به گزارش مشرق، به این مسائل چندان پرداخته نمی شود. ایالات متحده در حال حاضر در افغانستان، عراق، سوریه، یمن و سومالی در جنگ هایی فعال درگیر است. آمریکا سربازان خود را در مرز روسیه به کار گرفته است و با چین در آسیا مشغول زورآزمایی است و جای پای نظامی خود را در قاره آفریقا به شدت بسط داده است. اغراق آمیز نیست اگر بگوییم- همانطور که ویلیام پری وزیر ددفاع پیشین آمریکا اخیرا گفته است- که امروز به نسبت تاریک ترین ایام جنگ سرد، جهان جای خطرناک تری شده است.
ردگیری خطوط کلی این استدلال ساده نیست، یکی به این دلیل که ارائه دهندگان آن همیشه درباره آنچه که پیشنهاد می کنند حاضر به جوابگویی نیستند و یکی به این دلیل که رسانه ها مسائل را به شدت ساده سازی می کنند. در چهارچوب این رسانه ها، «واقع گرایانی» که هنری کیسینجر مشاور امنیت ملی اسبق، استیون والت از هاروارد و جان میرشایمر از دانشگاه شیکاگو آنها را نمایندگی می کنند در برابر «مداخله جویان بشردوستانه ای» چون سامانتا پاور سفیر فعلی آمریکا در سازمان ملل قرار گرفته اند. با توجه به اینکه پاور یکی از مشاوران کلیدی دولت اوباما در زمینه سیاست خارجی است و در صورت انتخاب کلینتون احتمالا نقشی مشابه را ایفا خواهد کرد، دیدگاه های او اهمیت زیادی دارند.
پاور در مقاله ای که اخیرا در نیویورک ریویو آف بوکز نوشته می پرسد: «یک دولتمرد چگونه منافع ملی کشورش را پاس می دارد؟» او پاسخ خود را با اشاره به این موضع واقع گرایانه آغاز می کند که دیپلماسی آمریکا باید بازتاب منافع ملی باشد و می گوید که این منافع از «ارزش های اخلاقی» غیرقابل تمیز هستند.» او می گوید آنچه که بر سر مردم دیگر کشورها می آید در چهارچوب «امنیت ملی» ما قرار دارد.
پاور- به همراه کلینتون و رئیس جمهور پیشین بیل کلینتون- دیربازی است که طرفدار «مداخله بشردوستانه» بوده اند و پشت مداخله ایالات متحده در جنگ داخلی یوگسلاوی قرار داشته اند. از آن زمان به بعد مداخله بشردوستانه در قالب «مسئولیت حفاظت کردن» یا «آر 2 پی» فرمول بندی شده است که منطق پشت ساقط کردن معمر قذافی در لیبی به شمار می رفت. هیلاری کلینتون خواستار به کارگیری قهرآمیز پی2 آر درسوریه با تعیین «مناطق پرواز ممنوع» برای جلوگیری از بمباران شورشیان و غیرنظامیان تحت کنترل آنان توسط هواپیماهای روسی و سوری شده است.
اما پاور چیزی متفاوت از مداخله بشردوستانه را پیشنهاد می کند. پیشنهاد او این است که آمریکا آر2پی را به سطح امنیت ملی ارتقا دهد که به نظر می آید در این صورت با تاسف تمام به مثابه استدلالی برای مداخله ایالات متحده درهر کشوری که از آمریکا دنباله روی نمی کند به کارگرفته خواهد شد.
ایستادگی در برابر کرملین
از نکات جالب مقاله پاور مثال هایی است که او انتخاب کرده است: روسیه، چین و ونزوئلا که همگی در حال حاضر با آمریکا مشکلاتی دارند. از این میان او بیشترین سهم را به مسکو و بحران اخیر در اوکراین اختصاص می دهد و در آن روس ها را متهم می کند که با حمایت از شورشیان در شرق اوکراین، بلعیدن بخشی از کشور همسایه با منضم کردن کریمه به خاک خود و ممانعت از انتشار اخبار مداخله روسیه از مردم خود، به تضعیف کردن «یک هنجار مستقل محوری» پرداخته است. او می نویسد اگر رسانه های روسیه وضعیت اوکراین را گزارش می دادند، بسیاری از روس ها مخالف این مداخله می شدند.
پاور هیچ گونه شواهدی را برای این استدلال خود ارائه نمی کند، چرا که چنین شواهدی وجود ندارد. فارغ از هر نظری که نسبت به نقش مسکو در اوکراین داشته باشند، اکثریت قاطعی از روس ها نه تنها از آن مطلع هستند، بلکه در این موضوع قاطعانه از پرزیدنت ولادیمیر پوتین حمایت می کنند. از دیدگاه یک روسی عادی، ناتو از پایان جنگ یوگسلاوی با گام هایی بلند به سمت شرق پیشروی کرده و این آمریکاییان هستند که در بالتیک و لهستان مستقر شده اند نه روس هایی که در مرزهای کانادا و مکزیک تجمع کرده باشند. روس ها با توجه به میلیون ها نفر کشته ای که در جنگ جهانی دوم دادند، به شدت نسبت به مرزهایشان حساسیت دارند، مسئله ای که به نظر می رسد پاور آن را نادیده می گیرد.
آنچه که به نظر می رسد پاور از آن ناتوان است، مشاهده این است که کشورهایی چون چین و روسیه، ایالات متحده را چگونه می بینند. داشتن چنین دیدگاهی یک مهارت ضروری در دیپلماسی بین الملل محسوب می شود، چرا که داشتن چنین دیدگاهی است که تعیین می کند آیا یک کشور مخالف، تهدیدی جدی را متوجه امنیت ملی یک کشور می کند یا خیر.
از نگاه چین
چینی ها نسبت به مخالفان داخلی مدارا ندارند، اما دعوای واشنگتن با پکن بر سر مرزهای دریایی است نه صندوق های رای.
چین در دریای جنوب چین رفتار قلدرانه ای دارد. اما این پرزیدنت کلینتون بود که جرقه تنش های فعلی را در این منطقه زمانی زد که در سال های 1995 و 1996 در دوره اختلاف جدی بین تایپه و سرزمین اصلی، دو گروه رزمی ناوهواپیمابر را در تنگه تایوان به کار گرفت. چین در آن زمان- و حتی امروز- ظرفیت حمله به تایوان را نداشت، بنابراین تهدیدات پکن واقعی نبودند. اما ناوهای هواپیمابر کاملا واقعی بودند و آنها چین را در آب های متعلق به خودش تحقیر کردند و به وحشت انداختند. این حادثه مستقیما به شدت گرفتن هزینه های نظامی فعلی چین و اقدامات خشن این کشور در دریای جنوب چین منتج شد.
در اینجا نیز پیشینه ای دراز وجود دارد. تاریخی که از جنگ های تریاک سال های 1839 و 1860 شروع می شود و با جنگ چین و ژاپن در سال 1895 و حمله توکیو به چین در جنگ جهانی دوم ادامه پیدا می کند که چینی ها باز هم مورد حمله و تحقیر قرار گرفتند. پکن بر این اعتقاد است که دولت اوباما سیاست «محور آسیا»ی خود را برای محاصره کردن چین با متحدان آمریکا تدوین کرده است.
اگرچه این می تواند یک ساده سازی افراطی باشد- منطقه پاسیفیک مدت هاست که بزرگ ترین بازار آمریکا محسوب می شود- ولی این یک نتیجه گیری کاملا منطقی است که از به کارگیری تفنگداران نیروی دریایی آمریکا در استرالیا، استقرار نیروهای قادر به حملات اتمی در گوآم و ویک، استقرار سیستم های موشکی ضد بالستیک در کره جنوبی و ژاپن و تلاش برای تقویت پیوندهای نظامی با هند، اندونزی و ویتنام، می توان گرفت.
و اما در آمریکای لاتین
در مورد ونزوئلا نیز آمریکا از کودتای سال 2002 علیه هوگو چاوز حمایت کرد که از آن زمان به راه افتادن یک کارزار خصومت ورزی علیه دولت منجر شده است. دولت چاوز با تمام مشکلاتی که داشت، نرخ فقر را از 54.5 درصد جمیعت به 32 درصد و نرخ فقر مطلق را از 20 درصد به 8.6 درصد کاهش داد. مرگ و میر نوزدان نیز از 25 مورد در هر هزار زایمان به 13 مورد در هر هزار زایمان یعنی همان نرخ مرگ ومیر نوزادان در میان آمریکاییان سیاهپوست تنزل یافت.
اما این نگرانی نسبت به حقوق دمکراتیک ونزوئلایی ها ظاهرا قابل تسری داده شدن به مردم هندوراس نیست. زمانی که یک کودتای نظامی به ساقط شدن دولت مترقی این کشور در سال 2009 منجر شد، آمریکا به دیگر کشورهای آمریکای لاتین برای شناسایی دولت غیرقانونی که در پی این کودتا قدرت را در دست گرفت، فشار آورد. هرچند که از نیروهای مخالف در ونزوئلا با گاز اشک آور استقبال شد و عده ای از آنان زندانی شدند، اما در هندوراس آنها به دست جوخه های مرگ به قتل رسیدند.
این دیدگاه پاور که ایالات متحده به جای دنبال کردن صرف منافع خود باید نماینده اخلاق و فضیلت باشد یک توهم آمریکایی منحصر به فرد است. جرمی شاپیرو مدیر تحقیقاتی شورای روابط خارجی اروپا می گوید: «این تصویری است که آمریکاییان نسبت به خودشان دارند، ولی دیگران حتی متحدانشان چنین تصویری از آنان ندارند.»
«تفکیک» بین «واقع گرایان» و آر2پی توهمی بیش نیست. هر دوی آنها از یک جا سردرمی آورند: مواجهه با رقبای فرضی و متحدان فرضی ما، فارغ از اینکه آنها چگونه با مردم خود رفتار می کنند. هرچند که پاور شتابزده روس های حاضر در سوریه را «بربرصفت» می نامد، اما به شکل دسیسه آمیزی درباره حمایت آمریکا از جنگ هوایی عربستان سعودی در یمن که یبمارستان ها، بازارها و غیرنظامیان را هدف قرار می دهد، سکوت می کند.
این استدلال که سیاست های داخلی سایر کشورهای یک مسئله امنیت ملی برای ایالات متحده محسوب می شود، آر2پی را به سطح جدیدی ارتقا می دهد و زمینه را برای مداخلات نظامی جدی تر از امروز آماده می کند و زمینه ساز یک سیاست خارجی مداخله گرایانه می شود.
نتیجه انتخابات نوامبر
جدا کردن این بحث مربوط به سیاست خارجی از رقابت فعلی بر سر تصرف کاخ سفید غیرممکن است. نگاه کلینتون در اکثر مسائل بین المللی با بازها مشترک است و نسبت به مداخله نظامی نیز چندان قید و بندی ندارد.
او همچنین خود را در محاصره برخی از همان کسانی درآورده که جنگ عراق را طراحی کردند، از جمله عوامل اصلی پروژه قرن آمریکایی جدید. شایعه شده است که اگر او برنده انتخابات شود، مایکل فلورنوی مقام پیشین وزارت دفاع را به عنوان وزیر دفاع انتخاب خواهد کرد. فلورنوی خواهان بمباران نیروهای اسد در سوریه شده است.
از سوی دیگر دیدگاه های ترامپ کمتر منسجم بوده است. او اظهارات معقولانه ای درباره همکاری با روس ها و اظهارات به شدت ترسناکی درباره چین کرده است. او می گوید که مخالف مداخلات نظامی است، هر چند که از جنگ در عراق پشتیبانی کرده بود (و اکنون درباره آن دروغ می گوید). او به شکل هشدار دهنده ای نسبت به استفاده از سلاح های اتمی بدون برنامه و سردرگم است.
استفن والت که یک «واقع گرای» پیشروست در فارن افرز نوشته است که عدم تمایل ترامپ به اندیشیدن درباره شکستن تابوی هسته ای، او را به کسی تبدیل می کند که «هیچ نسبتی با فرمانده کل قوا شدن ندارد.» والت می نویسد: «سایر کشورها هم اکنون نسبت به قدرت آمریکا و راه های استفاده از آن نگران هستند. آخرین چیزی که ما نیاز داریم یک معادل آمریکایی قیصر ویلهلم دوم عجول و گزافه گوست.» قیصر یکی از نیروهای عمده پشت جنگ جهانی اول بود، جنگی که به کشته شدن 38 میلیون انسان انجامید.
هر کسی که برنده انتخابات نوامبر باشد، ما با جهانی رو به رو خواهیم بود که در آن واشنگتن نمی تواند یک تنه تصمیم گیرنده باشد. همانطور که پاتریک کاکبرن کارشناس خاورمیانه اشاره می کند: «ایالات متحده یک ابر قدرت باقی می ماند، اما دیگر آنچنان که زمانی بود قدرتمند نخواهد بود.» هر چند که همچنان می تواند رژیم هایی را که دل خوشی از آنها ندارد ساقط کند، ولی نمی تواند آنچه را که از بین برده با چیزی جایگزین کند.»
چهارچوب پاور برای دیپلماسی، فرمولی برای یک چرخه پایان ناپذیر از جنگ و بی ثباتی است.
نویسنده:کان هالینان[1]
ترجمه: محمود سبزواری
منبع: http://www.informationclearinghoushttp://fpif.org/u-s-diplomacy-dangerous-proposal/e.info/article45613.htm
[1] . Conn Hallinan روزنامه نگار مستقل و از نویسندگان فارن افرز این فوکوس