منافقین به رژیم صدام فشار می‌آوردند که موشک باران و بمباران‌ها را ادامه دهد و برای این که بتواند رژیم عراق را متقاعد کنند نیازمند یک کار اطلاعاتی مستمر در داخل کشور هستند تا اطلاعات میدانی را ارسال کنند

سرویس فرهنگ و هنر مشرق- نوشتن فیلمنامهِ سیاسی در ایران کار ساده‌ای نیست. فیلمنامه باید بتواند نظر مراجع مختلف را تأمین کند، در عین حال در بستری دراماتیک از واقعیت‌ها بگوید. فرهاد توحیدی، نویسنده‌ی فیلمنامه‌ی امکان مینا نوشتن فیلمنامه‌ی سیاسی را حرکت روی لبه‌ی باریک خط قرمزها می‌داند که کار سخت و طاقت فرسایی است. فیلمی که اکران شده با فیلمنامه‌ای که توحیدی نوشته تفاوت‌هایی دارد. بخش‌هایی از آن حذف شده و بعضی شخصیت‌هایش به طور کامل در فیلم دیده نمی‌شوند. به گزارش مجله 24 ، با همه‌ی اینها توحیدی از نوشتن این فیلمنامه پشیمان نیست و امیدوار است که سناریو را منتشر کند تا آن زمان بتوان قضاوت بهتری درباره‌ی فیلمنامه‌ی امکان مینا داشت. حالا نسخه‌‌ی اکران عمومی هم نسبت به جشنواره شش دقیقه کوتاه شده و بخش‌هایی به آن اضافه شده است. بنابراین اگر در جشنواره فیلم را دیدید،‌ بد نیست که دوباره برای تماشای آن به سینما بروید. این بار فیلمی شسته رفته‌تر خواهد دید که از تماشای آن برای دومین بار پشیمان نمی‌شوید.
 
 
 
 
*نوشتن فیلمنامه‌ی سیاسی چقدر با دیگر ژانرها متفاوت است؟‌ چه دشواری‌ها و سختی‌هایی به لحاظ ممیزی و نزدیکی به خطوط قرمز دارد؟

فرهاد توحیدی: این نوع فیلمنامه نوشتن خیلی سخت است. البته من فیلمنامه‌های سیاسی زیادی نوشته‌ام که ساخته هم نشده. نوشتن این فیلمنامه‌ها گذشتن از دایره‌ی ممکن‌ها و حرکت کردن روی لبه‌ی باریکی است که عبارت است از خط قرمزی که اگر کمتر از آن بگویی تماشاگر باور نخواهد کرد چون اطلاعات او بالاتر از آن خط قرمز است و نمی‌توانی بیشتر هم بگویی چون پروژه منتفی می‌شود. بنابراین باید روی یک خط باریکی حرکت کنی که هم تماشاگر را حفظ کنی و هم او احساس کند که چیز بیشتری می‌بیند و می‌شنود در ایران به دلیل این که تحمل‌ها کم است و راجع به هر چیز قرائت رسمی وجود دارد،‌ کار سخت‌تر هم می‌‌شود.
 
 
 
 
 
*در فیلم از همان ابتدا مینا به عنوان یک قربانی معرفی می‌‌شود. انگار در معذوریتی قرار گرفته و ناچار شده که به منافقین بپیوندد. این شخصیت از اول به همین شکل طراحی شده بود؟

 
توحیدی:‌ چون دختر باید از موضع خود برمی‌گشت، طبیعتاً باید پیش زمینه‌ای وجود می‌داشت. اولاً ما باید از دلایل پیوستن او به سازمان مطلع می‌شدیم تا زمانی که مینا حامله نشده می‌گوید من هسته‌ی یک نفره هستم اما در پایان فیلم که مهران او را به خانه‌ی امن می‌برد دلیل رفتن به تشکیلات را به مهران توضیح می‌دهد. او تحت تأثیر اعدام نزدیک‌ترین دوستش قرار گرفته و درست در همان زمان از سازمان کسی با او تماس می‌گیرد. دلیل جذب مینا به سازمان، مطالعات سیاسی نیست بلکه بر اثر غلیان عواطف و احساسات وارد این سازمان می‌شود. کار او این است که از بولتن محرمانه‌ای که در اختیار شوهرش است، با خبر شود و محتوایش را برای تشکیلات بفرستد. برای همین است که مرتب با پاریس تماس دارد و مستقیما گزارش‌ها را به آنجا می‌فرستد. بنابراین یک هسته‌ی یک نفره است و در معرض کار تشکیلاتی قرار ندارد.


*نیروهای اطلاعاتی در آن زمان در حال انجام عملیات ویژه‌ای هستند. آنها در حال بررسی یک خانه‌ی تیمی مؤثر و در پی کسب اطلاعات درباره‌ی فرد ویژه‌ای هستند که قرار است به ایران بیاید. این که نیروهای اطلاعاتی آن قدر زود دست خود را برای آدمی که تند و تیز است رو می‌کنند، جای تعجب دارد. به هر حال لو نرفتن این عملیات جزو اولویت‌های آنهاست اما آنها خیلی زود تصمیم می‌گیرند که مهران را وارد عملیات کنند.

 
 توحیدی: همان طور که می‌گویید یک اتفاق مهم در حال رخ دادن است. وزارت اطلاعات پی برده که منافقین پشت جنگ شهرها قرار دارد. متوجه کار این سازمان شده و نوار صوتی مهمی هم به دست آورده است. معلوم است که اطلاعاتی را از جاهای مختلف به دست می‌آورد و جمع‌آوری می‌کند. جنگ هم فرسایشی شده ایران کشور پهناوری است و جنگ در مرزها هم ادامه دارد. اما بعد از فتح خرمشهر مردم انگار خیالشان راحت شده و هر وقت جبهه نیرو بخواهد پشتیبانی می‌کنند و تا وقتی مردم پشت جبهه‌ها و رزمنده‌ها هستند جنگ می‌تواند ادامه پیدا کند.
 
پس تئوری این است که اگر بتوانیم جنگ را به شهرها بکشانیم، مردم از وحشت تنشان بلرزد و امنیتشان مخدوش شود، آن وقت به این نتیجه می‌رسند که جنگ باید تمام شود. بنابراین سازمان جنگ شهرها را توصیه می‌کند. الان اسنادش هم کم و بیش منتشر شده که منافقین داریم به رژیم صدام فشار می‌آورند که این موشک باران و بمباران‌ها را ادامه دهد و برای این که بتواند رژیم عراق را متقاعد کنند نیازمند یک کار اطلاعاتی مستمر در داخل کشور هستند تا اطلاعات میدانی را ارسال کنند و وضعیت مردمی را که زیر بمباران هستند به رژیم صدام منتقل کنند. بنابراین انواع و اقسام کارهای اطلاعاتی  را انجام می‌دادند. در این میان یک اتفاق مهمی می‌افتد و کسی که خودش یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان سازمان است و در طراحی جنگ شهرها نقش مهم و درجه اولی دارد می‌خواهد به ایران بیاید که از نزدیک ارزیابی کند. رده‌ی سازمانی او هم خیلی بالاست. او قرار است در خانه‌ی کسی مستقر شود که کمترین آلودگی را دارد. طبق دستور تشکیلات مینا یک خانه‌ی امن گرفته و قرار است که این فرد به امکان مینا بیاید. این آدم شکار خیلی بزرگی است.
 
 
 
در این میان مهران وقتی به زنش مشکوک می‌شود حکم خرمگس معرکه را دارد. نیروهای اطلاعاتی چه اقدامی باید بکنند که آرامش این خانواده به هم نخورد؟ چون مسئله فقط مهران نیست. اگر مهران را بگیرند یا تصادف سختی کند یا اتفاق پیچیده‌ای برایش بیفتد ممکن است این اتفاقات مینا را به عنوان شریک زندگی درگیر کند و او هم متأثر از این وضعیت شود. تئوری آنها این است که در این زندگی نباید اتفاق گل درشتی بیفتد. آرامش آنها باید حفظ شود و زندگی روال عادی داشته باشد. اما این آدم پیله کرده، از طرف دیگر ارزیابی آنها از مهران این است که او آدم تند و تیزی است و خودش هم فکر می‌کند برای محفلی که چهارشنبه‌ها در آن شرکت می‌کند او را دستگیر کرده اند. البته بخشی از این قسمت در فیلم حذف شده است. آنها عقاید کلی مهران مثل وطن پرستی، حمایت از جبهه و کارش در خبرگزاری را بررسی کردند.
 
دو نظر درباره‌ی او در بچه‌های اطلاعات وجود دارد یک نظر که مصطفی نمایندگی‌اش می‌کند این است که با این آدم می‌شود تعامل کرد؛ نظر دیگر متعلق به جمال است که از فیلم حذف شده است. وقتی آنها به گورستان ماشین می‌روند جمال هم به آنجا می‌ رود و می‌خواهد مهران را دستگیر کند اما مهران با ماشینش او را عملا از حیز انتفاغ ساقط می‌کند. بنابراین این چالش از ابتدا تا انتها وجود داشت اما دوستانی که نظارت می‌کردند ترجیح دادند این بخش‌ها حذف شود. در فیلمنامه از ابتدا تا انتها این دو دیدگاه وجود داشت. اما حالا فقط یک نظردر فیلم وجود دارد و چون هدف بزرگی در پیش دارند تنها راهی که برای آنها باقی مانده است این است که او را تحت اختیار بگیرند. این ریسکی است که باید جواب دهد.

*پس اگر این دو دیدگاه در فیلم هم وجود می‌داشت این رفتار تعدیل می‌شد؟

توحیدی: کاملا همین طور است. مهران فکر می‌کند که جمال طبق دستور مصطفی آمده و او کلک زده است اما در واقع مصطفی روحش هم خبر ندارد و جمال چون به مهران اطمینان ندارد، این کار را انجام داده است.

*مهران یک چرخش رفتاری از خود در ماشین و بعد از خارج شدن از خانه به همراه مینا نشان می‌دهد و تماشاگر تصور می‌کند که او هم جزو نیروهای اطلاعاتی است اما دوباره او در خانه‌ی امن همان‌ آدم سابق می‌شود. به نظر شما اگر این برگشت به حالت اول رخ نمی‌داد این شخصیت جذاب‌تر، پیچیده‌تر و دارای لایه‌های بیشتری نمی بود؟

توحیدی: مهران آدم ساده و روتینی است او اعتقاداتی دارد و براساس آنها وقتی به یقین می‌رسد، عمل می‌کند. در عین حال آدم باهوشی است و یک چیزی در زندگی او اصل است. مهران علی‌رغم همه‌ی مشکلاتی که با مینا دارد، عاشق  اوست و این عشق قطب نمای زندگی اوست. اولویت اول زندگی او این است که مینا را نجات دهد و تصور می‌کند که می‌تواند این کار را بکند. اما در شرایطی که همه‌ی درها را به روی خودش بسته می‌بیند، یعنی در خانه‌اش شنود گذاشته‌اند و مدام تعقیبش می‌کنند، ناچار است که دست به یک بازی بزند. تنها جایی که می‌تواند به آن اطمینان کند، امکان میناست که هیچ یک از این دو گروه تعقیب کننده از آن خبر ندارد. مینا هم در شرایط عادی هرگز به مهران نمی‌گوید که این خانه کجاست. او ناچار است شرایطی را پیش بیاورد که مینا به او اطمینان کند و او را به ان خانه ببرد. بعد از این ماجرا مهران دوباره تبدیل به همان آدم معمولی می‌‌شود که دوست دارد مینا را نجات دهد، می‌خواهد معامله کند و امان‌نامه می‌خواهد. این بخش از فیلمنامه هم حذف شده که مصطفی به مهران می‌گوید: تو حسابت را از مینا جدا کن. که مهران قبول نمی‌کند. مهران می‌گوید شما می‌خواهید در زندان از او تواب بسازید من با عشق از او تواب می‌سازم. او معتقد است که می‌تواند این کار را انجام دهد. مهران اصلا نمی‌تواند باور کند که این زن ساده‌ی احساساتی درگیر چنین ماجرایی شده. بازی او بازی عشق است. چون راهنمای ما عشق و رابطه‌ی انسانی است، این رابطه سیاست، سازمان و روابط حرفه‌ای نمی‌شناسد و طور دیگری عمل می‌کند.


*ما در فیلم نتیجه‌ی معامله‌ی این آدم را نمی بینیم، به همین خاطر است که برای مخاطب عجیب به نظر می‌رسد که کسی که دست به قلم است و آدم مطلعی به حساب می‌آید به طور خود سر این کار را انجام دهد و خود رأساً دست به نابودی چنین تشکیلاتی بزند.

توحیدی: مهران با این سازمان دو گرفتاری دارد: یکی این که زنش را تا آستانه‌ی مرگ می‌برند. به او وسایلی می‌دهند که بچه، شوهرش و خودش را بکشد. مینا این همه پستی و دنائت را نمی‌تواند تحمل کند. علاوه بر این که خانواده‌ی او را از بین برده‌اند، دارند مملکت را نابود می‌کنند و تئوری جنگ شهری را پیاده کرده‌اند. این آدم نمی‌تواند اینها را تحمل کند. از طرف دیگر می‌فهمد دوست نزدیکش هم شهید شده. به آتیله‌ی دوستش می‌رود و در شرایط احساسی و عاطفی قرار می‌گیرد که انگار همه‌ی کسانی که دوست می‌داشته در یک توطئه‌ی مشترک به دست رژیم صدام و سازمان همدست او، نابود شده‌اند. به این ترتیب مهران نمی‌تواند این قضیه را رها کند. او حالا آن قدر انگیزه‌ی شخصی قوی‌ای دارد که می‌داند آنها همسرش را رها نخواهند کرد. فکر می‌کند اگر آنها را نابود کند، حداقل مینا در امان خواهد بود. مهران تصور نمی‌کرد که آدم‌های مسلح هم در این خانه باشند. انگیزه‌ی اصلی او نجات میناست. او باید مینا را معامله کند، امان نامه بگیرد و از آن طرف افرادی را که باعث به خطر افتادن او می‌شوند از بین ببرد.
 



*نگران قضاوت همکارانتان نیستید؟ به هر حال آنها روی اثری که می‌بینند، قضاوت می‌کنند و نمی‌دانند که چقدر فیلمنامه دچار ممیزی و تغییر شده است.

توحیدی: فیلمنامه‌ی فیلم دنیا را چاپ کردم به این دلیل که فیلمش آن طور نبود که فیلمنامه را نوشتم. پاداش سکوت را هم می‌خواستم چاپ کنم که انتشاراتش به نفرین ابدی دچار شد و فیلمنامه‌ای که چاپ شده بود هرگز توزیع نشد. دوست دارم اگر عمری باقی بود، فیلمنامه‌ی امکان مینا را چاپ کنم. برای این که فکر می‌کنم این فیلمنامه به شدت مهندسی شده. اعتقاد من این است که لحظه‌ی خلق، لحظه‌ای است که شما داستان را شکار می‌کنید. از آن به بعد شما وارد یک فعالیت مهندسی می‌شوید و این فیلمنامه به شدت مهندسی شده است و برای هر لحظه‌اش برنامه‌ای وجود دارد. از این جهت شرمنده نیستم که این کار را کردم. خیلی هم به خود می‌بالم. این فیلمنامه پنج بار بازنویسی شد تا جلو دوربین رفت. در اجر هم بالاخره جرح و تعدیلاتی داشت. در زمان محدودی هم این کار را انجام دادیم. همه‌ی این اتفاقات ظرف نزدیک سه ماه افتاد. بنابراین تنها راهی که برای من و آقای محمدی می‌ماند این است که فیلمنامه را چاپ کنیم و سندی برای قضاوت بهتری داشته باشیم. امیدوارم امکان قضاوت بهتر را فراهم کنیم.