متن زير برگرفته از گفت و گو با امير سيدعلي مهرابي، معاون عمليات نيروي زميني ارتش است كه هم جزو همين دانشجويان دانشگاه افسري امام علي(ع) در روزهاي مقاومت خونين شهر به آنجا رفته بود و هم در جريان آزادسازي خرمشهر حضور داشت.

به گزارش مشرق، «خرمشهر» نامي آشنا براي تمامي ايرانيان است. اين نام با حماسه درخشان دفاع مقدس گره خورده و به جرئت مي‌توان گفت كمتر ايراني‌اي را مي‌توانيم بيابيم كه از خونين‌شهر و حماسه‌آفريني ‌مردمانش در جنگ تحميلي چيزي نشنيده باشد.

با اين وجود همواره وقايعي در ماجراي خرمشهر وجود دارند كه مهجور مانده و اطلاعات كمي از آنها در دست است. يكي از اين وقايع، حضور دانشجويان دانشگاه افسري امام علي(ع) در روزهاي اوليه جنگ بود كه براي كمك به مدافعان خرمشهر خود را به اين شهر رساندند.

متن زير برگرفته از گفت و گوي روزنامه جوان با امير سيدعلي مهرابي، معاون عمليات نيروي زميني ارتش است كه هم جزو همين دانشجويان دانشگاه افسري امام علي(ع) در روزهاي مقاومت خونين شهر به آنجا رفته بود و هم در جريان آزادسازي خرمشهر حضور داشت.



چطور شد كه دانشجويان دانشكده افسري به خرمشهر اعزام شدند؟
من در مهرماه 1359 كه آتش تجاوز دشمن به شكل جدي خودش را نشان داد، ‌سال سوم دانشكده افسري بودم. دانشكده افسري امام علي(ع) به نوعي توسط شهيد نامجو تأسيس شده بود. البته اين دانشكده قبل از انقلاب هم وجود داشت، منتها با اين شكل و شمايل و با نام دانشكده افسري امام علي(ع) حاصل دسترنج شهيد نامجو و افرادي مثل او بود. به هرحال وقتي كه حملات دشمن به شكل جدي صورت گرفت، شهيد نامجو چون يك ارتشي انقلابي و دوستدار كشور اسلامي بود، نتوانست صبر كند كه دوره ما تمام شود و بعد به مناطق عملياتي اعزام شويم. خود ما هم كه آن زمان دانشجو بوديم همين نظر را داشتيم، نمي‌شد صبر كرد و بايد كاري مي‌كرديم. بنابراين شهيد نامجو سخنراني كرد و از قصدشان در خصوص اعزام بچه‌هاي دانشجو به جبهه‌ها گفتند. همگي استقبال كرديم و كمي بعد هم به خوزستان اعزام شديم. قرار شد از بچه‌هاي دانشجو يك گروه به خرمشهر اعزام شوند كه قسمت ما رفتن به اين شهر بود.
شرايط شهر موقع ورود شما چطور بود؟
جنگ در همان اواسط مهرماه به داخل شهر كشيده شده بود. ما بايستي كوچه به كوچه و خانه به خانه مي‌جنگيديم و از خرمشهر دفاع مي‌كرديم. گاهي مي‌شد كه از اين پشت بام به پشت بام ديگر مي‌رفتيم و با كماندوهاي دشمن درگير مي‌شديم. ديوار برخي از خانه‌ها را هم سوراخ كرده بودند و نيروها از آنجا تردد مي‌كردند. حضور بچه‌هاي دانشكده افسري به دليل آموزش‌هايي كه داشتند در آن مقطع خيلي مهم بود؛ چراكه خيلي از مدافعان شهر از مردم عادي و از حداقل آموزش‌ها بي‌بهره بودند. ما علاوه بر جنگيدن، به مردم هم آموزش مي‌داديم. شرايط واقعاً سختي بود. دشمن از ادوات زرهي و تعداد نيروهاي بيشتري برخوردار بود. در اين طرف رزمندگان ما از نظر تسليحات در محدوديت بسياري قرار داشتند. منتها جانانه جنگيدند و تلفات زيادي نيز به دشمن وارد كردند تا آنجا كه اگر صدام خيال مي‌كرد مي‌تواند سه روزه خوزستان را تصرف كند، ‌تنها در خرمشهر با مقاومتي 34 روزه روبه‌رو شد.
تا سقوط شهر در آنجا بوديد؟
بله ما به همراه ساير مدافعان تا آخرين لحظه از خرمشهر دفاع كرديم. به جرئت مي‌توانم بگويم كه قضيه خرمشهر يك عقده در دل صدام و ارتش بعث و حاميانش ايجاد كرد. چراكه براي تصرف اين شهر كه تنها 12 كيلومتر با مرز فاصله دارد، ‌تلفات و هزينه بسياري متحمل شدند و نقشه‌شان براي تصرف كل خوزستان به هم ريخت. در واقع رؤياي فتح سه روزه خوزستان در كوچه‌هاي خرمشهر گم شد.
اگر در روزهاي مقاومت يك دانشجوي دوره افسري بوديد، در عمليات الي بيت المقدس كه تقريباً 19 ماه بعد صورت گرفت، در چه كسوتي حضور يافتيد؟
من آن زمان دوره‌ام را تمام كرده و به عنوان فرمانده گروهان تانك در لشكر 92 زرهي اهواز بودم. گروهان ما از قرارگاه فتح كه يكي از قرارگاه‌هاي چهارگانه براي عمليات الي بيت المقدس بود، وارد عمل مي‌شد. ما در محور شرق كارون به سمت غرب يعني پل شناوري كه گردان 414 ارتش فراهم آورده بود عبور كرديم. در يگانمان تانك‌هاي چيفتن انگليسي داشتيم كه دوران رژيم پهلوي خريداري شده بودند. سمت غرب كارون دشمن حضور داشت. بعد از عبور از كارون توانستيم خودمان را به جاده اهواز- خرمشهر برسانيم. دشمن فكرش را هم نمي‌كرد كه رزمندگان بتوانند از كارون عبور كنند و به جاده اصلي در غرب كارون دست پيدا كنند. با اين غافلگيري دشمن و همچنين رشادت‌هايي كه رزمندگان نشان دادند، توانستيم خرمشهر را آزاد كنيم.
شما هم در شرايط مقاومت خرمشهر بوديد و هم در عمليات آزادسازي آن، به نظر شما شرايط چطور تغيير كرده بود كه رزمندگان در خرداد 61 به آن ميزان از توانايي و قدرت رسيدند؟
اوايل جنگ ما به نوعي غافلگير شده بوديم. البته در اين ميان كارشكني‌هاي فرمانده وقت كل قوا بني‌صدر هم دخيل بود. او اجازه وحدت بين سپاه و ارتش و نيروهاي مردمي را نمي‌داد. بعد از فرار بني‌صدر و تغييراتي كه در كادر فرماندهي نيروي زميني به وجود آمد و شهيد صياد شيرازي فرماندهي آن را برعهده گرفت، با تلاش ايشان وحدت بين سپاه و ارتش ايجاد شد و اين همدلي باعث انجام عملياتي چون شكست حصر آبادان، طريق‌القدس (آزادسازي بستان)، فتح‌المبين و بالاخره الي بيت‌المقدس و آزادسازي خرمشهر شد. همين وحدت يكي از دلايل اصلي تفوق ما در آزادسازي خرمشهر بود.
دستاوردهاي آزادسازي خرمشهر به لحاظ نظامي چه بود؟
دشمن تا قبل از آزادسازي خرمشهر همواره سعي كرده بود چهره‌اي غالب از خودش نشان بدهد. هرچند در ثامن الائمه(ع)، طريق‌القدس و فتح‌المبين هم شكست خورده بود، اما به اصطلاح پرستيژ خودش را حفظ كرده بود. بعد از فتح خرمشهر ديگر همگان فهميدند آثار شكست برچهره دشمن افتاده و به قول معروف براي ارتش بعث كار از كار گذشته است. صدام بعد از فتح‌المبين گفته بود كه ايراني‌ها تنها زمين‌هاي سوخته را گرفته‌‌اند و اگر راست مي‌گويند خرمشهر را بگيرند. حتي آن زمان عنوان مي‌شد صدام گفته بود در صورت فتح خرمشهر من كليد بصره را به ايراني‌ها مي‌دهم. قولي كه هرگز به آن عمل نكرد. در اين عمليات بيش از 5 هزار كيلومتر از خاك كشورمان آزاد شد، بيش از 53 فروند هواپيماي نظامي دشمن ساقط شد و حدود 19 هزار اسير گرفتيم. آزادسازي خرمشهر در آن مقطع كمر صدام را شكست.