در دوره متوکل عباسی برای ممانعت شیعیان از سفر به کربلا و زیارت بارگاه سیدالشهدا حکم قطع دست اجرا می شد، اما آن حکم نیز نتوانست مانع سفر زائران به کربلا شود.

حسینیه مشرق - نسب عباسیان، به «عباس بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف» عموی پیامبر (ص) می‌رسد. یکی از مهمترین مراکز اتکا بنی هاشم ایران بود، زیرا ایرانیان‌ به چند دلیل دشمن آشتی ناپذیر بنی امیه بودند، به همین جهت عباسیان به زودی با استفاده از نارضایتی مردم ایران و هرج و مرج ممالک اسلامی در نواحی ایران مخصوصاً خراسان دعوت خود را آغاز کردند.

اولین خلیفه عباسی به نام «ابو العباس عبد اللَّه بن محمد بن علی بن عبد اللَّه بن عباس بن عبد المطلب» معروف به «سَفّاح» در سیزدهم ماه ربیع الاول سال 132 هـ ق به قدرت رسید. وی در طول مدت خلافتش به قتل عام بسیاری از خاندان بنی ‏امیه و نیز دوستداران اهل بیت (ع) دست زد و بدین جهت به او لقب «خونریز» دادند.

پس از سفاح، ابو جعفر منصور برای 22 سال قدرت را در دست گرفت و بر علویان بسیار سختگیر بود و خون های فراوانی از آنان را بر زمین ریخت. «ابن عبد ربّه» در کتاب «العقد الفرید» می نویسد: «منصور بر تخت خلافت می نشست و در حالی که واعظی در کنار داشت، مزدوران مردم را به حضورش می آوردند و گردن می زدند. آنگاه که خون مظلوم بر زمین روان می شد و به لباس های منصور می رسید، به واعظ می گفت: مرا پند ده!واعظ او را به یاد خدا می انداخت. منصور سر به زیر می انداخت و دوباره مزدوران مشغول گردن زدن می شدند و به این ترتیب دین خدا و توصیه واعظان را به سخره می گرفت».
 
 

مهمترین و بزرگترین جنایت منصور به زندان افکندن امام بزرگوار «موسی بن جعفر» علیه السلام دست کم برای چهار سال در تاریک ترین زندان هایش و سرانجام به شهادت رساندن آن حضرت با زهر بود.
بنابر گواه تاریخ او در قتل علویان بیشترین سهم را داشت، مسعودی می گوید: منصور فرزندان حسن مثنّی را به بند کشید و زنجیر به پاهای آنها نهاد. آنها را در کجاوه های روباز، از مدینه با خود به عراق آورد، آنگاه آنان را در زیر زمینی تاریک زندانی کرد که شب و روز و اوقات نماز مشخص نمی شد. آنچنان محیط زندگی آنان تاریک و آلوده شد که ورم، سراپای آنان را فرا گرفت و یکی پس از دیگری از بیماری و عطش و گرسنگی جان سپردند.

پس از منصور دوانیقی، مهدی فرزندش، زمام خلافت را به دست گرفت. او نیز راه پدر را دنبال کرد و در مدت خلافت ده ساله خود در ستم بر علویان کوتاهی نکرد.
پس از وی فرزندش هادی به مدت یک سال و سه ماه بر أریکه قدرت تکیه زد. او نیز راه پیشینیان را در پیش گرفت و واقعه «فخّ» (نام منطقه ای در مکه آن دوره) در دوران خلافت او رخ داد که طی آن بیش از یک صد نفر از خاندان اهل بیت در این واقعه به خاک و خون کشیده شدند.

با مرگ هادی، برادرش «هارون الرشید» به خلافت رسید. هارون ۳۲ سال حکومت کرد و تاریخ، جنایات او را به روشنی نگاشته است. او همچون اجداد معلونش شیعیان را زنده زنده در میان ستون جای می داد و اطراف آنها را با آجر محکم می کرد تا جان دهند.
پس از مرگ هارون، فرزندش «امین»، زمام خلافت را به دست گرفت. او یک عیاش و شراب خوار تمام عیار بود که سرانجام در کشمکش با برادرش مأمون کشته شد. در دوران مأمون بود که وی برای جلوگیری از قیام علویان امام هشتم را با حیله و تزویر از مدینه به مرو فرا خواند و با حیله مسموم کرد.

با مرگ مأمون برادرش معتصم به جای او نشست، او نیز از زندانی کردن علویان فروگذاری نکرد. پس از معتصم، فرزندش «الواثق باللّه» بر تخت خلافت نشست. از جنایات معتصم همین بس که گفته شود، وی امام جواد علیه السّلام را در بغداد توسط همسرش امّ الفضل، دختر مأمون، مسموم کرد و به شهادت رساند و به تبع وی وقتی فرزندش «متوکل» به خلافت رسید، دشمنی و خصومتش با شیعیان و اهل بیت به آنجا رسید که مراز امام حسین بن علی علیه السّلام را در کربلا تخریب کرد و دستور داد آن جا را شخم بزنند و بر راه های منتهی به مزار آن حضرت مأمورینی گماشت تا هرکس به زیارت حسین بن علی علیه السّلام می رود، دستگیر کرده و به قتل برسانند.

ثبت نامی عجیب!
به رغم وحشیگری های متوکل نسبت به زوار بارگاه امام حسین (علیه السلام)، هرگز این مسیر تعطیل نشد و از رونق نیفتاد و مردم به صورت های مختلف خود را به کربلا می رساندند و امام حسین (علیه السلام) را زیارت می کردند. سرانجام متوکل مجبور شد، طی فرمانی زیارت بارگاه امام حسین (علیه السلام) را به شرط اینکه دست راست زائر را قطع کنند، آزاد نماید! و در اندک زمانی صف مشتاقان زیارت با وجود این شرط نیز طولانی گردید!


مسعودی، مورخ بزرگ، در کتاب مروج الذهب می نویسد: «خانمی به قصد زیارت بارگاه امام حسین (علیه السلام) به مامور ثبت نام مراجعه کرد. به وی تذکر دادند، آیا می دانی که شرط رفتن به زیارت قطع دست است؟ آن زن پاسخ داد: از شرایط آگاهم! متصدی ثبت نام، اسم این خانم را می نویسد. آن گاه به وی دستور می دهد: دستش را برای قطع کردن بیرون بیاورد. آن زن دست چپ خود را بیرون می آورد! مامور می گوید: خانم فرمان خلیفه می گوید، باید دست راست داوطلب زیارت قطع شود.

آن زن دست راست خود را از زیر حجاب بیرون آورده و می گوید: این دست را سال گذشته قطع کردید!
تصویر زیر تعبیری از آن دوره و اجرای حکم قطع دست در حق شیعیانی که به زیارت بارگاه سید الشهدا مشرف می شدند.