به گزارش گروه خواندنی های مشرق، در ابتداي جلسه محاكمه كه در شعبه 113 دادگاه كيفرياستان تهران برگزار شد ذبيحزاده، نماينده دادستان تهران در توضيح كيفرخواست گفت: 28 مرداد سال گذشته جواني به نام وحيد- كه سرباز وظيفه نيروي انتظامي بود- در حين خدمت و زماني كه قصد داشت از فرار متهمي جلوگيري كند توسط همان متهم كه عباس نام دارد، چندينبار به گاردريل اتوبان كوبيده شد و به قتل رسيد، ماموران پليس سه روز بعد متهم را شناسايي و بازداشت كردند.
عباس در مراحل مختلف بازجويي به قتل اعتراف كرد و گفت: وقتي سوار ماشين ون پليس شدم، ماشين روشن بود و از فرصت استفاده كردم، پشت فرمان نشستم و داشتم فرار ميكردم كه سرباز به من نزديك و از شيشه پنجره آويزان شد كه من او را به گاردريل كوبيدم و وقتي به زمين افتاد فرار كردم.
نماينده دادستان تهران گفت: با توجه به اينكه متهم به قتل اعتراف كرده و اعترافات او مقرون به واقع است درخواست صدور حكم قانوني را دارم. در ادامه پدر و مادر مقتول در برابر قضات ايستادند و براي متهم، درخواست صدور حكم قصاص كردند. در اين هنگام وكيل اوليايدم و نماينده حقوقي نيروي انتظامي به جايگاه فراخوانده شد. او گفت: عباس در اعترافاتش گفته ماموران پليس او را كتك زدند و به همين دليل هم دست به قتل زده است. حتي اگر قبول كنيم كه ماموران پليس اين كار را كردند، او ميتوانست شكايت و از طريق مراجع قضايي موضوع را پيگيري كند، نه اينكه جواني بيگناه را حين خدمت به قتل برساند. ضمن اينكه هرچند متهم مواد محرك شيشه مصرف كرده بود، اما پزشكي قانوني او را سالم تشخيص داد و من نيز درخواست مجازات متهم را درخصوص قتل وحيد و سرقت ماشين پليس دارم.
در ادامه متهم در جايگاه حاضر شد او كه جواني 19 ساله است، گفت: من چند سال بود كه شيشه مصرف ميكردم. آن روز هم در خانه يكي از دوستانم شيشه مصرف كرده بوديم البته كراك هم كشيده بوديم و در حالت عادي نبوديم. من با آژانس به سمت فلكه صادقيه رفتم و دوستم با پرايد دنبالم آمد.
من با راننده آژانس به خاطر صد تومان دعوا كردم و راننده درست جلو ون پليس نگه داشت. دوستم هم توقف كرد ماموران جلو آمدند و ما را بازرسي بدني كردند. به من شك كرده بودند آنها با پوتين به سرو كلهام زدند و بعد من را سوار ون كردند. ماشين روشن بود و راننده هم پياده شده بود. هنوز داشتند دوستم را ميگشتند كه من پشت فرمان پريدم و به سمت پارك فرار كردم. ماشين را دم پارك نگه داشتم و به سراغ دوستانم كه در پارك منتظر ما بودند رفتم و دوباره با هم شيشه كشيديم. در اين هنگام قاضي از متهم پرسيد پس براي سرباز چه اتفاقي افتاد. او گفت: من نميدانم اصلا يادم نميآيد سربازي آنجا بود يا نه.
قاضي گفت: مدعي هستي كه تو را كتك زدند آيا آثاري روي بدنت بود؟ متهم جواب داد: هيچ اثري روي بدنم نبود با پوتين به من ضربه ميزدند. سپس قاضي پرسيد: مگر چنين چيزي ممكن است، پوتين به هر جايي كه بخورد حتي اگر ضربه هم آرام باشد، كبود ميشود. متهم گفت: من نميدانم ، جايش نمانده بود. متهم سپس درباره اينكه چطور به قتل سرباز اعتراف كرد گفت: نميدانم به من گفتند بگو او را به گاردريل كوبيدي ، من هم هرچه گفتند را نوشتم.
اما يادم نميآيد اين كار را كرده باشم. اصلا سربازي آنجا نديدم. به من گفتند بنويس، سربازي از پنجره ماشين آويزان شده، من هم اين كار را كردم، بعد گفتند بنويس او را به گاردريل كوبيدي باز هم اين كار را كردم. اصلا نميدانم پليس اين اطلاعات را از كجا آورده بود.