به گزارش مشرق، بررسی وقایع پرشتاب کنونی جهانی در نسبت با وضعیت ایران آنهم از منظر گفتمانی یک ضرورت مهم در شرایط فعلی است. هنگامی اهمیت این مسئله به خوبی روشن میشود که به این نکته التفات کنیم که از یک طرف در شرایط جهانی، قدرت هژمونی فعلی یعنی آمریکا به سوی گفتمانی خشونت طلب کشیده شده که سیاست اصلی پیش رویش اقتباس شرایط محدود سازی روابط بین المللی برای بهبود چارچوب مشکلات داخلی است(سیاست درهای بسته). از طرفی دیگر، در ایران به موازات گفتمان ناب و اصلی تمدن سازی اسلامی که همان جریان غالبی بود که انقلاب را به پیروزی و سپس به تثبیت رساند، گفتمانی به نام اعتدال که محوریتش مدل توسعه غربی و سیاست غالبش تعامل حداکثری با قدرتهای هژمون است روی کار آمده. برای بررسی برخی از ابعاد پیچیده این مسئله به گفتوگو با دکتر محمود دلفانی، روش شناس و رئیس آموزشکده عالی روش شناسی فرانسه پرداختیم.
- با توجه به شرایط جمهوری اسلامی از حیث اینکه گفتمانی بر سر قدرت آمده که ظاهرا بیشتر تمایل به ارتباط با جهان دارد و با توجه به شرایط جهانی، این روند تعامل و ارتباط را چگونه می بینید؟ ما در عرصه جهانی شاهد هستیم که ترامپ در آمریکا، سیاست اقتصاد درون زا را پیش گرفته و کشورهای مختلفی هم مشابه همین سیاست را اتخاذ کردهاند. آیا با وضعیت جهانی پیش رو، هدف گفتمان تعامل با جهان در ایران، محقق خواهد شد یا خیر؟
با بخش اول پرسش شما که تداعی کننده این ادعاست که گفتمانی بر سر کار آمده که قصد تعامل با جهان را دارد مخالفم زیرا بیان کننده این است که گویا ما قبلا قصد تعامل با جهان را نداشتیم حال آنکه ما همیشه می خواستیم تعامل داشته باشیم منتهی گاهی اوقات روندها و کلان روندهایی وجود داشته که نگذاشته این تعامل به نفع طرفین( دیگر کشورها اعم از همسایگان و کشورهای حوزه خاورمیانه و...) باشد.
بعد از برجام، فرصتهایی ایجاد شد که باعث شد طرفین به این نتیجه برسند که شرایط تعامل سازنده فراهم شده است، به همین دلیل است که برخی رخدادها، تاریخی میشوند زیرا همیشه این امکان وجود ندارد که مجموعه شرایط، ارادهها و روندها به یک نقطه عطف بیانجامد. در رخداد تاریخی برجام، طرف ایران تنها یک کشور نبود حتی 5+1 هم پنج کشور نبود زیرا پشت همان پنج کشور بسیاری از کشورهای دیگر نظیر عربستان و... درگیر بودند.
اراده بین المللی مساله بسیار مهمی در تعامل بین کشورهاست. اما وقتی پس ازتعامل به سمت تخاصم برویم یعنی که فهم مشترک و دریافت درستی از منافع ملی، منطقهای، مسئله امنیت و... در میان طرفین از میان رفته و به تبع، تعامل از بین خواهد رفت. برای مثال ما الان مانند گذشته امکان تعامل سیاسی با عربستان سعودی را نداریم و همانطور که در یادداشتهای مختلف در نشریات نوشتم، چه بخواهیم و چه نخواهیم عربستان سعودی دشمن ایران است اما مراد من از این دشمنی ، به معنای درگیر شدن درجنگ با عربستان نیست. درواقع تعریفی که از دشمن داریم لزوما به معنای جنگیدن با او نیست مثلا ما با آمریکا و اسرائیل دشمن هستیم اما هیچگاه با آنها جنگی رو در رو و مستقیم نداشتهایم. لذا بحث تعامل و تخاصم یک مبحث پیچیده و چند لایه است که به تضارب روندها، منافع ملی، شرایط خاص تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... باز میگردد.
شرایط فعلی آمریکای ترامپ
بخشهایی از ایالات متحده چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اقتصادی و اجتماعی به روز و هماهنگ با جهانی شدن هستند اما ایالتهایی از آن، مقاومت میکنند. برای مثال خروج آمریکا از معاهده پاریس(Cope 21) تحت فشار بخش مهمی از صنعت معدن در آمریکا بوده است که یکی از شعارهای ترامپ این بود که نمیگذارد صنعت معدن و ذوغال سنگ از بین برود. این یعنی اقتصاد آمریکا نتوانسته در بخشهایی چارهای برای گروهی از معدن کارانی که احتمال بی کاری آنها بوده، بیاندیشد. این به معنای بازگشت آمریکا به درون خودش نیست یعنی یک حرکت استراتژیک محسوب نمیشود بلکه یک حرکت تاکتیکی ترمیمی است که قطعا کوتاه مدت خواهد بود و تصور من این است که آمریکا بعدا دوباره به معاهده پاریس بازخواهد گشت چون که فشار بین المللی بر آمریکا متوقف نخواهد شد.
الان ما در آمریکا یک نوع قبض و بسط سیاسی، اقتصادی داخلی و خارجی را می بینیم یعنی در بخشهایی بازتر و مداخله جویانهتر عمل خواهد کرد و در جاهایی به چارچوب درون مرزهای خودش بازخواهد گشت و به ترمیم ملی خواهد پرداخت.
شرایط ایران و گفتمان اعتدال
شرایط کنونی بسیار پرشتاب پیش میرود و باید دانست که داشتن اراده سیاسی شرایط لازم هست اما شرایط کافی نیست زیرا شما می توانید اعتدالگرا باشید اما شرایط منطقهای و بین المللی مانع پیشروندگی شما بشود. اینکه باید هم واقع بین باشیم هم معتدل، خیلی مهم و صحیح است اما به دلیل خطرات پیرامون ایران باید در عین معتدل بودن، از حیث نظامی و اقتصادی کاملا آماده باشیم. در نتیجه روندها و تحولات بین المللی بستگی بسیاری به صورتبندی و مناسبات قدرت بین کانون بزرگ قدرت بین المللی مانند اتحادیه اروپا خواهد بود. مثلا اگر اتحادیه اروپا بعد از انتخاب مکرون به ریاست جمهوری فرانسه بتواند با استفاده از دو موتور محرکه آلمان ـ فرانسه خودش را بازسازی کند امید این خواهد بود که بتواند نقش مهم تری را در تحولات بین المللی ایفا کند و مانند یک موازنهای را در عرصه بین المللی ایجاد نماید. در واقع تحقق بحث اعتدال گرایی منوط به عوامل منطقهای و بین المللی است. ما تنها یک سوی این معادلات چند جانبه، پیچیده و متغیر هستیم. باید در نظر داشته باشیم آنچه ما تعادل میگوییم آیا از سوی دیگر قدرتهای منطقهایی و جهانی تعادل تلقی می شود یا افراط. منظورم این است که فهم مشترک از امنیت، منافع ملی و تعامل میبایستی در منطقه به وجود آید.
سیاست دولت، اقتصاد برون زا نیست
-فرمودید که باید در عین اعتدال گرایی آمادگی کامل نظامی و اقتصادی داشته باشیم. درباره آمادگی کامل اقتصادی سؤالی مطرح است که اگر گفتمانی، اقتصاد را از منظر برون زا دنبال کند و عمدتا نگاهش به بیرون از مرزها باشد آنگاه این آمادگی اقتصادی به معنای واقعی رخ خواهد داد؟
فکر نمیکنم که سیاستهای اقتصادی دولت در این سالهای اخیر منفعل بوده باشد. دولت نتوانست به تمامی از کمند تحریمها رها بشود و فعالیتهایی دولت در راستای اقتصاد مقاومتی انجام داده که نمیشود آن را انکار کرد. باید توجه داشت که شرایط اقتصادی ایران تابعی از شرایط اقتصادی بین المللی است و شما تا یک حدی میتوانید در مقابل روابط و فشارهای پیچیده عرصه اقتصادبین المللی مقاومت کنید.
ما تنها تعیین کننده خطوط توسعه اقتصادی خودمان نبوده و نخواهیم بود بنابراین فکر میکنم که حتی اگر هم بخواهیم اقتصاد مقاومتی داشته باشیم، چارهای نداریم جز اینکه چهارچوب روابط اقتصادی راهبردی را دنبال کنیم که این از روابط اقتصادی راهبردی منطقهایی آغاز میشود. امروز فرصت آن به طور نسبی به وجود آمده که میتوانیم با اتحادیه اروپا، روسیه، چین و... مبادلات تجاری و اقتصادی داشته باشیم. البته برای ما بسیار مهم است که بتوانیم با کشورهای منطقه روابط اقتصادی فراتر از صدور مثلا میوه و خشکبار داشته باشیم. این نکته مهم است که کشورهای منطقه عمدتا با همدیگر روابط اقتصادی اندکی دارند و غالبا با کشورهای خارج از منطقه ارتباط دارند و این بیشتر به دلایل سیاسی، مذهبی، مناسبات قدرت و... است.
هرچقدر روابط اقتصادی بین کشورهای منطقه گستردهتر بشود به همان میزان مناقشههای سیاسی و پیامد آن احتمال بروز جنگ کمتر خواهد شد و امنیت منطقهایی مستقر خواهد گشت. وقتی روابط با کشورها به سطح سیاسی صرف، تقلیل بیابد آنگاه شکننده خواهد بود. روابط وقتی شکننده نخواهد شد که چند جانبه و چند ساحتی باشد یعنی روابط فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و حتی همکاری نظامی باشد. تا هنگامی که روابط صرفا سیاسی باشد و قرابتهای فرهنگی، دینی و اقتصادی کمرنگ بشود آنگاه در حوزه امنیت تاثیر بسزایی خواهد داشت برای مثال در بحث گردشگری و توریسم مثلا شهر مشهد که پیشتر پذیرای زائران سعودی بود میتوانست گامی برای پرهیز از مناقشه سیاسی باشد که البته پس از حمله به سفارت عربستان و کاهش چشمگیر گردشگریِ مذهبی، بسیاری از هتلهای مشهد و... آسیب دیدند. ما باید دریابیم که تقابل با دشمنان ایران فقط سیاسی و نظامی نیست. هماوردی با آنها می بایستی فرهنگی، علمی، هنری، اقتصادی باشد. چارهایی نداریم جز این که راهبردی به مسائل نگاه کنیم و رویکردی پیامدنگر و دراز مدت، منطقهایی و جهانی داشته باشیم. کشوری که دارای سرمایههای فکری، فرهنگی، مذهبی و توانمندیهای سیاسی، اقتصادی و پویایی دیپلماتیک و توان نظامی منطقهایی است نباید خود را در دام حرکتهایی مانند حمله به سفارت خانهها بیندازد.
-درباره اتحادیه اروپا نکاتی را فرمودید خب ما شاهد خروج انگلیس از این اتحادیه بودیم و برخی کشورهای دیگر هم در تلاشند تا از آن جدا شوند با این شرایط آیا اتحادیه اروپا در خطر اضمحلال و فروپاشی قرار ندارد؟
مفهوم اضمحلال بار معنای سنگینی دارد و این به هیچ وجه در مورد اتحادیه اروپا صدق نمیکند، وضعیت فعلی اتحادیه نسبت به سالهای قبل وضعیت بهتری دارد. من باوری به کنشهای دومینو ندارم. اتحادیه اروپا از ابتدا دو موتور اصلی داشته که عبارتند از آلمان و فرانسه. هر وقت این دو کشور ثبات اقتصادی و سیاسی داشتند وضع اتحادیه اروپا بهتر بود و الان وضعیت اقتصاد آلمان در شرایط بسیار بسیار مناسبی است و شرایط فرانسه هم با انتخاب آقای مکرون رو به بهتر شدن است. و اگر احیانا قرار بود از ناحیه فرانسه برای اتحادیه اروپا چالش جدی ایجاد شود، با انتخاب مکرون به ریاست جمهوری فرانسه این چالشها برطرف شده است.
یکی از شعارهای مکرون این بود که ما به اتحادیه اروپا اعتقاد داریم و حفظش میکنیم اما یک سری اصلاحات ساختاری و... در آنجا باید اعمال شود. این اصلاحات مدنظر مکرون لزوما با منافع آلمان سازگار نیست البته این به هیچ عنوان به معنی مناقشه سیاسی و اقتصادی نیست. بلکه به معنای مذاکرات طولانی و چانهزدن های اقتصادی و سیاسی خواهد بود. اتحادیه اروپا خیلی خوب توانست در مقابل خروج انگلستان مقاومت کند. خروج انگلستان همیشه مثل شبح بر سر اتحادیه اروپا قرارداشت و همواره یک ترسی وجود داشت که اگر انگلیس از اتحادیه اروپا خارج بشود چه میشود که در نهایت خارج شد و اتحادیه اروپا توانسته پیامد های سیاسی، اقتصادی، مالی،امنیتی و فرهنگی آن را تحمل کند.
البته نمیشود این را از نظر دور داشت که ایده خروج از اتحادیه امروز تبدیل به چالشی دائمی شده است و همواره این اتحادیه را تهدید میکند. چالشهای دیگری مانند مهاجرت و امنیت رو به روی اتحادیه اروپا است. به این چالش های سیاستهای جدید آمریکا را نیز باید اضافه کرد.
-راه برون رفت از روابط صرفا سیاسی با کشورهای منطقه چیست؟
شرایط و تحولات و مناسبات قدرت در خاورمیانه بسیار پیچیده است به این دلیل که یک بخش، بحث مناسبات کشورهای منطقه با ایران است و بخش دیگر بحث کشورهای خارج از منطقه است که روابط راهبردی اعم از اقتصادی، سیاسی، نظامی و... با کشورها دارند.
اینگونه نیست که مثلا عربستان سعودی بخواهد خودش راهبردهای سیاست خارجی و اقتصادیاش را به تنهایی انجام دهد. بنابراین بخشی از چگونگی مناسبات (مثل سیاست خارجی آمریکا، سیاست راهبردی امریکا در منطقه، سیاست راهبردی اروپاییها در منطقه)، خارج از خاورمیانه تعیین میشود و بخش دیگرش در داخل خود خاورمیانه. در داخل خود خاورمیانه هم بحث قدیمی هژمونی منطقهای مطرح است و ما همیشه با مثلث ایران، عربستان و اسرائیل برای این مناقشه هژمونیک مواجه بودهایم.
ک دوره کوتاهی این مثلث با حضور جدی ترکیه تبدیل به مربع شد اما نمیتوانست به شکل مربع باقی بماند. این مقوله هم تقریبا درست شدنی نیست زیرا عوامل خارجی اثرگذار، جدی هستند اما میتوان به صورت نسبی این مسئله را ترمیم کرد و آن هم از طریق اصلاح و بازبینی برخی شیوههای کلاسیک در دیپلماسی با کشورهاست. ما باید دکترین نوین، پویا، اصولی و در عین حال انعطاف پذیری را در حوزه سیاست خارجی ترسیم کنیم. تمامی قدرتهای بزرگ مقولهایی در سیاست خارجی خود دارند به عنوان «سیاست عربی». ما باید در سیاست عربی خود بازبینی راهبردی نماییم. به نظر من می بایستی بحث «تمدن نوین اسلامی» را دقیق تعریف کرده و در ترسیم دکترین جدید سیاست خارجی از آن بهره بگیریم. بحث تمدن نوین اسلامی تاکید بسیار بر ظرفیتهای فرهنگی، فکری و نقاط مشترک دارد. مقولهایی فراگیر است. باید تبدیل به گفتمانی منطقهایی بشود. رویه دیپلماسی فرصت جویی و استفاده از جاهای خالی و رویکرد کلاسیکی که که بیش از سه دهه است آن را پیاده میکنیم در شرایط کنونی پاسخگوی بسیاری از تحولات و تغییرات نیست. مناقشه بین قطر و عربستان سعودی و برخی از کشورهای عرب منطقه نمونه بارز استفاده از رویه و راهی طی شده و البته غیر راهبردی است. انعطاف دیپلماتیک به معنای از بین بردن خط قرمزها در سیاست خارجی و روابط بین الملل نیست. بیشتر کشورهای بزرگ خط قرمزهای خود را دارند. خط قرمز ما هم اسراییل است. من میگویم برای رویارویی با دشمنانی مانند اسراییل هم باید آمادگی برای Hard power(قدرت سخت) داشته باشیم و هم توانایی اجرای Soft power(قدرت نرم) را توسعه دهیم. دستگاه سیاست خارجی ما میبایستی به سمت ترسیم دقیق و راهبردیSmart power (قدرت هوشمند) برود. در واقع Smart power که ترکیبی از دو Hard power و Soft power در چهارچوبی هوشمند و راهبردی است مناسبترین روش برای سیاست منطقهایی و بین المللی ایران است. اما اجرای Smart power کار سادهایی نیست و نیاز به ترسیم سیاستهای راهبردی نظام و ارائه دکترین و ترسیم روشها و بازبینی و بازسازی مفهومی و کارکردی است. توجه داشته باشید که چین با همه تواناییهای نظامی ، اقتصادی و سیاسی خود، امروز به شدت به دنبال ترسیم و اجرای Smart power آن هم در سطحی جهانی است.
ضرورت تغییر رویکرد در سیاست خارجی ایران
برای مثال در مورد روابط ایران و عربستان، دستگاه سیاست خارجی ایران هنوز که هنوز است قصد دارد سیستم مسالمتجویانه، آشتیجویانه و به نوعی شیخوخیت یا میانجیگری سیاسی را به کار بگیرد. در صورتی که الان دیگر سیاست قدیمی تنشزدایی با عربستان پاسخگو نیست زیرا نسل حاکمان عربستان تغییر کرده و تعریف نسل جدید حاکمان عربستان از روابط منطقهایی با تعریف نسل پیشین در حوزه مناسبات قدرت، امنیت و تعامل سیاسی و اقتصادی متفاوت است و به سمتی که امکان روابط مسالمتآمیز با ایران را غیرممکن سازد میروند. عربستان برای روابط با ایران شروطی گذاشته است و این هنگامی رخ میدهد که کشوری خود را برتر ببیند. به نظر من این فرصتی است برای ایران تا Smart power را در رابطه با عربستان سعودی، در دستگاه سیاست خارجیاش هم به لحاظ رویکرد و هم به لحاظ سیاست کوتاه مدت و بلندمدت اجرا نماید. یعنی تمرکز Smart power می بایستی بر روی همین شروط و پیش شرطها باید باشد.
- در نظام اسلامی از ابتدا یک گفتمانی داشتهایم که اصیل و ناب بوده و انقلاب را پیش برده است که همان گفتمان تمدنساز نام دارد. این گفتمان به دنبال مبانی علمی متمایز با علوم موجود و مدرن، نهادهای متمایز با نهادهای موجود و مدرن بوده و است. در کنار این گفتمان، یک گفتمان ثانوی همواره بعد از شکلگیری انقلاب اسلامی به صورت سایهوار به وجود آمده و حضور داشته است که اکنون در راس قدرت قرار گرفته است. این گفتمان ثانوی سایهگونه، موجوددیت نهادهای مدرن و علمی مدرن را به عنوان یک اصل بدیهی و جهانشمول و مشترک بین تمام انسانها پذیرفته و نهایتا قائل به برخی تزکیهها و اصلاحات در آنهاست. یعنی یک نوع رویکرد تهذیبی حداقلی دارد. حال اگر این گفتمان دوم بر سر کار بیاید و با توجه به شرایط و معضلات کنونی تمدن مدرن، وضعیت گفتمان اصیل تمدنساز چه خواهد شد؟ آیا استمرار موجودیت گفتمان معتدل تهذیبگرای غیرتمدنساز باعث به حاشیه رفتن تدریجی گفتمان تمدنساز ولایی انقلابی خواهد شد؟
این سوال یک سوال جدی و دقیقی است گرچه با بعضی اصطلاحاتی که به کار بردید نظیر گفتمان اصیل یا گفتمان معتدل تهذیبگرای غیرتمدنساز که بار ارزشی داشته و حوزهها و چهارچوب مفهومی و کارکردی آن مبهم و تعریف ناشده است موافق نیستم. من این را قبول دارم که خیلی اوقات رویکردمان به قول شما تهذیبی و به نظر من گزینشی بوده است و تعامل به صورت جدی برقرار نشده است. گفتمانها، نظریات، تئوریها و... همواره متحول میشوند یکبار انقلابیگری و دفاع از کیان کشور در دهه 60 ایجاب میکرد که اسلحه به دست بگیریم و بجنگیم اما تحولات به گونهایی است که ضمن توسعه توان نظامی می بایستی روش های Smart power را به کار برد. در واقع گفتمان، یکی است اما روشها فرق میکند وقتی گفتمانها تغییر مییابد بخشهایی از آنها در در گفتمان بعدی ادامه یافته و بخشهایی هم که به لحاظ زمانی و... موضوعیت ندارند به کنار میروند.
ببیند برای مثال در بحث ادبیات دفاع مقدس ما سالهاست در حال خاطره چاپ کردن هستیم که خیلی خوب است. اما رویکردمان باید تغییر کند. در واقع گفتمان ما این بوده که ارزشهای دفاع مقدس باید حفظ شود اما خب باید روشهای این مسئله تغییر، نو بشود، متحول بشود تا تحول ایجاد کند. یکی از دشواری های ما این است که الان ما در ایران تاریخ نگار جنگ نداریم که با روشهای جدید و موج چهارم تاریخنگاری جنگ آشنا باشد. بخش مهمی از ادبیات جنگ، تاریخنگاری جنگ است.
نسبت تمدن سازی و گفتمان
باید در گفتمانها، تشخیص گفتمانی، تداوم و گسست گفتمانی را مدنظر قرار دهیم. اگر بخواهیم گفتمان بسازیم لزوما به معنای مقاومت و تقابل در مقابل گفتمان دیگر نیست. امروز تمدنسازی بحث بسیار مهمی است اما بعید میدانم که تبدیل به گفتمان شده باشد. اگر هم فرضا به گفتمان تبدیل شده باشد باید در حیطه اجرا، روش و... ببینیم بحث تمدنسازی اسلامی چه پیامدهایی دارد. ما باید حوزههای معرفتی، بحث سیاست خارجی و... تمدنسازی اسلامی را مشخص کنیم.
باید ببینیم تمدن نوین اسلامی چه چیزی است البته باید دقت کرد که ما مفهوم تمدن اسلامی به معنای تمدن دوران خلافت، امویان، عباسیان و... نداریم بلکه تمدن نوین اسلامی داریم. مفهوم تمدن نوین یعنی اینکه باید خیلی از مسائل تغییر بیابد، باز تعریف بشود ، باز سازی بشود. تمدنها مثل موجودات زنده هستند که بخشهایی از آن از کار میافتد و بخشهایی نیز باید ترمیم بشود و بخش هایی از آن ادامه می یابد. تا وقتی که تعریف دقیقی از تمدن نوین اسلامی نداشته باشیم نمیتوان گفت گفتمان اعتدال به اصطلاح شما باعث کنار رفتن آن میشود یا نه.
برای مثال در بحث 2030 ما تا ندانیم تمدن نوین اسلامی در حوزه آموزش چه تعاریف و پیشنهاداتی دارد نمیتوانیم مدعی شویم که پذیرش آن، تمدن نوین اسلامی و فرهنگش را کنار خواهد زد یا نه. ما چون گفتمان نداریم و به تبع آن سنجه و ترازی هم نداریم لذا در بحث هایی مانند 2030 دچار چالش می شویم.
-چون بحث 2030 را مطرح فرمودید سوالی ممکن است ایجاد شود مبنی بر اینکه برخی افراد و کارشناسان غربی از سالهای پیش تاکنون کتابهای مختلفی نوشتند و با اسناد، اثبات کردند که نهادهایی مثل یونسکو، سازمان ملل و... را صرفا مستقل، آزاد و دموکراتیک دانست بلکه مراکزی هستند که در راستای اهداف ایدئولوژیک و استراتژیک ایالات متحده فعالیت میکنند. با این پیشفرض چگونه با این سازمانها تعامل و رفتار کرد؟
ببینید در مورد 2030 چند مسئله خیلی مهم مطرح است. ابتدا، بحث چگونگی کارکرد یونسکو است. من بر این نظر نیستم که یونسکو شعبهای از آمریکا در پاریس است و این که آمریکا یک سندی را دیکته کند و توسط یونسکو تصویب و اجرایی می شود. مساله فلسیطن در یونسکو را که موجب خشم شدید اسراییل و آمریکا شد را فراموش نکنید. کشورهای بسیاری اعم از آفریقاییها، آسیاییها و مسلمانان در آنجا وزن خودشان را دارند. تمام مراحل، رایگیری میشود. البته کشورها لابی هم میکنند و تاثیرگذاری کشورها به اندازه خودشان بسیار بالاست. نباید با سند 2030 برخوردی سیاسی نمود بلکه باید نخست آن را دقیقا شناخت و نقد کرد و مهم تر از آن با آن مواجهه ای مفهومی و الگویی داشت.
نکته بعدی این است که دهها کشور عضو یونسکو هستند و هر کشوری مسائل فرهنگی، آموزشی و حساسیتهای مذهبی خاص خودش را دارد. سندهایی مثل 2030 سندهای راهبردی هستند یعنی چشماندازی را مشخص میکنند که هر کدام از کشورها بنابر شرایط اجتماعی، سیاسی، آموزشی و فرهنگی خودشان با آن منطبق میشوند و هر کشوری میتواند حساسیت خودش را نسبت به این دست اسناد ابراز نماید حتی اگر آن را امضا کرده باشد. امضا کردن این جنس سندها به این معناست که چشمانداز آن را قبول داشته البته میتواند که لازمالاجرا نباشد.
این دست مسائل، مسائلی نیستند که بتوان با رویکردی صرفا سیاسی با آن برخورد کرد، این یک مساله فرهنگی- آموزشی است. بنده قصد دفاع یا حمله به این سند را ندارم بلکه معتقدم که همیشه باید بدانیم در حال دفاع یا حمله به چه چیزی هستیم. اگر مثلا به سند 2030 حمله میکنیم باید ابتدا سازوکار سازمان یونسکو را بشناسیم، جنس اسناد تنظیم شده را بدانیم، میزان تعهدآور بودن این اسناد را بسنجیم و پیامد و چگونگی خروج کشورها در صورت عدم تعهد به بندهای مختلف این اسناد را بررسی کنیم و...
این جنس اسناد، عموما محصول پیشنهاد کشورهای مختلف هستند یعنی محصول پیشنهادات مختلف کشورها و بررسی آن پیشنهادات توسط یونسکو است. ما میبایستی الگوهای آموزشی و فرهنگی خودمان را به یونسکو ارائه میدادیم. سوال من این است که آیا ما الگوی مان را در جریان تدوین سند ارائه دادهایم و اگر ارائه کردیم چه مقدار از آن لحاظ شده است؟
به نظرم بهتر است چنین اسنادی که حساسیت بسیار دارند، مورد بحث همگانی قرار گیرد مثلا در رسانه های به آن پرداخته شده و شفاف سازی شود. نظر کارشناسان و دلایل مخالفان و موافقان در فضای عمومی مطرح شود. مانند بسیاری از کشورها که فرهنگ مباحثه و مناظره عمومی در آن وجود دارد ما هم می بایستی در آینده مواردی این چنینی را عمومی کنیم. چرا بخش مهمی از جامعه و برخی از مسوولان و حتی نخبگان از امضای چنین سندی کاملا بی خبر باشند؟ این اشکال به وجود می آورد و مسایلی از این جنس به سرعت سیاسی و حساس می شوند و این صدمه زننده است. بسیاری از مباحث میبایستی در حوزه نخبگان و کارشناسان جامعه مطرح شود. ما خیلی سریع مسایل را سیاسی و آن را به سطح جامعه میکشانیم. این رویه در مواردی نتایج دلخواه را تامین و تضمین نمی کند. در نظر گرفتن سطوح و ساحت و حوزه های کارشناسی مسایل بسیار مهم است.
-اگر معیار ما گفتمان تمدن اسلامی باشد، آیا نفس امضای این اسناد حتی اگر لازمالاجرا هم نباشد و یا به قول شما بخشهای مختلف آن منطبق بر فرهنگهای کشورهای گوناگون اجرا بشود، صحیح است؟
حداقل در فرانسه روال به این شکل است که چنین اسنادی قبل از امضا شدن معمولا در مطبوعات مطرح میشوند و اندیشمندان، مردم و... نسبت به آن آگاه میشوند حال آنکه درایران تا جایی که من می دانم این مورددرباره 2030 این اتفاق نیفتاد. اسناد اینچنینی باید به صورت روشمند قبل از امضا شدن، در رسانهها مطرح شوند و مورد بحث قرار بگیرند و حتی اگر بعدا هم امضایی صورت گرفت حداقل تاثیری که خواهد گذاشت این است که جلوی امکان بهرهبرداریهای سیاسی گرفته خواهد شد.
در بحث 2030 دو کار میتوانست صورت گیرد، 1- عمومی کردن این بحث، 2- ما در چهارچوب پیشنهاد، الگو ها یا جایگزین خودمان برای این دست از اسناد در یونسکو طرحی ارائه میدادیم اما سوال این است که آیا اساسا طرح جایگزینی ارائه داده شد. این رویه به پویایی نهاد های ایرانی میافزاید.