کد خبر 545339
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۳

برای شناخت هر چیزی از جمله حضرت فاطمه(س) می‌توان راه‌هایی را بیان کرد که برخی برای انسان‌های معمولی ناشدنی و برخی امکان‌پذیر ولی سخت و دشوار است. البته این شناخت‌ها هرگز به شکل شناخت کامل شهودی و حضوری در نخواهد آمد و تنها یک شناخت حصولی و محدود است.

 به گزارش مشرق، شناخت کامل و همه‌جانبه حضرت فاطمه(س) سخت و دشوار و در عین حال ضروری است. تلاش برای شناخت آن حضرت (س) از آن رو با همه دشواری‌ها لازم است که خداوند ایشان و معصومان دیگر(ع) را به عنوان اسوه مردان و زنان معرفی کرده است. از این رو، نویسنده بر آن است تا از طریق یکی از راه‌های شدنی شناخت، به معرفی آن حضرت(س) بپردازد تا بستری برای الگوبرداری در سبک زندگی اسلامی فراهم آید.

***

راه‌های شناخت حضرت فاطمه(س)

برای شناخت هر چیزی از جمله حضرت فاطمه(س) می‌توان راه‌هایی را بیان کرد که برخی برای انسان‌های معمولی ناشدنی و برخی امکان‌پذیر ولی سخت و دشوار است. البته این شناخت‌ها هرگز به شکل شناخت کامل شهودی و حضوری در نخواهد آمد و تنها یک شناخت حصولی و محدود  است؛ مگر اینکه انسان خود را به مرتبه ایشان برساند تا نسبت به ایشان شناخت حضوری یابد. با این همه چنین شناخت حضوری و شهودی نیز به دلایلی که بیان می‌شود کامل نخواهد بود و در حد شناخت شهودی آثار خواهد بود. حال اگر نتوان دریای حقیقت فاطمی را کشید ولی تصور تشنگی باید از آن حقیقت چشید و خود را به ایشان نزدیک کرد و با شناختی هرچند محدود و اجمالی، محبت ایشان را در دل‌ها زنده کرد و از این محبت زنده در دل، بهره برد و نوری اخروی برای ابدیت فراهم آورد.

بی‌گمان شناخت کامل هر آفریده‌ای از جمله انسان، دشوار و بلکه ناشدنی است؛ زیرا شناخت مستلزم آن است که انسان دارای احاطه علمی نسبت به موضوع باشد تا بتواند همه ابعاد وجودی آن را تجزیه و تحلیل نماید و نسبت به آن معرفت به دست آورد.

براساس همین مشکل، هرگز نمی‌توان درباره ذات خداوند شناختی به دست آورد؛ بویژه که خداوند از نظر وجودی بسیط است و هم هستی را دربر گرفته و هر آنچه نام هست بر آن اطلاق می‌شود، در دایره وجودی خداوندی است. پس ذات الهی همواره برای انسان مجهول و ناشناخته خواهد بود و تنها چیزی که برای انسان از نظر شناختی شدنی است، آن که انسان از طریق لوازم و آثار، نسبت به برخی از ابعاد وجودی خداوند شناخت و معرفت‌هایی را به دست آورد؛ زیرا آثار و لوازم هرچیزی خودگواه برداشته‌های اوست؛ از این رو خداوند بارها از انسان‌ها می‌خواهد تا به آیات تکوینی و تشریعی مراجعه کنند تا از راه این نشانه‌ها حقیقت خداوند تا اندازه‌ای برای انسان کشف و شناخته شود؛ هرچند که این آیات تنها گوشه‌ای از مظاهر نوری خداوند را بیان می‌کند و هرگز نمی‌تواند بیانگر ابعاد ذاتی او باشد.

همین مشکل درباره شناخت ذوات همه موجودات هستی بويژه انسان‌ها مطرح است؛ زیرا انسان حتی نسبت به حقیقت خود نمی‌تواند احاطه علمی داشته باشد؛ زیرا شناخت حقیقت ذات انسان مستلزم شناخت روح‌الله است. (حجر، آیه 29؛ ص، آیه 72) که بخشی از وجود انسانی است و این روح‌الله به عنوان امانت الهی و نور خداوندی در انسان‌ها قرار دارد و در شکل نفس انسانی، انسان را پدید می‌آورد. از آنجا که شناخت روح‌الله ممکن نیست، انسان حتی نسبت به خود نیز آگاهی و شناختی کامل ندارد. مشکل، زمانی افزون می‌شود که دانسته شود که نفوس انسانی دارای مراتب متعدد و متنوعی است؛‌ زیرا اگر همه انسان‌ها دارای نفس هستند، ولی نفس هر شخصی با نفس دیگری به اسباب گوناگون متفاوت و متمایز است و می‌توان گفت که تنها اشتراک معنوی با هم دارند؛ این مسئله از این هم دشوارتر خواهد بود وقتی بدانیم که انسان‌های معمولی با انسان‌هایی که خداوند برگزیده از نظر نوری چنان تفاوت و تمایز دارند که به نظر می‌رسد میان انسانهای دیگر و چهارده معصوم(ع) تنها یک اشتراک لفظی وجود دارد که میان شیرآب با شیر خوردنی با شیر جنگل وجود دارد؛ زیرا در برخی از روایات آمده است: من و علی از یک نور هستیم و دیگران از نورهای دیگر. (احقاق الحق، ج 5، صص 250- 249؛ احقاق الحق، ج 7، ص 488 و ج 16، ص 214؛ بحارالانوار، ج 15، ص 9، طبع تهران) این بدان معناست که حتی اگر ما نسبت به حقیقت انسان‌های دیگر از جمله خودمان شناختی شهودی و حضوری داشته باشیم، اولا نمی‌توانیم آن را به دیگر افراد انسانی که دارای نفوس هستند تعمیم دهیم؛ زیرا تفاوت‌های مهمی میان هر یک از نفوس انسانی با دیگری است؛ و ثانیا نمی‌توانیم با همه اشتراک‌‌گذاری با دیگر نفوس انسانی، با معصوم(ع) مشترک قرار دهیم؛ زیرا از نظر وجود نوری تفاوت ماهوی دارند، هرچند که در مقام خلقی با ما مشترک باشند.

پس برای شناخت حضرت فاطمه(س) و دیگر معصومان(ع) با این موانع مواجه هستیم؛ زیرا معصوم(ع) از نظر وجود نوری با ما تفاوت دارد. پس این راه شناخت بر ما بسته است و همان‌طوری که ما نمی‌توانیم نسبت به ذات خداوندی شناختی پیدا کنیم، همچنین نمی‌توانیم نسبت به ذات معصوم(ع) شناختی داشته باشیم؛ زیرا ذات نوری ایشان با ما یکسان نیست؛ هرچند که ذات نفس و خلقی آنان با ما یکسان باشد.

تنها راهی که برای ما می‌ماند شناخت آن حضرت(س) از طریق آثار است؛ چنانکه راه شناخت خداوند نیز از طریق آثار وجودی است که به عنوان آیات الهی می‌شناسیم که همه هستی است. بنابراین یکی از راه‌های شناخت حضرت فاطمه(س) این است که انسان به سنت و سیره آن حضرت(س) و آثار وجودی‌اش مراجعه کند که همان فرزندان و کارهای اوست تا بخشی از ابعاد وجودی و شخصیت نهان آن حضرت(س) بر ما آشکار شود.

یکی دیگر از راه های شناخت آن است که به کسانی مراجعه شود که در مرتبه بالاتری از آن چیز هستند و نسبت به آن احاطه علمی دارند، از این رو، مراجعه به قرآن می‌تواند گره‌گشای این مشکل باشد، زیرا خداوند نسبت به همه آفریده‌ها از جمله حضرت فاطمه(س) احاطه دارد و می‌تواند شخصیت وجودی آن حضرت را برای ما تبیین کند. در قرآن آیاتی به ایشان و اهل بیت عصمت و طهارت اختصاص یافته و برخی از وجوه شخصیتی آنان را آشکار کرده است، ولی چون قرآن برای هدایت بشریت آمده و کتاب خاص تبیین شخصیت‌ها از جمله شخصیت آن حضرت(س) نیست، نمی‌توان از طریق آن به همه ابعاد شخصیتی حضرت(س) دست یافت؛ مگر آنکه گفته شود که اصولا قرآن تبیین‌گر ابعاد شخصیتی انسان کامل و خلیفه الله است و هیچ شکی نیست که چهارده معصوم(س) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از مصادیق روشن و برجسته این عناوین هستند. پس هرآنچه خداوند در قرآن از کمالات خلیفه و انسان کامل بیان کرده، همان صفات و ویژگی‌های شخصیتی معصومان(ع) از جمله حضرت فاطمه(س) است. بنابراین، وقتی خداوند از خلق عظیم قلم، آیه 4) پیامبر(ص) سخن می‌گوید، شامل این اسوه‌های حسنه و کامل (احزاب، آیات 21 و 33؛ آل‌عمران، آیه 61) از جمله فاطمه(س) هم می‌شود.

از دیگر راه‌های شناخت آن حضرت(س) این است که به سخنان دیگر معصومان(ع) که همتراز ایشان هستند رجوع شود تا شخصیت ایشان از این راه شناخته و دانسته شود. در این میان شکی نیست که پیامبر(ص) و امیرمومنان(ع) بهترین کسانی هستند که می‌توانند شخصیت و ابعاد وجودی حضرت فاطمه(س) و یا گوشه‌ای از آن را بیان کنند. البته ائمه معصوم(ع) بیانات بلند و جامعی در وصف و معرفی، آن بانو دارند که در کتب حدیثی و تاریخی ذکر شده است.

حضرت فاطمه(س) در سخن امام علی(ع)

حضرت علی(ع) بارها به مناسبت‌هایی از حضرت فاطمه(س) سخن به میان ‌آورده و به تجلیل آن حضرت پرداخته و برخی از حقایق وجودی و مقامات معنوی ایشان را بیان کرده است. در این‌جا تنها به برخی از آنها اشاره می‌شود.

1. سرور زنان جهان: بر اساس سخنان پیامبر(ص) و امیر مومنان علی(ع) یکی از چهار زن مهم در طول تاریخ بشریت، حضرت فاطمه(س) است. البته مقام حضرت فاطمه(س) در میان زنانی چون آسیه(س)، مریم(س) و خدیجه(س) خیلی برجسته‌تر است. از این رو در روایات نبوی و علوی از ایشان به عنوان سیده نساءالعالمین یاد شده است. این بدان معناست که آن حضرت(س) به طور مطلق به چنان جایگاهی در میان مردان و زنان دست یافته است که کسی بدان نرسیده است. ایشان سرور همه زنان هستی است؛ زیرا واژه عالمین به معنای همان هستی است که شامل همه جهان‌های دنیوی و اخروی خواهد بود. حضرت امیرمومنان علی(ع) بارها فاطمه(س) را به عنوان سیده نساء العالمین معرفی می‌کند. (بحارالانوار، ج 41، صص 151 و 224؛ طبرسی، احتجاج، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 1، ص 135) این بدان معناست که هیچ زنی در هستی به جایگاهی از کمال نرسیده که ایشان رسیده است. لذا خداوند در قرآن در سوره انسان و نیز آیه 33 سوره احزاب آیات دیگر ایشان را به عنوان الگو و نمونه معرفی می‌کند.

2. برگزیده پیامبر(ص): همان‌طوری که خداوند حضرت مریم(س) را به عنوان برگزیده معرفی می‌کند. (آل‌عمران، آیه 42) امیرمومنان علی(ع) نیز فاطمه (س) را صفیه معرفی می‌کند و در مصیبت حضرت زهرا(س) خطاب به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «قل یا رسول‌الله عن صفیتک صبری»؛ «یعنی این صفیه توست، بانویی که برگزیده توست رحلت کرده و صبر فقدانش برای من دشوار است.» (نهج‌البلاغه، فیض‌السلام، خطبه 193)

3- تسلی بخش دل امیرمومنان(ع): حضرت فاطمه(س) در کمال به جایی رسیده بود که امیرمومنان علی(ع) آن حضرت را تسلی بخش دل‌ خویش بر می‌شمارد و فقدان او را سخت می‌داند بگونه‌ای که دیگر کسی را نخواهد یافت که تسلی دل خسته او باشد. این حضرت(ع) پس از شهادت فاطمه(س) خطاب به ایشان فرمودند: «بمن العزاء یا بنت محمد؟ کنت بک اتعزی ففیم العزاء من بعدک؟»؛ با چه کسی آرامش یابم ‌ای دختر محمد؟ من به وسیله تو تسکین می‌یافتم؛ بعد از تو با چه کسی آرامش یابم؟ (رحمانی همدانی، فاطمهًْ الزهرا بهجهًْ قلب مصطفی، ص 578، به نقل از مجمع الروایهًْ)

4. همه زیبایی دنیا: حضرت علی(ع) همسرش فاطمه(س) را همه زیبایی دنیا می‌داند بگونه‌ای که فقدان آن حضرت(س) موجب می‌شود که همه آسمان و زمین با همه زیبایی‌هایش، از نظر آن حضرت(ع) زشت جلوه کند. در حقیقت زیبایی روحی و کمالات انسانی حضرت فاطمه(س) است که آسمان و زمین را در نظر علی(ع) زیبا کرده است و فقدان آن حضرت(س) به معنای رفتن همه زیبایی‌های آسمان و زمین است. آن حضرت(ع) می‌فرماید: خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به رسول خدا بپیوندد، پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتنداری از دست رفته، اما آنچنان که در جدایی تو ای رسول خدا صبر کردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره‌ای ندارم شکیبایی بر من سخت است. پس از او آسمان و زمین در نظرم زشت می‌نماید و هیچ‌گاه اندوه دلم نمی‌گشاید. چشمم بی‌خواب و دل از سوز غم، سوزان است. تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربه‌ای بود که دل را خسته و غصه‌ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید... اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود، برای همیشه اینجا [کنار قبر زهرا(س)] می‌ماندم و در این مصیبت بزرگ چون مادر فرزند مرده، اشک از دیدگانم می‌راندم. (اصول کافی، ج 1، ص 159)
منبع: کیهان