یک روز کار مین گذاری تمام شد و بایستی سیم خاردار هم می کشیدیم که هوا تاریک شد و مجبورشدیم با بچه های تیم مین گذاری شب رو در پایگاه بمونیم.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - باری به کردستان برای مین گذاری در اطراف پایگاه ها رفته بودیم. روزها می رفتیم مین گذاری و قبل از اینکه هوا تاریک بشه و جاده ها بسته بشه برمی گشتیم به مقرمون در سنندج. یک روز کار مین گذاری تمام شد و بایستی سیم خاردار هم می کشیدیم که هوا تاریک شد و مجبورشدیم با بچه های تیم مین گذاری شب رو در پایگاه بمونیم. معمولا سنت ما بچه های تخریب این بود که قبل از خواب وضو می گرفتیم و بعد می خوابیدیم. آخر شب بود و می خواستم بروم دستشویی و وضو بگیرم. رفتم بیرون از ساختمون و از دور دیدم یک آفتابه قرمز کنار ساختمونه و توی تاریکی شب تکونش دادم و دیدم سنگینه. گفتم آب داره و رفتم سمت دستشویی و بعد از غذای حاجت و استفاده از محتویات داخل آفتابه، دیدم به جای آب از لوله اش نفت مساد! این آفتابه رو نفت داخلش ریخته بودند برای پر کردن فانوس ها... بهتر است دیگه ادامه ندهم که بقیه اش چه شد. راوی: جعفر طهماسبی