در این دیدار، همسر شهید فرامرزی با بیان اینکه شهید فرامرزی شخصی باهوش و پرکار بود و هرکاری را در حد عالی انجام میداد،گفت: شهید فرامرزی مانند یک برادر برای محمدرضا و یک دوست صمیمی برای فاطمه و محمدطاها بود.ما از اوایل زندگی مانند دوستی صمیمی و یک روح در دو بدن بودیم و در همه مراحل زندگی با هم مشورت میکردیم. وقتی که عبدالله باقری از دوستان صمیمی شهید فرامرزی به شهادت رسید جرقههای رفتن به سوریه زده شد و مدام مسائل مربوط به سوریه را دنبال میکردند. شهید فرامرزی فردی بسیار باهوش بود و من مطمئن بودم که وقتی به سوریه برود قطعا در آن جا انقلابی به راه خواهد انداخت.
وی در ادامه گفت: همرزمشان میگفتند شهید فرامرزی نامهای که فاطمه برای پدرش نوشته بود را در حرم حضرت رقیه با صدای بلند میخواند و اشک میریخت و میگفت به یاد آن لحظهای که حضرت رقیه با سر مبارک پدر خود نجوا میکردند من هم این نامه را بلند خواندم و تقدیم حضرت رقیه کردم. موقعیت کاری، تحصیلی و رفاهی شهید فرامرزی کاملا فراهم بود و فقط به خاطر علاقه و ارادت خاصی که به حضرت رقیه و حضرت زینب (س) برای دفاع از حرم به سوریه رفت و اجر شهادت شهید فرامرزی را بانو حضرت رقیه امضا کرد.
همسر شهید فرامرزی در خصوص نحوه شهادت شهید فرامرزی اظهار کرد: همان لحظهای که شهید فرامرزی شهید شد من در خواب دیدم که از ناحیه پهلوی چپ مورد اصابت قرار گرفته و مانند حضرت زهرا (س) به شهادت رسیده است اما باور نکردم ولی سه روز بعد خبر دادند که شهید فرامرزی از ناحیه پهلوی چپ مورد اصابت قرار گرفت و شهید شد. در این مدتی که شهید فرامرزی به شهادت رسیده من و فرزندان هر لحظه و در هر مکان حضور شهید را احساس میکنیم و شهید فرامرزی در همه کارها به کمک ما میآید.
محمدرضا فرامرزی فرزند بزرگ شهید فرامرزی گفت: پدر من برای دفاع اسلام و حرم حضرت زینب رفت و شهید شد و حضور پدرم را همیشه در کنارم احساس میکنم.در آخرین دیدار با پدرم قبل از رفتن گفت: من فقط یک سفر برای رضای خدا میروم که شاید برنگردم؛ بچههای گلم اگر برنگشتم هیچ وقت فکر نکنید من شما را تنها میگذارم و سرتان را جلوی هیچکس پایین نیندازید؛ اگر به کمک نیاز بود یک حمد بخوانید و سه بار اسم من را صدا بزنید و مطمئن باشید من به کمکتان میآیم و من هم موقع خداحافظی برای پدرم نامه نوشتم به او گفتم امیدوارم همیشه سالم بمانی و مراقب خودت باش و امیدوارم یک روزی برگردید و با هم دوتایی به سوریه برویم.
در ادامه فاطمه فرامرزی دختر شهید فرامرزی دل نوشتهای برای پدر خود خواند: "سلام باباخوبم. درست است دلم برات تنگ شده. درست است دوست دارم یک بار هم ببینمت همه اینها درست اما از یک چیز بسیار خوش حالم از اینکه به آرزویت رسیدی . شهادت مقام بالایی است که به آن دست یافتی. همانطور که گفتی سرم بالاست و حجابم حفظ می شود چون میدانم سرخی خونت را به سیاهی چادرمن هدیه کردی. دوستت دارم.فاطمه"