به گزارش مشرق، علاء رضایی تحلیلگر مسایل سیاسی کشورهای عربی در این زمینه می نویسد: این الگوی رفتاری بر افرادی در یک جمعی اطلاق می شود که با وجود آنکه برای حفظ منافع شخصی خود عمل می کنند؛ اما بدون فکر و اندیشه و برنامه ریزی بسیار، از آن جمع تبعیت می کنند.
این تئوری به علم اقتصاد و برای بررسی رفتار افراد در بازار سهام راه یافت؛ زیرا ملاحظه شد که شخص به محض آنکه مشاهده کرد هنگام سقوط ارزش سهام، دیگران سهم خود را می فروشند وی نیز دست به اقدام مشابه می زند... سپس این نظریه در جهان سیاست در میان تظاهرکنندگان و آنان که از مناطق درگیری و جنگها پا به فرار گذاشته اند، مشاهده شد.
رفتار گله ای به طور بدیهی به یک پیشرو نیاز دارد که با تمایزاز دیگران و یا با برخورداری از توان پیش بینی خطر فراروی جمعی که دارای اعضایی با ویژگیهای مشترک است، می تواند دیدگاه و رفتار خود را بر دیگران تحمیل کند...به عنوان مثال یک نظام سیاسی با امکانات مالی و رسانه ای گسترده را در نظر بگیرید که خود را به عنوان یک نظام مقدس دینی مطرح می کند... این نظام می تواند بر نظام های فقیرفاقد امکانات مالی و رسانه ای و فاقد قداست، پیشی بگیرد... پر واضح آنکه پادشاهی وهابی عربستان نمونه بارز این نظریه است.
اما درخصوص نظامهایی که به دلایل عمق تمدنی و تاریخی، تنوع فرهنگی و جمعیتی، نیروی انسانی، وجود ارتشی قوی و نیز به سبب عمق فکری، علمی، تولیدات اقتصادی و فنی خارج از کنترلهستند، باید تخریب شوند تا اعضای گله به سمت آنها گرایش پیدا نکنند بلکه باید تلاش شود با اتخاذ شیوه های مختلف و یا از طریق سیاست "چماق و هویج" و در صورت امتناع، از طریق جنگ، آنها را به سمت پیوستن به گله سوق داد...هدف از تخریب عراق و سوریه و لیبی و لبنان و یمن و حتی مصر همین امر است.
تخریب سازمان یافته این کشورها پس از ناتوانی در الحاق آنها به گله سعودی یا قطری یا ترکی (تمام این گله ها در نهایت بنا به نظریه "مرکز و ماهواره ها"(نظرية "المركز والاقمار") تابع گله آمریکایی هستند)، آنگونه که الحاق اردن و مغرب، سودان، جیبوتی و کومور صورت گرفت، در واقع راهبردی است که سران جدید جهان عرب به همراه سرکردگان آنها در واشنگتن و تل آویو درباره آن اتفاق نظر دارند و مبتنی بر منطق امریکاییهاست که "هر که با ما نیست پس دشمن ماست!" وکشورهای حوزه خلیج فارس بدون هیچ فکر و اندیشه ای این منطق را می پذیرند.
عربستان به خشم می آید و جنگ "مقدس" علیه لبنان به راه می اندازد زیرا لبنان به "عزت و کرامت" آن اهانت کرده و علیه ایران رای نداده و ادعاهای سعودیها برای مجرم دانستن حزب الله یکی از مهمترین گروههای سیاسی و مردمی لبنان را امضا نکرده است. علت آن است که لبنان (بنا به منطق سعودی ها) اجازه ندارد خارج از چارچوب گله سعودی از روابط مستقلی برخوردارباشد!
همین علل و عوامل در پس پرده اقدام گله آمریکایی برای تخریب سوریه و اعلام جنگ علیه آن و یا یمن وجود دارد که درچارچوب آن گله عربها از بیش از یک سال تاکنون یمنی ها را موشکباران می کند... ببینید چگونه کل اعضای گله در جنگ علیه این کشور مشارکت کردند... زیرا آنها بر اساس قواعد بازی آمریکایی(گله) رفتار نکرده اند بلکه خود می اندیشند و هریک کیان مستقل دارند، هرکدام از آنها به خود و گذشته شان احترام می گذارند و تحت تاثیر آن ترس شدیدی که بر گله آمریکایی حاکم شده است، قرار نمی گیرند و تابع آن نمی شوند...
در رفتار گله ای، ترس، عامل اساسی است که اعضا را به سمت چنین رفتاری سوق می دهد... از این رو می بینیم که این کشورهای حاشیه خلیج فارس با آنکه همه چیز تغییر می کند، همچنان بر ترس خود باقی مانده اند... می بینیم که عربستان و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس در یک ترس دائمی بسر می برند و این همان چیزی است که عربستان می کوشد آن را به دیگر کشورهای عربی و اسلامی سرایت دهد تا بر حجم گله آمریکایی افزوده شود!
با همین رویکرد می بینیم که شب و روز از "خطر ایرانی" و "دخالت در مسایل عربی" سخن می گوید و از علف ها( پترودلار) و مترسک ها(رسانه ها) استفاده می کند... در حالی که با یک نگاه ساده می توان دریافت که هیچ دلیلی برای این ترس و هراس از ایران وجود ندارد، زیرا:
1) این نظام های نگران و هراسان آنگونه که خود می گویند از سوی بزرگترین قدرت جهان به همراه تمام اروپا و ناتو حمایت می شوند... آنها از دهه بیست قرن گذشته در مقابل مزدوری و خدمت، متعهد شدند که تاج و تختشان را حفظ کنند.
2) حجم بالای خرید سلاح و مهمات که به صدها میلیارد دلار رسیده است، سلاحی که عربستان و کشورهای دوست آن در حاشیه خلیج فارس در اختیار دارند چندین برابر سلاح های ایران است، سلاح های آنها از جدیدترین سلاح ها در غرب و شرق به شمار می آید؛ اما همچنان از موشکهای ایران و پیشروی حوثی ها می هراسد!
3) در طول 500 سال تاکنون دیده نشده است که ایران اقدام به جنگ علیه کشوری کرده باشد بلکه به عکس همواره در مقابل تجاوزات دیگران از خود دفاع کرده است، درحالی که این کشورها که طول عمر نظام سیاسی آنها از عمر من نیز کوتاهتر است! بارها بر کشورهای همسایه و غیرهمسایه خود وارد جنگ شده اند.
به طور کلی، هدف اقدام های آمریکا و غرب در طرح "ایران هراسی"، همان "رفتار گله ای" خلیجی، عربی و جهانی و صف آرایی مواضع جهانی در قالب گله ای است که خود هدایت می کنند... واین علت حملات رسانه ای وحشیانه و سیاسی عربستان علیه جمهوری اسلامی است که می توان آن را "گله عربی" و "گله اسلامی" بنامیم و اخیرا "گله پادشاهی عربی" نیز به آن افزوده شده است!
برخی گوسفندان عرب (بنا به تعبیری که حمدبن جاسم آل ثانی پیشتر استفاده کرده است) وارد گله سعودی شده اند که آخرین مورد آن پادشاه اردن است، زیرا مقدارعلف موجود در طویله عربستان افزایش یافته؛ اما تمام آنها نتوانست به یاری وی بشتابد ، زیرا از سوی دیگر از گله "پادشاهی های عربی " رانده شد.
همه آنها که به تبعیت از رفتارگله ای، امروز از "خطر ایرانی" سخن می گویند، یا خطر صهیونیسم را احساس نمی کنند یا آنکه مجبورهستند آنچه که صاحب گله می گوید، بپذیرند، تا زمانی که انتخاب میان سربریدن یک ملت و کشور و یا سربریدن گوسفندی است که رییس، شاهزاده یا پادشاه نامیده می شود!
این تئوری به علم اقتصاد و برای بررسی رفتار افراد در بازار سهام راه یافت؛ زیرا ملاحظه شد که شخص به محض آنکه مشاهده کرد هنگام سقوط ارزش سهام، دیگران سهم خود را می فروشند وی نیز دست به اقدام مشابه می زند... سپس این نظریه در جهان سیاست در میان تظاهرکنندگان و آنان که از مناطق درگیری و جنگها پا به فرار گذاشته اند، مشاهده شد.
رفتار گله ای به طور بدیهی به یک پیشرو نیاز دارد که با تمایزاز دیگران و یا با برخورداری از توان پیش بینی خطر فراروی جمعی که دارای اعضایی با ویژگیهای مشترک است، می تواند دیدگاه و رفتار خود را بر دیگران تحمیل کند...به عنوان مثال یک نظام سیاسی با امکانات مالی و رسانه ای گسترده را در نظر بگیرید که خود را به عنوان یک نظام مقدس دینی مطرح می کند... این نظام می تواند بر نظام های فقیرفاقد امکانات مالی و رسانه ای و فاقد قداست، پیشی بگیرد... پر واضح آنکه پادشاهی وهابی عربستان نمونه بارز این نظریه است.
اما درخصوص نظامهایی که به دلایل عمق تمدنی و تاریخی، تنوع فرهنگی و جمعیتی، نیروی انسانی، وجود ارتشی قوی و نیز به سبب عمق فکری، علمی، تولیدات اقتصادی و فنی خارج از کنترلهستند، باید تخریب شوند تا اعضای گله به سمت آنها گرایش پیدا نکنند بلکه باید تلاش شود با اتخاذ شیوه های مختلف و یا از طریق سیاست "چماق و هویج" و در صورت امتناع، از طریق جنگ، آنها را به سمت پیوستن به گله سوق داد...هدف از تخریب عراق و سوریه و لیبی و لبنان و یمن و حتی مصر همین امر است.
تخریب سازمان یافته این کشورها پس از ناتوانی در الحاق آنها به گله سعودی یا قطری یا ترکی (تمام این گله ها در نهایت بنا به نظریه "مرکز و ماهواره ها"(نظرية "المركز والاقمار") تابع گله آمریکایی هستند)، آنگونه که الحاق اردن و مغرب، سودان، جیبوتی و کومور صورت گرفت، در واقع راهبردی است که سران جدید جهان عرب به همراه سرکردگان آنها در واشنگتن و تل آویو درباره آن اتفاق نظر دارند و مبتنی بر منطق امریکاییهاست که "هر که با ما نیست پس دشمن ماست!" وکشورهای حوزه خلیج فارس بدون هیچ فکر و اندیشه ای این منطق را می پذیرند.
عربستان به خشم می آید و جنگ "مقدس" علیه لبنان به راه می اندازد زیرا لبنان به "عزت و کرامت" آن اهانت کرده و علیه ایران رای نداده و ادعاهای سعودیها برای مجرم دانستن حزب الله یکی از مهمترین گروههای سیاسی و مردمی لبنان را امضا نکرده است. علت آن است که لبنان (بنا به منطق سعودی ها) اجازه ندارد خارج از چارچوب گله سعودی از روابط مستقلی برخوردارباشد!
همین علل و عوامل در پس پرده اقدام گله آمریکایی برای تخریب سوریه و اعلام جنگ علیه آن و یا یمن وجود دارد که درچارچوب آن گله عربها از بیش از یک سال تاکنون یمنی ها را موشکباران می کند... ببینید چگونه کل اعضای گله در جنگ علیه این کشور مشارکت کردند... زیرا آنها بر اساس قواعد بازی آمریکایی(گله) رفتار نکرده اند بلکه خود می اندیشند و هریک کیان مستقل دارند، هرکدام از آنها به خود و گذشته شان احترام می گذارند و تحت تاثیر آن ترس شدیدی که بر گله آمریکایی حاکم شده است، قرار نمی گیرند و تابع آن نمی شوند...
در رفتار گله ای، ترس، عامل اساسی است که اعضا را به سمت چنین رفتاری سوق می دهد... از این رو می بینیم که این کشورهای حاشیه خلیج فارس با آنکه همه چیز تغییر می کند، همچنان بر ترس خود باقی مانده اند... می بینیم که عربستان و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس در یک ترس دائمی بسر می برند و این همان چیزی است که عربستان می کوشد آن را به دیگر کشورهای عربی و اسلامی سرایت دهد تا بر حجم گله آمریکایی افزوده شود!
با همین رویکرد می بینیم که شب و روز از "خطر ایرانی" و "دخالت در مسایل عربی" سخن می گوید و از علف ها( پترودلار) و مترسک ها(رسانه ها) استفاده می کند... در حالی که با یک نگاه ساده می توان دریافت که هیچ دلیلی برای این ترس و هراس از ایران وجود ندارد، زیرا:
1) این نظام های نگران و هراسان آنگونه که خود می گویند از سوی بزرگترین قدرت جهان به همراه تمام اروپا و ناتو حمایت می شوند... آنها از دهه بیست قرن گذشته در مقابل مزدوری و خدمت، متعهد شدند که تاج و تختشان را حفظ کنند.
2) حجم بالای خرید سلاح و مهمات که به صدها میلیارد دلار رسیده است، سلاحی که عربستان و کشورهای دوست آن در حاشیه خلیج فارس در اختیار دارند چندین برابر سلاح های ایران است، سلاح های آنها از جدیدترین سلاح ها در غرب و شرق به شمار می آید؛ اما همچنان از موشکهای ایران و پیشروی حوثی ها می هراسد!
3) در طول 500 سال تاکنون دیده نشده است که ایران اقدام به جنگ علیه کشوری کرده باشد بلکه به عکس همواره در مقابل تجاوزات دیگران از خود دفاع کرده است، درحالی که این کشورها که طول عمر نظام سیاسی آنها از عمر من نیز کوتاهتر است! بارها بر کشورهای همسایه و غیرهمسایه خود وارد جنگ شده اند.
به طور کلی، هدف اقدام های آمریکا و غرب در طرح "ایران هراسی"، همان "رفتار گله ای" خلیجی، عربی و جهانی و صف آرایی مواضع جهانی در قالب گله ای است که خود هدایت می کنند... واین علت حملات رسانه ای وحشیانه و سیاسی عربستان علیه جمهوری اسلامی است که می توان آن را "گله عربی" و "گله اسلامی" بنامیم و اخیرا "گله پادشاهی عربی" نیز به آن افزوده شده است!
برخی گوسفندان عرب (بنا به تعبیری که حمدبن جاسم آل ثانی پیشتر استفاده کرده است) وارد گله سعودی شده اند که آخرین مورد آن پادشاه اردن است، زیرا مقدارعلف موجود در طویله عربستان افزایش یافته؛ اما تمام آنها نتوانست به یاری وی بشتابد ، زیرا از سوی دیگر از گله "پادشاهی های عربی " رانده شد.
همه آنها که به تبعیت از رفتارگله ای، امروز از "خطر ایرانی" سخن می گویند، یا خطر صهیونیسم را احساس نمی کنند یا آنکه مجبورهستند آنچه که صاحب گله می گوید، بپذیرند، تا زمانی که انتخاب میان سربریدن یک ملت و کشور و یا سربریدن گوسفندی است که رییس، شاهزاده یا پادشاه نامیده می شود!