گروه فرهنگی مشرق- جرقه جنبش ضد ظلم جهانی در تونس زده شد و اگر چه تن نحیف سبزی فروش تونسی را در خود سوزاند اما شعله کشید و شمال آفریقا را در التهاب این جنبش که با ایدئولوژی اسلامی همراه شده بود فرو برد به گونه ای که خودکامه ترین حکومتها و وابسته ترینشان هم نتوانستند چندان در برابر آن مقابله کنند و علی رغم به نمایش گذاشتن چهره ای خشن از خود و کشتار هزاران نفر قدم به قدم به انحطاط نزدیک شدند و در نهایت به عمق دره سقوط کردند.
اما ماجرا به همین نقطه تمام نشد. حالا کار به جایی رسیده است که موج دوم از عمق استراتژیک حاکمیت لیبرال سرمایه داری یعنی آمریکا یا بهتر بگوییم "وال استریت" آغاز شده و می رود تا تمام اقلیم تمدنی غرب را در بر بگیرد و این یعنی تحقق آمال همه منتقدین لیبرال سرمایه داری که مهمترین و جدی ترین جریانشان دلبستگان به انقلاب اسلامی هستند.
اما از این عجیب تر اینکه اتفاقاتی با این عظمت و با این میزان ربط به آمال آرمان ها و انقلاب اسلامی در نهادهای فرهنگی و رسانه های رسمی ایران مانند حوادثی عادی دیده میشوند و مدیران فرهنگی نظام در این زمینه حرفی برای گفتن و کارنامه ای برای ارائه ندارند.
رسانه ملی
رسانه ملی یا همان تلویزیون به عنوان فراگیرترین رسانه کشور از آغاز جنبش های ضد ظلم که بیداری اسلامی در شمال آفریقا و خاورمیانه جز انتشار اخبار که بیشترین حجم آن به خبرهای ترجمه ای و نقلی مربوط بود و گاه برخی تحلیل ها عنوان دیگری در کارنامه خود ندارد.
مرکز سرود و موسیقی رسانه ملی
مرکز سرود و موسیقی تلویزیون ایران غیر از هماهنگی تولیدات موسیقی این رسانه وظیف دارد تا در مناسبت ها سرودها و کلیپ های مناسب را تولید کند سایت این مرکز در بخش معرفی خود آورده است:
" مركز موسیقی و سرود سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در راستای اهداف عالیهی فرهنگی و هنری نظام مقدس جمهوری اسلامی و با توجه به فرموده حضرت امام (ره) كه " صدا و سیما یك دانشگاه است " در بالابردن سطح فرهنگ و هنر جامعه از طریق رسانه ملی گام بر میدارد. " جالب این است که بیداری اسلامی و جنبش بزرگ ضد ظلم جهانی در اولویت های این مرکز قرار نمی گیرد.
از زمان آغاز جنبش ها یعنی آغاز حرکت مردم تونس که چند ماه دیگر یک ساله می شود تا زمان برگزاری کنفرانس بیداری اسلامی در تهران که کمتر از یک ماه پیش رخ داد تقریبا هیچ نماهنگ و سرودی در این زمینه ساخته و پخش نشد. این در حالی است که مسوولان رسانه ملی درباره کم اهمیت ترین موضوعات نماهنگ و سرود ساخته و پخش کرده اند.
فیلم و سریال، تله تئاتر و نمایشنامه رادیویی
در حالی که رسانه عریض و طویل ملی در تولید نماهنگ چند دقیقهای که شاید کمتر از یک ماه تولیدش به طول بیانجامد کارنامه ای خالی و سپید دارد این توقع که تلویزیون تله فیلم یا سریالی درباره بیداری اسلامی و جنبش های اخیر تولید کرده باشد شاید اندکی آرمانگرایانه و غیر منطقی باشد. اما در شرایطی که ضعیف ترین آثار تلویزیونی از زمان تصویب تا روی آنتن رفتن توسط روابط عمومی شبکه ها تبلیغ می شوند این که هیچ خبری از تولید چنین آثاری و در چنین موضوعاتی منتشر نشده است چه معنایی خواهد داشت. داستان به خوبی روشن است، مدیران سیما آنقدر مشغول تولید ملودرام های هندی- فارسی و طنزهای شبانه روشنفکری هستند که احتمالا فراموش کرده اند که برنامه سازی با این موضوع می تواند نه به عنوان اولویت که حتی به عنوان سوژه ای جذاب مورد توجه قرار گیرد.
اگر در این میان اظهار نظرهایی مانند آن چه "محمدرضا اسلاملو" درباره فیلم آینده اش مطرح کرده را استثنا کنیم؛ باید با تاسف گفت، حتی طرح و برنامه ها نیز در این زمینه چنان فعال نبوده اند، هر چند اسلاملو هم که اصالتا مستندساز است اگر حتی فیلمش - که به گفته او یک اثر داستانی است- به همان شتابزدگی "جعبه سیاه یازده سپتامبر" ساخته نشود باز هم تغییر چندانی در کفه ترازو ایجاد نخواهد کرد.
اگر ساخت سریال یا حتی تله فیلم را یک پروسه طولانی مدت بدانیم، ساخت تله تئاتر در سیما و یا پخش نمایشنامه رادیویی قطعا فرآیندی زود بازده تر است که متاسفانه در این زمینه نیز نتیجه همان چیزی است که در موارد قبلی به میان آمد. تله تئاترهای تلویزیون در انحصار برخی موضوعات خاص است. تئاترهایی که توسط کارگردان های انگشت شمار به روی صحنه می روند و اکثر اقتباسی هستند و بیشتر تبدیل به ابزاری برای پر کردن آنتن، امرار معاش دست اندرکاران و همچنین ارضاء حس روشنفکری کارگردان شدهاند.
ساده ترین نتیجه گیری که می شود از وضعیت توصیف شده در رسانه ملی داشت وجود اولویت های دیگری است که امروز در خروجی صدا و سیمای جمهوری اسلامی مشاهده می شوند.
مستندسازی
در بخش مستند شاید کمی ماجرا متفاوت باشد، از یک طرف شبکه هایی مانند "پرس تی وی" و "العالم" در تکاپوی آثاری هستند و باید امید داشت تا سوژه بیداری اسلامی مقابل دوربین مستند سازان این شبکه ها قرار بگیرد و از یک سو مستند سازان آزاد که گاه آثارشان را به رسانه ملی ارائه می کنند نیز از کنار این سوژه به سادگی نمی گذرند.اما این تنها یک وجه داستان پر افسوس جنبش های اخیر در رسانه ملی است.
وجه دیگر داستان به این مساله بر می گردد که اصولا مستند جایگاه خاصی در تولیدات رسانه ملی ندارد. آنچه که در العالم و پرس تی وی پخش می شود با وجود داشتن کیفیت های قابل قبول و گاه بالا کمتر به شبکه های داخلی راه باز می کنند و آن معدود آثاری هم که در شبکه های داخلی پخش می شوند درست در ساعات مرده به روی آنتن می روند. این دقیقا عکس کاری است که شبکه های تلویزیونی و پر بیننده جهان به انجام می رسانند. از طرف دیگر در صورتی که این جنبش ها از اولویت کاری در رسانه ملی برخوردار بودند روند تولید و پخش آنها باید به شکل دیگری میبود؛ این تفاوت را در میان شبکه های غربی که احتمالا هیچ قرابت ایدئولوژیک با این جنبش ها ندارند به روشنی می توان دید. شبکه هایی که تنها و به فاصله یک هفته از حادثه میدان التحریر آثارشان را برای ارسال بر روی خروجی ها آماده کردند درست در شرایطی که ابزارهای تبلیغاتی ما جز تکرار خبرهای دریافتی تقریبا چیزی برای گفتن نداشتند.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رسمی ترین نهاد فرهنگی کشور و یکی از فراگیرترین آنها است. اصلی ترین بودجه های فرهنگی ایران نیز به این نهاد ارائه می شود و این وزارتخانه قرار است متولی پیشبرد سیاستگذاری های مدیران کشور در عرصه فرهنگ باشد. با این وصف اگر توقع داشته باشیم که اولویتهای انقلاب اسلامی بیش از هر نهاد دیگری مورد توجه این وزارت خانه باشد، بیراه متوقع نبوده ایم. اگرچه در طی دهه های گذشته از زمان پیروزی انقلاب اسلامی یکی از متهمان کم کاری در زمینه برنامه های فرهنگی انقلاب همواره همین وزارتخانه بوده است و تغییر دولت ها چندان در این زمینه موثر نبوده است. اگر چه در دوره وزارت دکتر مهاجرانی این وزارتخانه بیشترین ظرفیت های خود را فعال کرده بود اما هدف گیری این دوره ربطی به انقلاب پیدا نمی کرد.
معاونت سینمایی
معاونت سینمایی وزارت ارشاد، به سکانداری جواد شمقدری یکی از بخش های مدیریت فرهنگی در کشور است که در دوره اخیر بیش از هر بخشی در حوزه فرهنگ شعارهای انقلابی را طرح می کنند اما مواردی اینچنینی محک خوبی است درباره نزدیکی این شعارها به واقعیت است.
به این اظهار نظر باید تاسیس بخش بیداری اسلامی در جشنواره سینما حقیقت را نیز اضافه کرد؛ با این حال هنوز جریانی درباره بیداری اسلامی در سینمای ایران به راه نیفتاده است و شواهد نشان می دهد که قرار هم نیست که به راه بیفتد.
اگر آرشیو خبرها را زیر و رو کنید به خبری می رسید که چندی پیش از طرف شواری پروانه ساخت منتشر شد:" فیلم سینمایی «شب منامه» به کارگردانی اسماعیل رحیمزاده و تهیهکنندگی عزتالله جامعیندوشن به همراه دو فیلم سینمایی دیگر پروانه ساخت گرفت." و این تقریبا تنها خبری است که در این زمینه در میان انبوه اخبار سینمایی به چشم میخورد. تولید آثار سینمایی و مستند با کیفیت بالا در کشور حتی موضوع مورد بحثی هم نیست چه برسد به اینکه در این زمینه تکاپویی صورت گرفته باشد.
مرکز هنرهای نمایشی
مرکز هنرهای نمایشی ارشاد که متولی تئاتر در کشور است سال ها است که راه دیگری را می پیماید و ربطی به انقلاب و مسیر آن ندارد، عجیب نیست اگر اوضاع تله تئاترهای تلویزیون و نمایش های روی صحنه در سالن های تئاتر تفاوت چندانی نکند.
در حالی که موج خبرها و حوادث شمال آفریقا و امروز اروپا و آفریقا رسانه های جهانی را درنوردیده در دنیای تئاتر کشور انگار همچنان سال های دهه پنجاه دوره می شوند. از آنجایی که این مرکز در هیچ دوره ای- جز دوره هایی در دهه 60 در موارد این چنینی واکنشی نشان نداده است، از کنار آن می گذریم و این طور برداشت می کنیم تا اطلاع ثانوی در سالن های تئاتر به روی انقلاب اسلامی در تئاتر مسدود است.
هنرهای تجسمی
در هنرهای تجسمی تنها کاریکاتور است که معمولا از حوادث اطرافش عقب نمی افتد و سعی میکند با ضرب آهنگ آن پیش برود. کاریکاتوریستهای انقلاب البته معمولا منتظر دستگاههای دولتی نمی مانند و از این جهت نمی شود حرکت های آنها را به پای مسوولان دولتی نوشت.
اما در زمینه های دیگر چه؟ هیچ جریانی را نمی شود در زمینه نقاشی، مجسمه سازی و گرافیک در کشور با این سوژه خاص پی گرفت. حتی هیچ نمایشگاه عکسی درباره بیداری اسلامی که توسط متولی هنرهای تجسمی برگزار شده باشد خبرساز نشد. به نظر می رسد این تنها ایران درودی ها و پرویز تناولی ها هستند که می توانند در هنرهای تجسمی نظرها را جلب کنند.
موسیقی
اگر بگوییم وضعیت موسیقی اسف بار تر از هنرهای تجسمی است پر بیراه نگفتهایم. مسوولان موسیقی کشور که بیش از هر چیز در حال ترمیم ارکسترهای سمفونیک هستند و با رهبران آنچنانی و پرحاشیه هر از چندی به صدر اخبار می آیند وقع چندانی به موضوعاتی مانند "بیداری اسلامی" و جنبشهای مردمی ضد سرمایه داری و... نمی نهند. اساسا انگار هدف گیری در موسیقی و دیگر هنرهای مصطلح به نوعی گناه کبیره محسوب می شود و قصه همان قصه قدیمی "هنر برای هنر" در برابر "هنر متعهد" است. به هر حال در زمینه موسیقی نیز بیلان کاریها خالی تر از آن است که بشود به آن استناد کرد.
کتاب، بازی های رایانهای، فضای سایبر و باقی قضایا
به بقیه حوزه های فرهنگی در این زمینه تنها با طرح سوال اشاره می کنیم؛ چند عنوان کتاب درباره بیداری اسلامی از تبیین گرفته تا فرهنگ سازی چاپ شده، در دست چاپ است و یا در حال نگارش است؟ چند عنوان کتاب شعر، نوشته یا ترجمه شده، همچنین چند عنوان رمان یا... اینکه هیچ اطلاع رسانی خاصی در این زمینه صورت نگرفته دو معنا بیشتر نمی تواند داشته باشد؛ اول اینکه چیزی به نام گزارش کار وجود ندارد و دوم دلیلی برای اطلاع رسانی دیده نشده است.
در حالی که سالانه دهها نسخه بازی های رایانه ای سیاسی چه به صورت آنلاین و چه به صورت آفلاین- بر روی لوح های فشرده- به بازار عرضه می شود؛ که از این میان می توان به بازی هایی مانند "جمهوریت" اشاره کرد، چنین بازیهایی که می توانند محمل خوبی برای پیام رسانی و تبلیغات باشند هیچگاه نمونه ی شناخته شده ی ایرانی ندارند. به نظر می رسد هدف گذاری در این حوزه نیز مانند حوزه های دیگر فرهنگی و هنری مفهوم خاصی نداشته باشد.
در فضای سایبر اگر از کنار مولتی مدیا که فعالان قدیمی فرهنگی دارد بگذریم آیا می شود نشانه هایی از فعالیت های مدیریت شده در حوزه هایی مانند اینترنت مشاهده کرد؟
کارنامه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز آنچنان که از ابتدا هم قابل پیش بینی بود چندان قابل دفاع نیست.
حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی
حوزه هنری، در میان نهادهای فرهنگی شاید تنها نهادی باشد که اخیرا همزمان با هفته دفاع مقدس برنامه ای را با موضوع بیداری اسلامی برگزار کرد.برنامه ها نیز متنوع بود و از سعر و ادبیات و طنز آغاز می شد و با تئاتر و گرافیک ادامه مییافت. اما نکته مهمی که درباره این برنامه باید از نگاه دور نداشت یک چیز بیشتر نیست؛"جوشش".
مخلص کلام
با تاکیدات حماسی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با توجهات متعدد مقام معظم رهبری، به نظر می رسید که نهادهای فرهنگی می بایست فرصت های تولید بدست آمده را به راحتی از دست ندهند. فرصتهایی که می شد از دل آنها هزاران اثر را حمایت و تولید کرد و یک جریان زنده و تازه هنری و فرهنگی را رخ نمایی کرد. اما فرصت ها به سرعت می گذرد و بیلان کاری ها اصلا قابلیت انطباق با ظرفیت ها را ندارد.
با چنین وضعیتی راهی جز آستین بالا زدن مستقلها و گروه های مردمی باقی نمی ماند. آستین هایی که هم از جهت تولید و هم از جهت مطالبه باید بالا بروند، تا مطالبه نباشد برخی گوش های سنگین باور نمی کنند که باید بشنوند و اگر تولید را رها کنیم ممکن است نوش دارو پس از مرگ سهراب برسد.