رضا اکبری مقدم 12 تیرماه سال 1367 جوانی 23 ساله بود که بنا بر شغلش (فرمانده ارشد امنیت پرواز) سوار هواپیمای ایرباس پرواز شماره 655 ایران ایر شد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - رضا اکبری مقدم 12 تیرماه سال 1367 جوانی 23 ساله بود که بنا بر شغلش (فرمانده ارشد امنیت پرواز) سوار هواپیمای ایرباس پرواز شماره 655 ایران ایر شد. همسر 19 ساله‌اش به همراه دو فرزند پسرشان در خانه منتظر بازگشت او از مأموریت بودند اما رضا دیگر هرگز به خانه بازنگشت. هواپیمای حامل او و حدود 290 مسافر دیگر به وسیله موشک پرتاب شده از سوی ناو وینسنس امریکایی مورد اصابت قرار گرفت و منهدم شد. همسر شهید در گفت‌وگو با ما به تابستان گرم سال 67 سفر کرده و به مرور خاطراتش از 12 تیر و حادثه تلخ سقوط هواپیما می‌پردازد که در ادامه می‌خوانید.


با توجه به اینکه شهید اکبری مقدم شغلش امنیت پرواز بود آیا پیش‌بینی می‌کرد یک روز چنین اتفاقی برایش بیفتد؟
با توجه به شغل خطیرش می‌دانستم که بیرون رفتنش از خانه دست خودش است و برگشتش با خدا اما خودش و ما شرایط کاری‌‌اش را پذیرفته بودیم. شغلش چنین موارد و حوادثی را ایجاب می‌کرد و اصلاً مشخص نبود که ممکن است چه اتفاقاتی پیش‌رویش باشد. ما سال 62 ازدواج کردیم و دو فرزند پسر داشتیم و هیچ‌کس دوست ندارد عزیزش از پیشش برود ولی قبل از اینکه من با آقا رضا ازدواج کنم ایشان به عنوان رزمنده در جبهه‌ها حضور داشت و شخص فعالی بود. من و خانواده‌‌اش شرایط کاری و شغلی‌اش را پذیرفته بودیم و هر لحظه امکان هر حادثه‌ای را می‌دادیم ولی اصلا توقع نداشتیم این اتفاق به دست امریکایی‌ها رقم بخورد. کسانی که کیلومترها دورتر از کشورشان موجب سقوط هواپیمایی در آب‌های خودش شده بودند و این برای ما ضربه سهمگین و هولناکی بود.
12 تیر 67 از چه طریقی متوجه این حادثه شدید؟
چون آن زمان بچه‌ها کوچک بودند من بیشتر سرگرم آنها می‌شدم. خانواده‌ آقا رضا از طریق تلویزیون و رادیو متوجه این حادثه شده بودند. البته من آن روز از اینکه هیچ خبر و تماسی از ایشان نداشتم نگران شده بودم و هنگامی که با برادرشان صحبت کردم به من گفتند که پروازشان تأخیر داشته و دلیل تماس نگرفتن و بی‌خبری‌شان همین موضوع است. دیگر به مرور زمان واقعیت را به من گفتند و فهمیدم که هواپیمای حامل همسرم در خلیج فارس سقوط کرده است.
وقتی با خبر مواجه شدید چه حس و حالی داشتید؟
دیگر حساب کنید کسی که خبر از دست دادن عزیزش را می‌شنود چه احساسی پیدا می‌کند. چون خیلی ناگهانی رقم خورد مواجهه با آن خیلی برایم سخت بود.
ایشان تا قبل از شهادت درباره شهید شدن و فلسفه آن با شما صحبت کرده بود؟
آقا رضا همیشه می‌گفت من آخر شهید خواهم شد. یک بار هم این موضوع را در خواب دیده بود که شهید می‌شود ولی توسط تیر و گلوله مستقیم شهید نمی‌شود. چند بار درباره این خوابش با من صحبت کرده بود و آمادگی شهید‌شدن را داشت. ایشان از زمان تحصیل در جبهه‌ها بود و فعالیت داشت و به نظرم به چیزی که دوست داشت و لایقش بود رسید.
شهید روی چه مواردی تأکید و چه توصیه‌هایی به شما و دیگران داشتند؟
شهید اکبری مقدم خیلی روی تربیت و ایمان بچه‌هایمان تأکید داشت. روی رزق حلال و احترام به پدر و مادر خیلی تأکید می‌‌کرد. به خانواده و بزرگ‌ترها خیلی احترام می‌گذاشت. خودشان از خانواده مقیدی بودند و مسائل اعتقادی برایشان در اولویت بود. دوست داشت فرزندانش را طوری تربیت کند که افتخار خودش و مملکتش باشد. روی این موارد بیشتر از هر چیز دیگری تأکید داشت و من بیشتر از زبا‌نش می‌شنیدم.
شهید از لحاظ ویژگی‌های شخصیتی چطور انسانی بود؟
من که نباید از ایشان تعریف کنم ولی همه دوستانش که تعریف می‌کردند از خوبی‌هایش می‌گفتند و از ایشان راضی بودند. خانواده خودم می‌گفتند انگار کسی از وجود خودمان کم شد و حالا حساب کنید خانواده خودش چه حالی داشتند. همه بستگان دور و نزدیک از شهادت ایشان متأثر شده بودند. همیشه خنده‌رو و مهربان بود و در خانواده‌اش رسم بر این بود که ایشان و دو برادر دیگرشان احترام زیادی به پدر و مادر و بزرگ‌ترها بگذارند، به همین خاطر همه خوبی‌هایش در ذهنشان مانده بود.
شما مشکلی از بابت شهادت و نبود ایشان نداشتید؟
آن دوران من شغل همسرم را پذیرفته بودم و قبل از ازدواج تمام این موارد مطرح شده بود. من هم با جان و دل این موارد را قبول کرده بودم و شهادتش برای من افتخار بزرگی بود. من با تعهد به شهید، فرزندان و زندگی‌مان توانستم این مسیر را ادامه دهم. همچنین توکل به خدا و ایمان خیلی برای ادامه زندگی کمکم کردند. حضور معنوی شهید هم در تمام این سال‌ها قوت قلبم بود. اگر تا اینجا توانستم سختی‌ها را تحمل کنم و بچه‌ها را بزرگ کنم فقط به خاطر کمک خدا و حس حضور شهید بوده است. بارها به خوابم آمد و گفت نگرانم نباشید و من لحظه لحظه در کنارتان هستم. حضوری که در تمام این سال‌ها کمرنگ که نشد بلکه بیشتر هم شد.
شرایط آن زمان تا چه اندازه تعهد، خودساخته شدن و در هضم و حل مشکلات کمک‌تان کرد؟
آن زمان همه چیز با امروز فرق می‌کرد و زندگی‌ها و احساس‌ها خیلی متفاوت با این‌روزهایمان بود. مردم دنبال تجملات نبودند و دنبال یک زندگی معنوی، آرام و بدون دغدغه بودند و همین باعث می‌شد مسیر زندگی‌شان را خیلی راحت طی کنند. من فکر می‌کنم تجملاتی شدن زندگی‌ها آدم‌ها را از یکسری مسائل دور می‌کند. آن زمان آدم‌ها و دل‌ها خیلی صاف‌تر بود.
با توجه به اینکه ناو امریکایی هواپیمای شماره 655 ایران ایر را مورد هدف قرار داده بود و موجب سقوطش شده بود شما چه احساس و نظری نسبت به این موضوع داشتید؟
ما از این جهت ناراحت بودیم که آنها هزاران کیلومتر آن طرف‌تر از مرز‌های خودشان آمده و به یک هواپیمای مسافربری شلیک کرده بودند. هر چند این حادثه نشان می‌داد امریکایی‌ها چقدر از ایرانی‌ها عصبانی هستند و از هر طریقی می‌خواهند این عصبانیت را خالی کنند. آنها با این کارهایشان عصبانیت‌شان را نشان می‌دادند. تمام این کارها از همان زمان نفرت و بیزاری ما را از امریکایی‌ها بیشتر کرد. همسر جوان من به ناجوانمردانه‌ترین شکل به وسیله امریکایی‌ها به شهادت رسید و مسبب اصلی این اتفاق آنها بودند. آنها حتی حاضر به عذرخواهی هم نبودند و دولت وقت برای احقاق حق جانباختگان پیگیر مسائل حقوقی حادثه شد و نگذاشت خون این عزیزان نادیده گرفته شود.
فرزندانتان وقتی فهمیدند مسبب اصلی شهادت پدرشان امریکایی‌ها بودند چه واکنشی نشان دادند؟
پسرانم آن زمان سن کمی داشتند و خاطره زیادی از پدر نداشتند. بعدها که بزرگ‌تر شدند و از جوانب مختلف حادثه آگاهی پیدا کردند با اینکه از کار امریکایی‌ها نفرت پیدا کردند ولی به وجود پدرشان و اینکه ایشان در آن هواپیما به شهادت رسیده‌ بود افتخار کردند. تنفر فرزندانم از امریکایی‌ها که همیشه همراهشان است ولی امریکایی‌ها هم باید ناراحت باشند که اینگونه خشم‌شان را روی مردم غیرنظامی پیاده می‌کردند. امریکایی‌ها چون دست‌شان به جایی نمی‌رسید می‌خواستند عقده خودشان را خالی کنند. بعد از شهادت هم باز آنها ناراحت بودند نه ما. ما به شهادت عزیزمان افتخار می‌کردیم و برای همه این شهادت افتخار بزرگی بود. از اینکه همسرم راه خودش را رفت و واقعاً این مسیر را دوست داشت به نوعی خوشحال بودیم. چون به چیزی که می‌خواست و لیاقتش را داشت، رسید. من چیزی که از همسرم خاطرم هست برای بچه‌ها می‌گفتم و بچه‌ها هم به عنوان یک الگو، افتخار و درس زندگی، ویژگی‌های اخلاقی پدرشان را سرلوحه عملشان قرار دادند. خدا را شکر امروز بچه‌های مومن و خوبی هستند و به همان جایگاهی رسیدند که مدنظر پدرشان بود. من که نتوانستم جایگاه پدر را برایشان پر کنم ولی در کنارشان بودم و تا جایی که می‌توانستم سعی کردم این خلأ را پر کنم. با این حال من هر کاری هم که می‌کردم بچه‌ها خلأ نبود پدر را حس می‌کردند.
شما آن زمان یک جوان 19 ساله با دو فرزند کوچک بودید. بعد از شهادت ایشان زندگی‌تان چقدر دچار تغییر و تحول شد؟
شما تجسم کنید یک زن جوان با دو بچه در آن سال‌های سخت پس از جنگ چکار خواهد کرد؟! فقط باید بگویم خدا کمک کرد و من همیشه احساس کردم ایشان کنارم است. در تمام این سال‌ها همیشه حضورش را حس می‌کردم و الان هم این حضور را حس می‌کنم. در حال حاضر هم اگر حرفی داشته باشم با شهید صحبت و درد دل می‌کنم. هیچ وقت فکر نکردم آقا رضا در منزل حضور ندارد.
پیکر شهید پیدا شد؟
بله. پیکرش آسیب دیده بود ولی اعضای بدنش در ظاهر سالم بود. هر چند فشار زیادی که هنگام سقوط تحمل کرده بود از داخل به بدنش آسیب زیادی وارد کرده بود.
شما با خانواده بازماندگان ارتباط داشته و صحبت کرده‌اید؟
 ما سالی یک بار در مراسم شهدا حضور پیدا می‌کردیم و هم را می‌دیدیم. آنها هم همانند ما از امریکایی‌ها نفرت داشتند. البته حس افتخار را هم همه خانواده شهدا داشتند. ما که افتخار می‌کردیم شهید اکبری مقدم به هدفش رسید. شهید عاشق خدمت و حراست از خاک و ناموسش بود و به آرزویش هم رسید و سرشکستگی‌اش برای امریکایی‌ها و عواملی که این کار را انجام دادند، ماند. امریکایی‌ها با این کار نشان دادند چقدر ضعیف هستند. ضعیفی خودشان را با شهادت یکسری انسان بی‌گناه که در هواپیما نشسته بودند نشان دادند. امریکایی‌ها با این کارشان فقط خودشان را محکوم کردند وگرنه همسر من یا افراد دیگری که در هواپیما حضور داشتند به نوعی عاقبت بخیر شدند.
پس از این حادثه به فرمانده‌ای که دستور حمله به هواپیما را داده بود مدال شجاعت دادند. این موضوع باعث نفرت و ناراحتی شما نشد؟
مگر می‌شود آدم از شنیدن این خبر دچار نفرت و ناراحتی نشود؟! آنها وقتی خودشان به خودشان مدال دادند مثل این بود وقتی کسی کاری را انجام ‌دهد و کسی تشویقش نکند و برای سرپوش گذاشتن روی کارش خودش را تشویق کند. آنها مسبب شهادت این همه آدم بی‌گناه و یتیم شدن این همه فرزند شده بودند و این گناه کمی نبود.
شما توانستید مسببان این حادثه را ببخشید؟
هیچ‌وقت! هیچ‌وقت نمی‌توانیم آنها را ببخشیم. سختی‌هایی که در تمام این سال‌ها ما و فرزندانمان کشیدیم را هیچ‌وقت نمی‌توانیم فراموش کنیم. پدر و مادر شهید بعد از سقوط هواپیما آسیب‌های زیادی دیدند و مریض شدند. نمی‌دانم تقاص دل این پدر و مادرها و خون‌هایی که ریخته شد را چطور می‌خواهند پس دهند؟! تاریخ ثبت کرد سقوط هواپیمای 655 ایران ایر چه حادثه دردناکی بود. همه مسافران بچه و جوان غیرنظامی بودند و هزاران امید و آرزو داشتند. افراد زیادی به ویژه پدر و مادرها بعد از این حادثه آسیب‌های زیادی دیدند و شهادت هر نفر زندگی دهها نفر دیگر را تحت‌الشعاع قرار داد. 

منبع: روزنامه جوان

برچسب‌ها