کد خبر 6863
تاریخ انتشار: ۲۹ شهریور ۱۳۸۹ - ۰۰:۱۹

در جواب کاغذ قبلي مرقوم فرموديد ماوقع قضاياي کوروش کبير را از براي‌ اطلاع شما شرح و تفصيل نمايم.

خدمت ذي‌موهبت آقاي آقا فرج‌الله خان منفصل‌السلطنه سلام دارم
تصدق حضور مبارکت گردم
از کاغذ قبل که به حضور ارسال کردم تا يوم هذا، يعني در هفته ماضيه که گذشت، اخبارِ زياد و مهمه بسيار اتفاق افتاده به حدي که کمتر مسبوق بوده در يک هفته به اين قاعده چيز اتفاق بيفتد. چاکر مهيا شده بود براي ابلاغ شرح ماوقع اتفاقات واقعه به حضور حضرت عالي کاغذ تازه مرقوم نمايد، که از جهت آن‌که در جواب کاغذ قبلي مرقوم فرموديد ماوقع قضاياي کوروش کبير را از براي‌ اطلاع شما شرح و تفصيل نمايم، في‌الحال از آنها عبور کرده همين فقره را مفصلاً معروض مي‌دارد.
من‌بعد از آن‌که آن ملعونِ ستمگرِ پستِ خائنِ تون به تون شده، پسر پدرسوخته آن غاصبِ مملکت‌دزد،‌ محمدرضا پهلوي، با خدم و حشم سر گور فقيد هخامنشي يعني کوروش کبير حاضر شده عرض کرد شما راحت خوابيده باشيد که ماها بيدار هستيم، تا همين هفته ماضيه، که خبرها به گوش مبارک هم رسيده، ماها هم غافل بوديم از اين شاهنشاه و هخامنش و امواتِ از اين قبيل.
معروض به حضور مبارک مي‌دارد تا اين‌که يک نفر آدم انگليسي المسما به «مک گريگور» که گويا رئيس گنجينه ملکه و مملکت انگليس بوده، همراه با يک چيز گِلي، با عزت و احترام عجيبه وارد در مملکت شده، مدعي که اين گِل مذکور «منشور کوروش» مي‌باشد، که فتح بابل را که کرده از خود نوشته و قانون مملکت کرده است و يک‌سري چيزهايي از مرام انسانيت و اومانيته و ليبراليته در آن مندرج بوده که بايد رعايت شود و چه و چه. که از قرار ظاهر معلوم مي‌کند اجداد ما ايراني‌ها چه مايه آدميزاد بوده و اصول حريت را مراعات مي‌کرده‌اند تا دسته. اين «مک‌گريگور» خودش را هم به منشور کذا ضميمه کرده، چشم از آن برنداشته که مبادا ماها نوادگان کوروش، منشور را سرقت کرده، يک تکه گِل ديگر عوض آن تحويل ملکه انگليس نماييم. اين عزت و احترام کجا و اين نظر کج تخم و ترکه انگليسي کجا، که از بعد کودتاي اسفندِ کذا، بر شما هم بايد معلوم شده باشد هرچه ما ملت مي‌کشيم از اين انگليس‌ها مي‌باشد.
جان کلام اين‌که به فکر مهندس ميرزا اسفنديار خان مازني ـ که اخيراً متولي کليه امورات مملکتي مي‌باشد ـ مراسم از براي رونمايي منشور برگزار کرده، اين رونمايي هم از آن مراسمات مفرح مي‌باشد که توضيحاً در فرصت مقتضي به عرض مي‌رساند. علاوه از مهندس ميرزا، دکتور محمودخان رئيس‌الوزرا و آقاحميدآقا بقاءالسلطنه، رئيس اداره سياحت و حفظ ميراث اموات و تأسيس مبال‌ در جعده، و آزاده‌بانو صبيه حاجي اردکاني که رئيس گنجينه ملي مملکت ايران مي‌باشد حاضر بوده، در درگاه مجلس دو نفر آدم به هيبت دو نفر سرباز هخامنش گريم کرده که تياتراً زهره از آدم مي‌برد، با آن نيزه و کلاه و کذا و در پيشخوان مجلس هم يک باب تخت‌جمشيد با سريش و مقوا صناعت کرده بودند از جهت اين‌که ماها هنوز هم قادريم از اين ابنيه صناعت نماييم و قولي شاعر هنر نزد ايرانيان است و بس. عمله طرب از ايلات بختياري حاضر و دامبولاً نغمات مي‌نواختند که ناغافل ميرزا محمود خان وارد محفل شده و نغمه بر تارها خشکيد از فرط عدالت‌خواهي که ميرزا محمود دارد. عمله طرب به سه سوت از محفل مفقود شده، آزاده بانو و مک‌گريگور و اسفنديارخان ترتيباً نطق غرا فرمودند. شمه‌اي از آن عرض مي‌کنم که اين منشور از براي همه افراد انسانيت و از آن همگان است که اين را مردک گريگور گفت و ملتفت شديم پس اين‌که منشور کذا در گنجينه پيرزال ملکه انگليس هست عيب و ايراد ندارد، چون مال ما که نبوده و مال همه بوده و از آن ناحيه که مال همه بوده، بايد دست ملکه باشد و منت دارند بر ما که اقلاً براي تماشا يک نظر به ما نشان دادند...
ميرزا مهندس اسفنديارخان مشغول نطق بود که يک‌هو حاضران ديدند کوروش شخصاً ورود در مجلس کرد و از سکو به طرفه‌العيني صعود نمود. ميرزا محمود خان هم که در صف اول جلوس کرده بوده قيام فرموده، يک فقره چفيه بر کوروش انداخت، که اين چفيه يک دستمال بوده که در حرب با لشکر عراق، قشون به جهت گرما از آن به کار برده که الان هرکس مي‌بيند ياد حرب کذا مي‌افتد که اين تيارت يعني کوروش از حزب‌اللهي‌هاي ماقبل دين مبين مي‌باشد و اگر در الان بود نزديک به حال ما بوده و چه و چه.
خلاصه قضايا اين‌طور بود که احضار حضور شد. همه از براي تجليل ايران و ايراني بوده و معلوم نيست با اين‌که اين ميرزا مهندس بخت‌برگشته اين مقدار در باب ايران و ايراني زحمات متقبل مي‌شود، باز يک عده از جهالت مخالفت با او کرده جنجال مي‌نمايند. خدا اين سه سال مانده به رئيس‌الوزرايي ميرزا مهندس را به خير بنمايد. ميرزامحمودخان البته رفاقت را در حق مهندس تمام کرده، در جعبه تله‌ويزيون حاضر شده گفت که هرچه او مي‌کند به عين صواب است و فرمايش فرمود که کوروش که بوده و چه‌ها کرده و مملکت بابل را من دون آن‌که خون از دماغ رعيت بيرون بيايد کشورگشايي کرده و به مردم حريت و آزادگي بخشيده به قرار اين‌که هرکس مختار است اختياراً هرچه ميل مبارک کشيد بکند و از اين قبيل پروگرامات که براي نوع نفع دارد. البته از روي مصلحت بالغه، نفرمود که با اصنام مجازي چه کرد که بنده عرض مي‌دارم بر اساس اصول حريت آنها را هم سر جا به خدايي منصوب مجدد کرد از باب اين‌که موسي به دين خويش، عيسي به دين خويش، که خودش از اصول اصيل حريت مي‌باشد. و ادامه فرمايش افزود که مديريت ايراني هم از همين قبيل بوده، البته همگي بايد منتظر امام غايب هم باشيم که چه‌جور مي‌شود اين دوتا معيتاً بشود، لابد خودشان که داخل اين‌جور ترکيبات هستند در وقت مقتضي ما بيچارگان را ملتفت حضوري خواهند کرد. اما اگر بشود چه شود.
از بابت حاشيه هم عرض بکنم، حميدآقا بقاءالسلطنه هم پشت ميرزا محمود درآمده که ميرزا محمود خودش کوروش ثاني مي‌باشد و از فرط خدمات بالغه که کرده چه‌بسا داريوش و انوشيروان و بوذرجمهر ثاني هم باشد که لابد قريباً معلوم همگان خواهد شد.
اين بود ماجراي کورش از باي بسم‌الله تا تاي تمت. زياده جسارت است. دستبوس آقاي خودمان.
برزو
بيست و هفتم شهريور الحرام