کد خبر 67902
تاریخ انتشار: ۳۰ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۰:۵۵

جریان انحرافی همانند تمامی گروه‌های سابق که دیپلماسی تماس و آشتی با غرب را در سر داشتند، مکانیسم‌هايي را در این مسیر به کار گرفت که بخش‌هایی از این طرح طی‌ سال‌های گذشته در قالب دیدارها و ملاقات‌ها عملیاتی شده است.

به گزارش مشرق به نقل از برهان، در تقویم دیپلماسی ایران، سفرهای ماه سپتامبر (شهریور) رئیس جمهور به اجلاس سازمان ملل در شمار رویدادهای تأثیرگذار ثبت شده است. به گونه‌ای که اغلب دیپلمات‌ها اجلاس تابستانی مجمع عمومی را به عنوان میدان رویارویی تهران با حریفان جهانی‌اش (آمریکا و اسراییل) می‌شناسند. بر این اساس تمامی خبرها و تصویرها از ایران و آمریکا در آستانه‌ی تشکیل اجلاس سازمان ملل رنگی از برخورد و رویارویی سیاسی میان تهران و واشنگتن پیدا می‌کند اما امسال هم زمان با اجلاس نیویورک اتفاقاتی رخ نمود که مصاف همیشگی جبهه‌ی صهیونیسم با ایران را در حاشیه قرار داد تا حدی که مأموریت اصلی دیپلماسی ایران در این مصاف که آشکار کردن چهره‌ی واقعی سیاست‌های سلطه جویانه‌ی غرب بود، به فراموشی سپرده شد.

طی سال‌های گذشته آهنگ حرکت سیاست خارجی ایران در چنین ایامی آهنگی تهاجمی بود که در آن تهران لیستی بلند از قانون شکنی‌ها و اشتباهات قدرت‌های سلطه جو را به همراه شکایات ملت‌ها برای طرح در تریبون سازمان ملل به صحن سازمان ملل می‌برد، اما امسال فضایی کاملاً متفاوت شکل گرفته است. در رسانه‌های جهانی چندان از رویارویی و تهاجم دیپلماسی ایران سخن نمی‌رود بلکه اغلب گزارش‌ منابع اروپایی و آمریکایی حول این محور پیش می‌رود که تیم همراهان رئیس جمهور برای آب کردن یخ‌های خصومت به نیویورک می‌آیند.

اولین بار دو رسانه پر نفوذ آمریکا و انگلیس (واشنگتن پست و بی.بی.سی) گزارشی را به طور هم زمان درج کردند که حاکی از این بود که تیم مشاوران رییس جمهور با رهبری «اسفندیار رحیم مشایی» برنامه‌ای جدی برای رایزنی با طرف‌های آمریکایی تدارک دیده‌اند. «واشنگتن ‌پست» با استناد به گزارش منابع خبری خویش در مورد «تلاش‌های اسفندیار رحیم مشایی برای گشودن باب مذاکره با آمریکا» نوشت: «آقای مشایی «علایم متعددی فرستاده مبنی بر این که مایل به دیدار با مقام‌های آمریکایی است.»[1]

در این میان شبکه‌ی «بی.‌بی.‌سی» در گزارش خویش نکاتی فراتر از مطالب واشنگتن پست منتشر کرد و نوشت: «برخی شواهد حاکی از آن است که گروهی از مدیران احمدی نژاد در فرصت دیدار نیویورک پیشنهاد مبادله‌ی امتیازاتی را بین طرف آمریکایی و ایرانی به امید برچیدن تحریم‌ها مطرح می‌کنند.» هم‌چنین این شبکه در گزارش‌های خود از ترکیب همراهان رییس جمهور با عنوان افرادی با نگاه جدید به غرب یاد کرد و در این باره تلاش‌های قبلی گروه‌های اصلاح‌طلب و کارگزاران برای گشایش باب دوستی با آمریکا را خاطر نشان ساخت.

در گزارش هر دو رسانه‌ی آمریکایی و انگلیسی بر این نکته تأکید شده است که طیف مدیران احمدی نژاد پیش از عزیمت به نیویورک علایمی را برای جلب توجه کشور میزبان (ایالات متحده) فرستاده‌اند که مهم‌ترین آن تلاش برای آزادی دو تبعه‌ی آمریکایی متهم به جاسوسی در ایران است. به این ترتیب، اگر سفر امسال عزیمت رییس جمهور به نیویورک رنگی از حماسه و مبارزه با اردوگاه سلطه‌ی جهانی به خود نگرفت نباید چندان تعجب کرد زیرا تمامی شواهد نشان از آن داشته که گروه برنامه‌ریزان سفر، طرحی کاملاً‌ متفاوت از سال‌های قبل تدارک دیده‌اند. برخی از این شواهد را می‌توان در تصویرها و خبرهایی که گروه رسانه‌ای از مبدأ، نیویورک ارسال می‌کند، مشاهده کرد.

گزارش‌گران حاضر در مقر سازمان ملل به صورتی کاملاً‌ حساب شده نام و تصویر یک نفر را به عنوان رهبر دیپلماسی ایران مخابره می‌کنند. فردی که طبق گزارش واشنگتن پست حاوی اندیشه‌ی گشایش همکاری تهران و واشنگتن است و هر لحظه ممکن است در لابی هتل‌های محل اقامت، دیپلمات‌های نزدیک به او پیشنهادی برای مراوده و همکاری مستقیم یا غیرمستقیم ایران و غرب ارایه کنند و او کسی نیست جز رحیم مشایی که گزارش‌گران آمریکایی او را مرد شماره(2) دولت احمدی نژاد لقب داده‌اند. کارکرد دوگانه اجلاس سازمان ملل (کانون مراوده و سازش یا میدان مقاومت) در دنیای دیپلماسی، اجلاس‌های دوره‌ای سازمان ملل مشحون از حوادثی با ابعاد حماسی یا تراژدیک است. دست کم در حیات 32 ساله‌ی جمهوری اسلامی، ایرانی‌ها از مقصد نیویورک بارها خبر نطق‌ حماسی یک دولت‌مرد ایرانی نظیر: «محمدعلی رجایی» برضد نظام سلطه را شنیده‌اند و در برهه‌ای دیگر شاهد مراوده‌های پنهان دیپلمات‌های لیبرال برای بازگرداندن طرف‌های آمریکایی به صحنه‌ی اقتصاد و سیاست ایران بوده‌ایم. به همین دلیل افکار عمومی ایران همواره با نگاهی پر از بیم و امید هیأت‌های دیپلماتیک خویش را برای اجلاس سپتامبر سازمان ملل بدرقه کرده است. حال این سؤال مطرح می‌شود که به راستی آیا اجلاس دوره‌ای سازمان ملل و یا مجمع عمومی، ظرفیت یا شرایط لازم برای پیاده کردن سناریوی یک معامله‌ی پنهان یا زد و بند سیاسی را دارد؟

واقعیت امر این است که زمینه‌ها و فرصت‌های چنین مراوده‌های پشت صحنه نه در درون اجلاس بلکه در کریدورهای سازمان ملل فراهم می‌شود. در این کریدورها بخش پرحجمی از برنامه‌ی سفر هیأت‌های دیپلماتیک کشورها صرف حل و فصل دعاوی سیاسی یا حقوقی آن‌ها با یک‌دیگر یا با سازمان‌های بین‌المللی مثل اعضای شورای امنیت یا شورای حقوق بشر می‌گردد. بنابراین بازار «دیپلماسی پنهان» در ایام برگزاری اجلاس سازمان ملل در شهر نیویورک بسیار داغ است و لابی گران از فرصت فشرده و طلایی حضور سران دولت‌ها در این مکان برای پیشبرد نقشه‌های خویش بهره‌ی وافر می‌برند. چنان که در خاطره‌ی بسیاری از سفرا ثبت شده سران دولت‌ها در ایام اقامت چند روزه در نیویورک به جز سخنرانی‌های عمومی، ده‌ها دیدار و ملاقات خصوصی انجام می‌دهند که خبرنگاران و تصویربرداران به این جلسات راه نمی‌یابند. برخی دیپلمات‌های ایرانی در سفرنامه‌ها و خاطره‌های خویش از سفرهای رؤسای جمهور ایران به اجلاس سازمان ملل مواردی از ملاقات‌های تیم لابی‌گران یا گروه‌های پرنفوذ سیاسی و اقتصادی با هیأت ایرانی را نقل کرده‌اند. با این حال در شش سال گذشته به دلیل موضع آشکار و شفافی که رییس جمهوری کشورمان در نفی سیاست‌های سلطه جویانه‌ی آمریکا اتخاذ کرد، تقلای گروه‌ها و لابی‌گران یاد شده راه به جایی نبرد و هر پیشنهادی برای برچیدن دیوارهای جدایی میان تهران و واشنگتن با این پاسخ آشکار از سوی هیأت ایرانی مواجه می‌شود: «طرف آمریکایی باید در رفتارهای زورمدارانه‌ی خویش تجدید نظر کند.»
هم زمان با عزیمت رییس جمهور به نیویورک، اغلب محافل خبری به کمک آرشیو خویش، فهرستی از مواضع بین‌المللی تیم رییس دفتر را منتشر می‌کنند. این فهرست به روشنی می‌گوید جریان انحرافی اولین گام‌های خروج و تجدید نظر در مشی انقلابی دولت اصول‌گرا را چگونه برداشته است. حرکت‌های جریان یاد شده برای تغییر نگاه طرف‌های بین‌المللی به ویژه آمریکایی‌ها نسبت به خود یک منحنی را تشکیل می‌دهد که پله‌ی اول آن تغییر در گفتمان‌ها و ادبیات دیپلماسی تهاجمی دوره‌ی احمدی نژاد است:

1- تغییر ادبیات و گفتمان در سیاست خارجی تیم همراه رییس جمهور، رویکرد تغییر در سیاست خارجی را از تغییر در ادبیات دیپلماسی آغاز می‌کند. اولین موضع‌گیری‌های این جریان در قبال مسایل بین المللی دارای ادبیات و لحنی کاملاً آشتی جویانه است و هیچ نشانی از واژگان مبارزه و مقاومت در آن نیست. در حالی که گفتمان دولت احمدی نژاد در صحنه‌ی جهانی با عنوان گفتمان پایداری و نفی مظاهر نرمش و کرنش شناخته شده و به این اعتبار توجه آحاد آزادی خواهان و مسلمانان را به خود جلب کرده است، جریان جدید در اولین حضور خویش در دیپلماسی عمومی، بر مفاهیم «هم‌سخنی، محبت ورزی و دوستی بی‌قید و شرط» تکیه می‌کند تا حدی که حتی از سیاست مهر ورزی رییس جمهوری که دارای ابعادی انسانی است تفسیری در جهت تنش زدایی با قدرت‌های متخاصم ایران به عمل می‌آورد.

تغییر لحن جریان انحرافی به صورت گسترده در رسانه‌ها و تریبون‌های منسوب به این جریان نیز انعکاس می‌یابد به گونه‌ای که واژگانی که دارای بار انقلابی و استکبارستیزی هستند جای خود را به مفاهیمی با رنگ و لعاب گفتمان لیبرال‌ها می‌دهند. بعد از طرح مفاهیم جدید، جریان انحرافی با سه حرکت جنجال ساز به سمت تغییر اصول گفتمان دیپلماسی اصول‌گرایان در سیاست خارجی گام بر می‌دارد:

الف) این جریان در اولین حرکت در میان نگاه‌های ناباورانه‌ی افکارعمومی، موجودیت و واقعیت پدیده‌ی اسلام خواهی در صحنه‌ی بین‌المللی را زیر سؤال برد. این اتفاق یعنی انکار پدیده‌ی اسلام گرایی از سوی جریان انحرافی در شرایطی رخ داد که تمامی حریفان بین المللی ایران از آمریکا و انگلیس گرفته تا رژیم صهیونیستی، اسلام گرایی را آلترناتیو اصل کمونیسم، تکیه گاه اصلی سیاست خارجی ایران و حلقه‌ی اتصال جنبش‌های جدید منطقه به زرادخانه‌ی قدرت ایدئولوژیک ایران می‌خوانند.

ب) دومین اتفاق در گفتار معروف رهبر جریان انحرافی در میانه‌ی فعالیت دولت احمدی نژاد رخ داد که طی آن اسفندیار رحیم مشایی در مقام معاون رییس جمهور برای اولین بار خواهان دوستی مردم ایران و اسراییل شد. این چرخش، بزرگ‌ترین شوک را در محافل اسلام گرای خاورمیانه ایجاد کرد. استقبال گسترده‌ی رسانه‌های تل‌آویو از اظهارنظر وی این معمای بزرگ را پیش کشید که چگونه به موازات گفتمان چالش‌گرانه‌ی رییس جمهور برضد اسراییل و نقد افسانه‌ی هولوکاست، دستیار و معاون او موجودیت ملتی به نام اسراییل را رسمیت می‌بخشد.

ج) در سومین گام، جریان یاد شده با الهام از اصول فکری ناسیونالیست‌ها در صدد برآمد تا تعریف تازه‌ای از هویت و جایگاه سیاسی و فرهنگی ایران ارایه دهد. این گروه با مقدم شمردن هویت ایرانی بر هویت ایدئولوژیک و اسلامی آن این پیام روشن را به جهان خارج مخابره کرد که پس از این، اولویت اول در عرصه‌ی همکاری سیاسی و فرهنگی ایران، جوامع اسلامی نیستند. اکنون محافل سیاسی و رسانه‌ای در اروپا و آمریکا با تصویر و دو ذهنیت کاملاً متفاوت عملکرد دستگاه دیپلماسی ایران را دنبال می‌کنند. تصویر اول به مواضع خود رییس جمهور اختصاص دارد که در آن ایران دوره‌ی احمدی نژاد، ‌دولتی سازش ناپذیر در عرصه‌های مختلف به‌ویژه سیاست‌های هسته‌ای است، اما در تصویر دوم که سیاست خارجی ایران بر پایه‌ی علایم آشتی جویانه‌ی رحیم مشایی برای دوستی با دشمنان قدیمی، معرفی می‌شود.

البته هرچند دیدگاه‌های جریان انحرافی در سیاست خارجی توجه گسترده‌ی محافل غرب را به خود معطوف ساخته است اما هیچ یک از آنان در ارزیابی آن مفاهیم یا ادبیات ساختارشکنانه، قبول ندارند که این مفاهیم یک «نوآوری یا نظریه‌ی جدید» است. محافل دیپلماتیک در تحلیل تفکر ساختارشکنانه‌ی رهبر جریان انحرافی معتقدند که او اغلب واژگان خویش در نقد اصول‌گرایی یا اسلام خواهی و استکبار ستیزی را از محافل روشنفکری ایران وام گرفته است. فصل مشترک اندیشه‌ی آن‌ها با جریان انحرافی این بوده که در روابط بین الملل به اصالت نفع و برتری مصلحت و منافع بر ایدئولوژی باور داشتند. اصل «اصالت منفعت» به این جریان این جرأت را می‌بخشد که آن چه از ایدئولوژی و آرمان سد راه اهداف این جریان است را پشت سرگذارند.

2- هم‌چنان که بسیاری از کارشناسان سیاسی گفته‌اند، جریان انحرافی برای به کرسی نشاندن طرح‌ها و آمال خویش در عرصه‌ی بین المللی از مجموعه‌ای از روش‌ها و شگردها بهره می‌گیرد. جریان انحرافی در برهه‌ای به سمت دوستی با دولت‌های دوست و متحد آمریکا گام برداشت که این جریان برای گشودن این رشته از روابط با شرکای آمریکا مجموعه‌ای از توجیهات تاریخی و فرهنگی را به خدمت گرفت. به طور مثال برای نزدیک شدن به مصر دوره‌ی مبارک به این استدلال کهنه توسل جست که قاهره و تهران نماینده‌ی دو تمدن بزرگ هستند و یا آن که برای نزدیک شدن به دولت اردن به دست‌آویزهای مذهبی توسل جست و مدعی گردید که با نزدیک شدن به اردن خواهد توانست بخشی از اماکن مقدس و مورد علاقه شیعیان را احیا نماید و در این راستا از «ملک‌عبدالله» پادشاه اردن برای حضور در ایران دعوت رسمی نمود.

نهادهای غیردولتی جریان انحرافی برای گشودن باب دوستی با آمریکا و رقیبان متخاصم ایران، تلاش کردند تا اغلب روش‌ها و الگوهای رفتاری اصلاح طلبان یا کارگزاران را به آزمایش بگذارند. استفاده از کانال‌های فرهنگی و دید و بازدیدهای به ظاهر شهروندی یکی از اولین اقدام‌های این جریان بوده است. در این راستا مجموعه‌ای از طرح‌ها و اجلاس‌ها را تدارک دیدند که برخی از آن‌ها به کانون تماس و داد و ستد میان نزدیکان جریان انحرافی با طرف‌های نزدیک به آمریکا بدل گشت. جریان انحرافی همانند تمامی گروه‌های سابق که دیپلماسی تماس و آشتی با غرب را در سر داشتند، مکانیسم‌های دیگری را نیز در این مسیر به کار گرفت. بخش‌هایی از این طرح طی‌ سال‌های گذشته در قالب دیدارها و ملاقات‌ها عملیاتی شده است. این جریان بر این باور است که می‌تواند از ارتباطات و نفوذ رسانه‌ها و چهره‌ها برای باز کردن راه تماس بهره گیرد. جریان انحرافی از سفرهای نیویورک در سال‌های گذشته نیز بیش‌ترین بهره را برای پیشبرد این بخش از برنامه‌های خویش صورت داده است. چندین دیدار با گروه‌های پرنفوذ اقتصادی و یا نخبگان فکری و فرهنگی صورت گرفت و از آنان خواسته شد تا رسالت تاریخی سوق دادن دولت‌ها به سمت تنش زدایی را بر دوش بگیرند.
توجه بیش از حد سران حلقه‌ی جریان انحرافی به نقش ثروت و سرمایه در عمل این اتفاق را رقم زد که آن‌ها بیش از روابط سیاسی در پی تثبیت مراوده‌های اقتصادی و تجاری با غرب باشند. طبیعی است جریانی که در معادله‌های سیاست داخلی، پول و ثروت را شاه کلید می‌داند در سیاست خارجی نیز بر این باور باشد که ریل گذاری همکاری اقتصادی و تجاری، راه بسته‌ی دیپلماسی ایران با دشمنانش را بگشاید.


در دست گرفتن گلوگاه‌های روابط خارجی


دست کم در دو سال اخیر تلاش‌های جریان منسوب رییس دفتر رییس جمهور برای به دست گرفتن هدایت دستگاه‌های کلان سیاست خارجی و امور امنیتی کشور از نگاه هیچ ناظری دور نمانده است. ضمن آن که این جریان برای پیشبرد برنامه‌های یارگیری خویش در صحنه‌ی بین المللی اساساً منتظر تغییر سیستم وزارت خارجه یا اطلاعات و ... نماند و نمایندگان این جریان با عناوین مختلف، «فرستاده یا نماینده‌ی ویژه» بارها با مسؤولان کشورهای دیگر به مذاکره نشستند.

 

در مأموریت نهادی که این جریان با عنوان شورای ایرانیان به راه انداخت این نکته گنجانده شده بود که سفارتخانه‌های ایران به مرکز رایزنی برای آوردن طرف‌های اقتصادی و تجاری غرب به ایران تبدیل شود. آن گونه که اغلب ناظران گفته‌اند بزرگ‌ترین حرکت این جریان در قالب همایش «ایرانیان مقیم خارج از کشور» به نمایش در آمد که در آن جریان یاد شده تمامی پل‌های ارتباطی خویش را برای آوردن چهره‌های پرنفوذ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایرانی از پایتخت‌های اروپا و آمریکا به کار بست. پیام‌های ارسالی این جریان از راه میهمانان اجلاس در رسانه‌های آمریکا و اروپا بازتاب یافت به گونه‌ای که برای اولین بار مطالبی در نشریات آمریکا درج گردید که در آن ناظران آمریکایی گفته بود‌ند حلقه‌ی مشاوران رییس جمهور، قضاوتی متفاوت درباره‌ی سه زندانی آمریکایی دارند و معتقد نیستند که این افراد جاسوس هستند. در گزارش دیگری «بی.بی.سی» برای اولین بار اعلام کرد که ماجرای آزادی ملوانان انگلیسی در نوروز 86 یکی از ابتکارهای این جریان بود تا بتواند از ظرفیت انگلیس در بر داشتن موانع همکاری تهران و غرب بهره بگیرد. برخی شواهد حاکی از آن است که جریان انحرافی بیش از هر جا با نهادها و مؤسسه‌های تحقیقاتی آمریکا ارتباط برقرار کرده است. به باور آن‌ها این بخش از ارتباطات با لابی طرف‌های دوست مشایی نظیر دکتر «امیر احمدی» فراهم شده است.


ارتباطات جریان انحراف با مراکزی که اتاق فکر دیپلماسی آمریکا شناخته می‌شود از کانال هر فردی فراهم شده باشد واقعیتی است که این روزها در قالب مقالات و تحلیل‌های این مؤسسه‌ها نمود یافته است. به طور مثال محققین مؤسسه‌ی «بروکینگز» آمریکا که در حوزه‌ی سیاست خارجی آمریکا نقش مهمی ایفا می‌کنند از برخی رفتارهای مشاوران رییس جمهور و شخص مشایی تمجید کرده‌اند.


«سوزان مالونی» از محققین این مرکز و از اعضای شورای روابط خارجی آمریکا می‌نویسد: «جریانی در داخل ایران به دنبال فراتر کردن اختیارهای نهادهای اجرایی است. این جریان با سوء استفاده‌ی ماهرانه از انگیزه‌های ملی و برخی نارضایتی‌های اقتصادی از هر فرصتی برای مطرح کردن پایگاه‌های قدرت و اظهار نفوذ خود استفاده می‌کند. این همان هوش سیاسی است که این جریان را به استقبال از مذاکره با واشنگتن فرا خواند، پیشنهادی که در تعارض با ایدئولوژی رسمی و ضد آمریکایی ایران است.»[2]


چنان که از اظهار نظرهای محافل دیپلماتیک پیداست، جریان انحرافی اغلب پروژه‌های خویش برای تماس و مراوده با طرف‌های آمریکایی را به صورت چراغ خاموش و در قالب دیپلماسی پنهان دنبال کرده است حتی خبر این تماس‌ها و ملاقات‌ها نیز بعد از مدتی به رسانه‌ها درز پیدا کرده است. تمامی جریان‌های عمل‌گرا و معتقدان به اصل برتری مصلحت بر ایدئولوژی این پیش فرض نادرست را از این ذهنیت برخی عوام الناس بهره‌ی وافر می‌برند که خصومت با غرب سرچشمه‌ی مشکلات کشور است را مبنای حرکت خویش به سمت غرب قرار می‌دهند بنابراین انتظار دارند به عنوان یک کلید گشایش در روابط ایران و غرب عمل کند. در یک مقطع، سخن‌گویان حلقه‌ی انحرافی از این موضع رییس جمهور را به گفت‌وگوی مستقیم و بی‌واسطه با طرف‌های آمریکایی ترغیب کردند که جمهوری اسلامی در موقعیت برتری قرار دارد و نباید از نشستن پشت میز گفت‌وگو با دشمن واهمه‌ای داشته باشد. تاحدی که گفته می‌شود سرحلقه‌ی این جریان در یک جلسه‌ی خصوصی گفته است که واشنگتن همه جا به دنبال فرصتی برای رایزنی با احمدی نژاد است، اکنون وقت مذاکره با آمریکاست و بعضی به دولت حسادت می‌کنند.

 

این گونه استدلال‌ها می‌تواند هر دولت‌مرد و مسؤولی را وسوسه کند که گویی دوران کنونی مناسب‌ترین موقعیت برای حل معمای خصومت ایران و آمریکا است و اگر این طلسم به دست او شکسته شود آن‌گاه هم یک پیروزی در کارنامه‌ی او ثبت می‌شود و هم منافع عمومی، جامه‌ی عمل می‌پوشد یا آن که شگرد دیگر این جریان این بوده که همواره نوعی روکش قداست نیز به تفکرات بین المللی خویش می‌بخشیدند تا این گونه وانمود شود که این جریان سیر تحولات جهانی را از همان دریچه‌ی مهدویت می‌نگرد. به طور مثال بحث سقوط آمریکا را از دریچه‌ی پیش‌گویان و تئوری آخرالزمان مطرح می‌کند.


به هر حال در مرکز سناریوی سیاسی جریان انحرافی این نکته جلب توجه می‌کند که ساختار شکنی یا آن‌چه رهبر این جریان تابو شکنی می‌نامد راهی میانبر برای کامیابی سیاسی است. حلقه‌ی جریان انحرافی با این فرض که پتانسیل چنین ساختار شکنی در هرم دولت دهم وجود دارد از هر فرصتی برای وادار ساختن احمدی‌نژاد به عبور از گفتمان اصول‌گرایی بهره جسته است. فهرست بلندی که امروز از هنجار شکنی این جریان در دست است به روشنی عزم و ولع آن‌ها را برای زیر پاگذاشتن خط قرمزهای نظام آشکار می‌سازد. این ساختار شکنی شامل تمامی عرصه‌های فرهنگ، هنر، سیاست و مذهب می‌شود.


پنداری به نام شکستن طلسم تحریم‌ها


از زمانی که موضوع هسته‌ای محور مسایل ایران و آمریکا قرار گرفت و بلوک غرب طرح محاصره‌ی اقتصادی و تشدید تحریم‌های ایران را مبنا قرار داد. جریان‌های پراگماتیست و از جمله جریان انحرافی بحث مذاکره با آمریکا را راه برون رفت از تحریم می‌بینند. این جریان با آن که در اظهار نظرهای رسمی خویش پروژه‌ی تحریم‌ها برضد ایران را تمام یافته معرفی می‌کند اما برخی منسوبان آن به صورت صریح در موضع‌گیری خویش مشکلات کنونی کشور را به سیاست تحریم معطوف می‌سازند. در این مدت خبرهای زیادی از گزارش‌ نویسی‌های مدیران تحت امر مشایی منتشر شده که در اغلب آن‌ها سعی شده با بزرگ‌نمایی آثار تحریم اقتصادی،‌ مسؤولان نظام و شخص رییس جمهور مجوزهایی را برای ارتباط گیری و یا جذب دوباره‌ی همکاری طرف‌های آمریکایی و اروپایی به دست آورند.


برای تمامی جریان‌های عمل‌گرا و پراگماتیست، گشایش درهای سیاسی و تجاری نقش یک فرصت طلایی را دارد که بسیاری از آرزوهای آن‌ها را در عرصه‌ی سیاست داخلی بر آورده می‌سازد. این جریان‌ها شکستن دیوار خصومت با یک قدرتی مثل آمریکا را یک فتح و پیروزی می‌دانند که ظرفیت آن را دارند که بازی سیاست را در داخل نیز به نفع این جریان رقم بزنند. تمامی گام‌های این جریان در واپسین روزهای حیات سیاسی‌اش، رنگی از انتخابات به خود گرفته است. جریان انحرافی از مدت‌ها قبل جایگاه انتخاباتی خویش را از اصول‌گرایان جدا کرده و در پی آن است که به ائتلاف‌های تازه با نیروهای مخالف و ضداصول‌گرایی دست بزند. این گفته‌ی رهبر جریان انحرافی به روشنی نقشه‌ی راه انتخاباتی این جریان را مشخص می‌سازد که اعلام می‌کند: «احمدی نژاد در پی جذب آرای 15 میلیون هوادار جنبش سبز است.»


جریان انحرافی در بازی با کارت جریان موسوم به سبزها اهدافی دوگانه در سر می‌پروراند، از یک سو این جریان با علم به این که جریان یاد شده ریشه و عقبه‌ای گسترده در خارج دارد، امیدوار است که از عناصر و تریبون‌های خارج از کشور این جریان برای جلب حمایت قدرت‌های اروپایی و آمریکایی بهره بگیرد و از سوی دیگر با پوشش تبلیغی و سیاسی این قدرت‌ها بتواند نظرهای افکار عمومی ایران را در مبارزه‌های انتخاباتی آینده نسبت به خود جلب نماید.


این هدف گذاری در ارتباط‌گیری جریان انحرافی با بازیگران جریان فتنه در مصاحبه‌ی امیر احمدی به وضوح آشکار شد «هوشنگ امیر احمدی» در مصاحبه‌ی جنجالی خویش با روزنامه‌ی «گاردین» برای اولین بار این پیام را به مخاطبان غربی مخابره کرد: «مشایی آلترناتیو جنبش اصلاحات است»[3] و در نهایت ابراز امیدواری کرد: «مشایی و هم‌فکرانش برای یک دوره‌ی دیگر رشته‌ی امور دولت ایران را در دست بگیرند.» بی‌آن که اعلام شود دو جریان انحرافی و فتنه در دو سال باقی‌مانده از کار دولت یک پروژه‌ی مشترک را تعقیب می‌کنند. چنان که یکی از صاحب‌نظران توصیف کرده هر دو جریان به هم‌دیگر به عنوان پلی حیاتی برای بازگشت به صحنه‌ی قدرت نگاه می‌کنند.

پی نوشت‏ها:
[1] بی.بی.سی فارسی – 28 اردیبهشت 90
[2] سایت ندای انقلاب - شنبه ، 11 تیر 1390
[3] ـ روزنامه‌ی کیهان شنبه 3 اردیبهشت 1390