چگونه آل‌سعود به واسطه جنگ های مذهبی و قتل و کشتارهای گسترده تاسیس شد؟ چرا «عبد العزيز بن سعود»، بنیانگذار پادشاهی سعودی وقتی انگلستان در سال 1934 میلادی یمن را اشغال کرد، به دفاع از یمن برنخاست؟ رسانه های وابسته به خاندان سعودی چگونه از شاهزادگان سعودی مدافع آزادی ملل پس از انقلاب های عربی ساختند؟

گروه بین‌الملل مشرق - چگونه عربستان سعودی به واسطه جنگ های مذهبی و قتل و کشتارهای گسترده تاسیس شد؟ چرا «عبد العزيز بن سعود»، بنیانگذار پادشاهی سعودی وقتی انگلستان در سال 1934 میلادی یمن را اشغال کرد، به دفاع از یمن برنخاست و از یمن دفاع نکرد؟ رسانه های وابسته به خاندان سعودی چگونه از شاهزادگان خاندان سعودی حامی و مدافع آزادی ملل پس از انقلاب های عربی ساختند؟ و سوالاتی مشابه آن همواره درباره کشور عربستان و خاندان سعودی حاکم بر این کشور مطرح بوده اند، این گزارش تلاش دارد، به این سوالات پاسخ دهد.

پادشاهای سعودی در کشور عربستان در سال 1932 میلادی تاسیس شد و تشکیل این حکومت تنها پس از 30 سال جنگ های خونین و وحشیانه ای ممکن شد که «عبد العزیز بن سعود» آن را علیه شیوخ و روسای قبایل جزیره العرب که رقیب وی شمرده می شدند، به راه انداخت.

جنگ های عبد العزیز در جزیره العرب با اشغال سرزمین حجاز آغاز شد و با ملحق کردن شهرهای مکه و مدینه در سال 1925 میلادی به سرزمین هایی که پیشتر تصرف کرده بود، مناطق تحت سیطره خود را توسعه و گسترش داد.

صبغه دینی و مذهبی افراطی و قساوت و سنگدلی بسیار به خصوص علیه شیعیان عرب، به دلیل ائتلاف و هم پیمانی با مکتب وهابیت، بارزترین مشخصه جنگ های عبد العزیز بود، مکتبی که شیوخ آن در سال 1927 میلادی یا به عبارتی نیم قرن پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تاسیس جمهوری اسلامی «فتوای» تخریب و نابودی اماکن مقدس و عبادی شیعیان که آنها را «رافضی» می‌ نامند، را صادر کردند و به این ترتیب مانع ادای عادات و آداب و رسوم عبادی و دینی آنها شده و بالاجبار آیین وهابیت را به آنها تحمیل کنند
و در صورت مواجه شدن با هرگونه مخالفت و اعتراضی، معارضان و مخالفان را یا از دم تیغ می گذراندند یا از سرزمین حجاز تبعید می شدند و در صورت ماندن در محل سکونت خود و جان به در بردن از دو مجازات فوق، با انواع تبعیض ها و ظلم ها و ستم ها مواجه می شدند.  
 
این درحالی است که تا پیش از پای گذاشتن آل سعود به سرزمین حجاز و ظهور مکتب وهابیت و ائتلاف آن با آل سعود، جزیره العرب شاهد چنین قتل و کشتارها و ظلم و تبعیض هایی نبوده است.

بسیاری از این موضوع شگفت زده می شوند که چگونه است، افراط گرایی ملک عبد العزیز، وی را به اشغال مناطق بیشتر در سرزمین حجاز وامی دارد، اما حتی گامی به سمت و سوی مناطق تحت تصرف استعمار انگلیس در حاشیه جنوبی خلیج فارس که با عربستان هم مرز هستند و یا کشوری مانند عراق برنمی دارد،
بلکه برعکس هنگامی که برخی از جنگجویان تحت فرمانش قصد پیشروی و حمله به سمت شمال و شرق جزیره العرب را داشتند که در آن زمان تحت سیطره استعمار انگلیس بود، وی با انگلیسی ها برای سرکوب این جنگجویان و مقابله با پیشروی آنها وارد جنگ شده و آنها را قلع و قمح می کند.

همچنین در جنوب سرزمین حجاز ملک عبد العزیز تا جایی به توسعه طلبی های خود ادامه می دهد که به منافع انگلیسی ها ضربه وارد نکند، به همین دلیل وقتی در سال 1934 میلادی به یمن حمله کرد، تنها سه منطقه را به مناطق تحت تصرف ملحق کرد و مراقب بود تا متعرض نیروهای انگلیسی که در عدن و جنوب یمن حضور داشتند، نشود.


سفر ملک فیصل به انگلیس

در همین راستا، ملک عبد العزیز مراقب بود، افراط گرایی مذهبی و دینی که در قبال رقبای عربش به خدمت می گرفت، لطمه ای به روابطش با انگلیسی‌ها و پس از آن آمریکایی‌ها وارد نکند، همچنین با توجه به نداشتن جایگاه مردمی و قبیله ای در سرزمین حجاز، افراط گرایی مذهبی و دینی یکی از مهمترین ارکان حکومت ملک عبد العزیز برای توسعه طلبی هایش در منطقه و دادن وجهه و مشروعیت دینی و مذهبی به جنگ ها و کشتارهایش شمرده می شد.

در عین حال ملک عبد العزیز از یک سو، به این موضوع آگاه بود که تا چه اندازه در جنگ ها، غارت ها و کشتارهایش به حمایت و پشتیبانی نیروهای استعماری نیازمند است و از سوی دیگر، به خوبی می دانست که عدم جلب حمایت و پشتیبانی نیروهای استعمارگر، به معنای متمایل شدن آن به سمت رقبا و دشمنانش بود و این موجب می شد، سرنوشت حکومتی که با به راه انداختن جوی های خون تاسیس کرده بود، به سرنوشت حکومت های سابق سعودی مبتلا شود، به همین دلیل همواره تلاش می کرد، رضایت استعمارگران را جلب و آنها را کنار خود داشته باشد.

این سیاست بدون اینکه دستخوش کوچک ترین تغییر و تحولی شود، پس از ملک عبد العزیز از سوی پسرانش نیز دنبال شد، فقط با این تفاوت که ملک عبد العزیز از وهابیت و حمایت نیروهای استعمارگر برای مقابله و مبارزه با رقبای محلی در جزیره العرب استفاده می کرد، اما پسرانش این سیاست را در قبال دشمنان و رقبایشان در سراسر نقاط جهان عرب و جهان اسلام به خدمت می گرفتند.

شاید بتوان گفت، برای برهه ای طی دو دهه 50 و 60 میلادی که شاهد حضور مقتدرانه مصر به رهبری «جمال عبدالناصر» در جهان عرب بودیم، تلاش هایی برای مقابله با اقدامات سعودی – آمریکایی جهت اشاعه وهابیت به عنوان ایدئولوژی جایگزین قومیت و ملیت عربی و جایگزین کردن حکام خاندان سعودی به جای رهبران جهان عرب صورت گرفت.


جمال عبدالناصر

اما با مرگ جمال عبد الناصر و منضم شدن مصر به غرب و مبدل شدن آن به یکی از هم پیمانان آمریکا شاهد افول و تضعیف شدید جریان ملی گرایی در جهان عرب شدیم و این فرصتی ارزشمند و گران بها برای دستگاه وهابی سعودی بود تا در جوامع عربی نفوذ کند.

به این ترتیب دستگاه های تبلیغاتی سعودی تمام توانایی خود را به کار بستند تا تصویری از حاکمان سعودی، عربستان ارائه دهند که آنها را مدافع مقدسات جهان عرب و اسلام نشان می داد و در این باره مانور بسیاری روی «فیصل بن عبد العزیز»، سومین پسر ملک عبد العزیز و پادشاه وقت عربستان سعودی انجام داده و تلاش کردند، وی را به عنوان قربانی توطئه ای آمریکایی به دلیل پایبندیش به قضیه فلسطینی و آزادسازی قدس و رهبری ابتکار عربی قطع صادرات نفت به آمریکا در پی جنگ اعراب – اسرائیل در اکتبر سال 1973 میلادی معرفی کنند.


درحالی شاهزاده «فيصل بن مساعد بن عبد العزيز آل سعود» 25 مارس 1975 میلادی اقدام به ترور ملک فیصل در دفتر سلطنتی اش هنگام استقبال از وزیر وقت نفت کویت با شلیک گلوله به وی و اصابت این گلوله ها به شاهرگ فیصل کرد که تاکنون دلیل واقعی این ترور آشکار نشده است.


ملک فیصل

به هر روی رسانه های سعودی تلاش کردند، از این حادثه ترور در جهت منافع حاکم سعودی استفاده و آنها را به عنوان رهبران جهان عرب و اسلام جایگزین رهبران و شخصیت های سیاسی و مبارزاتی عربی و اسلامی کنند، در حالی که به گواه تاریخ در همان زمان که فیصل از قطع صادرات نفت به آمریکا سخن می گفت، چندین توافقنامه با آمریکایی ها امضا کرد که به موجب آنها آمریکایی ها به سعودی ها تضمین می دادند، خریدار ثابت نفت عربستان و تامین کننده نیازهای مصرفی آنها با تولیدات و محصولات خود باشند و به این ترتیب موجب ظهور پدیده «پترو دلار» شدند که بنابر تصریح یکی از کارشناسان برجسته اقتصاد سیاسی در جهان، دست مخفی و پنهان سیطره آمریکا دربر جهان بود.

مهمتر از آن، اینکه در سال 2005 میلادی یکی از فرزندان ملک فیصل در برنامه ای مستند تاکید کرد که پدرش به دلیل خصومت ورزی های شخصی و اتخاذ خط مشی باز در عرصه سیاست داخلی و خارجی که جریان تندرو و افراط گرای وهابی در عربستان به شدت مخالف آن بود، به دست یکی از نزدیکانش ترور شد.

این برنامه مستند که بخشی از جنگ رسانه ای و تبلیغاتی با هدف بهبود وجهه خاندان سعودی حاکم بر عربستان پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 میلادی در آمریکا پخش می شد، از عدم تعهد و التزام ملک فیصل به گفته اش مبنی بر قطع صادرات نفت به آمریکا سخن می گفت و آن را یکی از دلایل و نشانه های نزدیکی و عمق روابط ریاض – واشنگتن می دانست، به گونه ای که یکی از روسای سابق شرکت نفتی آرامکو که در عربستان فعالیت گسترده دارد، تاکید کرد که ملک فیصل به آنها اجازه داده بود، طی دوره تحریم و قطع صادرات، صدور نفت عربستان به آمریکا را دوباره از سرگیرند تا آسیبی به اقتصاد آمریکا که در آن برهه به شدت درگیر جنگ در ویتنام بود، وارد نشود.

درحالی که تا پیش از آغاز انقلاب های جهان عرب که برچسب «بهار عربی» به آنها زده شد، رسانه های سعودی تمام توان خود را به کار برده بودند تا به حاکمان سعودی، عربستان صبغه دینی و اسلامی بدهند و از آنها با القابی که برای خود برگزیده بودند، مانند «خادم حرمین» یاد می کردند، درپی این انقلاب ها پروسه جدیدی را کلید زدند تا آل سعود را حامی آزادی و دموکراسی و مدافع ملل عربی و اسلامی جلوه دهند
، ادعایی که بنابر تاکید کارشناسان و محافل سیاسی و مدافع حقوق بشر منطقه و جهان بسیار مضحک است، چون در همین دوره انقلاب های جهان عرب شاهد بودیم که حاکمان عربستان به «زین العابدین بن علی»، دیکتاتور فراری تونس پناه داده و بارها از «حسنی مبارک»، دیکتاتور مصر خواستند تا به این کشور پناهنده شود و خود را از انقلابیون این کشور در امان نگه دارد.





در بحرین نیز تنها دو هفته پس از آغاز انقلاب مردمی 14 فوریه 2011 میلادی شاهد لشکرکشی نظامیان سعودی به این کشور برای سرکوب یکی از مسالمت آمیزترین انقلاب های جهان عربی بودیم، همان گونه که این کشور نقشی اساسی در دعوت از ناتو به لیبی برای نابودی کامل این کشور و برافروختن آتش جنگ های داخلی میان قبایل مختلف لیبی بودیم.

در سوریه و بحران حاکم بر این کشور نیز کسی نیست که نقش سعودی ها در این بحران برایش پنهان مانده باشد، به گونه ای که عربستان در این بحران تنها به فتنه انگیزی و دامن زدن به اختلافات موجود بین طیف ها و گروه های مختلف در این کشور اکتفا نکرد، بلکه تشکیل دهنده و ارسال کننده گروه های تروریستی تکفیری بی شماری به این کشور جهت براندازی نظام در سوریه بود.

در مصر پس از سرنگونی حسنی مبارک نیز سعودی ها جریان انقلاب علیه حکومت «محمد مرسی» و براندازی نظام اخوان المسلمین را هدایت کردند، چون صرف نظر از اختلافات تاریخی عمیقی که با اخوانی ها دارند، این جماعت را که سودای نزدیکی به ایران و قطر را داشت، خطری برای منافع خود یافته، موجبات براندازی آن را فراهم کردند.

افزون بر اینکه مصر قدرتمند همواره خطری بزرگ برای سعودی ها که مدعی رهبری جهان عرب و اسلام هستند، به شمار می آید، بنابراین باید به طریق ممکن مانع از قدرت یافتن مصر و بازگشت آن به جهان عرب و در دست گرفتن رهبری این جهان می شدند.


از راست ملک عبدالله، ملک فهد، ملک فیصل و ملک خالد 

در این میان وجود برخی ناآگاهی ها و سیطره مالی عربستان سعودی بر برخی از کشورهای جهان عرب، در کنار تحریفات و دروغ پردازی های رسانه ای موجب شد تا آل سعود در برخی کشورهای جهان عرب نفوذ کرده و آنها را وابسته به خود کنند و نماد این وابستگی را می توان در ائتلاف کشورهای عربی علیه یمن ملاحظه کرد که تجاوزی نظامی را علیه این کشور از مارس گذشته آغاز کرده بود تا موجبات به قدرت رسیدن مجدد «عبد ربه منصور هادی»، رئیس جمهوری فراری یمن را فراهم کند و در این راستا رسانه های سعودی و وابسته به رژیم عربستان تمام تلاش خود را در طول این مدت به کار برده اند تا با معرفی جنبش «انصار الله» به عنوان یک جنبش شورشی که علیه دولت این کشور قیام کرده است، حقایق جاری در این کشور را از نگاه افکار جامعه بین المللی دور نگه داشته، بر تجاوز عربستان سعودی سرپوش بگذارند و این تجاوز را اقدام حکام سعودی برای آزاد کردن یمن از قید و بند جنبشی جلوه دهند که وابسته به جمهوری اسلامی ایران است و نظام ایران این جنبش را برای افزایش نفوذ خود در جهان عرب از دروازه یمن جلوه دهند.

همانگونه که پیشتر و طی تجاوز رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان در سال 1982 میلادی دفاع مقاومت حزب الله از لبنان در برابر حملات و تجاوزات این رژیم نه تنها محکوم شد، بلکه عربستان سعودی به عنوان هم پیمان صهیونیست ها در این تجاوز ظاهر شد.

عربستان سعودی از جمله قدیمی ترین کشورهای جهان عرب و تنها کشوری است که با اشغال و تجاوز کشور خارجی و بیگانه مواجه نیست
، همچنین از جمله کشورهایی است که از منابع سرشار نفت به شمار می آید و عوامل مذکور این توانایی و قدرت را به عربستان می دهد تا یکی از بزرگترین کشورهای حامی جریان های آزادیبخش در جهان عرب و اسلام و همچنین پیشرو این دو جهان در عرصه پیشرفت و تکنولوژی باشد، اما حاکمان این کشور ترجیح دادند تا جوانان عربی و اسلامی را جهت مقابله با هرگونه اقدام برای آزادسازی فلسطین اشغالی و رهایی کشورهای عربی و اسلامی به خدمت بگیرند و با جلب رضایت و تلاش برای تحقق اهداف و خواسته های آمریکا و غرب و رژیم صهیونیستی ضامن تاج و تخت خود در عربستان باشند.