سرویس فرهنگ و هنر مشرق- منچستر کنار دریا درباره حضور گذشته در زندگی انسان به عنوان یک اتفاق غیرقابل فراموشی است که به مرور باعث فرسایش و از بین رفتن روح زندگی در فرد میشود. لی که در حال حاضر سرایدار یک مجتمع مسکونی است که علاقهایی به گفتگو و ارتباط با هیچ کس ندارد تنها در یک اتاق کوچک زندگی میکند. او به خاطر مرگ برادرش جو که همیشه حامیش بوده به منچستر باز میگردد. فیلم به صورت موازی در دو زمان گذشته و حال روایت میشود و در خلال روایت مخاطب با گذشته شخصیتهای اصلی آشنا میشود.
کنت لونرگان که نویسنده و کارگردان فیلم است داستانی مدرن درباره شخصیت بازمانده در گذشته که قادر به خروج از وضعیت نامطلوب موجود برای رسیدن به وضعیت مطلوب ناموجود نیست نوشته است. داستان لونرگان درباره انسانهایی که با گذشتن از یک دوره گذار به موفقیت میرسند نیست بلکه منچستر کنار دریا درباره انسانی است که با وجود مرگی بردار و مسئولیتهایی که به او محول شده نمیتواند از وضعیت نامطلوبش گذر کند. لی مانند انسان اگزیستان محکوم به زندگی است اما در این محکومیت او مانند یک زندانی است که مییابد شرایطی که برایش مقدر شده را تا ابد تحمل کند. داستان لونرگان که در زمانی طولانی به وضوح و با جزئیات زندگی لی و اطرافیانش را به تصویر میکشد یک فیلم هالیوودی نیست که در نهایت همه چیز با خوبی و خوش تمام شود بلکه یک اتفاق حقیقی از زندگی است که در بسیاری از مواقع هیچ چیز همان گونهایی که در فیلمها با کتابها میخوانیم انطباق ندارد و زندگی انسان تحت تأثیر اتفاقهایی است که گاهی تا ابد زخمهایی بر جا میگذارند که روح انسان را در تنهایی و انزوا میخراشند. زخمهای که روح لی را خراشیدهاند با گذشت زمان و بازگشت به خانه و قبول مسئولیت پاتریک که جو در وصیتش او را قیم قانونیاش قرار داده و اداره اموالش را تا بزرگ شدن به لی محول کرده کهنه نشده و مرگ و مواجهه با انسانهای گذشته دوباره او را با خاطرات دردناک زندگیش که خود را عامل اصلی آن میداند باعث بیشتر فرو رفتن در گذشته و سپردن مسئولیت پاتریک به یکی از دوستانش میشود. لی در موقعیت جدیدی قرار گرفته که آمادگی آن را ندارد و به واسطه مقصر دانستن خود در مرگ فرزندانش خود را فردی مناسب برای قبول مسئولیت پاتریک نمیداند و سعی میکند در ابتدا با وجود مشکلات و سختیها بسیار و حضور در محیط سنتی و شهری کوچک که همه افراد یکدیگر را میشناسند و از گذشته دیگران باخبرند همه چیز را فراموش کند اما نمیتواند.
داستان منچستر کنار دریا روایتی کلیشهای از انسان معاصر غمزده و اندوهگین نیست بلکه روایتی حقیقی و مدرن از انسانی است که غم واندوه او را در شرایط نامطلوبی استحاله کرده و توان خروج از وضعیت رنج آورش را ندارد و با ذکر دقیق جزئیات و اتفاقات زندگی لونرگان روایتی دقیق و مدرن و حقیقی از زندگی انسان شهری مدرن خلق کرده است. حضور لی در کافه و گفتگو با ساکنین مجتمع به شکلی حقیقی درماندگی او را در ارتباط با جامعه اطرافش و میل به تنهایی و خشونتی که در زیر پوسته ظاهری بیتفاوت و غم زدهاش مدفون شده را به زیبایی به نمایش میگذارد. لی چندلر نه تمایلی به ارتباط با اطرافش دارد و نه علاقهایی و غم و اندوه او را در زیر سایه گذشتهاش دفن کرده و زمان حال تنها شمارش روزهایی هستند که در اندوه اشتباه گذشته صرف میشود. لونرگان داستانی حقیقی و مدرن درباره انسانهایی نوشته که بدون استفاده از کلیشههای رایج داستانهای هالیوودی و تفکرات ساده اندیشانه مثبت گونه شخصیتی حقیقی را به تصویر کشیده که قادر به رها کردن خود از گذشته نیست و زندگی برای او در یک دایره بسته در حال تکرار است. لی حتی وقتی به منچستر برای انجام کارهای مربوط به ری پس از مرگش میرود و مسئولیتی که به عهده او گذاشته شده دوباره در مواجهه به چیزی که سعی در فرار از آن را داشته توان رها کردن خود یا شروعی دوباره را ندارد. روایت لونرگان از زندگی لی روایتی تصنعی و ساختگی از زندگی و بازخیزشی دوباره نیست بلکه شخصیت داستانش در درون دایرهای بسته گرفتار شده و همه چیز دوباره او را به نقطهای میرساند که از آن فرار کرده و سایه اتفاق شوم دردناک زندگی لی را رها نمیکند. منچستر کنار دریا فیلمی هیجان انگیز یا گیشهایی نیست و لونرگان اصلا قصدی برای رها کردن قهرمانش به شکلی دراماتیک از چنبره اندوه استحاله شده در آن ندارد ولی پس از بازگشت به منچستر با همان آرامش و کم حرفی و اندوه به زندگی در منچستر ادامه میدهد.
لونرگان در عین سادگی روایتی پیچیده و تو در تو را برای داستانش انتخاب کرده و شخصیت لی در عین حقیقی بودن چند لایه است باری همین وقتی با پاتریک زندگی میکند با اینکه در ظاهر تلاش میکند از مسئولیتی که تنها حامیش به او محول کرده سر باز بزند اما از همان ابتدا و در گفتگو با جرج او تصمیمش را گرفته و میداند همه چیز برای او پایان یافته و قرار نیست حتی با اتفاقی که انتظارش را نداشته همه چیز را دگرگون کند. لورنگان که یکی از اساتید حال حاضر سینما است و پس از مشکلاتی که در فیلم مارگارت و اختلاف او با تهیهکنندگان بر سر نسخه اصلی فیلم برایش پیش آمد در حال ورشکستگی و افسردگی بود فیلمنامه منچستر کنار دریا را نوشت و کارگردانی اثر نیز به او سپرده شد. در ابتدا قرار بود نقش لی به مت دیمون سپرده شود ولی حضور او در پروژهایی دیگر سبب شد نقش به کیسی افلک داده شود که یکی از بهترین نقش آفرینی افلک در دوران بازیگرایش به حساب میآید و به شکلی عالی توانست شخصیتی خنثی که غم و اندوه او را از درون تهی کرده را با حرکاتی آرام و بیان عالی ناامیدی سرکوب شده لی را به نمایش بگذارد و یکی از شانسهای دریافت اسکار بهترین بازیگر مرد است. لونرگان با شخصیتپردازی عالی و بازی تحسین برانگیز بازیگرانش فیلمی تأمل برانگیز برای مخاطبان جدی سینما خلق کرده است. منچستر کنار دریا روایتی روشنفکرانه و دقیق از زندگی انسانی است که در عین سادگی به شکل دردناکی پیچیده است و به شکلی هنرمندانه احساسات درونی شخصیتهایش را به نمایش میگذارد. اصرار لونرگان به استفاده بیشتر از تصاویر به جای دیالوگ اثری عمیق و متفکرانه درباره روزمرگی انسانی است که محکوم به فرسایش و افسردگی است. لی که در خلال روایت دلیل اندوه و افسردگیش به تصویر کشیده میشود به دلیل اتفاقی دردناک در گذشته که سبب از دست رفتن فرزندانش شده نمیتواند خود را از شرایط اندوهناک و شخصیت تهی شدهاش رها کند و داستانی از جنس پایانهای خوش هالیوودی ندارد.
روایت احساسی و تأثیرگذار فیلم و تصاویر عالی و کادر بندی دقیق و حساب شده لونرگان و استفاده از دیالوگهای کم و تأثیر گذار بدون لفاظیهای شعار گونه در یکی از بهترین سکانسهای فیلم که مواجهه لی و رندی با بازی میشل ویلیامز است. در یکی از تأثیرگذارترین صحنههای فیلم احساس سنگین درماندگی و اندوه را به شکلی عالی به تصویر میکشد. لی انسان مدرن درمانده در زندگی است که توان گذار از شرایط نامطلوب را ندارد درمانده در شرایط دردناک زندگی و از درون تهی که با وضعیت اندوهناکش استحاله شده و نه توانی برای تغییر شرایط موجود دارد و نه علاقهایی و در نوعی محکومیت خود خواسته به خاطر اتفاقات ناگوار گذشته در تنهایی و انزوا در حال خراشیدن روح خود تا لحظه مرگ است. منچستر بر خلاف انتظار بردارش جو و واگذاری سرپرستی پاتریک که نوجوانی متفاوت با دنیای او است. نه تنها توان وادار کردن لی به گذار از شرایط نامطلوبش را ندارد بلکه مواجهه او با گذشتهاش سبب میَشود یادآوری دوباره همه چیز لی را برای واگذاری سرپرستی پاتریک و بازگشت به شهر و کار به عنوان یک سرایدار مصممتر کند. لون رگان در روایتی متوالی گذشته و اتفاقی که برای فرزندان لی افتاده را با واگذاری سرپرستی پاتریک به لی که توسط وکیل جو به او خبر داده میشود را تلفیق کرده تا بهتر و دقیقتر دلیل فروپاشی و عدم قبول مسئولیت لی برای مخاطب به نمایش گذاشته شود. منچستر کنار دریا یکی از فیلمهای روشنفکرانه امسال درباره روایت انسانی به گل نشسته در دریای زندگی خود است که با کارگردانی و نویسندگی عالی کنت لونرگان که به خوبی داستانی حقیقی و خلاق را با شخصیت پردازی عالی و روایتی هنرمندانه و روشنفکرانه از زندگی شخصیتی چند لایه که در درون شرایط اندوهناک زندگیش گرفتار شده با بازی بسیار عالی کیسی افلک در نقش لی و میشل ویلیامز به خصوص افلک که یکی از شانسهای اصلی دریافت اسکار است فیلمی تأمل برانگیز خلق کرده که برای مخاطبان حقیقی سینما اثری به یاد ماندنی خواهد بود.
کارگردان:کنت لونرگان، فیلمنامه: کنت لونرگان، مدیر فیلمبرداری: جودی لی لایپس، تدوین: جنیفر لیم، موسیقی: لزلی باربر، بازیگران: کیسی افلک(لی چندلر)، میشل ویلیامز(رندی)، کایل چندلر(جو چندلر)، لوکاس هجز(پاتریک چندلر)، سی.جی ویلسون(جرج)، گرتچن مول(الیز چندلر)، محصول: آمریکا، 137 دقیقه
منبع: هنرمند