کد خبر 527068
تاریخ انتشار: ۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۵

عکاسی یکی از محبوب‌ترین فعالیت‌های دنیای امروز است. اگر عکاسی می‌کنید یا به آن علاقه‌مند هستید، حتماً دوست دارید بدانید چطور آثار یک عکاس مخاطبین خاص خود را جذب می‌کند یا حتی جهان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. برای فهمیدن این موضوع با این گزارش همراه شوید.

 به گزارش مشرق، تمام عکاسان در برهه‌­ای از مسیر حرفه‌ای خود (فارغ از اینکه عکاس حرفه‌­ای باشند یا آماتور) به یک بن بست مشترک می‌رسند. به عنوان یک عکاس هنگامی که به حدی از مهارت فنی می‌­رسید، با چیزی مواجه می‌شوید که بسیار شبیه به بحران شخصیت است. البته دقیقا نمی­‌توان گفت که شما به بن‌­بست رسیده­‌اید، زیرا شما به همه چیز عکاسی، از ترکیب‌بندی و مهارت­های فنی گرفته تا ویرایش  عکس‌ها، واقف هستید. در واقع به حدی رسیده­‌اید که نیاز به یک انقلاب و تغییر اساسی دارید. در این برهه انگار چیزی در کار شما کم است یا سر جای خودش نیست. معنی، مفهوم، ارتباط عاطفی و در یک کلام شناختن سبک کارتان همان چیزی است که در اینجا به آن نیاز دارید.
 
پس بیایید برای چند لحظه تمام چیزی را که درباره عکاسی می‌­دانید از یاد ببرید و از زاویه دیگری به عکس­‌های خود نگاه کنید. بدون شک، رعایت ترکیب‌­بندی و نکات فنی عوامل مهمی در به وجود آوردن یک عکس خوب هستند، اما تا به حال به این فکر کرده‌­اید که چگونه می‌­توان عکسی به وجود آورد که علاوه بر عوامل بالا مفهوم خوبی هم در آن نهفته باشد؟ عکسی که سبک داشته باشد و نشان‌دهنده‌ دیدگاه شما به عنوان خالق آن اثر باشد.
 


مفهوم دادن به عکس یعنی درک این که در پس هر عکسی چیزی فراتر از نمایش دیداری زمان، مکان و موضوع نهفته است. هنگامی که خودتان را به چالش بکشید تا طرز فکر و دیدگاه خود را در پس عکس­‌هایتان قرار دهید و با کسی که عکس شما را تماشا می‌­کند ارتباطی عاطفی برقرار کنید، احساس بسیار بهتری نسبت به آن عکس پیدا می‌­کنید.
 
عکس‌­های شما دقیقاً باید دیدگاه و چشم‌­انداز شما را از جهانی که در آن زندگی می­‌کنید، به نمایش بگذارند. به عنوان مثال، اگر شما شش عکاس را به اتاقی یکسان دعوت کنید و از هرکدام بخواهید که تصویری منحصربه‌فرد ایجاد کنند، مسلماً نتیجه‌ کار شش عکس کاملاً  متفاوت خواهد بود. مطمئن باشید به‌عنوان یک عکاس، همین حالا هم مفاهیم خاصی در عکس­‌های شما وجود دارند، مسئله این است که در حال حاضر شما به صورت ناخودآگاه دیدگاهتان را در عکس‌ها اعمال می‌کنید و از میزان واقعی آن بی‌خبر هستید.
 
مفهوم در عمل
 
 
حالا که متوجه شدید عکاسی و عکاس بودن چندان ربطی به داشتن آخرین مدل‌­های دوربین، لنزها و نرم­ افزارها و خیلی از لوازم ناشناخته‌ی دیگر عکاسی ندارد، وقت آن فرا رسیده که به عکاس بهتری تبدیل شوید، عکاسی که هدف دارد. هنری دیوید توریو (Henry David Thoreau) می‌­گوید:
    "مهم این نیست که به چه چیزی نگاه می‌کنیم، مهم آن چیزی است که می‌بینیم".
 
پس بهتر است به این فکر کنیم که چطور می‌خواهیم خودمان را از فلسفه طبیعت فنی عکاسی رها کنیم؟ مهارت­‌هایی که از طریق دیدن فیلم‌­های آموزشی، مقالات، کلاس‌­های عکاسی، کارگاه‌­های عکاسی، ویدئوهای آموزشی آنلاین و چیزهایی از این دست کسب کرد‌‌‌ه‌­اید، همچنان در ناخودآگاه ذهن شما وجود دارند. نمی‌خواهم بگویم تمام این مها‌ر‌ت‌­ها به درد نمی‌­خورند، برعکس، با داشتن این مهار‌ت‌­ها است که شما می‌توانید به راحتی در شرایط نوری مختلف عکاسی کنید یا حتی با استفاده از نور طرح­‌های مختلفی در کار خود ایجاد کنید و در یک کلام، خیلی خوب می‌‌دانید که باید با دوربین چکار کنید و این می‌تواند راه را برای ایجاد روش خاص خودتان در عکاسی هموارتر کند.
 
از تمام این­‌ها که بگذریم، شما باید شیوه‌ جدیدی برای عکاسی پیدا کنید، شیوه‌­ای که بتواند دیدگاه شما را نشان دهد. پیدا کردن آن هم اصلاً کار راحتی نیست و نیازمند تلاشی سخت و شبانه‌روزی است. اما در نهایت حسی که از آن پیدا می‌­کنید، ارزش آن همه تلاش و سختی را خواهد داشت، به ویژه هنگامی که عکاسی حرفه‌ اصلی شما باشد و برای کسب درآمد زندگی‌تان روی آن حساب ­کنید.

تقلید بهترین شیوه برای شروع است
 

 
برای گام اول می‌­توانید تلاش کنید به شیوه‌ عکاس مورد علاقه‌­ خود عکاسی کنید. با فرا گرفتن ترفندهایی که عکاس مورد علاقه شما از آن‌­ها استفاده می‌­کند، می‌­توانید دیدگاه آن‌­ها را کشف کنید. این امر به شما در رسیدن به بینش خلاقانه‌ خودتان کمک فراوانی می‌کند. قرار نیست که در این راه شما دقیقاً یک عکس مشابه همان عکسی که فرد مورد مطالعه‌تان گرفته است، ایجاد کنید، فقط باید تلاش کنید که بفهمید او برای گرفتن آن عکس چه کارهایی انجام داده و سپس آن را از نو خلق کنید.
 
گام دوم شرکت در چالش‌­های عکاسی است. یک چالش یا تکلیف عکاسی راه مناسبی برای محک زدن جنبه‌­های فنی و هنری شما در این امر است. بهتر است تکالیفی را که توسط عکاسان دیگر مورد قضاوت قرار می‌­گیرند هم به این فعالیت‌­ها اضافه کنید. زیرا هنگامی که کار شما توسط عکاسان دیگر مورد بررسی قرار بگیرد نه تنها مشاوره‌ی خوبی روی کارتان می‌­گیرید، بلکه باعث می‌­شود به اصطلاح پوست شما برای نقدهایی که بعداً در زندگی حرفه­‌ای با آن­‌ها روبرو می‌­شوید، کلفت­‌تر شود.
 
ممکن است شما به سبک خاصی از عکاسی، مثل عکاسی منظره یا عکاسی خیابانی تمایل داشته باشید. حال فکر کنید کسی شما را در عکاسی ماکرو، عکاسی معماری، پرتره یا هر سبک دیگری که به آن عادت ندارید، به چالش بکشد، آن­گاه چه خواهید کرد؟ چنین موقعیتی شما را از حیطه‌­ای که به آن عادت دارید، بیرون می‌­آورد و دانش شما را به عنوان یک عکاس به چالش می‌­کشد، در عین حال می‌­تواند اید‌ه‌­هایی در ذهن شما پدید آورد که بعدها در کار خودتان از آن استفاده کنید.
 

 
حال شما دارید از تمام دانش فنی خود در عکاسی بهره می­‌برید و در عمل از آن­ استفاده می‌­کنید. انگار ناگهان این امر منطقی به نظر می‌رسد که لازم است برای ایجاد مفهوم در یک عکس، علاوه بر دانش فنی گسترده‌، تجربه فراوانی هم داشته باشید. عکاسی که تجربه کافی نداشته باشد مانند دکتری است که تازه دوره رزیدنت بودن خود را به پایان رسانده و قرار است جراح شود. شما به چنین شخصی اعتماد می‌­کنید و اجازه می‌دهید شما را عمل کند یا ترجیح می‌­دهید جراحی باتجربه‌­تر این عمل را به دست بگیرد؟ در مورد عکاسی هم همین طور است، شما باید با پرداختن به موقعیت‌های جدید و سبک‌های مختلف تجارب جدید کسب کنید.
 
به عنوان یک عکاس شما باید تمام نکات عکاسی را فرا بگیرید و سبک‌های مختلف را امتحان کرده و فرا بگیرید. تازه پس از تمام این تمرین‌­ها و کسب تجربه‌­ها است که می­‌بینید سبک متمایز شما کم کم خودش را نمایان می‌­کند، چرا که با تحقیق روی کار عکاسان مطرح کم کم فهمیده‌اید با کار کدام عکاسان ارتباط بیشتری برقرار می‌­کنید.

وضعیت خیالی
 
روشی که من برای عکاسی به آن رسیده­‌ام این است که ابتدا موضوع مورد نظر را پیدا می­‌کنم، ترکیب‌­بندی مناسب را انجام می‌­دهم، خودم را در جو سوژه عکاسی قرار می‌­دهم و سپس برای مدتی صبر می­‌کنم. مزیت صبر کردن این است که در طول مدت انتظار تمام اتفاقاتی را که اطرافم رخ می‌­دهد با تمام حس تحت نظر می‌گیرم و به جای داشتن هرگونه پیش فرضی از اتفاقات اجازه می‌­دهم جهان اطرافم کار خودش را بکند. به چنین حالتی که دوربین را روی سه پایه قرار می‌­دهیم و منتظر لحظه‌ مناسب برای عکاسی هستیم (مثل اینکه فقط قلم مو را روی بوم نقاشی به حرکت درمی‌­آوریم)، وضعیت خیالی می‌­گوییم.
 

 
تابستان گذشته، هنگامی که در املاک ملی وایت سندز در نزدیکی آلاموگوردو (Alamogordo) نیو مکزیکو بودم، روی یکی از تپه­‌های شنی نشسته بودم و به آسمان  نگاه می‌­کردم که رنگ آن از آبی سیر به سمت تیرگی می­‌رفت، انگار قرار بود طوفانی از رعد و برق شروع شود. باد شروع به وزیدن کرد و شن­‌های سفید را در هوا پخش می‌­کرد. رنگ آسمان به رنگ ارغوانی سیری که در تصویر می‌­بینید، درآمد و شن‌­ها مانند اینکه در گردباد گرفتار شده باشند به حرکت در آمدند. در همین لحظه بود که حس کردم باید شاتر را فشار دهم و بنابراین توانستم با ترکیب­‌بندی مناسب و صبر کردن لحظه‌­ای خاص را ثبت کنم. سام ایبل (Sam Abell) می­ گوید:
 
    "در ورای یک عکس فوق­‌العاده چیزی بیش از دانش و اطلاعات نهفته است. ما به دنبال ثبت تصویری هستیم که حس کنجکاوی بینندگان آن را برانگیزد و حتی بهتر از آن، بیننده را به فکر کردن وادار کند. مخاطب باید با دیدن یک عکس خوب از خودش سوالی بپرسد یا بدون پلک زدن مسخ نگاه کردن آن شود. همه ما می ­دانیم که یک عکس­ می‌تواند مردم را آگاه کند و  احساسات مردم را برانگیزد. حال عکسی که در مخاطب هر دو حس را به وجود آورد، همان عکسی است که ما دوست داریم ببنیم و ثبت کنیم. یعنی دقیقاْ همان عکسی که به شما این انگیزه را می ­دهد که دوربین خود را بردارید و دوباره به عکاسی بپردازید".
 
هم ارزی



این اصطلاح برای اولین بار هنگامی مورد استفاده قرار گرفت که آلفرد اشتیگلیتز (Alfred Stieglitz) تصمیم گرفت در آثار خود چیزی فرای گرفتن یا ثبت واقعیت را به نمایش بگذارد. کارهای آلفرد، از الگوهای هندسی گرفته تا تصاویر مردم و دیگر کارهای او، به جای ثبت واقعیت موجود، ارتباطی عاطفی با شخصیت او داشتند و حس درونی او را نمایش می‌­دادند.
 
واژه هم ارزی در اصل از نقاش انتزاعی معروف، واسیلی کاندینسکی (Wassily Kandinsky)، سرچشمه می‌گیرد. هدف او ایجاد احساس و عاطفه بیشتر در نقاشی‌­هایش بود تا از این طریق مخاطبینی که کارهای او را می‌­دیدند، ارتباطی عاطفی با نقاشی­‌هایش برقرار کنند. اشتیگلیتز درست در دورانی که عکاسی فقط به عنوان ابزاری برای ثبت وقایع شناخته می‌شد، ایده‌ هم ارزی را وارد روند عکاسی خود کرد. اگر بخواهیم تعریفی بسیار ساده بیان کنیم، نظریه هم ارزی عقیده دارد که رنگ­‌ها، اشکال و خطوط هندسی می‌توانند دقیقاً احساسات درونی فرد را منعکس ­‌کنند. آلفرد با تحقیق روی کارهای کاندینسکی موفق شد مفهوم را در کارهای خود زنده کند.
 
این که یک عکاس بخواهد به کارهای خود مفهوم بدهد، برای شما چه معنایی دارد؟ مفهوم در عکاسی به هیچ عنوان ترجمه‌ تحت الفظی ایجاد یک تصویر خاص نیست. مفهوم در عکاسی راهی است که در آن از دیدگاه و نظر خود استفاده می­‌کنید تا اثری خلق کنید که نیازی به توضیح بیشتر نداشته باشد، اثری که مفهوم خاصی را برای بیننده تداعی می‌کند.
 
هم ارزی همان چیزی است که تمام عکاسان مطرح دنیا به آن رسیده‌اند و در آثار خود از آن استفاده کرده‌اند. هنگامی که پروژه عکاسی «مادر مهاجر» اثر دوروثی لانگ (Dorothea Lange) یا عکس «سرباز در حال سقوط» روبرت کاپا (Robert Capa) را می‌­بینیم، فوراً تحت تاثیر قرار می­‌گیریم و نیازی نیست حتماً بفهمیم که در ورای عکس چه می‌­گذرد و چه مفهومی نهفته است. در عکس روبرت کاپا ترس و وحشت جنگ را حس می‌کنیم و در اثر دوروثی لانگ رد تردید را در نگاه مادری می­‌بینیم که کودکانش را در آغوش کشیده است.

نقطه­‌ها را به هم وصل کنید
 

 
این که یک عکس به تنهایی قادر است یک داستان کامل را بیان کند یا مقاله‌ای عکس‌­دار قطعات یک روایت را در کنار هم قرار می‌­دهد، از زیبایی­‌های عکاسی است. یک عکس بامفهوم، مانند داستانی است که ارزش تعریف کردن داشته باشد، داستانی که مخاطب را جذب خود می‌کند. عکس ابزاری برای نشان دادن دیدگاه شما یا دیدگاه سوژه‌­های عکاسی‌­تان به مخاطب است.
 
یک عکاس تجربه زندگی نسل بشر را به تصویر می­‌کشد، حال این تجربه ممکن است یک نسل‌کشی و قتل عام باشد یا بازگشت پیروزمندانه سربازی از میدان جنگ؛ یک عکس می­‌تواند تصویری از درد، زیبایی، شکوه، تنفر یا هر حس دیگری باشد و عکاسان راویان بصری این احساس هستند. آن­‌هایی که یاد بگیرند با عکس‌­هایی که دارند، داستانی جذاب بسازند، عکاسانی موفق خواهند بود. هنری کارتیه برسون می ­گوید:
 
    "تا آنجایی که من می‌دانم، عکس گرفتن وسیله‌­ای برای فهمیدن است که نمی ­توان آن را از بقیه ابزار تجلی تصویری جدا کرد. عکاسی راهی برای فریاد زدن است، راهی برای رها کردن خود، نباید به آن به دید راهی برای اثبات یا دفاع از اصل یک فرد نگاه کرد. عکاسی یک سبک زندگی است".
 
 کارهای تمام عکاسان مطرح دنیا تحت تاثیر کار کسانی است که پیش از آنان عکاسی می‌­کردند و مطرح شده بودند. بعضی از ما استعدادی خدادای در ترکیب‌­بندی و زمان­‌بندی مناسب داریم، اما به نظر شما کسانی که این مهارت‌­ها را ندارند، نمی­‌توانند با تلاش و کوشش آن را به دست بیاورند؟
 
برای اینکه بتوانید چاشنی مفهوم را به کارهای عکاسی خود اضافه کنید، راهی مشخص وجود دارد. سرعت بخشیدن به این روند نیازمند کار سخت، فروتنی و فداکاری است. باید کارت‌­های حافظه‌ دوربین خود را زیر و رو کنید و به تک تک عکس­‌هایی که گرفته‌­اید، نگاهی دقیق­‌تر بیاندازید، از این طریق متوجه می‌شوید که چه چیزی شما را در این روند یاری می­‌کند و چه عواملی تاثیری بر آن ندارند. باید به کتاب­‌های چاپ شده از استادان مطرح عکاسی رجوع کنید تا دیدگاه و نگاه آنان را کشف کنید. فهمیدن دیدگاه عکاسان مطرح به شما کمک می‌­کند با ایجاد دوباره‌ کارهای آنان، دیدگاه خودتان را کشف کنید.
 

 
باید صبور، متفکر و مشتاق باشید و بتوانید خودتان را در موقعیت­‌هایی نامناسب و بعضاً خطرناک قرار دهید تا مسیری هموار برای عکاسی بهتر شدن پیش روی خود قرار دهید.
 
برای ایجاد ارتباطی عاطفی با کارهای خود باید بتوانید به نوعی از هم ارزی برسید که خود عکس­‌ها، بدون نیاز به توضیح شما، تمام ظرفیت‌­ها را برای مخاطب بازگو کنند. بنابراین برای اینکه بخواهید در آثار خود مفهوم ایجاد کنید، لازم است که مطالعه کنید، تلاش کنید، شکست بخورید و سبک‌­های دیگر عکاسی را هم تجربه کنید تا بتوانید جایگاه و دیدگاه خود را بیابید و نگاه عمیق‌­تری به عمق وجود خود بیاندازید تا متوجه شوید به چه سبک از عکاسی علاقه‌ی بیشتری دارید.
 
با مطالعه آثار پدران هنر عکاسی، شما می­‌توانید عکس­‌هایی به وجود بیاورید که تحت تاثیر عکس­‌هایی قوی و معنادار هستند. استفاده از ترکیب‌بندی، تکنیک یا فرایند کاری دیگران در آثار خود را سرقت ادبی به حساب نیاورید. اگر قرار باشد از تجربیات کسانی که پیش از شما عکاسی می‌­کردند، بهره نبرید مثل این است که  از کسی که تا به حال هیچ کتابی نخوانده و هیچ سر رشته‌­ای از داستان ­نویسی ندارد بخواهید رمانی بسیار زیبا و پرمفهوم بنویسد.
 
برای دویدن اول باید راه رفتن یاد گرفت.

منبع: کجارو