مجسمه آزادي آمريكا هديه اي از جانب فرانسه است كه آمريكا را ميراث دار جنگ فرهنگي ميان ايران و غرب در تاريخ گذشته مي كند.

به گزارش مشرق؛ وقتي كه ساركوزي در روزهاي اخير خطاب به ديويد كامرون گفت "خفه شو"، شايد خيلي ها از اين كشورهاي پرمدعاي نگارنده ادبيات ديپلماتيك جهان، بعيد مي دانستند، اما شايد خيلي ها ندانند كه تاريخ ميان فرانسه و انگليس رازدار فضاي شكرآب ميان اين دو كشور و حس چشم و همچشمي و رقابت و حسادت ميان رئيس جمهورهايشان يا بهتر بگويم، ميان دو نژاد "گل ها" و "آنگلوساكسون ها" است. لذا جاي تعجب نيست.
انگليسي ها سايه شوم خود را بر پهنه آمريكا گسترانده بودند و سرزمين هاي پهناور آن را يكي پس از ديگري به نام ملكه ها و خاندان سلطنتي انگليس مي زدند؛ جورجيا، كرولاينا، ويرجينيا و... تا آنكه در سال١٧٧٦ ميلادي مهاجران(غاصبان) آمريكا توانستند از اشغال انگليسي ها رهايي يابند و استقلال خود را به عنوان ايالات متحده آمريكا اعلام كنند. فرانسوي ها هم به مناسبت يكصدمين سال اين شكست سياسي انگليس، فرصت را براي عقده گشايي خود و تحقير انگليس مغتنم ديده و مجسمه اي را به نام تنديس ليبراليسم (مجسمه آزادي(Statute Of Liberty))به آمريكا هديه دادند؛ اما ماهيت حقيقي اين تنديس چيست و چه رابطه ميان آزادي و مشعلي كه اين زن به دست گرفته وجود دارد؟
تنديس مزبور مقرر بود كه در سال ١٨٧٦ نصب و افتتاح گردد، اما شرايط دشوار ساخت آن توسط "فردریک آگوسته بارتلدی" مجسمه ‌ساز ماسون فرانسوی و همچنين نقل و انتقال آن به آمريكا، ده سال تحويل اين هديه فرهنگي رازآلود را به تعويق انداخت.
پس از تحويل اين تنديس، نكات بحث برانگيزي مطرح شد كه اين تنديس را با تاريخ ايران نيز گره ميزد؛ كه مطرح كردن آن در روزهاي اخير كه در يكصد و بيست وپنجمين سالروز نصب اين تنديس به سر مي بريم و مهمتر از آن در روزهاي سخت درگيري تاريخي ميان ايران و جهان غرب در عرصه جنگ نرم هستيم دغدغه نگارنده بوده است.
بر اساس آنچه كه سازندگان فرانسوي به صراحت اعلام كردند، آنها تنديسي از تائيس، معشوقه اسكندر را به دوستان آمريكايي شان هديه دادند و طوري آن را در منهتن نيويورك نصب كردند كه با مشعل هفت شعله خود رو به جانب مشرق زمين دارد. براستي چرا در قرن نوزدهم بايد روشنفكران فرانسوي ذهن دوستان آمريكايي شان را به زمان حمله اسكندر به ايران ارجاع دهند؟
داستان از اين قرار است كه شب شكست سپاه ايران از اسكندر مقدوني، اسكندر جشني را در تالار پايتخت آئيني ايران، تخت جمشيد برپا مي كند و تائيس، فاحشه اي كه از قضا معشوقه اسكندر است در حال بدمستي همه، با حالتي نيمه برهنه، مشعلي را به دست مي گيرد و فرياد ميزند "براي رسيدن به آزادي بايد از قيد همه سنت ها رها شد" و با اين جمله، پرچم هايي كه نماد فرهنگ هاي تابع تمدن ايران بودند و در جداره تالار تخت جمشيد نصب بودند را به آتش مي كشد. و مي گويد اين تقاص آتش زدن آتن است.
برهنگي تائيس، برهنگي فرهنگي، برهنه كردن تالار از نمادهاي سنت ها و فرهنگ ها و تهي كردن ايران از فرهنگ؛ شايد رازهايي است كه در صندوقچه تنديس تائيس به آمريكاي استقلال يافته ارمغان داده مي شود و راه و رسم ليبراليسم را در جنگ نرم فرهنگي از فرانسه به آمريكا به ارث مي دهد.
آزادي يا به بيان دقيق تر، ليبراليسم در ذهن انسان غربي، زن فاحشه اي است كه هيچ سنت و فرهنگي را بر نمي تابد و مشعل هفت شعله اي(استعاره از شمعداني هاي يهود و فراماسونها) بر دست دارد و رو به جانب شرق دارد به گونه اي كه گويا مي خواهد فرهنگ و سنن شرق را به آتش بكشد.
فرانسوي ها انتخاب دقيقي داشتند. چراكه جنگ اسكندر با اولين امپراطوري جهان؛ ايران، پس از نبرد نظامي، رنگ فرهنگي به خود گرفت و توانست نطفه فرهنگ غرب آن روز يعني يوناني مابي را در زمين ايران بكارد و ايرانيان آن روز را غرب زده كند و از اين رو، فرانسه با اين تنديس، باب جنگ فرهنگي ميان ايران و آمريكا را مفتوح كرد.