آن پروفسور فرانسوي که فارسي را با تکيه کلام هايش حرف مي زند و کتاب هاي جنگ را گنجينه مي داند دنبال چه مي گردد؟ همان تلخي ها سياهي هاي همه جنگ ها، چه اگر همين باشد خودشان کم ندارند يا چيز ديگري در ميانه است که نظر آنها را جلب کرده است. تفاوت فراواني وجود د

مشرق:
1- سال 1378 در تهران با همکاري سفارت فرانسه در ايران همايشي برگزار شده بود به نام "جنگ و خاطره". عليرضا کمري مسئول بخش تحقيقات دفتر ادبيات مقاومت که يک سر اين همايش بود، از فرانسوي هايي مي گفت که "زنده باد کميل" را بهتر از ما مي شناختند. مي گفت در بحبوحه تيرماه داغ 87، يکي از همين فرانسوي ها افتاده بود در اين کتابفروشي ها و هر چه توانسته بود از اين خاطرات جنگ ما خريده بود و بار زده بود و فرستاده بود به پاريس. کمري مي گفت از او ماجرا را پرسيدم که گفت :"شما قدر اين ها را نمي دانيد، ممکن است در اين وضعيت بزنيد اينها را آتش بزنيد، اينها گنجينه است."
2- کيومرث پور احمد فيلم جنگي ساخته بود؛ اسمش را هم گذاشته بودند "اتوبوس شب".در تيتراژ فيلم که نگاه مي کردي همان اوايل نوشته بود که اين فيلم بر اساس داستاني از کتاب "قصه هاي شهر جنگي " ساخته شده است. فيلم را که نگاه مي کردي شباهت هايي به قصه اي از کتاب حبيب احمدزاده داشت. اما نمي شد گفت که قصه همان قصه است، نمي شد گفت که اين پسر همان پسري است که يک تنها با چند تا کماندو قلچماق يعثي طرف شده، ماجرا برگشته بود، مخاطب پيش خودش چيز ديگري مي گفت، جنگي که ناخواسته روي داده بود و براساس تصميم ديگران و اين آدم ها به دليل تصميم ديگران آمده بودند وبه روي هم اسلحه کشيده بودند. احمدزاده را که سوال پيچش مي کردي که فلاني اين کجا و آن داستان تو کجا مي گفت: همين که فلاني آمده و يک فيلم درباره جنگ ساخته کافي است، حق با او بود و نبود.
3- آنهايي که کتاب خوان هستند اگر سري به کتاب هاي جنگ زده باشند دهقان را با کتاب معروفش، همان مجموعه داستان کوتاهي که داستان اصليش دستمايه "پاداش سکوت" مازيار ميري شد، مي شناسند. "من قاتل پسرتان هستم شده است شناسنامه احمد دهقان، چرا؟ چون نوعي خرق عادت است. درست يا غلط روايت ديگري است که براي دهقان سنديت دارد،حتما.اما دهقان را بايد با خاطره نويسي هايش شروع کرد. خاطره آنجايي است که نمي تواني خيال کني و داستان بسازي هر چند خاطرات هم مال خودت است نه هيچ کس ديگر. "روزهاي آخر" دهقان روايت اوست از روزهاي آخر جنگ و همان روزهايي که صدام ماشين جنگي اش را راه انداخته بود تا ميانه اهواز و خرمشهر را شخم بزند و بيايد جلو که آمد و حتي اطراف خرمشهر را گرفت. دهقان از همين خاطراتش معلوم است که تلخ مي شود و اين تلخي مي زند به قصه هايش.در "سفر به گراي 270درجه" حماسه هم که مي گويد تلخ مي شود.
4- سال 82 از همايش "جنگ و خاطره" يک کتاب در آمد به همين نام. غير از کلي سخرناني و تحليلي که چاپ شده بود چند صفحه اي هم خاطره داشت . يک بخش خاطرات رزمندگان ايراني بود و يک بخش خاطرات رزمندگان فرانسوي و نامه هايشان به خانواده شان. کتابي در آمده بود از محمد رضا بايرامي به اسم "پل معلق" اگر اين رمان را مي خواندي و مي گذاشتي اش کنار نوشته هاي سربازان فرانسوي يک حال و هوا دستت مي داد. "پل معلق" داستان سربازي بود که خانواده اش را در بمباران تهران از دست داده و حالا شده نيروي پدافندي يک پل معلق در نزديکي انديمشک. خاطرات و دنياي يک سرباز اگر هر جاي دنيا يک شکل باشد چيز عجيبي نيست اما وقتي اين رگه ها وارد داستان هاي نيروهاي داوطلب بشود، حتما اتفاقي در راه است.
5- "دا" رمان نيست، مجموعه خاطرات دختر هفده ساله اي است از خرمشهر که در مقاومت 34 روزه اش مسئوليت کفن و دفن شهدا را بر عهده داشته است.پدرش در همان روزهاي اول به شهادت مي رسد و برادرش در روزهاي ديگري از جنگ. او خاطراتش را نگه مي دارد تا همين سال هاي اخير که دفتر ادبيات مقاومت اين خاطرات را به نام "دا" منتشر کرد و کتاب يکي از پرفروش ترين کتاب هاي تاريخ ادبيات مقاومت ايران شد. همين "ترين" شدن دليل خوبي بود براي اينکه در هر جايي سخن از "دا" به ميان بيايد همه کتاب را تحويل بگيرند. اما ظريفي يک بار چيزي گفت که خيلي ها ممکن است نشنوند، گفت:" دا آنقدر جزئيات را رعايت کرده که گاهي آدم از حافظه صاحب خاطرات حيرت مي کند، اما وقتي مي بيني که چطور از برخي از فرازهاي تاريخ خرمشهر و آنچه که صاحب خاطرات در مقابل چشمانش مي ديده جهش کرده و جزئيات را تنها به زخم ها جنازه ها و خون هاي شتک زده محدود مي کند، ناظر بيروني و مخاطب در مي ماند، اينها همان چيزهايي است که همه جنگ ها دارند، پس انچه که جنگ ما داشت و جنگ هاي ديگر نداشتند کجاست؟
6- آن پروفسور فرانسوي که فارسي را با تکيه کلام هايش حرف مي زند و کتاب هاي جنگ را گنجينه مي داند دنبال چه مي گردد؟ همان تلخي ها سياهي هاي همه جنگ ها، چه اگر همين باشد خودشان کم ندارند يا چيز ديگري در ميانه است که نظر آنها را جلب کرده است. تفاوت فراواني وجود دارد ميان "جهاني شدن" يک "ادبيات با جهاني کردن" آن. يک بار ديگر مرور کنيم.