کد خبر 706918
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۲

کسی که مجبور بود به درمانگاه منتقل شود ، باید مقدار بیشتری از شکنجه را متحمل ‌شود، حتی پرستاران و پزشکان نیز در این ضرب و شتم ها مشارکت می‌کردند.

 به گزارش مشرق، "زفرات" نام کتابی است که تعدادی از فعالان حقوق بشری بحرین نوشته و سعی کرده اند در آن گوشه ای از جنایت های صورت گرفته در زندان های رژیم آل خلیفه در این کشور بویژه در زمان انتفاضه اسرا در زندان "جو" در مارس ۲۰۱۵ را مستند کنند. این کتاب شامل ۶۷ گزارش دست‌نویس از داخل زندان جو بعلاوه مجموعه ای از تصاویر و مستندات دیگر است که مجموعا ۲۸ روش شکنجه در آن ترسیم شده است. نام ۶۳ تن از مهم ترین شکنجه گران رژیم آل خلیفه و عناصر پلیس و نیروهای ژاندامری بحرینی بعلاوه نیروهای مزدور اردنی و اماراتی نیز در این کتاب آمده است. راویان این کتاب مشاهداتشان در شکنجه خود و دوستانشان را که در برخی موارد به شهادت افراد شکنجه ‌شده از جمله عباس السمیع و سامی مشیمع و علی السنکیس منجر شده را تشریح می کنند.

گزارش‌های منتشر شده در این کتاب نمونه ای از پایداری و استقامت اسرای بحرین را نشان می‌دهد که در برابر مشکلات و سختی‌ها با عزم و ایمان و اراده مقاومت می‌کنند و ثابت کردند که اسارت نمی‌تواند آنها را از اهداف خود مبنی بر رسیدن به آزادی و کرامت انسانی و حقوق اولیه بشری بازدارد.

یکشنبه ۱۸ مارس

بعد از صرف غذا معمولا به مدت دو دقیقه به ما اجازه شستن دست‌هایمان داده می‌شد، ما معمولاً ۴۵ دقیقه بعد از غذا منتظر می‌مانیم، تا به ما اجازه رفتن به دست‌شویی داده شود. اما در این روز تقریباً مدت انتظار تا ساعت ۳ و ۱۵ دقیقه طول کشید. یعنی دو ساعت و ۴۵ دقیقه بعد از صرف غذا. در پی این تاخیر محمد میرزا (ابو جبرائیل) پلیس را صدا کرد تا در را باز کنند. اما وقتی پاسخی نشنید به فریادهای خود ادامه داد. ما پیش بینی می کردیم که او مورد تعرض قرار گیرد، لذا من به همراه تعدادی از دوستان با او همراه شدیم. این شرایط تا ساعت چهار بعد از ظهر ادامه پیدا کرد. ناگهان نیروهای ضدشورش با باتوم وارد شدند. آنها به سراغ سلول شماره ۴ آمدند که ابو جبرائیل در آنجا بود. مسئول شیفت از وی شکایت کرده بود و به نیروهای ضد شورش گفته بود که او هرج‌ومرج در ساختمان ایجاد می‌کند و زندانیان را به شورش تحریک می‌کند. آنها ابو جبرائیل را کشان‌کشان و کتک زنان از زندان خارج کردند. فریادهای وی به آسمان بلند شده بود.

من نزد مسئول شیفت رفتم که در برابر سلول ما ایستاده بود و صحنه حمله به ابو جبرائیل را زیر نظر داشت. به او گفتم: محمد تنها کسی نبود که با فریادهایش به دنبال باز کردن درها بود، من نیز یکی از این افراد بودم. آیا راضی می شوی این بلاها به علت عدم مسئولیت پذیری پلیس بر سر وی بیاید. او حرف های من را نادیده گرفت. بعد از مدت کوتاهی شخصی که به نظر می‌رسید مسئول نیروهای ضد شورش است، آمد، که به دنبال افرادی بود که در این فریادها دست داشتند. آنها ما را از سلول خارج کردند و به اداره تحقیق و تدوین گزارش اعزام کردند. ما حدود ۱۲ نفر بودیم که یکی از آنها استاد محمد حسن سرحان بود. ما را پیاده و دست بسته به اداره بردند، ما از میان جمع زیادی از نیروهای ضد شورش و ژاندارمری اردن عبور کردیم تا اینکه به کابین بازرسی مجاور ساختمان مدیریت رسیدیم. ما را در کابین چوبی مجاور گذاشتند، حدود نیم ساعت در همانجا منتظر ماندیم. من و استاد محمد احساس کوری و تنگی نفس می کردیم. یک نیروی پلیس اردنی همه را مسخره می‌کرد، تا جایی که استاد محمد روی زمین افتاد و نیروهای پلیس مزبور ما را به مرکز پزشکی ببرند. در آنجا در حالی که ما روی تخت بودیم، یک افسر اردنی وارد شد و سعی کرد محبت ما را جلب کند. او گفت که بعد از مداوا به ساختمان شماره ۱۰ بازخواهیم گشت. او افزود که این موضوع را بدون انجام تحقیقات یا نوشتن گزارش به پایان خواهد برد و همگی به ساختمان بازمی‌گردند.

آزمایش‌های کامل پزشکی مشکوک

یک روز بعد از این ماجرا و بعد از پایان زمان اداری از من خواسته شد که به مطب پزشک بروم. به یاد نمی‌آورم که درخواست رفتن به بیمارستان را داشته باشم. این در حالی بود که پیش از آن هر موقع که چنین درخواستی داشتیم، نیروهای ژاندارمری با مخالفت می‌کردند. من را به درمانگاه بردند. در آنجا پزشک و پرستاران و پلیس همراه پزشک منتظر من بودند. تعجبم بیشتر شد، چرا اینقدر ناگهانی به من اهمیت می دادند؟ قند خون و فشار خون و ضربان قلبم بررسی شد. برخلاف معمول از داروهایی که نیاز دارم سوال شد و بلافاصله داروها برای من نسخه شد. اتفاقاتی که می‌افتاد را باور نمی‌کردم. وقتی صبح شد ‌، مشخص شد کمیته بین‌المللی صلیب سرخ به زندان خواهند آمد. به این ترتیب تعجب من از بین رفت و متوجه شدم که علت این همه توجه چه بوده است.

دردسرهای رفتن به سرویس بهداشتی

زندانیان همواره از تاخیر در زمان اختصاص داده شده برای قضای حاجت یا استحمام می ترسیدند، کسی که از این زمان تجاوز می‌کرد، غیرممکن بود که از شکنجه و توهین رهایی داشته باشد. این زمان تنها ۵ دقیقه بود. به همین علت بسیاری از استحمام خودداری می کردند و همین موضوع باعث شده بود بیماری‌های پوستی در میان زندانیان منتشر شود. یکی دیگر  از عوامل این بیماری‌ها عدم قرار گرفتن پوست بدن در برابر نور خورشید بود.

خالد المستریحی مسئول بدنام اردنی، هرگز از اقدامات انتقام‌جویانه خود از برنمی‌داشت. او به جای اعزام بیماران به بهداری، معجونی را برای بیماری های پوستی از خود اختراع کرده بود. ، این معجون، مخلوطی از صابون شستشوی لباس ها، ‌آب دیتول و صابون لوکس مخصوص شسشتوی ظرف ها بود که آن را در ظرف شیشه پاک کن می ریخت و از زندانیان می‌خواست تا در صف بایستند و با تحقیر و تمسخر آن را به نواحی آسیب دیده اسپری می کرد.

همان‌طور که گفتم زمان اختصاص داده شده برای رفتن به سرویس بهداشتی از دو دقیقه تجاوز نمی‌کند و در صورت تأخیر، شلاق‌های پلاستیکی واکنشی بود که نیروهای امنیتی برای زندانی ها در نظر می‌گرفتند. به همین علت زندانی ها به سرعت به سرویس بهداشتی می‌روند و به سرعت از آن خارج می‌شوند. به همین علت بود که علی صنقور در مسیر راه دچار لغزندگی شد و روی زمین افتاد و پایش از ناحیه زانو آسیب دید. وی دو ماه مجبور بود از صندلی چرخدار برای راه رفتن استفاده کند.

یکبار که برای حمام رفتن و شستن لباس‌ها نوبت سلول ما بود، من نتوانستم برای مدت اختصاص داده شده که ۵ دقیقه بود، کارم را به پایان برسانم، به همین این علت شیخ محفوظ در بازگشت به سلول تاخیر داشت. وقتی کار حمام من تمام شد، شکنجه منتظر من و شیخ بود. مجازات ما این بود که با لباس‌هایمان زیر آب پاش برویم و سپس با لباس های خیس در زیر نور آفتاب بمانیم و در محوطه  خارجی در کنار دیوار بایستیم. ما ایستادن تا مدت زمان طولانی را تحمل کردیم، البته این مجازات برای ما فرصت خوبی برای قرار گرفتن در زیر نور آفتاب بود. این موضوعی بود که بسیاری از زندانیان که در اتاق‌های تاریک زندان قرار داشتند، به آن غبطه می‌خوردند. من سعی کردم یک بار دیگر نیز این شکنجه را نصیب خودم کنم، اما نتوانستم.

یکبار که مجبور بودیم بدویم و سرود ملی را بخوانیم، من از ناحیه زانو دچار یک زخم سطحی شدم، با وجود مقدار کمی که خون از زانوی من آمد، اما مسئول اردنی هیچ توجهی در مورد درخواست من برای رفتن به درمانگاه نکرد. چهار روز بعد منطقه ی جراحت ملتهب و متورم شد و مایعی از آن خارج می‌شد. بار دیگر درخواست خود برای رفتن به درمانگاه را مطرح کردم، اما خالد المستریحی به عمد با لگد و با کفش های نظامی خود به همان قسمت متورم شده ضربه زد. قرار بود یک روز بعد از زندان ۳ ساله آزاد شوم، البته المستریحی این را نمی دانست و با این وجود از من خواست که به سلولم بازگردم.

وقتی به سلول بازگشتم، احساس کردم که تب دارم، همین موضوع باعث شد ناجی فتیل و علی الغانمی موضوع را به مسئول شیفت اردنی اطلاع دهند. نیم ساعت بعد من به بهداری منتقل شدم. در آنجا مشخص شد که حرارت بدن من به علت التهاب موجود در زخم به ۳۹.۵ درجه رسیده است. در آنجا جای زخم را پانسمان کرده و آمپولی برای پایین آوردن تب و کاهش درد تزریق کردند.

صبح روز بعد یعنی ۳۱ می ۲۰۱۵ من از زندان آزاد شدم. این خبر برای بدترین مسئولین ساختمان یعنی خالد المستریحی و محمد  حسنی غافلگیر کننده بود. با شنیدن این خبر لحن آنها و رفتارهایشان در مورد من تغییر کرد. عجیب اینجا بود که روز بعد از آزاد شدن وقتی به اورژانس رفتم تا معاینه شوم، تصمیم بر این گرفته شد که برای انجام عملیات جراحی تحت نظارت ولید المرزوق در بیمارستان بستری شوم. هنگامی که روزنامه الوسط این خبر را منتشر کرد، من دیدم که دو بازرس مربوط به دبیرخانه تظلم ها و حقوق بشر به عیادت من آمدند و گفتند که خبر عمل جراحی را از روزنامه خواندند و برای اطلاع از حال من آمده اند. من تعجب خود را از این رفتار آنها ابراز داشته و گفتم که چرا در زندان و هنگامی که حوادث ۱۰ مارس به وقوع پیوسته بود و پیامدهای آن دو ماه ادامه داشت، با وجود درخواست خانواده‌ها به دیدار زندانی ها نمی آمدند؟ طبق معمول آنها توجیهاتی برای این رفتار عجیب گفتند که البته برای من که سه سال طعم تلخ زندان آنها را چشیده ام، قانع کننده نبود.

من در گزارش خود به همین مقدار بسنده می‌کنم، این در حالی است که بسیاری از خاطرات وجود دارد که من آنها را نقل نکرده ام و بسیاری از اتفاقات بر سر دیگر برادران زندانی بویژه جوانان زیر ۱۸ سال افتاده است که مقدار بسیار اندکی از آن در مورد من رخ داده است.  من یکی از هزاران نفری هستم که از تجاوزها و نقض مکرر حقوق بشر در داخل زندان‌های بحرین حتی بعد از تشکیل مؤسسات حقوقی دولتی خبر قطعی می‌دهم. این مؤسسات هیچ نقشی در کاهش میزان تجاوزها ندارند، بلکه سعی می‌کنند توجیهات قانونی برای این اقدامات مهیا کنند.

گزارش‌های زندانیان از حوادث زندان جو

احمد العرب

نام: احمد محمد صالح العرب

حکم: ۷۳ سال زندان به همراه لغو تابعیت

ساکن: منطقه بنی جمرة

وی یکی از ۱۰ نفری است که در اوایل سال ۲۰۱۷ از زندان فرار کرد، اما مجددا در فوریه ۲۰۱۷ بازداشت شد.

از ۱۰ مارس ۲۰۱۵ و بلافاصله بعد از نماز ظهر و عصر، در حالی که در محوطه خارجی ساختمان شماره چهار بودیم، خبر تعدی به یکی از زنان خانواده زندانیان در ساختمان خودمان را شنیدیم. ناگهان جنجال در زندان به پا شد. این جنجال در ساختمان شماره چهار آغاز شد و در ادامه به سایر ساختمان‌ها نیز سرایت پیدا کند. طی لحظات و دقایق اولیه، اولین اقدامات در زمینه اخراج پلیس از داخل ساختمان‌ها صورت گرفت. این اقدام بدون هیچ تلاش جدی انجام شد، چرا که نیروهای پلیس بدون هیچ مقاومتی پا به فرار گذاشتند. در مرحله بعدی خشم همگانی آغاز شد و جوانان زندانی اقداماتی را برای تسلط بر ساختمان‌ها از طریق محکم کردن درها و شکستن تاسیسات و آتش روشن کردن در وسط محوطه خارجی را در دستور کار قبرار دادند. آنها در ادامه به پشت بام ساختمان‌ها رفته و از تسلط کامل خود بر ساختمان ها خبر دادند.

جوانان ساختمان‌های شماره ۳ و ۶ که زندانیان کم سن و سال را در بر می‌گرفت، موفق شدند درگیری‌ها را به خارج از ساختمان‌های خود منتقل کنند. آنها در ادامه به ساختمان های خود بازگشتند و عملیات تعقیب و گریز را با عناصر پلیس که سردرگم و گیج بودند، دنبال کردند.

بعد از حدود نیم‌ساعت نیروهای موسوم به سافرة و یگان ژاندارمری اردن به زندان رسیدند. آنها آماده‌باش کاملی را در زندان ایجاد کردند، این در حالی بود که جوانان همچنان در پشت بام‌ها با تمامی ابزارهایی که در دست داشتند مقاومت می‌کردند. ابزار مقاومت جوانان تنها منحصر به بطری‌های آب بود. زمان زیادی طول نکشید که نیروهای پلیس و ضدشورش اقدام به یورش به ساختمان شماره چهار کردند. آنها دو بار در ورود به ساختمان شکست خورده بودند و با خفت و خواری و جراحت‌های زیادی از آن خارج شده بودند. آنها در ادامه اقدام به بالا رفتن از پشت بام سیاختمان کرده و برای متفرق کردن زندانیان خشمگین از مقادیر زیادی گاز اشک‌آور استفاده کردند. در نهایت نیروها وارد ساختمان شدند، صدای بمب‌های صوتی و گلوله‌های ساچمه‌ای تمام ساختمان را در بر گرفت. آنها زندانیان را به محوطه خارجی انتقال دادند و به شدت آنها را مورد ضرب و شتم و توهین قرار دادند. آنها یک به یک به ساختمان‌های دیگر می‌رفتند تا اینکه آخرین ساختمان را که ساختمان ما بود، تحت کنترل گرفتند.

از زمان نماز ظهر و عصر تا ساعت ۱۰ و نیم شب همگی منتظر تحولات جدید بودند، ‌اما در نهایت نیروهای امنیتی با بریدن درب با دستگاه آهن بر اقدام به ورود به زندان کردند. آنها بعد از ورود به زندان دو صف از نیروهای امنیتی را تشکیل دادند و جوانان را مجروح کردند که یکی ‌یکی از میان این دو صف عبور کنند. به این ترتیب آنها با باتوم جوانان زندانی را مورد ضرب و شتم قرار می دادند، این روند تا جمع شدن همه ما در محوطه خارجی زندان ادامه پیدا کرد.

آنها زندانیان اهل تسنن را از ما جدا کردند و به شدت و با شنیع ترین الفاظ به ما توهین کرده و ناسزا می گفتند. این روش معیار اصلی نیروهای زندان بود، آنها شیعیان را مجوسی و رافضی و اهل تسنن را که ۹۹ درصد آنها خارجی بودند، برادران محترم خود می دانستند. در ساختمان ما نیز همین شرایط دنبال می‌شد. یکی از عناصر پلیس از مدیریت زندان به همراه لیستی آمد و اسامی را صدا کرد. اولین نام، ‌نام شیخ مجاهد علامه محمد علی محفوظ و اسم حضرت آیت الله سید احمد الماجد و شیخ زهیر عاشور و دیگران بود.

افرادی که نام آنها صدا زده شد، به ساختمان شماره ۱۰ منتقل شدند، بهانه انتقال آنها نیز اتهام مبنی بر اقدامات تحریک آمیز این افراد بود. این روند در ساختمان‌های دیگر نیز شکل گرفته بود. آن شب در این شرایط سخت و دردناک به پایان رسید، ‌ ما در بیرون و در هوای سرد باقی ماندیم، ما پابرهنه بودیم و در هوای بیرون به صورت بی حرکت روی هم انباشته شده بودیم، حتی حق رفتن به دستشویی یا خوردن و آشامیدن را نیز نداشتیم.

با طلوع فجر احساسات کینه توزانه آنها مشخص شد، آنها اقدام به بازرسی ساختمان ها و شکست وسایل و پاره کردن قرآن ها و کتاب‌های دعا کردند. آنها از شنیع‌ترین جنایت‌ها و اقدامات ابایی نداشتند. در ادامه مزدوران از سلولها خارج شده و زندانی ها را وارد ساختمان ها کردند تا آنها را با شدیدترین ابزارها شکنجه دهند. آنها حتی با شکنجه زندانیان را وادار می کردند تا تلفن های همراهی که از بیرون قاچاق شده بود یا از طریق رشوه به یکی از نیروهای پلیس به دست آمده بود را از مخفی گاه ها خارج کنند.

انتخاب افراد از سوی مدیریت زندان صورت گرفت، چرا که جاسوس ‌های زیادی را در داخل سلول‌ها مستقر کرده است. نیروهای امنیتی وارد سلول‌ها می‌شدند و با استفاده از باتوم و سیم و کتک زدن بی هدف زندانیان، آنها را مجبور به نشان دادن جای گوشی ها می کردند. روش‌های شکنجه آنها تا برهنه کردن جوانان و تجاوز جنسی به آنها نیز پیش رفت.

روز بعد اقدامات وحشیانه نیروهای امنیتی افزایش پیدا کرد. آنها بر اساس انتخاب مدیریت زندان که بنا به سوابق زندانیان صورت گرفته بود، مجموعه متوالی از کینه و نفرت خود را بر روی زندانیان انتخاب شده خالی کردند که این اقدام در طول روز متوقف نشد. وقتی شب شد، ما تصور می‌کردیم اوضاع آرام می‌شود. اما این روند به پایان نرسیده بود. آنها دستور دادند موهای تمامی زندانیان و ریش آنها را تراشیدند. کسی که برای تراشیدن مو نوبتش می شد، اوضاع مصیبت‌باری داشت. زندانیان بلافاصله وقتی وارد سالنی می‌شد که به آرایشگاه ختم شد، مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتند و مجبور می شدند سینه‌خیز حرکت کنند تا اینکه به آرایشگاه برسند. این روند در زمان خروج از آرایشگاه نیز تکرار می‌شد.

روز سوم مصیبت بزرگتری در داخل ساختمان به وقوع پیوست. نیروهای امنیتی از ساعات اولیه صبح تا ظهر اقدام به شکنجه دسته‌جمعی تمام شیعیان بدون هیچ گناه یا توجیهی کردند. تنها اتهام آن ها این بود که شیعه و رافضی و مجوس هستند. روش های متنوعی در شکنجه مورد استفاده قرار می‌گرفت. آنها جوانان زندانی را مجبور می‌کردند صدا و حرکت سگ ها را تقلید کنند. آنها زندانیان را مجبور به سینه‌خیز رفتن می کردند و در حال حرکت آنها را کتک می زدند. همچنین زندانیان را مجبور به دور زدن می کردند تا جایی که هنگام توقف سر آنها گیج می رفت و گاه دچار بیهوشی می شدند. شکنجه با هر چیزی که در اختیار نیروهای امنیتی قرار داشت، از سیم گرفته تا باتوم و کمربند ادامه پیدا می‌کند. آنها در عین حال از توهین و ناسزا گویی به زندانیان دست بر نمی‌داشتند. ساعت‌های متوالی به همین شکل سپری شد تا این که زندانیان یکی پس از دیگری غش می کردند و روی زمین می افتادند.

مرحله شکنجه در اردوگاه

این جنایت‌ها با ورود یکی از مسئولان ارشد که ادعا می کرد اطلاعی از این حوادث ندارد، متوقف شد. در حقیقت با ورود این فرد مرحله دوم شکنجه‌ها آغاز شد. در این مرحله ما با اتوبوس‌هایی به محوطه خارجی ساختمان شماره سه منتقل شدیم که خیمه بزرگی در آنجا نصب شده بود. ما را وارد این چادر کردند. امیدوار بودیم که به این ترتیب دوره شکنجه ما به پایان رسیده است، اما امیدواری ما بیهوده بود و سخت‌ترین و طولانی‌ترین مرحله شکنجه‌ها آغاز شده بود.

ما ۵۸ روز شکنجه ‌شدیم که آغاز آن از زیر چادر بود. ما به مدت سه روز در این چادر بودیم و بعد از آن به چادر دیگری منتقل شدیم که در محوطه ساختمان شماره ۶ نصب شده بود. اوضاع بسیار مصیبت‌بار بود. نه شب ما شب بود و نه روزمان روز. پلیس و نیروهای مزدور اردنی به عمد اقدام به توهین و تحقیر و شکنجه ما می کردند. روش‌های متعددی در این زمینه مورد استفاده قرار می‌گرفت. در برخی موارد محل سکونت افراد پرسیده می‌شد و هنگامی که مشخص می‌شود زندانی از منطقه مشخصی است، به مجرد وابستگی به این منطقه مورد شکنجه قرار می‌گرفت. حتی کار به جایی رسیده بود که یکی از نیروهای امنیتی که در میان زندانیان پرسه می زد، در برابر یک زندانی ایستاد و گفت از قیافه تو خوشم نمی آید و شروع به شکنجه او کرد.

اوج توهین و تحقیر در زندان‌های آل خلیفه

روش‌های متنوعی در این شکنجه‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفت، از مجبور کردن برای سینه‌خیز رفتن و دور زدن و تقلید صدای حیوانات و توهین و ناسزا و ... روش دیگری با نام "فیلقة" وجود داشت که بر اساس آن شخص را به مدت چندین ساعت آویزان می‌کردند. این روش در ساختمان مدیریت انجام می شد و با آویزان کردن شخص، او را مورد شکنجه قرار می دادند. این شکنجه ها ساعت‌های متوالی ادامه پیدا می‌کرد. همچنین در برخی موارد زندانی مجبور می شد دستان و یکی از پاهای خود را بالا نگه دارد تا اینکه از خستگی بر روی زمین بیفتد. در مورد دیگر زندانی را مجبور می‌کردند که در مقابل پای مزدوران خود را به زمین بزند. کار به جایی رسید که حتی زندانیان را مجبور می‌کردند که کفش نیروهای امنیتی را ببوسند.

بیشتر شکنجه‌ای که نصیب زندانیان بحرینی شد، در دوره ای صورت گرفت که به دوره قانون سلامت ملی موسوم شده است. زندانیان و بویژه کسانی که به زیر گرفتن کاشف مزدور دولت بحرین متهم بودند، در این دوره در تمام مدت روزها شکنجه می شدند. همچنین برادرِ زنی که انتفاضه زندان به علت تعدی به او شکل گرفت و ۵۳ سال سن داشت، به علت شدت شکنجه‌هایی که دیده بود، در اوضاع بغرنجی قرار گرفت. آنها بعد از شکستن لگن خاصره این فرد، او را دچار معلولیت کردند. اینها مختصری از حوادثی بود  که بر سر زندانیان می آمد.

پزشکان و پرستاران در لباس جلاد

روش‌های عمومی شکنجه‌های صورت گرفته که شامل همه زندانیان می‌شد، را می‌توان در موارد زیر برشمرد:

همه زندانیان مجبور به خروج در صف‌های منظم بودند، ‌ هر شخص طبق شماره و ترتیبی که داشت، در صف قرار می‌گرفت. هر فرد مجبور بود، همراه با صدا کردن شماره خود کلمه "سرور من" را خطاب به نیروهای امنیتی بگوید. در ادامه ما مجبور بودیم که به‌ صورت پابرهنه در اطراف چادر بدویم. در ادامه با قرار دادن ما در صف طولانی سرویس های بهداشتی روش دیگر است و این به عنوان شکنجه ما دنبال می‌شد. تنها دو سرویس بهداشتی برای استفاده ۲۶۰ نفر وجود داشت. ما مجبور بودیم رو به روی دیوار بایستیم و هیچ صدا یا صحبتی نداشته باشیم تا به سرویس های بهداشتی برسیم. در آنجا نیز فقط نیم دقیقه برای قضای حاجت زمان نیاز داشتیم که همراه با سیل توهین و تحقیر از سوی نیروهای زندان بود. ما همواره بویژه در زمان ادای فریضه نماز در معرض توهین قرار داشتیم.

بعد از آن نوبت صبحانه بود. عوامل زندان ما را مجبور می‌کردند که دست خود را بر روی سرمان بگذاریم و در صف بایستیم، همچنین مجبور بودیم صبحانه را در کوتاه‌ترین زمان ممکن و بر روی زمین خشک بخوریم و بعد از آن به داخل چادر برویم. یک ساعت بعد بار دیگر مجبور بودیم با صف از چادر خارج شویم و زیر نور خورشید و گرد و خاک به مدت چند ساعت بنشینیم و هیچ حرکتی از خود نداشته باشیم. در این فاصله حتی نمی‌توانستیم به دست‌شویی برویم. صف های متوالی با انتظار شکننده آن پایانی نداشت، صف دیگر نیز بعدازظهر شکل می‌گرفت. در برخی موارد به صورت تصادفی برخی زندانیان انتخاب می شدند تا شکنجه شده و مورد توهین و ناسزای عناصر وحشی زندان قرار بگیرند. هنگامی که کسی مجبور بود به درمانگاه منتقل شود، مقدار بیشتری از این شکنجه ها را متحمل می‌شد و حتی پرستاران و پزشکان نیز در این ضرب و شتم ها مشارکت می‌کردند.

شرارت‌های مسئولان شیفت‌ها

هر مسئول شیفت شرارت‌های خاص خود را به همراه می‌آورد، آنها براساس مزاج خودشان اشخاص معینی را انتخاب می‌کردند و مجموعه ای از شکنجه‌ها و توهین‌ها را بر ضد آنها اعمال می کردند. در نوبت های دیگر اسامی اشخاص از لیست‌های جاسوس‌ها گرفته می‌شد، از جمله این افراد کسانی بودند که برای تحقیق در رابطه با حوادث زندان به دادستانی ارجاع می شدند.

به مرور زمان کابینی برای تماس زندانیان با خانواده خودشان افتتاح شد که هر زندانی در دقایق محدودی می‌توانست تماس بگیرد، اما مصیبت نصیب کسی می شد که بخواهد تماس بگیرد، رفتن به این کابین مانند رفتن به لانه شکنجه ها بود. بعدها اجازه ملاقات‌های خانوادگی نیز داده شد و تحرکات عادی برای برگزاری جلسات دادگاه و انتقال بیماران به  بیمارستان ها نیز از سر گرفته شد. البته این روند نیز خالی از انتقام‌جویی نبود. تنها ۱۵ دست لباس برای انجام دیدارها و ملاقات ها در خارج زندان وجود داشت که ما مجبور بودیم آنها را بپوشیم. ما بدون استحمام به انجام ملاقات ها یا رفتن به دادگاه یا بیمارستان اقدام می کردیم، استحمام به صورت جمعی بود و در آستانه ظهر انجام می شد و زندانیان تنها اجازه استفاده از آب را داشتند. ما می‌بایست همان لباس‌هایی را می‌پوشیدیم که قبل از استحمام بر تن داشتیم؛ چرا که لباس دیگری نداشتیم. با وجود تمام سختی‌های موجود و شکنجه‌هایی که وجود داشت، ما مجبور به انجام ملاقات یا خروج برای بیمارستان یا دادگاه بودیم. می بایست خانواده‌هایمان را مطمئن می‌کردیم و اخبار آشنایان در سایر ساختمان ها را نیز دریافت می کردیم و انتقال می دادیم. این یک نوع جانفشانی متقابل بود.

اوضاع ساختمان‌های دیگر

در سلول های اختصاص داده شده به زندانیان کم‌سن و سال از ساختمان‌های ۳ و ۶، نیروهای مزدور روش‌های دیگری را برای جنایت‌های خود دنبال می‌کردند. آنها زندانیان را برهنه می کردند و به آنها تجاوز می کردند. در برخی حالات نیز تجاوز به عنف بر ضد آنها صورت می گرفت. بدتر از همه اینکه برخی از آنها زندانیان را مجبور می کردند به زندانیان دیگر تجاوز کنند. اگر این کار انجام نمی شد، آنها با بیشترین حد شکنجه مواجه بودند.

در ساختمان شماره ۱۰ شدیدترین انواع شکنجه و محدودیت‌ها اعمال می‌شد. این موضوع توصیه مسئولان ارشد زندان بود. روحانیون دینی از جمله علامه شیخ محفوظ در این ساختمان بودند. آنها با تراشیدن موی سر و صورت مورد توهین قرار می گرفتند و مجبور می شدند با صدای بلند سرود ملی را بخوانند.

یکی از حوادث استثنایی که در ساختمان شماره یک به وقوع پیوست، مشاجره ای بود که بین یکی از نیروهای مزدور با یکی از افراد بازداشت شده صورت گرفت و زندانی مذکور مزدور بحرینی را کتک زد. این مزدور اقدام به انداختن بمب صوتی در داخل چادر کرد و تمامی زندانیان شیعه از کوچک و بزرگ از جمله شیخ علی المسترشد را از چادر خارج کرد و آنها را مجبور کرد غیر از لباس زیر تمام لباس های خود را بیرون آورند و دور خود بچرخند و سینه خیز بروند. در این شرایط روی زندانیان آب سرد می ریختند و ضربه های با سیم و کمربند و باتوم نیز به همراه توهین و ناسزا قطع نمی شد.

تمام آنچه که بیان کردم بخش کوچکی از اتفاقاتی بود که در ۱۰ مارس رخ داد، اتفاقاتی که قلم از توصیف آن عاجز است و طی ۶۰ روز بیشترین مصیبت‌ها و سختی‌ها و شکنجه‌ها را بر ضد زندانیان وارد کرد.

منبع: تسنیم