زبان سرخ ابراهیم، ریشه‌ در علقه‌های اصیل ناسیونالیستی‌اش دارد و سبزی زلالش، مال حزب خاصی نیست؛ و سیرت سفیدش، تحت تاثیر متغیر‌های سیاسی گوناگون ربع قرن اخیر، حتی یک لکه سیاه به خود نگرفته‌ است.

گروه فرهنگی مشرق - تازه‌ترین گفتگوی «ابراهیم حاتمی‌کیا» با «فریدون جیرانی» شاید یکی از متفاوت‌ترین گفتگوهای سینمایی سال‌های اخیر، از منظر ژورنالیستی حاوی چند نکته حائز اهمیت است. ابراهیم تنهاست و این تنهایی مفرط ابراهیم پایان ناپذیر است.

ابراهیم در این گفت‌وگو از مفاهیمی ساده سخن می گفت، مفاهیمی که مثل سامورایی‌های فیلم‌هایش، برای اقشار مختلف،مخالفان و موافقشان جذاب است. اما آنچه در گفتگوی جنجالی با جیرانی مطرح شد و برای حاتمی‌کیاشناختی، مد نظرش داشت این است که برای فهمیدن ابراهیم باید اهل سیاست و جناح نباشیم. زبان سرخی ابراهیم، ریشه‌ در علقه‌های اصیل ناسیونالیستی‌اش دارد و سبزی زلالش، مال حزب خاصی نیست، رویه سبز ابراهیم نسبت تنگاتنگی با آرتیست بودنش دارد؛ سیرت سفیدش، تحت تاثیر متغیر‌های سیاسی گون به گون ربع قرن اخیر حتی یک لکه سیاه به خود نگرفته‌ است. 




برخی نق وارونه می‌زنند که فیلمساز خوبی نیست و عادت کرده‌ایم سخنانی از این دست بشویم. مستقل از هر مضمون و هر مفهوم، زبان فن و تکنیک  بین المللی اش در «چ» و «بادیگارد»، مبین هویت فرابلوغ تکنیکال حاتمی‌کیاست که او را می‌برد فراسوی قضاوت‌های ایدئولوژیک و سیاسی. او با این زبان سینمای خاص و منحصر به فرد می‌رود آنسوی پرچین آرت (Art) به معنی واقعی.

حاتمی‌کیا با «بادیگارد» و «چ» در مرز بلوغ نیست؛ در سطح غول بودن است، پس چرا نمی‌بینیم، پس چرا چند سالی است که نمی‌خواهیم غول بودنش را تحلیل و تفسیر کنیم، لزوما در ارزیابی‌های دراماتیک دائما می‌خواهیم رمزگشایی کنیم که ابراهیم با بیش از ربع قرن سابقه فیلمسازی، در کدام حریم سیاسی ایستاده است. چنین رفتار‌شناسی ژورنالیستی، خطای فاحشی است. چرا مرزهای سینمایی‌اش را جستجو نمی‌کنیم؟ چرا در فرامرزی شدن بی مرز هنری‌اش کنکاش نمی‌کنیم؟ سخنان حاتمی کیا در گفتگو با جیرانی فصل الخطاب است، دیگر نباید از او بپرسیم چگونه فکر می‌کند و حال و احوال سیاسی‌اش چگونه است. اتفاقا تحلیل های سیاسی درباره آثار ابراهیم ضربه زننده است، باید خوانش های هنری‌تری را در آثارش جستجو کنیم.

بادیگارد منهای تیتراژ

بادیگارد را اگر منهای تیتراژ تماشا کنیم می‌توانیم دریابیم که این اثر مزه و طعم حاتمی‌کیا را دارد. همان سکانس‌های افتتاحیه و شمایل حیدر ذبیحی قلب را تسخیر می‌کند. یعنی همان سکانس افتتاحیه عمو ابراهیم از وسط صفحه نمایش پیامی روشن را همچون کمان، از دل پرده عریض به قلب مخاطب پرتاب می‌کند. کنش‌های حیدر ذبیحی در صحنه ابتدایی و کنش‌گری همه قهرمانان عمو ابراهیم، نوعی مطالبه‌گری خاص از نسل‌های سوم و چهارم و نسل های بعدی است. همان کسانی که امروز برای دیدن سامورایی خسته ابراهیم صف‌های طولانی سینما را غصب کرده‌اند. طالبان سینمای حاتمی‌کیا بی‌شمارند.

این خاصیت فیلمسازان ملی این سرزمین است. ابراهیم، مسعود(کیمیایی) و علی (حاتمی).  فیلمسازانی که در هر جغرافیایی(کشوری) و با هر بازیگری  - صرف نظر از ملیت و قومیت - فیلم بسازنند بدون نمایش هیچ تیتراژی می توان حدس زد که این فیلم را چه کسی ساخته است. خاصیت پسابادیگاردی ابراهیم چنین است، هنری تالیف خاص او، شناسه ای در متن دارد که هویتمند است، پس چرا راجع به نوع کنش و واکنش فرامتنی او سئوال می‌کنیم و نگرانی‌های فرا سینمایی او را ارزیابی می‌کنیم. امید این است که از این پس در هر گفتگویی ژورنالیستی و مطبوعاتی از ابراهیم بپرسیم که حال سیاسی اش را چگونه هنری می‌کند؟

طبقه متوسطی که ابراهیم از خواب و انفعال دور نگاهشان می دارد!

مرز میان آرمان و واقعیت خود حاتمی‌کیاست

بیشمار مخاطب بادیگارد، طرفدارموضع ضد انفعالی ابراهیم اند. چرا که سینمای انفعالی (سینمای جشنواره ای) مرامنامه دارد که ابتر شدن و جامعه بی آرمان را به قول جیرانی مطالبه می‌کند،در عوض مخاطب ساحت آرمانی حیدر ذبیحی را با جان و دل می پذیرد. سینمای انفعالی به ابتر شدن جامعه و بسط طبقه متوسط می‌انجامد. طبقه‌ای که تنها آرمانش، زیست بی دغدغه انسانی، فارغ از مسئله و آرمان است. نسبت آرمان و واقعیت موضوع قابل تحلیلی در گفتگوی جیرانی و حاتمی‌کیاست.

« ابراهیم» به طور خاص در سخنانش نه تنها در متن، بلکه در فرامتن، به سینمای ابتر می‌تازد. دلیل تاخت حاتمی‌کیا به سینمای جشنواره‌ای که مقابلش ایستاده، کاملا مشخص است. «سینمای ابتر» مخاطب را در موضع انفعال می‌نشاند و در مقابل قهرمانان آرمانی حاتمی‌کیا می‌شورند بر بی آرمانی.

ظن حیدر ذبیحی و شک حاتمی‌کیا در یک نسبت متنی و فرامتنی تقارن دارند و ماحصلش به یک واکنش بزرگ می‌انجامد. او در مقابل هر روزنامه نگار و منتقدی بنشیند تقریبا همین موضع را خواهد داشت. ابراهیم آتشین فریاد می‌زند که من از انفعال و از سینمای انفعالی به سطحی از کنش انزجاری رسیده‌ام و آن دم از جای خالی سید مرتضی می‌گوید و غم بی‌پناهی اش را توصیف می‌کند.

 جیرانی در گفتگو‌های اخیرش و از جمله گفتگو با حاتمی‌کیا، متاسفانه مسحور چند کلید واژه خاص ژورنالیستی شده است. طبقه سازی، به کارگیری مستمر از عبارت بی هویت طبقه متوسط (که در خارج از تهران معنایی ندارد)، تفاوت نسل‌ها و به کار بردن دائمی کلمه آرمان. در مقابل حاتمی‌کیا بزرگترین خدمت را به  گفتمان روشنفکری می‌کند، چون هیچ روشنفکری، با هر مختصات تعریف شده‌ای نمی‌تواند خالی از آرمان باشد و شوریدگی ابراهیم نسبت به سینمای روشنفکری که آفتاب ایرانی در آن بروز و ظهور ندارد، پروپاگاند نیست، حفظ مصلحت موجود نیست، نوعی خواست هنری برای گریز از دایره استیصال سینما و اندیشه است.
 

طبقه متوسط مورد بحث جیرانی، در فضای بی آرمانی، حداقل آرمانی را در زربافتی از آرزو در سینما جستجو می‌کند. اساسا طبقه شناسی  جیرانی و اصرار بر یک فرض پوزیتیویستی، خطای تاکتیکی فاحشی است که امید می‌رود در گفتگوهای بعدی‌اش تکرار نشود. ضمن اینکه همین طبقه متوسط، ظاهرا ضد آرمان،  واقعیت خواه است. پاسخ همان است که ابراهیم غیر مستقیم گفت؛ با این مختصات ترسیمی اشتباه، مردم چرا و به چه دلیلی به فیلم آرمان گرای حاتمی‌کیا اقبال نشان می دهند؟ ابوالبشر از ابد تا ازل بر هر خوانش فلسفی، خواه اثبات شده و خواه اثبات نشده که او را در موضع انفعال قرار می‌دهد، خواهد شورید؛چه رسد مخاطب رویاخواه و آرزومند سینمای فقیر و خالی از آرمان و اندیشه.

تفسیر دیگری از سینمای انقلابی حاتمی‌کیا

سینمای حاتمی‌کیا آنطور که در گفتگویش بدان اشاره می‌کند، نوعی شوریدگی را به پیکره انفعالی جامعه، با ترفند ظن و شک تسری می‌دهد. راستی چرا به حاتمی‌کیا، عنوان سینماگر انقلابی را – با مترادف سیاسی -  نسبت می دهند. این جمله یک تفسیر دیگر هم دارد سینمای انقلابی حاتمی‌کیا  – به معنی واقعی همچنان تحول خواه -  آنطور که از او بر می‌آید نوعی اجبار در تغییر مشی و روش و گسل در امر مدرنیته اجباری امروز - با تفسیر جیرانی – را بوجود می آورد.  چه نیکوست که سینمای حاتمی‌کیا این خاصیت را دارد و از همان نیمچه طبقه متوسط شهری که با تلقی زیست مرسوم میدل کلاس (middle class) در موضع انفعال قرار گرفته اند، با دیدن بادیگارد حاتمی‌کیا به شوریدگی دچار شوند و لحظاتی به آخرین نسل سامورایی‌های ضد تجدد بیندیشد.

حاتمی‌کیا شاید خیلی از این پیام ها را به صورت مستقیم در گفتگویش با فریدون جیرانی نگفت اما زمانی که اشاره کرد بچه‌های نسل امروز او را عمو ابراهیم خطاب می‌کنند، اشاره مستقیم به این موضوع داشت که من در مقابل نسل‌های بعدی مسئولیت حفظ حریم سامورایی‌های قبیله خودم را برعهده دارم و قصد دارم از کیان سامورایی‌هایی جهانی تری سخن بگویم. سامورایی‌هایی که با شمشیر اصیل، مقابل شیشلول  کابوی‌های نظم نوین جهانی می ایستند.

مختصات نهضت فکری حاتمی‌کیا می‌طلبد که جامعه‌ جهانی - در همین منطقه خاورمیانه نه فراتر -  را از سمت انفعال به کنش‌های آرمانخواهانه‌ ضد نظم نوین جهانی پیوند دهد و  در گام پسا بادیگاردی اش، به چالش‌های جهانی عظیم تری بیندیشد. حالا سامورایی سینمای ما باید در ابعاد جهانی تر کنش ایجاد کند.

تا بشر روی کره حیات نفس می‌کشد، واقعیت در مقابل آرمان معنای ثقیل‌تری و آرمان در مقابل واقعیت معنای صقیل‌تری خواهد داشت. ما در این سرزمین با فراز و نشیب‌های متفاوتی، آرمانشهری بنا کرده‌ایم و  هیچ آرمانشهری به بقای ابدی منجر نمی‌شود مگر آنکه آرمان با هر مختصاتی در آن زنده بماند. وقتی حاتمی‌کیا در گفتگویش با فریدون جیرانی بارها اشاره می‌کند، هنوز احساس می‌کنم که رزمنده زخمی عملیات بدر پایم را چسبیده، یعنی آرمانخواهی با هر نسبت شهری و هر طبقه اجتماعی، مستقل از  انگیزش سیاسی، لگد مال و لجن مال نخواهد شد. این آرمانشهر بنایش تفکر است و مثل آن آرمانشهری نیست که آرمانخواهانش با پایین آمدن مجسمه «لنین» هر آنچه بنا کرده بودند  را به بوته فراموشی بسپارند.

مباحثه فاخر حاتمی‌کیا را به اشکال گوناگونی می توان تفسیر کرد اما تشکیک در مشی او و صحبت از این مهم که حاتمی‌کیا را در فرامتن انفعالی می‌خواهند و از او مطالبه می‌کنند همه حرفهایش را در قالب فیلمش بزنند خطاست. مثل این می ماند که بگویند تو وقتی نبرد می ‌کنی، سامورایی هستی و در محیط غیرتقابلی، سامورایی نیستی. منتها حاتمی‌کیا بی شمشیر هم سامورایی است؛ آرمانخواهی که پس از گفتگو با جیرانی تقریبا برای خود سنگرهایی ساخت که تا گفتمان قبیله اش را کمی به پیش آرد تا جنبش فردی او عریض تر شود. جنبشی که مستقل از صف بندی‌های مرسوم سیاسی و ملی همچنان آرمان‌هایش را نه در گروه های سیاسی بلکه در تشکل های مردمی و صفوف سینمای ملی جستجو می‌کند.



حاتمی‌کیا را در فرامتن در ژانر سیاسی خاصی نگنجانیم

البته که برخی دوستان و همکاران رسانه ای مصداق عبارت «ملامتی» هستند، همانطور که مسعود جعفری جوزانی همیشه اشاره می‌کند. نباید چنین نباشیم. تقریبا با نوع مرزبندی‌ها و جبهه بندی‌های مرسوم ،فیلمسازی مثل حاتمی‌کیا با هر که معاشرت کند زیر تیغ ملامتش می‌بریم. ابراهیم مشی و سلوک مختص به خود را دارد گاهی رفتاری انجام دهد که خارج از تعریف حدود سیاسی یک جناح است. چپ برود ملامت می‌کنیم، راست بپیچد ملامتش می‌کنیم و کازار ملامتگری به جایی رسیده اگر طی طریق متنی و فرامتنی حاتمی‌کیا روی صراط المستقیم، مترادف با وحی، باشد بازهم ملامتش می‌کنیم.

یادمان نرود گفتمان اصیل مبتنی بر اصول کاری ندارد که ابراهیم حاتمی‌کیا فیلمش را برای چه کسی نشان می دهد و چه کسانی فیلم او را می‌بیند، مهم چیستی آثار حاتمی‌کیاست و مهمتر آن است که چگونه فرهنگ سامورایی را در وضعیتی انفعالی زنده نگاه می‌دارد. او در سینما ملزم به حفظ قواعد ژانر است اما در حوژه سیاست نباید حاتمی‌کیا را در ژانر خاصی بگنجانیم.

حاتمی‌کیا در گفتگویش به یک مهم دیگر اشاره می‌کند دم سینما را با بازدم سیاست گره نزنیم. این سخن حاتمی‌کیا در واقع زنگ خطر بسیار بزرگتری است که در شرایط کنونی باید جدی‌اش بگیریم. اگر سیاست از سینما فاصله گیرد آرمانخواهی ضد تجدد بروز بیش‌تری در دایره سینما خواهد داشت. این ترس همواره برای بسیاری از سینماگران وجود دارد که برای گفتن از آرمان در دام بزرگ‌تر جناحی و سیاسی بیفتند. همانطور که حاتمی‌کیا اشاره می‌کند و می‌گوید بنده باید اثبات کنم فیلم سفارشی نساختم و بعد در مرحله بعدی وارد رابطه با تماشاگران می شود.

***علیرضا پورصباغ