هنوز می‌توان «مسافر» را بهترین فیلم کیارستمی خواند. فیلمی داستانگو که امروزه بسیار دشوار است که بتوان مشابه آنرا تولید کرد. فیلمی تماشایی، کودکانه و باورپذیر؛ با بازی‌هایی خیره‌کننده و لهجۀ ملایری گوش‌نواز.

گروه فرهنگ و هنر مشرق ـ  سینماتک خانۀ هنرمندان از 23 تا 26 تیر ماه مقرر است 32 فیلمِ مرحوم عباس کیارستمی را نمایش می‌دهد؛ کوتاه و بلند، مستند و داستانی. فرصت خوبی به دست آمده است تا فیلم‌های این کارگردان را در طی چهار روز در پنج سئانس متوالی تماشا کرد و به ارزیابی آنها پرداخت. قصد داریم نقد و ارزیابی مختصری دربارۀ این فیلم‌ها به دست بدهیم، بدون حبّ و بغض.

*****

در روز نخست، این 10 فیلم از کیارستمی نمایش یافتند:
اولی‌ها (1363)، 84 دقیقه
بهداشت دهان (1359)، 25 دقیقه
خانۀ دوست کجاست؟ (1365)، 79 دقیقه
همسرایان (1361)، 16 دقیقه
نان و کوچه (1349)، 10 دقیقه
زنگ تفریح (1352)، 14 دقیقه
زندگی و دیگر هیچ (1370)، 91 دقیقه
زیر درختان زیتون (1372)، 99 دقیقه
تجربه (1352)، 53 دقیقه
مسافر (1353)، 70 دقیقه
همۀ این فیلم‌ها بجز زیر درختان زیتون، محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستند.

*****

اولی‌ها (1363)، 84 دقیقه

خلاصه: یک فیلم مستند دربارۀ دانش‌آموزان کلاس اول ابتدایی


این فیلم مستند فقط بر رابطۀ ناظم یک مدرسه با دانش‌آموزان کلاس اول دبستان تمرکز کرده است. آقای ناظم، روزها در پشت میزش می‌نشیند و به امورات بچه‌ها رسیدگی می‌کند. بیشترین وقت او مصروف قضاوت میان بچه‌هایی می‌شود که با هم نزاع کرده‌اند و در درجۀ بعد، بررسی و تنبیه انضباطی دانش‌آموزانی که با تأخیر به مدرسه رسیده‌اند. فیلمساز توانسته است که تصاویر خوبی از بچه‌ها ضبط کند بدون اینکه کسی را آزرده کند یا روایت مستندگونۀ فیلم به هم بخورد (درست بر خلاف فیلم مشق شب). آقای همایون پایور، مدیر فیلمبرداری فیلم، توانسته با سه دوربین خود در نوری شبیه به نور طبیعی روز، تصاویر خوبی بردارد. دوربین‌ها روی سه پایه هستند و حرکتی ندارند، و این برای مخاطب چنین فیلم بلندی خسته‌کننده است.

فیلمساز برای رفع خستگی، گاهی ماجرای بچه‌ها را در بیرون از کلاس دنبال می‌کند که آیا به دنبال آن کاری که با ناظم مطرح کرده‌اند می‌روند یا نه؛ بچۀ افلیجی که باید برای تعمیر کفش خود از مدرسه خارج می‌شود، یا دانش‌آموزی که کلاهی را پیدا کرده و ناظم می‌گوید که آن را در قسمت اشیاء پیداشده بگذار یا بچه‌ای که از کلاس اخراج شده و در راهروها گشت‌گذار دارد. نقطۀ قوت این فیلم، ظرافت، نازک دلی و شیرین زبانی بچه‌های هفت ساله است که مخاطبان را جذب می‌کند. موسیقی اندک فیلم نیز بجا و شنیدنی است.

به نظر می‌رسد که ایدۀ ساخت این فیلم از وقتی به فکر جناب کیارستمی رسید که فرزندش بهمن (متولد مرداد 1357) به کلاس اول دبستان رفت. لذا ایشان مدیر سینمایی کانون (ابراهیم فروزش) را مجاب کرد که لازم است چنین فیلمی ساخته شود. تا اینجا ایرادی ندارد. مشکل در انجا است که می‌فهمیم این فیلم بر خلاف ادعا، سراسر مستند نیست. چند موضوع را مختصراً مطرح می‌کنم. در این مدرسه بر خلاف عرف رایج، فقط کلاس اولی‌ها حضور دارند/ ناظم طبق میزانسن کارگردان، فقط پشت میز می‌نشیند و نمی‌تواند تحرکی داشته باشد/ سکانس‌های اغراق شده‌ای در فیلم هستند، مانند صف بچه‌هایی که منتظرند تا آقای ناظم با چاقوی خود سیب‌های آنها را در زنگ تفریح قاچ بزند و غیره/ دانش‌آموزی که اینطور عنوان می‌شود که روز اول مدرسۀ اوست در حالیکه در میانۀ سال تحصیلی قرار داریم. او به عنوان حسن ختام فیلم برگزیده می‌شود تا پیوستنش به باقی بچه‌ها، پایان خوش فیلم باشد.

چیز دیگری که جایش در فیلم خالی است، فضای کلاس درس و معلم‌ها است. در فیلم کنونی اینطور به نظر می‌رسد که در این مدرسه فقط یک مدیر و یک فرّاش حضور دارند با سیصد بچۀ کلاس اولی!

بهداشت دهان (1359)، 25 دقیقه

خلاصه: یک فیلم مستند داستانی، در موضوع بهداشت دهان برای مخاطبان کودک
بهداشت دهان، فیلم بسیار ساده‌ای است دربارۀ محمدرضا دانش‌آموز کلاس دوم دبستان که در مسواک زدن کاهلی می‌کند. لذا کارش به دندان پزشک می‌افتد. در حین تعمیر دندان، جناب کارگردان فرصت می‌یابد تا از یکی از دکترها بخواهد دربارۀ بیماری دندان و شیوۀ مسواک زدن توضیح دهد. فیلم در لحظات کوتاهی، از انیمیشن هم استفاده کرده است.
پخش این فیلم از تلویزیون باعث ترغیب بچه‌ها به مسواک زدن شد. خود کیارستمی گفته است که تنبلی بچه اش در مسواک زدن، ایدۀ ساخت این فیلم را به ذهن او آورده است.

خانۀ دوست کجاست؟ (1365)، 79 دقیقه



خلاصه: جست‌وجوی احمد دانش‌آموز کلاس دوم دبستان، برای یافتن خانۀ همکلاسش محمدرضا در روستای مجاور برای تحویل دفتر مشق او
خانۀ دوست کجاست؟، نقطۀ عطف آثار این کارگردان محسوب می‌شود. زیرا بعد از این فیلم بود که مسیر فیلمسازی او تغییر کرد و آقای کیارستمی، به یک فیلمساز جشنواره‌ای تبدیل شد و چهره‌ای بین‌المللی یافت. این می‌تواند خوب، یا بد باشد. از این جهت که شهرتِ جهانگیر یافت و مخاطبان بیشتری پیدا کرد، خوب است اما از آن منظر که او دیگر برای مردم کشورش فیلم نمی‌ساخت، بد. بعد از این فیلم بود که تهیه‌کننده‌هایی پیدا شدند که سرمایۀ فیلم‌های او را تأمین کردند.

    خانۀ دوست کجاست؟ محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است، فیلمی که به قصۀ دو دانش‌آموز کلاس دوم در دبستانی در حوالی رودبار می‌پردازد. محمدرضا مشق شبش را در کاغذ نوشته است. معلم او را توبیخ می‌کند که حتماً باید در دفترش، مشق کند. احمد که کنار دستیِ اوست در خانه متوجه می‌شود که به دلیل مشابهت جلد، دفترچۀ محمدرضا را نیز اشتباهاً به خانه آورده است. سعی او در روستای مجاور برای یافتن خانۀ محمدرضا به نتیجه‌ای نمی‌رسد. فردا می‌بینیم که او مشق‌های محمدرضا را هم نوشته است!

بعد از سی سال احساسم دربارۀ فیلم چندان تغییری نکرده بود. بنده هنوز آن را نمی‌پسندم. هرچند که فیلم، قابل تحمل و شریف است. ریتم فیلم حتی برای بچه‌ها، کُند است. این موضوع می‌توانست در یک فیلم کوتاه 30 تا 40 دقیقه‌ای ساخته شود. و لذا فیلم بی‌جهت به دو برابر آنچه باید، افزایش یافته است. برخی سکانس‌های طولانی فیلم را برمی‌شمرم: راضی کردن احمد مادرش را برای خروج از منزل، احمد شلواری را مشابه شلوار محمدرضا روی بند رخت یک خانه در روستای مجاور می‌بیند که بی نتیجه هم هست (حدود هفت دقیقه صرف این سکانس شده است)، سکانس 20 دقیقه‌ای پیرمرد نجار که حوصلۀ مخاطب را سر می‌برد با طرح مسائلی که نه به کودکان دخلی دارد و نه به موضوع فیلم.

 مسئلۀ پیرمرد نجار، ورود مدرنیسم به روستا است و تغییر پنجره‌های چوبی ساختۀ او به پنجره‌ای آهنی. سکانس صحبت‌های بابابزرگ و قهوه‌چی و ورود آن نجار جوان آیا در این فیلم کودکانه چه جایگاهی می‌توانند داشته باشند؟! سؤال این است که اگر این فیلم برای کودکان و به هزینۀ کانون پرورش ساخته شده آیا نباید برای کودکان باشد؟! آنها از این مسائل چه می‌فهمند؟ فیلم کودک، باید کودکانه باشد. اما این فیلم، چیزی میانۀ فیلم کودک و بزرگسال است. شاید به همین خاطر است که مخاطبان جهانی از دیدن آن تعجب می‌کنند. زیرا یک فیلم در ژانر کودک ساخته شده که قواعد ژانر را رعایت نمی‌کند. در هیچ کجای دنیا چنین فیلم‌های نمی‌سازند که به نام کودکان و به کام بزرگسالان باشد.

ایضاً در همین سال 1365، فیلم «کلید» با فیلمنامه‌ای از کیارستمی توسط ابراهیم فروزش (مدیر سینمایی کانون پرورش فکری کودکان)، ساخته شد، که فیلمی شدیداً غیر کودکانه و حتی آزاردهنده است، با موضوع حبس شدن دو بچه پنج ساله و شش ماهه در یک خانه. روز ششم اردیبهشت در سینماتک، جناب فروزش به برخی زوایای پشت پردۀ این فیلم و قصۀ نمادین آن اشاره کرد که بنده در نقدی به آن پرداختم (نقد فیلم کلید).
چهرۀ معلم در خانۀ دوست کجاست؟، واقعاً خشن و غیرفرهنگی است. و این، فقط به معلم فیلم اختصاص ندارد. همۀ بزرگسالان در این فیلم، غیر مهربان و خشن هستند. جناب کارگردان مخصوصاً شیوۀ تربیت بابابزرگ را مضحکه می‌کند. در عوض، پیرمرد نجار محبوب او، بیش از حد شعاری و ناچسب است.

همسرایان (1361)، 16 دقیقه

خلاصه: زندگی پیرمردی ناشنوا که با سمعک می‌شنود

پیرمرد وقتی صداها آزارش می‌دهند سمعکش را بیرون می‌آورد، چنانکه در بازار مسگرها و در خانه وقتی که متّۀ شهرداری در حال کندن کوچه است. مشکل وقتی رخ می‌نماید که دو دختر دانش‌آموز می‌خواهند به خانه بیایند و پدر بزرگ صدای زنگ در را نمی‌شنود. عدۀ زیادی از دختر مدرسه‌ای‌ها جمع می‌شوند و با هم فریاد می‌کنند. پدر بزرگ چیزکی می‌شنود و سمعک را به کار می‌اندازد.
    عجیب است که این فیلم چطور در کانون پرورش فکری کودکان ساخته شده، چون به کودکان دخلی ندارد. هیچ شخصیت کودکی در فیلم دیده نمی‌شود مگر در لانگ‌شات! فیلم بر اساس نوشته‌ای از محمدجواد کهنمویی ساخته شده و علیرضا زرین‌دست فیلمبردار آن بوده است.




نان و کوچه (1349)، 10 دقیقه

خلاصه: ماجرای عبور یک کودک نان به دست، از کوچه‌ای که سگی در آن نشسته است
نان و کوچه، نخستین تجربۀ فیلمسازی جناب کیارستمی است. فیلم سر و شکل مقبولی دارد و قصه‌گو است و قصد دارد به بچه‌ها جرأت بدهد. کودک فیلم، در انتها یاد می‌گیرد که باید با شجاعت از جلوی سگ بگذرد و پارس او را با انداختن تکه‌ای نان، خاموش کند. سگ به‌زودی با کودک رفیق می‌شود، به دنبال او راه می‌افتد و در نهایت در جلوی منزل او می‌نشیند. اما باز هم بچه‌ای دیگر می‌خواهد عبور کند که تغاری از ماست در دست دارد و با پارس سگ، ناگهان می‌جهد و تصویر ثابت می‌شود.
فیلمبردار این فیلم، مرحوم مهرداد فخیمی بوده و فیلم بر اساس فیلمنامه‌ای از تقی کیارستمی ساخته شده است.

زنگ تفریح (1352)، 14 دقیقه

خلاصه: یک دانش‌آموزی خاطی، شیشۀ پنجرۀ مدرسه را شکسته است

این فیلم، دومین ساختۀ جناب کیارستمی محسوب می‌‌شود. فیلمنامه را مسعود مدنی نوشته است، فیلمنامه‌ای که آشکارا قصه‌گو نیست و آن را می‌توان در ژانر فیلم‌های روشنفکری طبقه‌بندی کرد.پسری حدود 12 ساله در بیرون کلاس ایستاده است. نوشته‌ای در سیاهی انتهای راهرو درج می‌شود که نام این پسر دارا است و چون شیشۀ مدرسه را شکسته می‌خواهند او را تنبیه کنند. همان وقت ناظم سرمی‌رسد و او را با ترکه می‌زند. تصویر زوم می‌شود به شیشۀ شکسته پنجره و ما تنبیه را آشکارا نمی‌بینیم. دارا سپس با توپش یک مسیر ناشناخته را آغاز می‌کند و انتها در کنار اتوبان، رو به مقصدی نامعلوم قدم می‌زند.

ظاهراً قصد فیلمساز این بوده که در خصوص تنبیهات بدنی در مدارس هشدار دهد و بگوید که این کار موجب دلزدگی بچه‌ها از مدرسه می‌شود. اما فیلم او، حاوی چنین پیام آشکاری نیست. مخصوصاً که دیالوگی نیز در فیلم وجود ندارد.
نقش اول فیلم را سیروس حسن‌پور بازی کرده است. او بعدها دستیار مجید مجیدی شد و سپس به کارگردانی روی آورد و شش فیلم سینمایی ساخت که آخرین آنها به نام مروارید (1391) هنوز اکران نشده است.


زندگی و دیگر هیچ (1370)، 91 دقیقه


خلاصه: پس از زلزلۀ رودبار جناب کارگردان به شمال می‌رود در جست‌وجو دو بازیگر خردسال خانۀ دوست کجاست؟
    وقتی در سال 1369 فیلم خانۀ دوست در یک جشنوارۀ خارجی نمایش می‌یافت کیارستمی در توضیحات خود خبر داد که امسال در این منطقه زلزله آمد و ما برای جست‌وجوی این دو کودک به آنجا رفتیم. همانجا تهیه‌ کننده‌ای فرانسوی به او پیشنهاد می‌کند که از این ماجرا فیلمی بسازد. و لذا این فیلم با مشارکت کانون پرورش فکری کودکان ساخته می‌شود.
قاعدتاً نباید انتظار داشت که یک فیلم سفارشی، شاهکاری بزرگ از کار درآید. مخصوصاً که قصه‌ای هم در کار نیست. این فیلم در زمان ساخت، در چند سینمای محدود مانند عصر جدید اکران شد و مورد استقبال هم قرار نگرفت.
فیلم در دهمین جشنوارۀ فیلم فجر نمایش داشت و سید مرتضی آوینی در همان وقت، نقدی بر آن نوشت و از رئالیسم صوری فیلم انتقاد کرد.

بد نیست که در اینجا، قسمتی از آن را نقل کنیم:

کیارستمی به رنج و مرگ نزدیک نمی‌شود تا امکان ایجاد چنین تصوری فراهم آید. حرف‌هایی که در دهان تازه‌داماد گذاشته، تهوع‌آور است؛ او از قربانیان زلزله طوری حرف می‌زند که گویی آنها جز لاشه‌هایی سدّ راه برگزاری عروسی و قضای حاجات جنسی بیش نیستند. این تصویر توهین‌آمیز از زندگی، بیشتر به زندگی سگ‌ها نزدیک است تا انسان‌ها. تازه‌داماد شب بعد از وقوع آن فاجعۀ عظیم، خیمه‌ای پلاستیکی سر هم کرده است تا بتواند در این باغ وحش انسانی که آقای کیارستمی ساخته است، با مادۀ خود جفت شود...




همین فیلم با مختصری تغییر می‌تواند معنایی کاملاً وارونۀ آنچه آقای کیارستمی مراد کرده است نیز به خود بگیرد: مردی رفاه‌زده و معتاد به زندگی تکنیکی، با همۀ معیارهای یک روشنفکر بورژوا، در برابر یکی از بزرگ‌ترین بلیّات قرن قرار می‌گیرد، اما از کنار آن و با فاصله‌ای بسیار دور عبور می‌کند. او در برابر بلایی چنین عظیم باز هم قدرت و جرأت همدردی با مردم و نزدیک شدن به واقعیت رنج و مرگ را ندارد و باز هم مثل همیشه در این ماجرا نیز به جست‌وجوی علقه‌های کوچک و دلمشغولی‌های حقیر خویش برمی‌آید. نه در برابر این پرسش بزرگ آفرینش قرار می‌گیرد که «چرا؟» و نه به نفس‌الامرِ واقعه نزدیک می‌شود. و از آن میان، تنها به مظاهری از حیات حیوانی بشر چشم می‌گشاید و می‌گذرد: قضای حاجات، خوردن و خوابیدن... نوشابه، فوتبال، کپسول گاز، کاسۀ مستراح و غیره.



در چشم او، مردم حیواناتی هستند که در همه حال، حتی در هنگامی که بزرگ‌ترین رنج‌های عالم امکان به آنها روی می‌آورَد، ناگزیر از برآوردنِ نیازهای سخیف خویش هستند. او انسان را به صورت مجموعه‌ای از اعضا و اسافل می‌نگرد و لا غیر. یعنی این فیلم می‌توانست به همین صورت، اما با مختصری تغییر، صورتی انتقادی نسبت به آن مرد رفاه‌زدۀ شبهِ روشنفکر بورژوا پیدا کند که همراه پسرش در سفر است. اما چنین نشده است و اکنون باید پذیرفت که این مرد نمی‌تواند کسی دیگر جز کارگردان باشد.


[آینۀ جادو، نشر ساقی، 1377؛ ج 2، صص 216 تا 218]


زیر درختان زیتون (1372)، 99 دقیقه

خلاصه: تمرکز فیلم بر حسین بازیگر فیلم قبلی است که بعد از زلزله می‌خواهد با طاهره ازدواج کند اما جواب رد می‌شنود. آمدن یک گروه فیلمساز به روستا باعث می‌شود که این دو، برای بازی در نقش یک زوج انتخاب شوند.
این فیلم قصۀ خیالی حسین رضایی است که در فیلم زندگی و دیگر هیچ، در یک سکانس 4 دقیقه‌ای با زنش طاهره حضور یافته بود، همان تازه عروس و داماد فیلم. در اینجا او خواستگار طاهره است اما بزرگترها با ازدواج آنها مخالفند.



این فیلم از آن جهت برای راقم اهمیت مضاعف دارد که اولین نقدی بود که از بنده در جراید منتشر شد. بعد از 22 سال تفاوتی حاصل نشده است. یادم هست که آن موقع می‌اندیشیدم که چرا جناب کیارستمی، حسین را تا این حد تحقیر می‌کند. و از طرف مقابل، چرا حسین رضایی قبول کرده که در چنین نقشی بازی کند؟! آیا بت سینما تا این حد پرستیدنی است که کسی بخواهد خودش را برای رسیدن به آن ذلیل کند؟!
بعد از دوم خرداد 1376 اصلاً فضای دیگری بر سینما حاکم شد و موضوعات دختر و پسری که جزو موضوعات ناپسند محسوب می‌شد رواج یافت. اما حالا که فیلم را می‌بینم باز هم برایم آزاردهنده است. به این می‌اندیشم که چه تصویری از مرد و زن ایرانی با نمایش این فیلم در کشورهای خارجی شکل گرفته است.


تجربه (1352)، 53 دقیقه


خلاصه: قصۀ زندگی محمد (حسین یارمحمدی)، پسری 14 ساله که شاگرد یک عکاسخانه است.

 تجربه، سومین فیلم کوتاه کیارستمی است، فیلمی با خطی باریک از قصه که حاصل همکاری کیارستمی و امیر نادری بوده است. محمد در یک مغازۀ عکاسی، پادویی می‌کند؛ از جاروکشی و نظافت تا برش عکس و تهیه غذا برای صاحب مغازه. شب‌ها را هم در مغازه می‌خوابد. او قصد دارد ترقی کند و می‌خواهد مستخدم خانه‌ای شود که دخترشان را نشان کرده است. لذا یک فرم جعلی درست می‌کند که ظاهراً صاحب‌کار کنونی‌اش ضمانت او را کرده تا بتواند در آن خانه کار کند. در انتها به او جواب رد می‌دهند و تمام.




فیلم بسیار کم‌گو و بی‌دیالوگ است. بازی حسین یارمحمدی بازیگر نوجوان فیلم در نقش محمد، خیره‌کننده است. اغلب ساعات فیلم، به زندگی روزمرۀ او می‌گذرد و قصد دارد زندگی این بچه‌ها را به نمایش بگذارد. اما مشکل در آنجا است که فیلم از درام کافی برخوردار نیست. اما خوشبختانه ریتم فیلم، تند است و مخاطب را خسته نمی‌کند.
این فیلم سیاه‌ و سفید را علیرضا زرین‌دست فیلمبرداری کرده است. قاب‌های زیبای او که شب‌هنگام از پنجرۀ بیرون عکاسی داخل آن را نشان می‌دهد، بسیار تماشایی و چشم‌نواز است.

مسافر (1353)، 70 دقیقه

خلاصه: قاسم (حسن دارابی) دانش‌آموز 10 سالۀ شیفتۀ فوتبال، با صد دوز و کلک برای تماشای فوتبال پرسپولیس، از ملایر به تهران می‌آید.
به نظرم هنوز می‌توان «مسافر» را بهترین فیلم کیارستمی خواند. فیلمی داستانگو که امروزه بسیار دشوار است که بتوان مشابه آن را تولید کرد. فیلمی تماشایی، کودکانه و باورپذیر؛ با بازی‌هایی خیره‌کننده و لهجۀ ملایری گوش‌نواز. فیلمنامه را کیارستمی بر اساس داستانی از حسن رفیعی نوشته است.



بر خلاف فیلم‌های دو دهۀ اخیر کیارستمی، فیلم مسافر از ریتم خوبی برخوردار است. فیلمساز به‌خوبی توانسته فضای فکری دو کودک 10 ساله را به نمایش بگذارد و به شخصیت‌ها نزدیک شود. عشق فوتبال و مجله‌های ورزشی، سراسر وجود قاسم جولایی را در بر گرفته به‌طوری که او بدون اجازۀ والدین از ملایر گریخته به تهران می‌آید تا فوتبال پرسپولیس را در ورزشگاه امجدیه تماشا کند. هنوز سه ساعت به شروع بازی مانده است. قاسم به گشت‌وگذار در قسمت‌های دیگر ورزشگاه می‌پردازد و بر اثر خستگی راه، در چمن استراحت می‌کند. اما زمانی برمی‌خیزد که مسابقه تمام شده است. پایان فیلم نیز با وجود تلخی، زیبا و باورپذیر از کار درآمده است.


فیلمبردار این فیلم، فیروز ملک‌زاده بود و این فیلم بارها در دهۀ 1360 از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است. هنوز هم می‌توان «مسافر» را بارها تماشا کرد و از آن لذت برد. این فیلم خوب، محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.

*****امیر اهوارکی