بدعتی این دولت نهاده که دیر نیست گریبان خودش را بگیرد. کدام بدعت؟ همین که بعد از 3 سال استقرار در قوه اجرا، هنوز هم از زیر بار پاسخگویی فرار میکند و تقریبا همه مشکلات را میاندازد گردن دولت قبلی! شگفتا! وارد سال آخر دولت یازدهم شدهایم اما همچنان آقای روحانی و شرکا به جای جوابی درست و درمان به دهها بلکه صدها سوال مردم و اصحاب نقد، انگشت اتهام را روانه دولت قبل میکنند!
ناگفته پیداست که دولت قبلی مثل همه این دولتها محسنات و معایبی داشته یا بهتر بخواهم بگویم؛ محسنات ویژه و معایب ویژهای داشته که خدا را شکر به شهادت مندرجاتمان در همین روزنامه، هم معایب آن را نقد کرده، هم محسنات را برشمردهایم، لیکن فیالحال وارد آخرین سال دولت یازدهم شدهایم و خوب است آقای روحانی و شرکا هر ساعت صبح که از خواب بلند میشوند همین مختصر را در گوش خود زمزمه کنند که «وارد آخرین سال دولت یازدهم شدهایم» و اصلا حالت خوشی ندارد که هنوز هم مثل نخستین ماههای دولت اعتدال، توپ تقصیر را شوت کنیم در زمین دولت ماضی! این بازی اما اشکنک دارد و سرشکستنک!
آنجا که رئیسجمهور بعدی هم میتواند مثل آقای روحانی و شرکا، علیالدوام از جواب طفره برود و هرچه از او سوال پرسیدی، کمکاری و کجکاری همین دولت فعلی را به رخ خلقالله بکشد! باور بفرمایید کار از غبطه و حسرت گذشته است! گاهی رسما حسادت میکنم به آسانی و سهولت کار دولت بعد، اگر که قرار است مثلا رئیسجمهور آن دولت، همین رویه جناب روحانی را پیش بگیرد! از او سوال خواهیم کرد درباره رکود، جواب خواهد داد؛ «مقصر رکود من هستم یا قبلیها که 4 سال تمام خوردند و خوابیدند و بیسابقهترین رکود ممکن را باعث شدند؟!»
از او سوال خواهیم کرد درباره مسکن، جواب خواهد داد؛ «بروید اظهارات آقای آخوندی درباره مسکن مهر را بخوانید و لذت ببرید از این همه بد و بیراه!» از او سوال خواهیم کرد درباره بیکاری، جواب خواهد داد؛ «دولت اعتدال در باب اشتغال، ویرانهای برای ما باقی گذاشته که تنها میتوانم ابراز شرمندگی کنم!» چند ماه، بلکه چند سال صبر میکنیم و باز، همین سوالات را تکرار میکنیم، دوباره با همان پاسخها مواجه میشویم! و تازه! کلی چیز هم روش! کلی چیز مثل «حقوق نامتعارف به شکل انبوه و گسترده و رویکردی، از دولت اعتدال کلید خورد!» مثل «وزیر خارجهای داشتیم که در برابر آن همه کشته منا سکوت کرد و همچنان با «برادران سعودی» مماشات میکرد!» مثل «باز صدرحمت به ما که برجام بیفرجام در زمان دولت اعتدال کلید خورد!» مثل «در دولت ما بزرگترین «ب.ز» را فیالواقع در میان خود اصحاب کابینه پیدا میکنی یا دولت تدبیر؟!» و مثل خیلی جملههای دیگر!
والله رؤسای جمهور قبلی، تا 6 ماه، فوقش تا یک سال، همه مشکلات را گردن دولت قبل از خود میانداختند اما دولت اعتدال، حقا که در این زمینه هم اهل گشایش(!) بوده است! طرفه حکایت اینجاست؛ اصحاب نقد، بویژه از خود جبهه اصولگرایی، و به دور از هرگونه جناحگرایی، بارها و بارها معایب دولت قبل را همان زمان دولت قبل برشمرده بودند.
مردم نیز به همه این معایب، واقف بوده و هستند. حال، سوال اساسی این است: «مردم، ولو در انتخابی 7/0 درصدی یا اصلا همان 3 درصد مورد ادعای آقای رفسنجانی، به جناب روحانی رأی دادند که آن معایب «اصلاح» شود یا فقط «ذکر» شود؟!» و سوال اساسیتر دیگر: «اگر قرار باشد رئیس بعد قوه مجریه هم دقیقا همین رویه آقای روحانی و شرکا را در پیش بگیرد، آیا سهلتر و آسانتر از ریاست بر قوه مجریه، شغل دیگری هم در این مملکت متصور خواهد بود؟!» از طرف خواهی پرسید که اقتصاد؟! که معیشت؟! جواب خواهد داد؛ «همین که فکر نمیکنم مشکلات با ایمیل زدن به وزیر خارجه آمریکا حل شود، خودش فتح بابی بزرگ است!» و بعد ادامه خواهد داد؛ «آیا در دولت من بود که نه چرخ سانتریفیوژها بچرخد و نه چرخ ارج و کلی کارخانه بزرگ و کارگاه کوچک دیگر؟!» و در فراز دیگری خواهد گفت: «آیا این من بودم که با خوشخیالی و توهم نسبت به دشمنی دشمن، هم چوب حراج بر استقلال کشور بزنم و هم چوب حراج بر اقتصاد کشور؟!» و خواهد افزود: «کدام اختلاس، بزرگتر و بدتر از آنکه دشمن بیاید در روز روشن برجام و پسابرجام، پول زبانبسته این مردم را بدزدد؟!» و خواهد گفت: «بعد چه بود واکنش دولت اعتدال؟! رفت و شکایت به نهادهای بینالمللی برد که در بهترین و کاملترین شکلش سازمان ملل
بانکیمون است و آن اعتراف تاریخی درباره رشوه عربستان! بیآنکه در مقام اقدام و عمل، لااقل بخواهد اندکی از پیشپرداختهای برجامی را معطل نگه دارد!»
آری! از همالان ماندهام در کار راحت رئیسجمهور محترم بعد! لیکن این هم هست که تو سختترین شغل مملکت را داشته باشی! تحویل گرفتن صندلی اجرا از حضراتی که این بود ثمره اعتدالشان فیالواقع؛ «عوض نچرخیدن چرخ صنعت هستهای، چرخ اقتصاد و معیشت ملت هم نچرخد!» چه اعتدال خوبی! آقای حقوقدان! اینبار واقعا مچکریم! و حالا که نگاه میکنم، میبینم خوب شد، اتفاقا خیلی هم خوب شد که شما «سرهنگ» نیستی! آن سرهنگ و آن سردار و آن سرباز که منباب امن و امان ما ملت، جان خود را در دیار غربت در دست گرفته، آبرویی بس بلندبالا دارد نزد ملت که همان به هیچ چیز به این قدر گرانقدر لطمه نزند! این مهم واقعا یک الحمدلله رمضانی میطلبد! یک خدا را شکر، با زبان روزه!