به گزارش مشرق، سیدجواد میری، رشته تحصیلیاش در دبیرستان علومتجربی بوده اما با این حال همواره دغدغههایی از جنس علومانسانی و اجتماعی داشته و به گفته خودش اتفاقا نخستین کتابی را هم که خریده، کتاب «روش شناخت اسلام» دکتر علی شریعتی بود. تقریبا در اواسط دهه ۶۰ یعنی مشخصا بعد از پایان جنگ تحمیلی از ایران رفت. خانوادهاش مایل بودند در زمینه علوم پزشکی ادامه تحصیل دهد اما آنچه ذهنش را مشغول میکرد، «مطالعات ادیان»، «فلسفه» و اساسا بحثهای علومانسانی بود. از این روی، سال ۱۹۹۵ به دپارتمان مطالعات ادیان «دانشگاه یتوبریک» سوئد وارد شد.
در کنار مطالعات ادیان، دروس «تاریخ»، «فلسفه علم» و «روانشناسیدین» را نیز دنبال میکرد. از همین رو است که وقتی از رشته تحصیلی لیسانس و فوقلیسانساش سوال میشود، نمیتواند جواب روشنی بدهد چراکه در چند رشته علومانسانی ورود کرده بود. او سپس به دانشگاه برینستون انگلستان میرود و مدرک دکتری جامعهشناسی را از این دانشگاه اخذ میکند. به اتاق ۳۱۵ پژوهشگاه مطالعات علوم انسانی رفتیم تا با میری مصاحبهای داشته باشیم.
موضوع در خصوص جامعهشناسی برجام است؛زاویه نگاهی به بحث برجام که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است. اولین سوال این است که این توافق در چه زمینه اجتماعی رخ داد؟ این زمینه با گذشت زمان و تغییر شرایط طرفین دچار تغییر شده است؟
اگر بخواهیم خیلی دقیق و فنی صحبت کنیم باید بدانیم اساسا توافقنامهای که بین ۱+۵ و ایران در سطح بینالمللی انجام شد، در خلأ نبوده و در چه فضایی صورت گرفته است. بعد از انتخابات سال ۱۳۸۴ و تشتتی که بین اصلاحطلبان در سطح کلان سیاسی در ایران ایجاد شده بود و با نامزدهای چندگانهای که معرفی کردند و زمینهسازیهایی که پیش از آن علیه مرحوم رفسنجانی انجام شد، فضایی ایجاد شد که در شکلگیری این فضا بخشهایی از اصلاحطلبان نقش مستقیم داشتند که ایشان را تخریب کردند؛ با نوشتن کتابهایی همانند عالیجناب سرخپوش و ...
این تشتتی که در کمپ اصلاحطلبان ایجاد شده بود، این سوی قضیه وقتی آقای هاشمی کاندیدا شد، سوی دیگر کسی بود که خیلی در سطح ریاستجمهوری شناخته شده نبود، فضا را به سمتی برد که ما نمایندهای داریم که نماینده زر و زور و تزویر است و در سوی دیگر نماینده مظلومان عالم است و آمده حق محرومان را بعد از چندین سال که انقلاب انجام شده و به دلایلی دستهای ناپاکی که انقلاب را از اهداف ایدهآل خود دور کرده، بگیرد. این دوگانه تشدید شد.
نیروهایی که به دلایلی در آن روزگار در مقابل هاشمی قرار گرفته بودند آرام آرام به خبط سیاسی خود پی بردند و تلاش کردند بین هم صلح برقرار کنند. در سال ۸۸ با اتفاقی که در انتخابات افتاد و زمینههای بینالمللی فراهم شد و بعد تحریم رخ داد، جامعه به نظر میرسید که خسته شده است.
البته من این موضوع را قبول ندارم به این صورت که برجام عملی بود که در دولت روحانی انجام شده است. مساله سعدآباد و نشستهایی که بین دولتهای اروپایی زیر نظر آقای روحانی در شورای عالی امنیت ملی برگزار شد و همچنین اشراف خود رهبری و تاییداتی که نسبت به شخص روحانی داشتند، اختلافسلیقههایی که بین روحانی و تیم آقای احمدینژاد به وجود آمد و لاریجانی وارد شد و اختلافاتی دیگر ایجاد شد، از جمله اتفاقاتی بود که رخ داد.
دقیقا به یاد دارم قبل از اینکه دولت روحانی شکل گیرد و کسی باور داشته باشد روحانی انتخاب میشود، در استانبول بودم که یک تیم آمریکایی آمده بود و میگفت – این حرف من برای سال ۸۹ و ۹۰ است - تیمی از ایران و تیمی از آمریکا در عمان گفتوگوهایی انجام میدهند که آقای صالحی آنجا خیلی نقش داشته است.
پس نشان میدهد بحث برجام یا رفع تحریمها فقط کار یک گروه و دو گروه یا یک آدم و دو آدم نبوده است. اینکه به عنوان مثال چرا آن موفق نشده یا به دلایلی به بنبست خورده بحث مفصلی است.اما به نظر میرسد در جامعه ما این وضعیتشکننده اقتصادی به گونهای رقم خورده که تقریبا تمامی اضلاع واقعی یا پایههای اصلی حکومت تحتتاثیر این تحریمها قرار گرفته است.
نکتهای را هم نباید فراموش کرد و آن این است که چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم و چه قبول کنیم و چه نکنیم نظام جمهوری اسلامی به گونهای امنیتش تعبیه شده است که در داخل «پاکسامریکانا» یا بسته امنیت آمریکایی قرار نمیگیرد.
از نگاه آمریکایی ها هم هر کشوری که در قرن ۲۱ بخواهد به عنوان مثال به تداوم نظام خود ادامه دهد و در تضاد مستقیم با پاکسامریکانا یا بسته امنیتی آمریکا باشد مطمئنا دچار چالشهای شدیدی خواهد شد. چهار، پنج نمونه خیلی قوی داریم که در قرن بیستم شکل گرفته و سناریوی هر کدام را مطالعه میکنیم به یک نتایج خوب نمیرسیم؛ بلکه به این نتیجه میرسیم که اتفاقات وحشتناکی میافتد. قویترین آن اتحاد جماهیر شوروی است که در اوایل قرن بیستم میخواهد نظم جهانیای را شکل دهد که برخلاف نظم جهانی منبعث از نظام سرمایهداری است.
نظم اقتصادی در کنار نظم سیاسی و حکومتی و فرهنگی
بنابراین شوروی در سال ۱۹۹۱ با آن وضعیت متلاشی میشود و تبدیل به کشوری میشود که با فدراسیون روسیه که باقی مانده، دچار چالشهای شدیدی شده است؛ چالشهایی که از زمان اتحادیه جماهیر شوروی با نظام سرمایهداری به فرماندهی آمریکا هنوز با روسها به توافق جمعی نرسیدهاند.
دومین سناریو، سناریوی چین است که با تمامی پستی و بلندیها هنوز چالشهای شدیدی دارد. شاید بین سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۵۰ ما شاهد مسائلی بین چین و آمریکا باشیم که طلیعههای آن الان آرام آرام ظاهر میشود. در این راستا دریای جنوبی چین و جایی که اختلافاتی بین کشورهایی همانند فیلیپین ، چین و ژاپن بر سر جزایر وجود دارد، آرام آرام خود را نشان میدهد.
گروههایی که در داخل به نام گروههای اسلامگرا و جهادگرا آرام آرام خود را از خاورمیانه در کشورهایی مانند فیلیپین و اندونزی و مالزی و به احتمال زیاد شمال غرب چین در منطقه سینکیان گسترش میدهند. اینها خود پیامدهایی در پی دارد چرا که آمریکا دید از فاز نظامی صرف یا تحریم نمیتواند با چین روبهرو شود، بنابراین فازهای دیگری را شروع کرد و به دلیل قوت اقتصادی چین که تقریبا از نوامبر ۲۰۱۴ به اذعان خود آمریکاییها و تحلیلگران دیگر شروع شد، وضعیت چین به گونهای میشود که ممکن است بتواند نظم خود را از نظم چینی به نظم جهانی یا نیمه جهانی تبدیل کند و این را آمریکاییها برنمیتابند.
از طرف دیگر کوبا را با آن وضع داریم. این کشور هم نتوانست یک جامعه روان و جامعهای که بتواند نظم ثابتی داشته باشد، به وجود آورد. کوبا نظم بسیار شکنندهای دارد که بعد از رفتن خاندان کاسترو ممکن است دیاز بیاید که آمریکاییها روی این مورد توافق دارند.
دیگری کره شمالی و یکی دیگر ایران است. اگر تاریخ ژئوپولیتیکی جهان را حداقل در دوران مدرن تحلیل کنیم هیچ حکومت یا نظمی نخواهد توانست به تداوم خود در برابر نظام سرمایهداری ادامه دهد؛ مگر اینکه نظم اقتصادی در کنار نظم سیاسی و حکومتی و فرهنگی داشته باشد.
پاشنه آشیل یا چشم اسفندیار ایران هم دقیقا همین نظم اقتصادی است. این نظم اقتصادی را وقتی هدف گرفتند، آن چیزی که درآمد ایران بود بنابراین آن را هدف گرفتند. اقتصاد ایران اقتصاد بیماری است. اقتصادی است که در ۱۰۰ سال اخیر در داخل نظام سرمایهداری تعریف شده است؛ مواد خام بفروشد و پول دریافت کند.
چنین اقتصادی نمیتواند قدرت زیادی در برابر تحریمها داشته باشد و همچنین در مقابل مخاطرههایی که اقتصادهای دیگر ایجاد میکنند، مقاومت کند. به همین خاطر این ایران یا این نظم باید بتواند فضایی را ایجاد کند که امنیت او متکی به داخل مرزهای سیاسی خود نباشد. اگر در داخل مرزهای سیاسی خود باشد دقیقا همان سال ۱۳۵۹ پیش خواهد آمد. شهریور سال ۱۳۵۹ اراده کردند و بخشی از خاک ایران را گرفتند که در نتیجه جنگ شد.
ایرانیها فضایی را ایجاد کردند و به جنوب دریای مدیترانه رسیدند و مساله لبنان و فلسطین و سوریه و عراق و پاکستان و افغانستان و منطقه آمریکایلاتین ایجاد شد. وقتی چنین فضایی با این تحریمها ایجاد شد آن نظمی که ما برای خود ایجاد کرده بودیم و برای تداوم آن نظم نیازمند پشتوانه بودیم، رخ نداد. همه اینها به بنبست رسیده بود و بالطبع جامعه در بنبست شدید بود.
امام نظری را به نام ولایت فقیه داد و عدهای چپ امام و عدهای راست امام شدند
نظر من برخلاف نظر کسانی است که معتقدند مثلا در سطح سیاسی جامعه روحانی خیانت کرده است. من نام این افراد را تندرو میگذارم. واقع امر این است که این افراد از مسائل دیپلماتیک اطلاع کافی ندارند یا اگر اطلاع دارند میخواهند سهمخواهیهایی کنند که با اساس نظام در تضاد است. ممکن است ما خودمان دعوای کوچکی بکنیم ولی واقع امر این است که در کلان سیاست جهانی نظام جمهوری اسلامی اساسا پایههایش هدف قرار گرفته بود و اگر ما از این وضعیت خود را بیرون نمیآوردیم مطمئنا فقط جنگ نمیشد، بلکه نظام سیاسی ما دچار تکانه شدیدی میشد و ممکن بود به وضعیتی که در اتحاد جماهیر شوروی رخ داده بود برسیم که ۸۸ نمونهای از یکسری اعتراضاتی بود که باید مدیریت میشد.
برخلاف آن چیزی که میگویند نفوذی و جاسوس بودند، واقع امر این است که دو گروه کلان و مهم بودند که مانند هگل یک فلسفهای داشتند و حرفی زدند. یکسری چپ هگلی شدند و برخی راست هگلی. امام هم حرفی زد و سیستمی ارائه و نظامی را پایهریزی کرد و نظری را به نام ولایت فقیه ارائه داد و عدهای چپ امام و عدهای راست امام شدند.
برجام نقطه عطفی در بازسازی نظام جمهوری اسلامی شده بود
اینها هیچکدام نمیتوانند به هم برچسب نفوذی بزنند. به عنوان کسی که میخواهد یک فلسفه اجتماعی را تحلیل کند میگویم واقع امر این است که ممکن است در سربازان و سیاهیلشکران جاسوس و نفوذی باشد ولی این دو گروه متعلق به یک درخت هستند ولی نتوانستهاند زبان هم را پیدا کنند. در زبان فلسفه علم میگویند اینها در این پارادایم نتوانستهاند زبان مشترک با هم پیدا کنند.
چون نتوانستهاند زبان مشترک پیدا کنند آمدند وسط خیابان مساله را حل کنند. در نتیجه فضا به گونهای شد که بازیگران دیگر اعم از منطقهای و فرامنطقهای آمدند و از این آب گلآلود برای خود ماهی گرفتند.
یعنی برجام نقطه عطفی در بازسازی نظام جمهوری اسلامی شده بود. اینکه از این برجام چطور استفاده و حرکت کنیم و این برجام را چگونه تعبیر و تفسیر کنیم بازمیگردد به افرادی که معمار نظام جمهوری اسلامی هستند و کسانی که در اتاقهای فکر نظام جمهوری اسلامی از بعد امنیتی و اقتصادی و سیاسی و ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک قرار است برای خود برنامهریزی کنند و بگویند این نقطه عطفی که الان هست چگونه در خدمت نظام جمهوری اسلامی ایران قرار دهیم و این نظام در ۱۰۰ سال آینده باید چگونه باشد.
اما اگر ما برای خود اینگونه تعریف کنیم که میخواهیم به شکل روزمره این نظام را جلو ببریم، این امر شاید ۵۰ سال پیش امکانپذیر بود ولی در دنیای پرمخاطره امروز و تغییر و تحولاتی که به شدت در جهان اتفاق میافتد و وقایعی که حتی دولتهای بزرگ و استعماری همانند آمریکا و انگلیس را آچمز کرده ممکن است ما در وضعیت مخاطرهآمیزتر قرار گیریم.
باید این پرسش را از خود بپرسیم که میخواهیم این نظام ۵۰ سال دیگر باشد یا خیر؟ اگر قرار است ۵۰ سال دیگر باشد آیا با این فرمتهایی که نظام و جامعه را مدیریت میکنیم میتواند محقق شود یا خیر؟ اگر با همینها بخواهیم این اتفاق بیفتد همین امروز و همینجا اعلام میکنم مطمئنا میسر نخواهد بود ولی اگر میخواهد باشد باید در حوزه آیندهپژوهی بحث را بررسی کند. ۵۰ سال قبل تکنولوژی ابزار بود؛ اما حالا انسان اگر بتواند تکنولوژی را در خدمت خود بگیرد میتواند قدرت امنیت ملی و توان تمدنی خود را بالا ببرد. امروز به این نتیجه رسیدهاند که اساسا تکنولوژی ابزار نیست؛ بلکه شیوه زیست است.
اگر این مساله بتواند در مغز ما جا بگیرد که تکنیک شیوه زیست است آن زمان شیوه برخورد ما با تکنولوژیها و فرآوردههای آن به صورتی خواهد بود که ما فیلتر درست کنیم و بعد خودمان فیلترشکن درست کنیم و بفروشیم.
اینگونه برخوردها برای کسانی است که برنامه آنها دو ماهه یا دو ساله است. برنامه کسی که میخواهد بگوید نظامی و کشوری همانند ایران که یکسر آن در خلیجفارس و اقیانوس هند است و سر دیگرش در دریای خزر و با آسیای مرکزی و اروپا در ارتباط است، چنین کشور مهمی به نام ایران نیازمند چشماندازهای بلندی است.
اینکه شما میخواهید برجام را از نظر جامعهشناختی تفسیر کنید باید از وسط بازیهای کودکانه زندهباد، مردهباد و از وسط خیابان بیرون کشیده شود. اگر شعور ما به عنوان معمار نظام جمهوری اسلامی به این موضوع رسید و در بازیهای سیاسی علیه هم نبودیم، وضعیت بهتر خواهد شد. در همه جای دنیا سیاستمداران از هم امتیاز میگیرند. چیزی به نام منافع ملی وجود دارد و چیزی به نام مصلحت عمومی.
منافع ملی و مصلحت عمومی را در خیابان نمیتوان حل کرد همانند بالا رفتن از دیوار سفارت عربستان. اگر خدایی ناکرده روزی مثلا موضوع نهضت ملی نفت ۵۰ سال دیگر برملا و مشخص شود سیدجواد میری با سیدحسن عباسی دعوا داشتند و سر دعوای خصوصی چنین کاری کردند این به معنای انتهای نفهمیدن مصلحت عمومی است.
شما قرار است این دعواها را تمام کنید. چیزی در سیاست است و زمانی شکل میگیرد که سیاست را عرصه چانهزنی ببینیم. باید بدانیم زیر یک سقف هستیم که اگر فرو ریخت روی سر همه فرو میریزد. پشت درهای بسته در عالم سیاست معنایی دارد. باید بدانیم اگر از اینجا بیرون درز کرد فقط من آبرویم نمیرود؛ بلکه منافع ملی و مصلحت عمومی نابود میشود.
قدری جلوتر بیاییم. از بعد از تصمیم برجام تاکنون چه تبعات اجتماعیای داشته است؟
اینجا دو اتفاق افتاده است. امیدی در جامعه زنده شد به این معنا که الان قرار است بیزینس و تجارت تکان بخورد و درهای ایران باز شود. یعنی صنعت ایران قرار است رونق پیدا کند. این حرفها گفته شد و ما اینجا دو رویکرد دیدیم. این دو رویکرد از یک سو باعث شد سطح توقع خیلی بالا برود. ما فکر کردیم با این برجام اختلافات ژئوپولیتیک ما با آمریکاییها و اروپاییها تمام شد و آنها میگویند منطقه به هم ریخته و شما ژاندارم منطقه شوید.
ارزیابی شما از آینده مواجهه مردم با برجام چیست؟
فکر میکنم با کارهایی که آمریکا کرده است و با حرکتهایی که در داخل کردهایم آرام آرام برجام تبدیل به نقطه کوچکی در قسمتی میشود. اینکه آمریکاییها تهدید میکنند یا تحریمهای دیگری اعمال میکنند نمیخواهند ناقض برجام به عنوان معاهده بینالمللی باشند ولی ۵۰ امر دیگر را تحریم میکنند و میگویند سپاه را چنین میکنیم و اشخاص حقیقی و حقوقی را تحریم میکنند. عملا میگویند با برجام کاری نداریم و کنار برود و عدهای هم در داخل میگویند برجام باقی نماند.
مردم این مساله را قبول میکنند یا مقابل آن میایستند؟
درست است که متعلق به پیروزی آقای روحانی بود ولی ۱۶ میلیون رای آقای رئیسی در مملکت معنایی دارد. به این معنا است که حزبی وجود دارد که ۱۶ میلیون رای دارد. در هر کشور مقتدری و هر جایی که قاعده بازی بخواهد رعایت شود اینگونه خواهد شد که عقلای قم باید بنشینند و بررسی کنند از یک سو ۱۶ میلیون وقتی آقای علمالهدی میگوید کنسرت در مشهد نمیخواهیم برای او کف میزنند؛ اما از این سو وقتی میگویند چه اشکالی دارد، کنسرت خوب است ۲۴ میلیون برای او کف میزنند.
این نشان میدهد نماینده ۱۶ میلیون و ۲۴ میلیون باید بالا بنشینند و سازمان تحزب را در کشور تعریف کرده و دو، سه حزب شناسنامهدار تاسیس و مجلس خبرگان و شورای نگهبان را بر اساس این آرا تنظیم کنند و به قاعده بازی تن دهند.
اگر به این نتیجه رسیدیم که میخواهیم مملکت را بچرخانیم باید روی اینها حداقل حرف بزنیم و منتظر نباشیم بیبی سی پرشین برنامه پرگار پخش کند و حرف بزند و ما هم نگاه کنیم و بگوییم حالا چه کنیم! باید بتوانیم فضای تحمل را در جامعه بالا ببریم. هیچ کسی این کار را نمیتواند انجام دهد، مثلا من به عنوان دانشگاهی نمیتوانم این کار را انجام دهم چون فردا برای من پیام اخطار میآید. این کار را باید کسانی که سیاستمدار هستند پیریزی کنند.
در صحبتهای خود از اراده سیاسی حاکمیت صحبت کردید. برجام را برآمده از خواست مردم میدانید یا اراده سیاسی حاکمیت یا دولت؟
فکر میکنم فقط اراده مردم یا حاکمیت نبود؛ بلکه به دلیل مقتضیاتی بوده که در منطقه ما و در جهان وجود داشته است. هم مردم متوجه محدودیتهای ما شدند و هم حاکمان به ظرفیت و محدودیت خود پی بردند.
قدرت فقط این نیست که هر چه من بخواهم همان است. قدرت ظرفیت و محدودیت است. من قدرت دارم ۱۵۰ کیلو پرس سینه بزنم. اما این قدرت من بینهایت نیست و فرد دیگری هم میتواند ۳۰۰ کیلو بزند. شما بخواهید جلوی او با همین مجموعه بروید قفسه سینهتان خواهد شکست و تا آخر عمر فلج میشوید.
نظام جمهوری اسلامی درست است که نظامی قوی است اما محدودیتهایی دارد. یک عده در داخل نظام حرفهایی میزنند و حرکاتی میکنند و برداشتیهایی از قدرت دارند ولی به ظرفیت و محدودیت توجه ندارند. این افراد حتی به جایی رسیدند که گفتند باید آماده جنگ تمامعیار شویم.
اینکه بخواهید بجنگید یک بحث است و اینکه صلح بخواهید بحثی دیگر. جنگ و صلح را هم با هم نمیتوان داشت. جنگ و صلح به این معنا که بین این دو گزینه دیگری باشد همان چیزی است که الان در سوریه و افغانستان و سومالی هست؛ جنگهای نیابتی. یعنی جفت ما آماده جنگ رودررو نیستیم ولی حاضر نیستیم از خط خود عقب بکشیم.
نظام و کسانی که بیرون بودند به این نتیجه رسیدند که باید نقطه مشترک پیدا شود. فکر میکنم این هم نوعی آگاهی بود که در مردم شکل گرفت و هم به صورت فشار روی حاکمان برقرار شد. بعد خود حاکمیت به این نتیجه رسید که ظرفیتها و محدودیتهای خود را بشناسد.
میدانید که اساسا در روابط بینالملل مفهومی به نام سیاستهای تهدیدکننده داریم. اروپاییها به طریقی میخواهند ما را محدود کنند و آمریکاییها هم به طریقی و روسها و چینیها هم به شکل دیگر میخواهند ما را محدود کنند. ما در این فضا قرار است هم به سیاستهایی که ما را تهدید میکند، پاسخ بدهیم و هم ظرفیتهای خود را بالا ببریم.
اینها هیچ کدام امکان ندارد مگر اینکه اقتصادی قوی داشته باشیم. اینکه به عنوان مثال مقام معظم رهبری در چند سال اخیر دائما از اقتصاد میگویند نشان از آن دارد که اگر میخواهیم سیاستهای ژئوپولیتیکی خود را پیش ببریم نه به معنای استعماری، باید به این نتیجه برسیم که اگر همین امنیت را میخواهیم داشته باشیم نباید محدود داشته باشیم؛ چراکه در این صورت نمیتوانیم امنیت را برقرار کنیم.
ما باید فضایی امنیتی برای خود ایجاد کنیم. اسم این فضا را ژئوپولیتیک میگذاریم؛ فضایی که در آن بتوانیم با کشورهایی که نظامها یا افکار و رویکردهایشان با ما همخوانی دارد همسو شویم. اسم این را با محور مقاومت معرفی کردند. در این محور باید اینها را تغذیه کنیم و این نیاز به اقتصاد قوی دارد.
حضور ایران در سوریه و عراق یک بخش امنیتی است. من فکر میکنم یک بخش مهمتر از اینکه بخشهای امنیتی و نظامی را همسو کرد، این بود که ایران به آن نتیجه رسید به خاطر اینکه بخواهد امنیت کلی خود را حفظ کند نیاز به اقتصاد قوی دارد. این اقتصاد قوی نیاز به شاهراه دارد. این شاهراه زمانی میتواند تولید شود که تهران به بغداد و بغداد به دریای مدیترانه وصل شود و از آنجا انرژی ایران به سمت اروپا برود. اروپاییان و آمریکاییها این مساله را فهمیدند و این بازی را برهم زدند.
شرکتهای فراملیتی اروپایی و آمریکایی حاضر نیستند شیر انرژی آنها دست ایران باشد. بنابراین اوضاع سوریه و عراق را برهم زدند. حدود ۱۴ سال است که داعش کل دنیا و منطقه را سرکار گذاشته است. ایران به دریای مدیترانه رسیده است ولی برای اینکه جنبه نظامی شکل گیرد حداقل ۴۰ سال کار لازم است. اینها پروژه ما را حداقل ۴۰ سال عقب انداختند. مانند همین مساله را درباره خود انقلاب ایران عقب انداختند؛ یعنی در لبنان رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان را دزدیدند. امام موسی صدر دزدیده شد.
در عراق شهید سیدمحمد باقر صدر را از بین بردند و برای ایران جنگ درست کردند. اگر در ایران امام بود و در آنجا باقر صدر و در لبنان موسی صدر و حافظ اسد هم همسوی ایران بود؛ چنین فضای سیاسیای درست میشد. ۴۰ سال قبل باید چنین میشد. آنها با زدن این افراد و ایجاد جنگ این کار را عقب انداختند. این ۴۰ سال را به ۴۰ سال بعدی اضافه کنید. ما باید ۸۰ سال معطل پروژههایی شویم که آنها برای ما تعریف کردهاند؛ منطقی که بر ما حاکم است منطق آشوب است.
بحث برجام را مطالبه ملی میدانید یا خیر؟
تلاشهای زیادی در دوره آقای احمدینژاد شد که اساسا مساله انرژی هستهای را یک مطالبه ملی کنند و گفته شد این همانند ملی شدن صنعت نفت است و این ادبیات را از داخل حاکمیت به جامعه تزریق کردند. بخشهایی از جامعه این موضوع را پذیرفتند اما بخشهایی نپذیرفتند و گفتند اینها حرکات مخاطرهآمیز است. برجام از دید من فضایی را ایجاد کرد که تصویر ایران در خارج از جهان تلطیف شود.
اما این پایان کار نیست. برجام را انجام دادیم ولی اگر نتوانیم در سیاست خارجی مبتنی بر یک دیپلماسی قوی و روشهای دیپلماتیک عمل کنیم درست نخواهد شد. هنوز در ادبیات خود میگوییم کشوری انقلابی هستیم. کشوری انقلابی هستیم؛ یعنی با نرمالهایی که در جامعه بینالمللی است سرسازگاری نداریم. هر دولتی بیاید هم نمیتواند؛ باید تکلیف خود را مشخص کنیم که انقلاب تمام شده یا نشده است.
اگر بگوییم انقلاب در سال ۱۳۵۷ تمام شده است باید یک شیوه برخورد یا مدیریت جامعه و روابط ایران و جامعه بینالملل برای خود تعریف کنیم. اگر بگوییم همانند کمونیستها که مائو میگفت انقلاب چین تمام شده ولی انقلاب ادامه دارد، یعنی میخواهید انقلاب را صادر کرده و حرکات انقلابی کنید. معمولا دولت را باید به عنوان ابزار ببینیم.
من فکر میکنیم در داخل حاکمیت خود به یک نتیجه کلی نرسیدیم که ایران به مثابه یک کشور یا جمهوری اسلامی به مثابه یک نظام رسالت جهانی دارد یا رسالتی دارد که مملکت را آباد کند؟ هنوز این موارد مشخص نشده است. تا مشخص نشود ما در حالت تعلیق خواهیم بود. به این معنا که امروز ممکن است به دلایلی حاکمیت صلاح ببیند گفتمان روحانی و اعتدال به وجود داشته باشد ولی در دورهای نباشد.
جمعبندی نهایی را بفرمایید.
میتوانم بگویم که یکی دو کار زیرنظر پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در مورد برجام انجام دادهایم که چاپ شده است. این کارها زیرنظر جوادی یگانه انجام شده است. واقعیت امر این است که جامعهشناسی یا علوم اجتماعی ایران به صورت سیستماتیک وارد بحثهای دیپلماتیک از منظر جامعهشناسی نشده است. شاید یکی از علل آن، این است که هنوز مشخص نیست این فضاها امنیتی است یا امنیتزدایی شده است. یکسری مباحث وقتی امنیتی میشود بسیاری از دانشگاهیان میترسند ورود کنند. مثلا قومیت یا هویت فینفسه در کتابهای جامعهشناسی و علوم اجتماعی نوشته شده است و جامعهشناسان درباره آن صحبت میکنند. یک موقع بستری ایجاد میشود که حرف زدن از قومیت امنیتی مهیا میشود. زمانی میشود درباره قومیت حرف زد که امنیتیزدایی شده باشد.
امنیتزدایی به معنای زیرسوال بردن امنیت ملی کشور نیست. یعنی ورود اصحاب علوم انسانی به این مباحث از نظر حاکمیت یا دستگاههای حاکمیتی بلامانع است و میتوان درباره آن صحبت کرد. برجام هم چنین وضعیتی داشت. مثلا مسائلی که درباره انرژی هستهای و مسائل دیپلماتیک روابط ایران و آمریکا مطرح شد هنوز معلوم نبود میتوان در این باره در جامعه آکادمیک به آن ورود کرد یا خیر.
اگر عدهای هم ورود میکردند این ذهنیت در ذهن خیلی از اصحاب علوم انسانی بود که چون اینها از خودشان هستند میتوانند صحبت کنند. ما که از خودشان نیستیم. معلوم نیست این «خودشان» چه کسانی هستند. تا زمانی که این مرزها مبهم باشد ورود سیستماتیک و علمی به مسائل قدری مشکل میشود و جامعه علمی ما – این اشکال را از جامعه علمی نمیبینم؛ بلکه از خود حاکمیت میبینم- اساسا خود را بینیاز از اصحاب علوم انسانی میدانند.
منبع: روزنامه فرهیختگان