«فلسطین» یک شاخص مهم در ارزیابی وضعیت منطقه ماست از همین رو غرب در طول حدود 100 سال گذشته تاکید فراوانی روی خارج کردن این سرزمین از دست مسلمانان داشته است و در هیچ مورد دیگری تا این اندازه شاهد چنین تاکیدی نبودهایم این در حالی است که غربیها میتوانستند مثل خیلی دیگر از ممالک اسلامی از طریق رژیمی وابسته بر مقدرات مردم فلسطین مسلط شوند ولی استثنائاً در این مورد بر اشغال دائمی و تغییر هویت آن تاکید کرده و برای آن انواعی از هزینهها را متحمل شدهاند. چرا؟
غرب در طول دوران پس از جنگهای صلیبی هیچگاه شکست خفتبار از سپاه، مسلمانان را فراموش نکرد و آتش غضب ترسایان را همواره شعلهور نگه داشت سران غرب گاه و بیگاه با صراحت به این مسئله اشاره کردهاند به عنوان مثال جرج بوش در جریان حمله به افغانستان و عراق از واژه جنگ صلیبی استفاده کرد و گفت این ادامه جنگهای صلیبی است. جنگهای صلیبی فقط در کنعان اتفاق نیفتاده بود، عراق، فلسطین، سوریه، لبنان، اردن، ترکیه و ... محل برخورد مسلمانان با صلیبیهای متجاوز بود اما در عین حال، غرب از میان همه این کشورها، «فلسطین» را متمایز کرده و راههای مختلفی را برای سیطره بر آن تجربه کرد.
برخی برای بیان دلایل اهمیت فلسطین به سواحل مدیترانه اشاره کرده و برخی به وضع تاریخی و دینی فلسطین اشاره کردهاند البته فلسطین از همه این جهات مهم است ولی میتوان گفت کشورهای دیگری هم هستند که کم یا بیش همین خصوصیات را دارند پس باید راز دیگری در میان باشد.
فلسطین از یک سو نقطه اصلی تماس صلیبیها و مسلمانان و نقطه کانونی شکست امپراتوری بزرگ روم از امپراتوری مسلمانان بود و این در حالی است که نتیجه نبرد صلیبیها با مسلمانان در مناطق دیگر نظیر عراق و قسطنطنیه الزاما با پیروزی مسلمانان توأم نبود. و یا شکست صلیبیها فاحش نبود این در حالی است که مسیحیت اروپا که سیاست سیطره بر جهان را در سر میپروراند نمیتوانست قبول کند که زادگاه پیامبرشان در سیطره مسلمانان باشد. در واقع از منظر آنان تا زمانی که فلسطین در دست مسلمانان است، برتری آنان نسبت به روم باستان را تداعی میکند و این برای غرب زجر زیادی را به همراه داشت.
آمریکا، انگلیس و فرانسه در طول دورانی که اخراج مسلمانان از فلسطین مطرح بوده است، در بین خود، «اشغال دائمی» را به عنوان بزرگترین استراتژی خویش انتخاب کردهاند و در این 100 سال با صراحت زیادی هم دراینباره سخن گفتهاند. بر این اساس یک زمانی «گلدامایر» اولین نخستوزیر رژیم صهیونیستی با صراحت گفته بود: اسرائیل دروازه ورود غرب به آسیاست و اگر اسرائیل نباشد در آسیا امکان سیطرهای برای غرب باقی نمیماند.
غرب حرکت به سمت فلسطین را که تا پیش از رو به فروپاشی امپراتوری عثمانی، ممکن نمیدانست، بعد از برگزاری کنفرانس بال سوئیس در سال 1897، آغاز کرد. برابر اسناد تاریخی اولین گروه یهودی در سال 1905 به فلسطین گسیل شدهاند و این لااقل 9 سال پیش از آغاز جنگ جهانی اول میباشد خود این مسئله نشان میدهد که هولوکاست که بعدها از آن به عنوان سند استحقاق ابقاء اسرائیل برای در اختیار داشتن کشوری یاد شده است، صرفا یک ایدئولوژی پیش برنده بوده برای گسیل اتباع یهودی اروپا به سمت فلسطین که این ترفند تا حد زیادی موفق هم بوده است.
با صدور اعلامیه «لرد بالفور» وزیر خارجه وقت انگلیس در سال 1917 یعنی کمی مانده به پایان جنگ جهانی اول و در شرایطی که شکست آلمانها قطعی شده بود، سیل مهاجرت به سمت فلسطین شدت گرفت و این در حالی بود که براساس توافق پشت پرده انگلیس با سازمان صهیونیسم به رهبری هرتزل، یهودیان آواره به محض آنکه به فلسطین میرسیدند صاحب خانه و آب و زمین میشدند!
خب غرب از آن زمان تاکنون هیچگاه نسبت به حفظ میراث هرتزل و بالفور کوتاهی نکرده و حفظ اسرائیل را به مثابه حفظ آیههای مقدس تلقی کرده و در این بین هر هزینهای که لازم بوده را پذیرفته است از جمله هزینه ناراحتی شهروندان بومی. همین الان خبرهای موثقی وجود دارد که نشان میدهد شهروندان اروپایی بشدت از حمایت دولتهای اروپایی از رژیم صهیونیستی تنفر دارند. یک آمار رسمی بیانگر آن است که دست کم 70 درصد از شهروندان ایتالیایی و فرانسوی، رژیم اسرائیل را غاصب میدانند و از کمک دولتهای خود به رهبران تلآویو و سکوت رسانههای غرب در برابر جنایات آنها ناراضیاند اما با این وجود در طول پنج دهه گذشته، کمتر پیش آمده است که دولتی در اروپا به خاطر ملاحظه ناراحتی شهروندان، از حمایت جدی از رژیم اسرائیل فاصله بگیرد. بر این اساس در برابر آن دسته از تحلیلهایی که میگوید بالاخره غرب از حمایت خسته میشود میتوان گفت رسیدن چنین روزی دور از ذهن نیست اما با عمل فاصلهای وسیع دارد.
خب از این طرف ما شاهد بودهایم که از ابتدای انقلاب اسلامی در ایران تلاش گستردهای صورت گرفته است تا پرونده فلسطین از دست ایران خارج شده و به دست رژیمهای عربی وابسته به غرب بیفتد.
خود این مسئله اولین نشانه شکست سیاستهای غرب در پرونده فلسطین میباشد چرا که سیاست غرب از 1905 تا 1979 مبتنی بر نادیده گرفتن مسلمانان در این خصوص بوده است و حالا دارند از مداخله دولتهای مسلمان صحبت میکنند از سوی دیگر غرب که بخاطر انقلاب اسلامی نتوانسته بر پرونده حساس فلسطین سیطره یابد، تلاش کرده است تا از بحث فلسطین، یک جبههبندی خودپردازی در جهان اسلام پدید آید. عدهای بنام موافق حفظ تمامیت ارضی فلسطینی و عدهای بعنوان موافق امنیت و آرامش بودن را به جان یکدیگر بیندازند و در عمل از این درگیریها فرصتی برای اجرای سیاست مالوف خود- یعنی نادیده گرفتن مسلمانان - پدید آورند.
غرب با تأکید بر اینکه ایران به دلیل عرب نبودن و فاصله مرزی با فلسطین حق دخالت در این پرونده را ندارد، سعی کردهاند که یک جبهه عربی اسلامی را در مقابل ایران قرار دهند. هدف غرب از این صحنهآرایی الزاماً تحمیل یک جنگ نیست کما اینکه به فرض وجود چنین علاقهای، در بین کشورهای اسلامی کشوری وجود ندارد که بتواند به جنگ با ایران برود و بر آن پیروز شود. غرب در واقع در ورای این صفحهبندی تلاش میکند تا بر «عزم» ایران تأثیر بگذارد و ایران را وادار کند تا از پرونده فلسطین فاصله بگیرد.
فاصله گرفتن ایران از پرونده فلسطین فقط ملت فلسطین را به خطر نمیاندازد بلکه بیش از آن تأثیر فوری بر وضع امنیتی و منافع ملی ایرانیان برجای میگذارد. اما چرا؟ اتصال وثیق ایران به فلسطین از یک سو هرگونه رویهای که مبتنی بر تثبیت رژیم صهیونیستی بعنوان مهمترین دشمن جهان اسلام باشد را خنثی مینماید کما اینکه تاکنون اینگونه بوده است. از سوی دیگر جدا شدن ایران از پرونده فلسطین، یک علامت استراتژیک مبتنی بر عقبنشینی خواهد بود.
وقتی یک دولت انقلابی از یک پرونده حساس انقلابی جدا میشود به معنای به پایان رسیدن انرژی آن نه فقط در مسئله فلسطین بلکه در هر موضوعی است که برای تحقق آن به مقاومت احتیاج دارد. پس پرونده فلسطین از این منظر سنگ محک ابقاء یا اضمحلال انقلاب اسلامی است. دقیقاً به همین دلیل است که هر کسی که با انقلاب سر ناسازگاری دارد در پرونده فلسطین، موضعی نزدیک به آمریکا میگیرد هر چند داخلیها با به ابتذال کشاندن بحث مخالفت با انقلاب، کوچه بازاریترین روش و ادبیات و عبارات را برای ابراز پیوستگی به غرب برمیگزینند.
اما راهپیماییهای گسترده میلیونی دو روز پیش نشان داد که مردم درباره کمک به فلسطین نه تنها تجدیدنظر نکردهاند بلکه کماکان برآرمان این مردم مظلوم که نابودی اسرائیل است، تأکید دارند.