به گزارش مشرق، در هیاهوی آغاز و پایان برجام؛ و در تماشای طنابکشی جناحهای سیاسی برای ریاست مجلس؛ و در انتظار گشایش اقتصادی صد روزه؛ به نظر میرسد توجهی اندک به حوزه فرهنگ ضروری باشد. حوزهای که در کشاکش رویدادهای متنوع سیاسی و اقتصادی مغفول مانده و با تساهل و تسامح بیش از حد، تبدیل به دغدغهای میشود که خواب را از چشمان رهبر انقلاب میرباید.
بدون تعارف با در نظر گرفتن مؤلفههای فرهنگی انقلاب اسلامی، نگاهی هر چند گذرا کافی است تا ما را به اين نتيجه برساند كه: «اوضاع فرهنگ خوب نیست». علی جنتی مجموعهای از مدیران را گرد خود نهاده که آشکارا در مسیر تضعیف ارزشهای اسلامی گام بر میدارند. او یا در ضمیر خود با این مدیران همراه است و یا از این رویداد بیخبر؛ و ما مایلیم اینگونه بپنداريم که بیخبر است.
مسئولان فرهنگی دولت بپذیرند یا نپذیرند سیاستهای فرهنگیشان زاویهای محسوس با اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی ایران دارد. سیاستهایی که دست کم آنها را در چند عنوان کلی میتوان خلاصه نمود و ممکن است با دقتی بیشتر بتوان موارد دیگری را نیز برشمرد. شاید بارزترین نمونه آن میدان دادن به افراد بیلیاقت و فاسد در حوزه فرهنگ باشد. اینکه یک بهایی را به عضویت در شورای کتابخانههای عمومی کشور درآوریم تا او مسئول گزینش کتابها در کتابخانههای سراسر کشور باشد، اشتباهی قابل اغماض نیست؛ و اینکه برای همان عنصر بهایی مجلس بزرگداشت در کتابخانه ملی برگزار کنیم و با انواع ترفندها و لطایفالحیل رایانهای نام او را در اسناد بهاییاش مخدوش و تصویر سند مخدوش شده را بر روی جلد نشریه رسمی کتابخانه ملی بگذاریم بیش از آنکه یک اشتباه سهوی به نظر برسد از تعمدی معاندانه با فرهنگ اسلامی حکایت دارد. آن هم از جانب مسئولی که در میان گستره وسیع سوابق امنیتیاش، کمترین سابقه فرهنگی را ندارد.
اینکه روزنامههای زنجیرهای به بستری برای ارائه نظرات عناصر فاسد و بهایی و بدسابقه درآیند تا با ژست کارشناس و تحلیلگر اقتصادی، سیاستهای پیشنهادی خود را در حوزه نفت و انرژی و ... به خورد مسئولان دهند نیز حاکی از همان سیاست میدان دادن به افراد بیلیاقت است؛ تجلیل از عباس امانت (بهایی)، غلامحسین ساعدی (عضو شورای مقاومت منافقین) در روزنامه دولتی ایران و نمونههای دیگری از این دست را میتوان به تکرار دید. حتی برخی انتصابهای دولتی مسئولان فرهنگی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و افرادی با سابقه سوء را بر کرسی مدیریت نشانده است.
از سویی دیگر با کمال تأسف مجموعهای از اقدامات همسو در وزارت ارشاد ما را به این باور خواهد رساند که سیاست تطهیر و چهرهسازی از عناصر رژیم گذشته طرفداران خاص خود را در این وزارتخانه دارد و شايد اين رويكرد را بتوان يكي از مؤلفههاي وزارت ارشاد دولت يازدهم ارزيابي كرد. وقتی مجله اطلاعات اقتصادی در سکوت وزارت ارشاد برای محمدامین ریاحی وزیر کابینه شاپور بختیار بزرگداشت میگیرد و شماره ويژهاي از اين مجله را به معرفي و ترويج آثار او به عنوان يك چهره شاخص اختصاص ميدهد؛ یا وقتي کتاب محمد صنعتی با مجوز وزارت ارشاد به چاپ میرسد تا ضمن تطهیر چهرههای رژیم پهلوی، محافل روتاری و ماسونی را انجمنهای خیریه معرفی کند، نشانههای روشنی از یک انحراف فرهنگی نمایان شده است.
در نمونهای دیگر، کتاب «سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران» که به سفارش اتاق بازرگانی تهیه شده، با مجوز وزارت ارشاد به چاپ میرسد تا با قهرمانسازی از سرمایهداران رژیم پهلوی ضمن نهادینه کردن منشهای سرمایهسالارانه با جعل و دستکاری تاریخ، آنها را افرادی نیکوکار معرفی کند که پیشرفت امروز کشور را نیز مدیون حضورشان هستیم! موارد دیگری از این دست، حکایت از روندی بیمارگونه در ساز و کار فکری و اداری وزارت ارشاد دارد که نیازمند یک بازنگری جدی از جانب مسئولان بلندپایه این وزارتخانه است.
علاوه بر این وزارت ارشاد نشان داده تمایلی عجیب به بازگشت عناصر و نیروهای فراری به داخل کشور دارد. دعوت از یدالله رویایی (به بهانه جشنواره شعر فجر) و برخی دیگر از هنرمندان طاغوتی و بدسابقه، یادآور سیاستهای فرهنگی عطاءالله مهاجرانی است. همین سیاستهاست که شوق بازگشت را در عباس معروفی زنده کرد و خواهان بازگشت به ایران شد؛ کسی که به گفته مسئولان امنیتی وقت، با هزینه سرویس اطلاعاتی آلمان مشغول به تدریس در مدرسه هاینریش بل بود.
در این میان قرابت معنادار برخی تصمیمها و افعال مسئولان وزارت ارشاد با خط خبری رسانههای بیگانه ما را بیش از پیش متقاعد میکند که این سنخ از فعالیتها در خارج از مرزها سیاستگذاری میشوند و در داخل کشور روند اجرایی به خود میگیرند. برای مثال کافی است نگاهی بیندازیم به پيگيري مجدانه صدور مجوز براي آواز خواني بانوان از جانب مسئولان وزارت ارشاد و بهطور همزمان خط خبری رسانههایی نظیر شبکه دولتی انگلستان(BBC)، رادیو دولتی آلمان(DW) و رادیو دولتی آمریکا و... که از مدتها پیش صفحات ویژهای از رسانههای خود را به بررسی تاریخی این موضوع اختصاص داده و پروندههای ویژهای برای زنان آوازخوان ایران و جهان منتشر و این موضوع را به عنوان یک مطالبه اجتماعی مطرح کردند.
با کنار هم قرار دادن فهرستوار برخی اقدامات ایجابی و سلبی وزارت ارشاد شاید بتوان تصویری کلی از جهتگیری معکوس سیاستهای این وزارتخانه را ترسیم کرد. بر این اساس اقدامات ایجابی نظیر حضور مسئولان وزارت ارشاد در مراسم رونمايي مجسمه «هيچ» پرويز تناولي كه به ساخت آثار ضد ديني شهره است؛ حضور بر بالين عباس كيارستمي كه ٨ سال دفاع مقدس را جنگی بیمفهوم خواند؛ بازگرداندن و دفن گروه زیرزمینی سگهای زرد در قطعه هنرمندان با حمایت ویژه وزارت ارشاد؛ فریاد و شیون مسئولان دولتی در سوگ لغو کنسرتها و ... را بايد در مقابل اقدامات سلبی ديگري همچون عدم حضور مسئولان ارشاد در اختتامیه مسابقات بینالمللی قرآن کریم؛ خانهنشيني غريبانه حاج فرج سلحشور و غيبت مسئولان دولتي بر بالين وي؛ تعطيلي جشنواره ضد صهيونيستي افق نو و حمايت بي فروغ از جشنواره كاريكاتور هلوكاست گذاشت تا به خوبي نشاندهنده جهت قطب نماي فرهنگی دولت يازدهم باشد.
ناگفته پیداست که در این ساختار، افراد و جریانهای مذهبی و متعهد روز به روز منزویتر خواهند شد و گروههای سکولار، بیتفاوت نسبت به انقلاب و حتی گاهی معاند، به بهانه «سیاست جذب» پر وبال بیشتری میگیرند.
بدون تعارف با در نظر گرفتن مؤلفههای فرهنگی انقلاب اسلامی، نگاهی هر چند گذرا کافی است تا ما را به اين نتيجه برساند كه: «اوضاع فرهنگ خوب نیست». علی جنتی مجموعهای از مدیران را گرد خود نهاده که آشکارا در مسیر تضعیف ارزشهای اسلامی گام بر میدارند. او یا در ضمیر خود با این مدیران همراه است و یا از این رویداد بیخبر؛ و ما مایلیم اینگونه بپنداريم که بیخبر است.
مسئولان فرهنگی دولت بپذیرند یا نپذیرند سیاستهای فرهنگیشان زاویهای محسوس با اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی ایران دارد. سیاستهایی که دست کم آنها را در چند عنوان کلی میتوان خلاصه نمود و ممکن است با دقتی بیشتر بتوان موارد دیگری را نیز برشمرد. شاید بارزترین نمونه آن میدان دادن به افراد بیلیاقت و فاسد در حوزه فرهنگ باشد. اینکه یک بهایی را به عضویت در شورای کتابخانههای عمومی کشور درآوریم تا او مسئول گزینش کتابها در کتابخانههای سراسر کشور باشد، اشتباهی قابل اغماض نیست؛ و اینکه برای همان عنصر بهایی مجلس بزرگداشت در کتابخانه ملی برگزار کنیم و با انواع ترفندها و لطایفالحیل رایانهای نام او را در اسناد بهاییاش مخدوش و تصویر سند مخدوش شده را بر روی جلد نشریه رسمی کتابخانه ملی بگذاریم بیش از آنکه یک اشتباه سهوی به نظر برسد از تعمدی معاندانه با فرهنگ اسلامی حکایت دارد. آن هم از جانب مسئولی که در میان گستره وسیع سوابق امنیتیاش، کمترین سابقه فرهنگی را ندارد.
اینکه روزنامههای زنجیرهای به بستری برای ارائه نظرات عناصر فاسد و بهایی و بدسابقه درآیند تا با ژست کارشناس و تحلیلگر اقتصادی، سیاستهای پیشنهادی خود را در حوزه نفت و انرژی و ... به خورد مسئولان دهند نیز حاکی از همان سیاست میدان دادن به افراد بیلیاقت است؛ تجلیل از عباس امانت (بهایی)، غلامحسین ساعدی (عضو شورای مقاومت منافقین) در روزنامه دولتی ایران و نمونههای دیگری از این دست را میتوان به تکرار دید. حتی برخی انتصابهای دولتی مسئولان فرهنگی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و افرادی با سابقه سوء را بر کرسی مدیریت نشانده است.
از سویی دیگر با کمال تأسف مجموعهای از اقدامات همسو در وزارت ارشاد ما را به این باور خواهد رساند که سیاست تطهیر و چهرهسازی از عناصر رژیم گذشته طرفداران خاص خود را در این وزارتخانه دارد و شايد اين رويكرد را بتوان يكي از مؤلفههاي وزارت ارشاد دولت يازدهم ارزيابي كرد. وقتی مجله اطلاعات اقتصادی در سکوت وزارت ارشاد برای محمدامین ریاحی وزیر کابینه شاپور بختیار بزرگداشت میگیرد و شماره ويژهاي از اين مجله را به معرفي و ترويج آثار او به عنوان يك چهره شاخص اختصاص ميدهد؛ یا وقتي کتاب محمد صنعتی با مجوز وزارت ارشاد به چاپ میرسد تا ضمن تطهیر چهرههای رژیم پهلوی، محافل روتاری و ماسونی را انجمنهای خیریه معرفی کند، نشانههای روشنی از یک انحراف فرهنگی نمایان شده است.
در نمونهای دیگر، کتاب «سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران» که به سفارش اتاق بازرگانی تهیه شده، با مجوز وزارت ارشاد به چاپ میرسد تا با قهرمانسازی از سرمایهداران رژیم پهلوی ضمن نهادینه کردن منشهای سرمایهسالارانه با جعل و دستکاری تاریخ، آنها را افرادی نیکوکار معرفی کند که پیشرفت امروز کشور را نیز مدیون حضورشان هستیم! موارد دیگری از این دست، حکایت از روندی بیمارگونه در ساز و کار فکری و اداری وزارت ارشاد دارد که نیازمند یک بازنگری جدی از جانب مسئولان بلندپایه این وزارتخانه است.
علاوه بر این وزارت ارشاد نشان داده تمایلی عجیب به بازگشت عناصر و نیروهای فراری به داخل کشور دارد. دعوت از یدالله رویایی (به بهانه جشنواره شعر فجر) و برخی دیگر از هنرمندان طاغوتی و بدسابقه، یادآور سیاستهای فرهنگی عطاءالله مهاجرانی است. همین سیاستهاست که شوق بازگشت را در عباس معروفی زنده کرد و خواهان بازگشت به ایران شد؛ کسی که به گفته مسئولان امنیتی وقت، با هزینه سرویس اطلاعاتی آلمان مشغول به تدریس در مدرسه هاینریش بل بود.
در این میان قرابت معنادار برخی تصمیمها و افعال مسئولان وزارت ارشاد با خط خبری رسانههای بیگانه ما را بیش از پیش متقاعد میکند که این سنخ از فعالیتها در خارج از مرزها سیاستگذاری میشوند و در داخل کشور روند اجرایی به خود میگیرند. برای مثال کافی است نگاهی بیندازیم به پيگيري مجدانه صدور مجوز براي آواز خواني بانوان از جانب مسئولان وزارت ارشاد و بهطور همزمان خط خبری رسانههایی نظیر شبکه دولتی انگلستان(BBC)، رادیو دولتی آلمان(DW) و رادیو دولتی آمریکا و... که از مدتها پیش صفحات ویژهای از رسانههای خود را به بررسی تاریخی این موضوع اختصاص داده و پروندههای ویژهای برای زنان آوازخوان ایران و جهان منتشر و این موضوع را به عنوان یک مطالبه اجتماعی مطرح کردند.
با کنار هم قرار دادن فهرستوار برخی اقدامات ایجابی و سلبی وزارت ارشاد شاید بتوان تصویری کلی از جهتگیری معکوس سیاستهای این وزارتخانه را ترسیم کرد. بر این اساس اقدامات ایجابی نظیر حضور مسئولان وزارت ارشاد در مراسم رونمايي مجسمه «هيچ» پرويز تناولي كه به ساخت آثار ضد ديني شهره است؛ حضور بر بالين عباس كيارستمي كه ٨ سال دفاع مقدس را جنگی بیمفهوم خواند؛ بازگرداندن و دفن گروه زیرزمینی سگهای زرد در قطعه هنرمندان با حمایت ویژه وزارت ارشاد؛ فریاد و شیون مسئولان دولتی در سوگ لغو کنسرتها و ... را بايد در مقابل اقدامات سلبی ديگري همچون عدم حضور مسئولان ارشاد در اختتامیه مسابقات بینالمللی قرآن کریم؛ خانهنشيني غريبانه حاج فرج سلحشور و غيبت مسئولان دولتي بر بالين وي؛ تعطيلي جشنواره ضد صهيونيستي افق نو و حمايت بي فروغ از جشنواره كاريكاتور هلوكاست گذاشت تا به خوبي نشاندهنده جهت قطب نماي فرهنگی دولت يازدهم باشد.
ناگفته پیداست که در این ساختار، افراد و جریانهای مذهبی و متعهد روز به روز منزویتر خواهند شد و گروههای سکولار، بیتفاوت نسبت به انقلاب و حتی گاهی معاند، به بهانه «سیاست جذب» پر وبال بیشتری میگیرند.