجود ستون پنجم تردد به شهرهای مرزی همچون آبادان با سختگیری‌های همراه بود. به دلیل این که ما جزو خانواده‌های بومی بوده و اکثر اعضای خانواده در خط مقدم بودند، اجازه تردد داشتیم.

در منطقه عباس آباد تهران مستقر بودیم. یوسف که دلش نمی‌خواست در تهران بماند هر بار مسئله ای را بهانه می‌کرد تا به آبادان برگردد مثلا می‌گفت "مگر انقلاب نشده پس چرا خانم‌ها حجابشان را رعایت نمی کنند." و در آخر بحث را به برگشتن به آبادان می کشاند.

 

از چه زمانی یوسف تصمیم گرفت به جبهه برود؟

یوسف هر روز برای رفتن اصرار می‌کرد و هر بار با مخالفت خانواده مواجه می شد. آنها که از نزدیک شاهد وقایع در آبادان بودند نمی‌توانستند فرزندشان را به منطقه بفرستند. روزی را به خاطر دارم که پدرم مانع رفتن یوسف به جبهه شد. او فقط گریه می‌کرد و می‌گفت "من برای رسیدن به آرمان‌هایم باید بروم."

برادرم کاظم با پدر و مادرم صحبت کرد و گفت: "یوسف برای رفتنش هدف دارد. اجازه بدهید که او هم با ما به جبهه بیاید." در نهایت با اصرارهای یوسف و کاظم، پدر و مادرم اجازه دادند او هم به آبادان بازگردد.

هدفش چه بود؟

یوسف استعداد خوبی در طراحی داشت که کشف این استعداد همزمان با آغاز جنگ تحمیلی شد به همین سبب تصمیم گرفت تا هنرش را با هدف ادامه دهد. او هیچ کلاس نقاشی یا خطاطی نرفته بود و اکثر طراحی‌هایش ایده و خلاقیت خودش بود.

به نظر من شهدا و یوسف‌ها برای نسل امروز پیام‌های زیادی دارند که مسئولین موظف هستند آن‌ها را به نسل امروز انتقال دهند.

یوسف یک نوجوان 16 ساله بود. یوسف‌ها چرا باید برای دین، وطن و رهبرشان جانشان را به خطر بیاندازند!! چرا؟!! اگر پاسخ این چرا را پیدا کردیم و در اختیار جوانان قرار دهیم دیگر نگرانی برای آینده نداریم. جنگیدن تنها با سلاح گرم نیست. جنگ فرهنگی امروز از جنگ سخت هم سخت تر است. در طول چند سال گذشته برای اهالی سینما و فرهنگ ثابت شد که نسل امروز از کتاب‌ها و فیلم‌های دوران جبهه استقبال می کنند. من ضعف اصلی را در صدا و سیما می‌بینم که چرا تنها در ایام خاصی برنامه‌های تلویزیونی را به شهدا و دوران دفاع مقدس اختصاص می‌دهند. چرا ما باید در فیلم‌ها ضعف داشته باشیم که شبکه‌های بیگانه با دوبله فیلم‌‎های خارجی در جامعه و خانواده‌ها رخنه کنند. دشمن، از هم پاشیدن کانون خانواده را با ساختن اسطوره‌ها و فیلم‌های دروغین نشانه رفته است. به نظر من این موضوع به یک جامعه شناسی احتیاج دارد.

رزمندگان به جبهه نرفتند تا خانواده‌هایشان به جایی برسند زیرا آن زمان نمی‌دانستند که جنگ چه مدت ادامه دارد. پس از اتمام جنگ چه مزایایی برای خانواده‌هایشان در نظر خواهند گرفت. هیچ مادری حاضر نیست که حتی یک زخم بر بدن فرزندش بیافتد چه برسد آنها را جلوی گلوله و توپ بفرستد یا حتی برای مقابله با دشمن تشویقشان کنند. کسانی که ماندند وظیفه دارند پیام‌ شهدا را به نسل امروز برسانند.

چند خواهرو برادر هستید و یوسف فرزند چندم خانواده بود؟

ما 4 خواهر و 4 برادر هستیم. یوسف فرزند ششم خانواده بود.

استعداد هنری یوسف چه زمانی کشف شد؟

دوران قبل از انقلاب در مسابقات نقاشی شرکت می‌کردیم. یوسف بجای من و خواهرم هم نقاشی می‌کشید. کاظم استعداد یوسف را در طراحی کشف کرد. پدرم هم که خطاط بود خطاطی را به او آموزش داد.

نقاشی‌های یوسف در حد تصاویر مینیاتوری بود. کاظم به این هنر جهت داد. یوسف را به مسجد آبادان می‌برد تا ایده‌هایش را از آنجا بگیرد. او جزو نخستین افرادی بود که به عضویت ستاد تبلیغات سپاه درآمد.

در یکی از طراحی‌ها تصویر زنی هویداست که بر سر قبر فرزندش نشسته و پشت سرش یک نفر دیگر راهی جبهه می‌شود. با این نقاشی تمام اهداف خود را به نمایش گذاشت.

چه فعالیت‌های انجام داد؟

یوسف بعد از انقلاب شروع به کشیدن تصاویر امام (ره) و موضوعات انقلابی کرد. پس از شروع جنگ هم توصیه و بیانات امام (ره) را بر دیوار‌ها نقاشی می‌کشید تا از این طریق پیام امام را به رزمندگان و مردم برساند. همچنین باعث افزایش روحیه در بین رزمندگان می‌شد.

در میان اعضای خانواده چه کسانی در جبهه بود؟

برادر بزرگم فاضل و پدرم در شرکت نفت بودند. برادر دیگرم کاظم در خط مقدم می‌جنگید. دو خواهرم هم به عنوان امدادگر در مناطق عملیاتی بودند. بعدها یوسف هم به عنوان تبلیغاتچی سپاه در آبادان به آنها پیوست.

آن روزها را به خاطر دارید؟

نزدیک به عید نوروز به همراه خانواده راهی آبادان شدیم تا آجیل‌های رزمندگان را بسته بندی کنیم. در حال بسته بندی بودیم که بمباران شروع شد. شهر تقریبا خالی از سکنه بود و صدای انفجار مهیب می‌آمد. با گذشت سال‌ها از آن روز صداها و تصاویر هنوز ذهنم مانده است.

مادربزرگم هم در اوج درگیری راضی به ترک آبادان نشد. در آن زمان مادربزرگم را به عنوان شخصی می‌شناختند که به سربازان روحیه می‌دهد. پدرم و یوسف در صورت امکان سعی می‌کردند هر روز به مادربزرگم سربزنند و جویای حالش شوند. مادر بزرگم به یوسف گفته بود "از گلوله و خمپاره نمی‌ترسی؟" پاسخ داده بود "این خمپاره است که باید از من بترسد."

یوسف که در پشت جبهه فعالیت داشت چه طور شد که به خط مقدم رفت؟

در عملیات طریق القدس یوسف اصرار می‌کند که به عنوان رزمنده در آن عملیات شرکت کند. ابتدا فرمانده‌اش مخالفت می‎‌کند اما با اصرار یوسف راضی می‌شود. در آن عملیات یوسف بر اثر اصابت تیر بر پیشانیش به شهادت می‌رسد. کاظم هم از ناحیه دست مجروح می‎شود.

چه زمانی از شهادتش اطلاع یافتید؟

روز قبل از آغاز عملیات پدرم با یوسف خداحافظی کرده بود تا به تهران بیاید. همزمان با رسیدن پدرم به تهران خبر شهادت یوسف را آوردند. پدرم ابتدا باور نمی‌کرد و می‌گفت من دیروز یوسف را دیدم که صورتش را اصلاح و حمام می‌کرد. چطور ممکن است در این چند ساعت او شهید شده باشد ولی خبر شهادت صحت داشت. یوسف عاشق آبادان بود به همین دلیل او را همان‌جا دفن کردیم.

پدر و مادرم با هواپیمایی که شهید چمران هم در آن بود برای تشییع به آبادان رفتند. ما نیز با ماشین ارتش راهی آبادان شدیم و بارها در میان راه ماشین بارها مورد هدف دشمن قرار گرفت اما به لطف خداوند ما به موقع خود را برای تشییع به آبادان رساندیم. آیت الله جمی، امام جماعت آبادان بر پیکرش نماز خواند.

وصیت نامه‌ای نوشته بود؟

وصیت نامه کتبی نداشت. اما بارها توصیه‌هایی به ما و دوستانش مبنی بر این که دینتان را حفظ کنید، حواستان به انقلاب باشد و ... کرده بود. کاظم و یوسف عاشقانه امام (ره) را دوست داشتند. قسمت نشد که برای یوسف زن بگیریم اما خطبه عقد کاظم توسط امام (ره) خوانده شد.

از وسایل شخصی شهید چیزی به یادگار مانده است؟

بله. ساک لوازم شخصی که با خود به منطقه برده بود و کلاهی که هنگام شهادت برسر داشت به یادگار مانده است که آنها را در موزه سپاه قرار دادیم.

آثار شهید بر دیوارهای شهر آبادان مانده است؟

به مرور زمان آثار تخریب شد و مسئول زیباسازی شهر آبادان هم متاسفانه آنها را مرمت نکرد.

مدتی پیش به آلمان سفر کردم. در آن سفر به موزه شهرداری آلمان رفتم. برایم جالب بود که آثار جنگ را به خوبی نگهداری کرده‌اند و تصاویری در آنجا بود که نشان می‌داد از زمان جنگ تا به امروز چه تغییراتی در شهر رخ داده است. اما ما که یک دفاع مقدس را پشت سر گذاشتیم، تلاش کمی برای حفظ آثار انجام دادیم.

برای گرامیداشت شهید مراسمی از طرف ارگانی برگزار می‌شود؟

بله. هر سال از طرف دبیرستان البرز برای برادرم مراسم یادبود برگزار می‌کنند. چندین مرتبه هم از ارگان‌های مختلف دعوت شدیم ولی به دلیل مشغله‌های کاری امکان رفتن نداشتیم. تنها یک مراسمی که سال گذشته برگزار شد رفتیم. در آن مراسم مستندی از زندگی‌نامه یوسف تهیه شده بود که جالب بود.

منبع: دفاع پرس