به گزارش مشرق، مقصد رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) این بار شیراز است.
طبق برنامه تمام سفرها، گروه اعزامی زمانی که از تهران وارد استان های مختلف می شوند، حضور در اماکن مذهبی در راس برنامه های آنها قرار می گیرد.
این بار در آستانه اذان مغرب، راهی شاه چراغ می شویم. نماز که به اتمام می رسد برای حضور در خانه یکی از مددجویان تحت پوشش، آماده می شویم تا سرکشی از وضعیت این خانواده داشته باشیم.
در آستانه خروج از محوطه شاه چراغ، 2 مددکار زن با چهره هایی بر افروخته که نشان از عجله زیاد آنها و دویدن های مکررشان دارد، سد راه ما می شوند.
اشک، راه گلویشان را بسته و توان صحبت کردن ندارند. مردی که همراه آنها است می گوید، زمانی که متوجه شدند قرار است رئیس کمیته امداد به زیارت شاه چراغ رود، از فاصله دوری خود را به این مکان مقدس رسانده اند.
یک درخواست دارند. درخواست آنها این بار اما نوعش با تمام درخواست ها و نامه هایی که گاه به دست مسئولان می رسد، متفاوت است. خواسته شان برای خودشان نیست، بلکه می خواهند رئیس کمیته امداد را با خود همراه کرده تا سری به خانه یکی از مددجویان خود بزنند.
درخواست مکرر آنها، با موافقت فتاح همراه می شود.
2 مددکار دائم اعلام می کنند که تا خانه مددجوی آنها راهی نیست و حتی می توان پیاده نیز به این خانه رفت.
با آنها همراه می شویم. از کوچه پس کوچه های محدوده شاه چراغ که عبور می کنیم به منطقه ای که محلی ها به آن "بین الحرمین" می گویند، می رسیم.
در کوچه، خبری از هیچ تیر چراغ برقی نیست و سیاهی شب بیش از پیش خودنمایی می کند.
به در خانه که می رسیم، مددکاران پیش قدم می شوند. زنگ را به صدا درآورده تا صاحب خانه در را باز کند.
زن جوانی با رویی گشاده، میزبان ما می شود و این جاست که ماجرای یک میهمانی آغاز می شود.
وارد یک حیاط بزرگ اما مخروبه می شویم. زن به همراه 2 فرزند خود در یکی از اتاق های این خانه زندگی می کند. سقف اتاق به شدت پایین است و برای عبور با سختی مواجه می شویم.
دیوارها کاه گلی و فرسوده است کهه روی آن را با گچ پوشانده اند و بوی نم باران را به خوبی می توان در اتاق استشمام کرد.
پای صحبت زن می نشینیم تا قصه زندگی اش را برایمان بازگو کند.
خانم کریمی، 35 ساله و از مددجویان کمیته امداد است. وی در رابطه با شرایط حال حاضر خود می گوید: از دی ماه سال 94 من و دو فرزندم تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) قرار گرفتیم و همچنان نیز از این نهاد خدمات می گیریم.
وی می افزاید: همسر من 2 سال و 3 ماه قبل به علت بیماری از دنیا رفت و از آن زمان تاکنون مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته ام.
این مددجوی کمیته امداد با اشاره به شرایط حال حاضر فرزندانش می گوید: پسرم 16 ساله است و جزو نفرات ممتاز مدرسه اش است و یک دختر 4 ساله نیز دارم.
وی در خصوص وضعیت اتاقی که اکنون به همراه مادر و دو فرزندش در آنجا زندگی می کند، می گوید: این خانه متعلق به اقوام پدرم است. زمانی که پدرم فوت کرد و آنها متوجه شدند که همسر من نیز از دنیا رفته است، موافقت کردند که ما تا زمانی که آنها بخواهند این خانه را تخریب و از نو بسازند، در یکی از اتاق های آن ساکن شویم.
در میان صحبت های مادر خانواده، تمام نگاه ها به پسری جلب می شود که گوشه ای اتاق نشسته و با سری پایین به صحبت های مادرش گوش می دهد. انگار دلش می خواهد هر چه زودتر بزرگ شود تا چاره ای برای مشکلات مادر باشد.
زمانی که از "علی" سوال می شود که آرزویت چیست؟ می گوید، آرزو دارم شب را در اتاقی به صبح برسانم که وقتی از خواب بر می خیزم با صحنه پاهای جمع شده مادرم مواجه نباشم. اتاق ما آنقدر کوچک است که جا برای من، مادر، مادر بزرگ و خواهرم نیست و مادرم مجبور می شود تمام شب با پاهای جمع شده در گوشه ای از اتاق به خواب رود.
صحبت های علی که به اتمام می رسد، مادر اصرار می کند که افراد حاضر شام را میهمان خانه آنها باشند. می گوید غذایش روی گاز است و سبزی خوردن و نارنج هم دارد.
تعارف های او آنقدر زیاد است که حاضرین می پذیرند شام را میهمان خانه او باشند.
سفره که پهن می شود، بوی نارنج تمام فضا را پر می کند. مادر چند پیش دستی را سره سفره می گذارد و به حاضرین می گوید، غذایی که درست کرده است " دو پیازه آلوست" و در توضیح بیشتر می گوید: شیرازی ها به سیب زمینی می گویند آلو، این غذا هم با پیاز و سیب زمینی درست می شود. دو پیازه آلو هم یعنی، 2 عدد پیاز و یک آلو (سیب زمینی).
مادر دائم از کم بودن غذایش عذر خواهی می کند و اصرار دارد که همه حاضرین غذایش را امتحان کنند.
می گوید ترشی را خودش درست کرده و نارنج ها نیز از شاخه های درخت حیاط خانه چیده شده اند.
شام که به اتمام می رسد، سید پرویز فتاح، رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) بابت اصرارهای زیاد مددکاران برای حضور در این خانه از آنها تشکر می کند و در رابطه با وضعیت این خانواده می گوید: با توجه به اینکه فرزند بزرگ این خانواده هنوز محصل است باید تلاش شود که او درسش را ادامه دهد ضمن اینکه لازم است هر چه سریع تر برای خانه آنها تصمیم گیری شود.
وی می افزاید: 20 میلیون تومان از طرف کمیته امداد به عنوان آورده خانواده، در اختیار آنها قرار می گیرد و مابقی هزینه های خرید یک مسکن برای این خانواده نیز از سوی کمیته امداد شیراز و خیرین تامین می شود. بر این اساس، تا قبل از تعطیلات عید، خانه جدید برای این خانواده خریداری شده تا آنها بتوانند سال تحویل در منزل نو باشند ضمن اینکه مادر خانواده به همراه فرزندان خود و 2 مددکار زن از سوی کمیته امداد راهی سفر زیارتی کربلا می شوند.
رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) می گوید: قسمت بوده است که به این خانه بیاییم و این طور به نظر می رسد که این دعوت با خواست خدا بوده است.
پس از اعلام خانه دار شدن این خانواده، لبخند شادی را به وضوح می توان در چهره مادر دید. آنقدر خوشحال است که دیگر نمی داند باید چه کار کند. به سراغ درخت نارنج حیاط می رود و هر چه نارنج بر سر شاخه ها است را می چیند تا به حاضران هدیه ای از سوغات شهرشان را دهد.
طبق برنامه تمام سفرها، گروه اعزامی زمانی که از تهران وارد استان های مختلف می شوند، حضور در اماکن مذهبی در راس برنامه های آنها قرار می گیرد.
این بار در آستانه اذان مغرب، راهی شاه چراغ می شویم. نماز که به اتمام می رسد برای حضور در خانه یکی از مددجویان تحت پوشش، آماده می شویم تا سرکشی از وضعیت این خانواده داشته باشیم.
در آستانه خروج از محوطه شاه چراغ، 2 مددکار زن با چهره هایی بر افروخته که نشان از عجله زیاد آنها و دویدن های مکررشان دارد، سد راه ما می شوند.
اشک، راه گلویشان را بسته و توان صحبت کردن ندارند. مردی که همراه آنها است می گوید، زمانی که متوجه شدند قرار است رئیس کمیته امداد به زیارت شاه چراغ رود، از فاصله دوری خود را به این مکان مقدس رسانده اند.
یک درخواست دارند. درخواست آنها این بار اما نوعش با تمام درخواست ها و نامه هایی که گاه به دست مسئولان می رسد، متفاوت است. خواسته شان برای خودشان نیست، بلکه می خواهند رئیس کمیته امداد را با خود همراه کرده تا سری به خانه یکی از مددجویان خود بزنند.
درخواست مکرر آنها، با موافقت فتاح همراه می شود.
2 مددکار دائم اعلام می کنند که تا خانه مددجوی آنها راهی نیست و حتی می توان پیاده نیز به این خانه رفت.
با آنها همراه می شویم. از کوچه پس کوچه های محدوده شاه چراغ که عبور می کنیم به منطقه ای که محلی ها به آن "بین الحرمین" می گویند، می رسیم.
در کوچه، خبری از هیچ تیر چراغ برقی نیست و سیاهی شب بیش از پیش خودنمایی می کند.
به در خانه که می رسیم، مددکاران پیش قدم می شوند. زنگ را به صدا درآورده تا صاحب خانه در را باز کند.
زن جوانی با رویی گشاده، میزبان ما می شود و این جاست که ماجرای یک میهمانی آغاز می شود.
وارد یک حیاط بزرگ اما مخروبه می شویم. زن به همراه 2 فرزند خود در یکی از اتاق های این خانه زندگی می کند. سقف اتاق به شدت پایین است و برای عبور با سختی مواجه می شویم.
دیوارها کاه گلی و فرسوده است کهه روی آن را با گچ پوشانده اند و بوی نم باران را به خوبی می توان در اتاق استشمام کرد.
پای صحبت زن می نشینیم تا قصه زندگی اش را برایمان بازگو کند.
خانم کریمی، 35 ساله و از مددجویان کمیته امداد است. وی در رابطه با شرایط حال حاضر خود می گوید: از دی ماه سال 94 من و دو فرزندم تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) قرار گرفتیم و همچنان نیز از این نهاد خدمات می گیریم.
وی می افزاید: همسر من 2 سال و 3 ماه قبل به علت بیماری از دنیا رفت و از آن زمان تاکنون مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته ام.
این مددجوی کمیته امداد با اشاره به شرایط حال حاضر فرزندانش می گوید: پسرم 16 ساله است و جزو نفرات ممتاز مدرسه اش است و یک دختر 4 ساله نیز دارم.
وی در خصوص وضعیت اتاقی که اکنون به همراه مادر و دو فرزندش در آنجا زندگی می کند، می گوید: این خانه متعلق به اقوام پدرم است. زمانی که پدرم فوت کرد و آنها متوجه شدند که همسر من نیز از دنیا رفته است، موافقت کردند که ما تا زمانی که آنها بخواهند این خانه را تخریب و از نو بسازند، در یکی از اتاق های آن ساکن شویم.
در میان صحبت های مادر خانواده، تمام نگاه ها به پسری جلب می شود که گوشه ای اتاق نشسته و با سری پایین به صحبت های مادرش گوش می دهد. انگار دلش می خواهد هر چه زودتر بزرگ شود تا چاره ای برای مشکلات مادر باشد.
زمانی که از "علی" سوال می شود که آرزویت چیست؟ می گوید، آرزو دارم شب را در اتاقی به صبح برسانم که وقتی از خواب بر می خیزم با صحنه پاهای جمع شده مادرم مواجه نباشم. اتاق ما آنقدر کوچک است که جا برای من، مادر، مادر بزرگ و خواهرم نیست و مادرم مجبور می شود تمام شب با پاهای جمع شده در گوشه ای از اتاق به خواب رود.
صحبت های علی که به اتمام می رسد، مادر اصرار می کند که افراد حاضر شام را میهمان خانه آنها باشند. می گوید غذایش روی گاز است و سبزی خوردن و نارنج هم دارد.
تعارف های او آنقدر زیاد است که حاضرین می پذیرند شام را میهمان خانه او باشند.
سفره که پهن می شود، بوی نارنج تمام فضا را پر می کند. مادر چند پیش دستی را سره سفره می گذارد و به حاضرین می گوید، غذایی که درست کرده است " دو پیازه آلوست" و در توضیح بیشتر می گوید: شیرازی ها به سیب زمینی می گویند آلو، این غذا هم با پیاز و سیب زمینی درست می شود. دو پیازه آلو هم یعنی، 2 عدد پیاز و یک آلو (سیب زمینی).
مادر دائم از کم بودن غذایش عذر خواهی می کند و اصرار دارد که همه حاضرین غذایش را امتحان کنند.
می گوید ترشی را خودش درست کرده و نارنج ها نیز از شاخه های درخت حیاط خانه چیده شده اند.
شام که به اتمام می رسد، سید پرویز فتاح، رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) بابت اصرارهای زیاد مددکاران برای حضور در این خانه از آنها تشکر می کند و در رابطه با وضعیت این خانواده می گوید: با توجه به اینکه فرزند بزرگ این خانواده هنوز محصل است باید تلاش شود که او درسش را ادامه دهد ضمن اینکه لازم است هر چه سریع تر برای خانه آنها تصمیم گیری شود.
وی می افزاید: 20 میلیون تومان از طرف کمیته امداد به عنوان آورده خانواده، در اختیار آنها قرار می گیرد و مابقی هزینه های خرید یک مسکن برای این خانواده نیز از سوی کمیته امداد شیراز و خیرین تامین می شود. بر این اساس، تا قبل از تعطیلات عید، خانه جدید برای این خانواده خریداری شده تا آنها بتوانند سال تحویل در منزل نو باشند ضمن اینکه مادر خانواده به همراه فرزندان خود و 2 مددکار زن از سوی کمیته امداد راهی سفر زیارتی کربلا می شوند.
رئیس کمیته امداد امام خمینی (ره) می گوید: قسمت بوده است که به این خانه بیاییم و این طور به نظر می رسد که این دعوت با خواست خدا بوده است.
پس از اعلام خانه دار شدن این خانواده، لبخند شادی را به وضوح می توان در چهره مادر دید. آنقدر خوشحال است که دیگر نمی داند باید چه کار کند. به سراغ درخت نارنج حیاط می رود و هر چه نارنج بر سر شاخه ها است را می چیند تا به حاضران هدیه ای از سوغات شهرشان را دهد.