سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
مذاکره کردید یا دیکته نوشتید؟!
حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
1- شخصی که خطای بزرگی مرتکب شده و خسارت فراوانی دیده بود با تأسف میگفت؛ کاش نصایح پدرم را شنیده بودم و به هشدارهایش گوش کرده بودم. پرسیدند؛ نصایح ایشان چه بود؟ جواب داد؛ چه میدانم؟ عرض کردم که نصایحش را گوش نکردم و نمیدانم چه بود و چه گفته بود؟!
در مثل مناقشه نیست و گاه یک لطیفه میتواند گویاتر از چند مقاله و ساعتها سخنرانی باشد. از این روی و با عرض پوزش باید گفت؛ خسارتهای فراوان برجام که از نخستین روزهای بعد از اجرایی شدن آن شاهد بودهایم و از آن هنگام تاکنون نیز همه روزه شاهد زیادهخواهیهای تازهتر حریف هستیم، نتیجه بیتوجهی دولت محترم و تیم هستهای کشورمان به هشدارهای پیدرپی و مستند منتقدان دلسوز بوده است. هشدارهایی که امروزه تمامی آنها به واقعیت نشسته اما هنوز هم تیم مذاکرهکننده کشورمان حاضر به پذیرش آن نیست و کماکان بر ادامه راه خسارتآفرینی که تاکنون طی کرده است اصرار میورزد.
2- دیروز آقای دکتر ظریف وزیر محترم امور خارجه در واکنش به اظهارات اخیر خانم نیکی هیلی نماینده آمریکا در سازمان ملل گفته است؛ «برجام دارای چارچوب کاملی است که در همه زمینهها راهکارهای خود را مشخص کرده و بسیار دقیق مذاکره و نوشته شده است»!
تیم هستهای کشورمان توضیح نمیدهد که؛
الف: اگر برجام بسیار دقیق نوشته شده است! چرا حریف هر از چندگاه با استناد به برخی از بخشهای دو پهلوی آن که متاسفانه به هنگام تدوین برجام از نگاه تیم مذاکرهکننده پنهان مانده است، باجهای تازه میخواهد؟!
ب: چرا تاکنون اصلیترین هدف مذاکره که لغو تمامی تحریمها بوده است نه فقط به دست نیامده، بلکه هر از چندگاه تحریمهای دیگری نیز به آن افزوده شده است که تصویب «مادر تحریمها» تازهترین نمونه آن است؟!
ج: اگر بدعهدیهای آمریکا را نقض برجام میدانند چرا از اعلام آن بیم دارند و به شدت خودداری میورزند؟ و چنانچه نقض برجام نمیدانند، باید به این سؤال منطقی پاسخ بدهند که این چگونه «مذاکرات و نوشته بسیار دقیقی» بوده است که طرف مقابل میتواند نه فقط به راحتی از انجام تعهدات خود سر باز بزند بلکه امتیازات فراوان دیگری نیز مطالبه کند؟! این حالت اگر نقض برجام نیست به وضوح حاکی از آن است که برخلاف اظهارات دیروز آقای ظریف، برجام «بسیار دقیق مذاکره و نوشته» نشده است و با عرض پوزش باید گفت؛ تیم هستهای کشورمان از کارایی و توان لازم برای انجام مذاکرات برخوردار نبوده و نتوانسته است مانع از کلاه گشادی شود که حریف برای برنامه هستهای و اقتصاد ایران اسلامی تدارک دیده و سرمان گذاشته است، و دهها - تاکید میشود دهها- پرسش دیگر که تاکنون بیپاسخ مانده و فهرست آن نیز به درازا میکشد. اما در این مختصر فقط به چند نمونه که پیش از این از سوی منتقدان درباره آن هشدار داده و مورد توجه قرار نگرفته بود، اشاره میکنیم. بخوانید!
3- روز 24 فروردینماه 93 طی یادداشتی با عنوان «سایه پیشروی» در کیهان به خبری اشاره کردیم که امروزه نتیجه بیتوجهی دولتمردان محترم کشورمان به آن خبر موثق را به وضوح میتوان دید؛ در بخشی از یادداشت مورد اشاره آورده بودیم؛
فردای آن روز که توافقنامه ژنو به امضاء رسید - یکشنبه 3 آذرماه 92 (24 نوامبر 2013) - «فرد کاپلن» روزنامهنگار مشهور آمریکایی و ستوننویس روزنامههای نیویورک تایمز، نیویورکر، آتلانتیک و اسلیت آنلاین و مؤلف چند کتاب در زمینههای نظامی و جنگ هستهای، طی مقالهای با ابراز تعجب نوشت:
« چند هفته پیش یک مقام رسمی ارشد کاخ سفید از من و چند روزنامهنگار دیگر دعوت کرد تا نظر ما را درباره پیشنویس توافقنامهای که قرار بود اوباما در مذاکره ۱+۵ با ایران به طرف ایران پیشنهاد کند جویا شود. وقتی متن پیشنویس توافقنامه را دیدیم، آن را کاملاً یکسویه ارزیابی کردیم و همه ما بر این باور بودیم که ایرانیها هرگز این متن را نخواهند پذیرفت و به شرایطی که در آن آمده است تن نخواهند داد. پیشنویس توافقنامه به گونهای بودکه هیچیک از مواد آن نمیتوانست با اعتراض یک آمریکایی، یک اسرائیلی و یا یک عرب متعصب روبرو شود. اما امروز که متن توافقنامه یکشنبه ژنو منتشر شد با کمال تعجب دیدم همان پیشنویسی است که چند هفته قبل دیده بودم و اکنون تیم هستهای ایران، برخلاف انتظار ما، بدون کمترین تغییری در متن پیشنویس به آن تن داده و پذیرفته است.»!
کیهان در همان اولین روزهای بعد از توافق ژنو و در جریان رصد رسانههای آمریکایی به نوشته «فردکاپلن» در سایت «اسلیت آنلاین» دسترسی پیدا کرده بود ولی به مصداق آیه شریفه «ان جائکم فاسق بنباء... اگر فاسقی خبری آورد، درباره آن تحقیق کنید» انتشار آن را به مصلحت ندیده و ترجیح داده بودیم که با اعلام پیروزی تیم هستهای و رئیسجمهور محترم کشورمان همسویی کنیم، اما وقتی متن توافقنامه ژنو - به روایت وزارت خارجه خودمان و نه Fact sheet کاخسفید -منتشر شد، با کمال تاسف آنچه فردکاپلن نوشته بود را «واقعی» یافتیم و در یادداشت مورد اشاره به آن پرداختیم.
4- در جریان مذاکرات طی یادداشتی درباره ماده 4 معاهده NPT هشدار داده و نوشتیم در این ماده حق غنیسازی کشورهای عضو به گونهای مطرح شده است که بعید نیست طرف مقابل در تفسیر آن دست به ترفندی موذیانه بزند و ادعا کند که در عبارت «حق مسلم همپیمانان در انجام تحقیقات، تولید و استفاده از انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز» بر حق غنیسازی تصریح نشده است. و نوشته بودیم لازم است در صورت استناد حریف به این ماده تیم هستهای ایران در متن توافقنامه به صراحت بر حق غنیسازی کشورمان تصریح کند. این هشدار نیز نادیده گرفته شد و بعد از آن که آقای ظریف در پایان مذاکرات اعلام کرد که حق غنیسازی کشورمان به رسمیت شناخته شده است، جان کری پشت تریبون رفت و با استناد به ماده4 NPT این حق را انکار کرد. فابیوس، وزیر خارجه فرانسه نیز که ابتدا با استناد به همان ماده بر حق غنیسازی ایران تاکید کرده بود فردای آن روز اظهارات قبلی خود را نادیده گرفت و با جان کری همراه شد.
5- منتقدان و از جمله کیهان از تیم مذاکرهکننده خواسته بودند که مذاکرات به روال تعریف شده در عرف دیپلماتیک، به زبان فارسی صورت بپذیرد و متن کامل توافق نهایی به دو زبان فارسی و انگلیسی که هر دو قابل استناد باشند نوشته و منتشر شود. این خواسته که در صورت تسلط کامل مذاکرهکنندگان به زبان انگلیسی نیز برای پیشگیری از سوءاستفاده حریف ضرورت داشته و معمول و شناخته شده است، مورد توجه تیم کشورمان قرار نگرفت و نتیجه آن که طرف مقابل در برخی از مواد و بندهای حساس از واژههای دوپهلو استفاده کرد و از آنجا که متن فارسی توافق وجود ندارد، این ترفند حریف هماکنون نیز مشکلآفرین شده است. متن زیر، عین سخنان خانم وندی شرمن است که در تاریخ 2 فروردین ماه 96 (22 مارس 2017) در اندیشکده وودرو ویلسون بیان کرده است. بخوانید!
خانم شرمن در حالی که پوزخندی بر لب دارد میگوید؛« LIFT لغتی است که در زبان انگلیسی به معنی معلق نگاه داشتن و یا موقتا متوقف کردن است، اما طرف ایرانی LIFT را به معنای پایان دادن و خاتمه دادن - REMOVE - تلقی میکرد و به همین علت نیز، ما از این لغت استفاده کردیم»!
وندی شرمن با صراحت میگوید از بیاطلاعی طرف ایرانی نسبت به جایگاه واقعی واژهها سوءاستفاده کردیم و به بیان دیگر سر تیم ایرانی کلاه گذاشتیم!
حالا خودتان قضاوت کنید که اگر مذاکرات به روال تعریف شده در عرفدیپلماتیک با زبان فارسی انجام میشد و در نهایت توافق در دو متن فارسی و انگلیسی تنظیم میگردید، آیا این کلاهبرداری امکانپذیر بود؟
قاعده شناخته شده در تنظیم توافقنامهها آن است که برای پیشگیری از سوءاستفاده در تفسیر واژههای دو پهلو، معنا و تعریف مورد توافق از آن واژه را به صراحت در متن میآورند (تعریف جامع و مانع) و یا یک مرجع مرضیالطرفین برای تفسیر اینگونه واژهها تعیین کرده و در متن اصلی توافقنامه بر آن تصریح میکنند. اما متاسفانه تیم هستهای کشورمان این قاعده بسیار بدیهی و شناخته شده را نیز رعایت نکرده است.
گفتنی است که در بخشی از یادداشت کیهان تاکید کرده و هشدار داده بودیم که آمریکاییها به استاد «جنگ کلمات- WORD WAR -» شهرت دارند و تیم هستهای کشورمان نباید از این نکته غفلت کند که متاسفانه کرد!
6- یکی از اعضای تیم هستهای کشورمان میگوید؛ «ابتکار عمل دست غربیها بود، کل متن بخش تحریمها در برجام از طرف آمریکاییها به دکتر ظریف داده میشد و ما در فاصله لوزان تا وین مشغول متنخوانی و تطبیق ضمائم با متن و با قوانین تحریم بودیم. اینکه گفته میشود متن برجام دستاورد است، درست نیست، ما فقط متن آمریکاییها را پذیرفتیم. البته ما نسبت به باقیماندن تحریم دلار و باقیماندن تحریم برخی نهادهای موضوع تحریم هستهای نظیر سپاه در لیست SDN اعتراض کردیم، اما گفتند از این موارد عبور شده و قابل تغییر نیست»!
7- اکنون باید از تیم مذاکرهکننده پرسید، کدامیک از موارد فوق قابل انکار است؟ و اگر انکار کردنی نیست- که نیست- و اسناد آن موجود است، چرا اصرار دارید خطای بزرگی که مرتکب شده و خسارت محض و خطرآفرینی که به بار آوردهاید را ادامه بدهید؟! دراینباره باز هم گفتنیهایی هست.
از فرزندان عزیز مهندس بازرگان تا فرزندان عزیز دکتر یزدی
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
نحوه مواجهه اصلاحطلبان با فوت مرحوم دکتر یزدی – در بعد محتوایی - سند محکمی برای قضاوت درباره مفهوم اصلاحطلبی در کشور است، بنابراین هدف از این وجیزه نه پرداختن به یزدی که تأملی در اندیشه اصلاحطلبی است. شنبه (دیروز) که روزنامههای کشور را مطالعه میکردم دو تیتر از رسانههای اصلاحات برایم بسیار جالب، پرمفهوم و واجد تأمل بود. در صفحه یک روزنامهای نوشته شده بود: «مخالفان سابق، یزدی را بدرقه کردند» و تیتر اصلی هفتهنامه صدا این بود: «غربت لیبرال انقلابی».
مراد در این نوشته گزینه اول است. اما واژه «لیبرال انقلابی» هم از عجایب ادبیات سیاسی امروز این جماعت است، زیرا نه بازرگان و یزدی به عمل انقلابی معتقد بودند و نه اصولاً لیبرال میتواند انقلابی باشد. این سبک از مفهومسازی را اصلاحطلبان در سالهای حضور در قدرت نیز ابداع کردند که مانند همین ترکیب، اجتماع نقیضین بود. ترکیب «دیکتاتوری صالحان»و «اومانیزم الهی» از سنخ لیبرال انقلابی بود.
اما بر سر این موضوع که لیبرال نمیتواند انقلابی باشد هم در علم سیاست اجماع وجود دارد و هم در سیره امام مشهود است. امامِ انقلابی در طول حیات سیاسی خود 11 مرتبه از واژه لیبرال استفاده کردند و هر 11 مرتبه آن درباره دکتر یزدی و دوستان وی بود که صریحترین آن: «من به آنانی که دستشان به رادیو و تلویزیون و مطبوعات میرسد و چه بسا حرفهای دیگران را میزنند، با صراحت اعلام میکنم تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد» بود. از این 11 مرتبه چهار مرتبه آن «لیبرالها و منافقین» با هم به آیتالله منتظری گوشزد شد.
اما مفهوم «مخالفان سابق، یزدی را بدرقه کردند» دنیایی از معانی است و نمونه مثالزدنی از دگردیسی فکری و معرفتی این جماعت و عبور عریان مدعیان خط امام از ماهیت حقیقی انقلاب اسلامی است.
مواجهه اصلاحطلبان با یزدی و نهضت آزادی را باید در دو میعاد متفاوت با تفاوت 180 درجهای فهمید: از سال 1358 و خصوصاً از روزی که اسناد لانه جاسوسی به دست آمد و ارتباط اعضای نهضت آزادی با سفارت امریکا و وابسته اطلاعاتی آن – آقای استمبل – لو رفت تا پایان دهه اول انقلاب، استخوانهای نهضت آزادی زیر فشار چپهای دیروز و اصلاحطلبان امروز خرد شد.
از نمونههای آن میتوان به بیتوجهی دفتر تحکیم و اصلاحطلبان امروز به هشدارهای یزدی درباره عدمتعرض به سفارت امریکا، راهپیمایی دانشجویان چپ علیه بازرگان پس از بازگشت از الجزایر و دیدار با برژنسکی، هویدا کردن اسناد لانه جاسوسی و از همه مهمتر مستند کردن انحرافات فکری و تقابل نهضت آزادی و شخص یزدی با امام و انقلاب در نامه محتشمیپور، وزیر وقت کشور دولت موسوی و مقالات امثال خاتمی و دیگر اصلاحطلبان در حمله به بازرگان یا دروغگو خواندن یزدی و ... اشاره کرد.
اما دگردیسی امروز اصلاحطلبان و نشاندن ابراهیم یزدی در صف اول کنگرههای حزبی خود به خاطر دگردیسی در یزدی نبود. او از 1358 تا همسفره شدن با اصلاحطلبان و حتی بعد از آن از چارچوب فکری ثابت و مشخصی تبعیت میکرد، اما این اصلاحطلبان بودند که فهمیدند یزدی نسبت به خاتمی و - بعداً روحانی - در اصلاحطلبی و اعتدالخواهی «تقدم فضل» داشته است. بنابراین میتوان گفت یزدی به سوی اصلاحطلبان نیامد که این جماعت با شعار اغواگر «ایران برای همه ایرانیان» نسبت به گذشته خود و مستندات امام سکوت کردند. فقط تسلیت در فوت مرحوم یزدی نبود که اگر بود چندان اشکالی نداشت.
اما در یک بررسی اجمالی میتوان گفت رسانهها و شخصیتهای اصلاحطلب آنطور که به یزدی پرداختند به آیتالله موسوی اردبیلی و مهدوی کنی نپرداختند. شاخصهایی که در توصیف وی به کار گرفتند، فحاشی قطعی و حتمی به امام بود.
با نگاه تمثیلی میتوان گفت این هنر اصلاحطلبان است که هم میتوانند علی را حق بدانند و هم معاویه را. هم به شهادت امام حسین(ع) گردن نهند و هم سند حقانیت برای یزید درست کنند که دستوری برای قتل حسینبن علی(ع) صادر نکرده بود. حضور شرمگینانه فاتحان لانه جاسوسی در تشییع ابراهیم یزدی و فراخوان آنان برای حضور و توصیف اسطورهای از وی درس فراموش ناشدنی برای جبهه انقلاب است که بفهمند و بدانند جماعت مقابل آنان از سلیقه دیگری پیروی نمیکند که از هویت و معرفت دیگری سیراب میشوند. توصیفهای افسانهای از دکتر یزدی عیاری برای میزان پایبندی این جماعت به امام است و شاغول بسیار ذیقیمتی در دست مرددین نسبت به این جماعت است.
امروز اصلاحطلبان غصه و غبطه میخورند که چرا ما همزمان با یزدی متوجه نشدیم مسیر امام و انقلاب اسلامی به ترکستان!! است. چرا ما دیر متوجه شدیم یزدی در اصلاحطلبی برای خاتمی پدر و برای اعتدال روحانی مسئول کاشت نهاد لیبرالیسم درون خانواده انقلاب است. اصلاحطلبان در حالی یزدی را با دهها صفت توصیف اهورایی کردند که هم اذعان و اصرار بر لیبرال بودن وی دارند و هم از مواضع امام نسبت به لیبرالها صددرصد آگاهند، اما جرئت اینکه امام را با صراحت تخطئه کنند، ندارند.
آنان توبه خود را با سیاست «راه بینداز، جابینداز» نشان دادند. یزدی از 1358 تاکنون هیچ نقشی در انقلاب و نظام جمهوری اسلامی نداشته است؛ پس این همه توجه برای کدام صفت یا رفتار ایشان است؟ بدون تردید هیچ دلیلی جز زاویه ایشان با امام و انقلاب نمیتوان یافت. یزدی برای اصلاحطلبان حکم متقدمین پیوسته به لیبرالیسم و عبور از اسلام سیاسی و انقلاب امام را دارد بنابراین نمیتوانند از پیشگامی یزدی در این مسیر و عقبماندگی و دیرفهمی خود صحه نگذارند.
آنان برای تعریف یزدی در زمین جمهوری اسلامی ابایی ندارند که سامانه مفاهیم را به هم بریزند و واژه لیبرال را با انقلابی ترکیب نمایند و ابایی ندارند که او را دست راست امام بدانند و در عین حال از او بشنوند: امام هیچ موقع از حکومت ولایت فقیه صحبت نکرد. امروز در چشمانداز سیاسی آینده کشور هرگونه مرزبندی بین نهضت آزادی و اصلاحطلبان از سوی نیروهای انقلاب نوعی خودفریبی آگاهانه و احمقانه است.
بدون تردید بخش فکری اصلاحات «فرزندان عزیز دکتر یزدیاند» و اینچنین فهم جناحی و سلیقهای از صحنه سیاسی کشور (بر اساس چارچوب اندیشه امام) فقط یک مصلحت یا یک خودفریبی آگاهانه است. یزدی در مبارزه با نظام شکست خورده به معنی عرفی آن نبود.
او احساس پیروزی میکرد. پیروزی او از جنس نرم بود. از جنس نفوذ نبود که از جنس جذب بود. شیرینی پیروزیاش این بود که به ناگاه هجوکنندگان دیروز خویش و مریدان دیروز امام را پشت سر خود یافت و بهترین مبلغان خویش را مدعیترین عناصر خط امام دید. این پیروزی را با شهامت به نهضت آزادی تبریک عرض میکنیم. نهضت آزادی، اصلاح طلبان را به زمانی برد که مدعی است امام دنبال نظام دینی نبود. مفهوم نهضت آزادی را باید ترکیب مجدد کرد. ابداع مفهوم «نهضت اصلاحطلبی» علیه امام، توسط مطرودین امام و به دست مدعیان امام گویاتر است.
بیداری حزبالله باید زمانی میبود که سروش در منزل عبدالله نوری گفت: «من افتخار میکنم که اصلاحطلبان میگویند ما لیبرال هستیم، بالاخره شترسواری دولا دولا نمیشود»، اما اکنون هم دیر نیست.
شاهنامه شهادت
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
«دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئهای را که علیه انقلاب طرحریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملا روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت خون شهیدانمان هدر رود». این، بخشی از وصیتنامه سردار شهید «محمود کاوه» است که دیروز سیویکمین سالگرد شهادتش بود در عملیات کربلای 2 در قله اسطورهپرور حاجعمران! آنهایی که میخواستند ذائقه ما را عوض کنند، تحویل بگیرند! و ببینند که ما جز شهدا، قهرمانی را اختیار نخواهیم کرد! پس 31 سال بعد هم، باز از «محسن حججی» خواهیم نوشت! و خواهیم نوشت قصه جوانمردان 25 ساله را! جوانانی که در اوج جوانی، هرگز هدف مقدس خود را قربانی لذایذ زندگی گذرا نکردند! هیچ مهم نیست الان، سال 65 باشد یا 96 یا هر سال دیگری! مادام که سایه ولیفقیه بر سر این ملت بلند باشد و مادام که این ملت «شهادت» داشته باشد، هرگز اسارت نخواهد داشت!
دشمن متوهم 31 سال پیش در چنین روزهایی فکر میکرد «محمود کاوه» تمام شد و رفت پی کارش اما خداوند اراده کرده است که «شهید» نه فقط خودش نمیرد، بلکه قلب تپنده خویش را در سینه غیورمردان نسل بعد به امانت بگذارد! پس «شاهنامه شهادت» ادامه دارد! دیروز با «محمود» و امروز با «محسن» و فردا هم با شهید دیگری! که «اگر سر به سر، تن به کشتن دهیم؛ از آن به که کشور به دشمن دهیم!» آن کاوه نمادین که «حکیم طوس» رد رنج او را در افق اساطیر گرفته بود، متبلور در «محمود کاوه» شد که باری در همین «وطن امروز» شرح گفتوگویش را نوشتم! بخوانید از قول «مادر شهید» دوباره؛ «۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که یک آن زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقلهمردی پشت در بود: «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم».
حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد: «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد: «من 3 سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد اما صبح، زودتر میآمد کلاس، حل مساله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه هم اغلب به همان دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود؟! کشیدمش کنار: «امروز از فلانی شنیدم این مساله را تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد! پرسیدم: «چرا؟» جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مساله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد: اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمیآیم». پس من شعار ندادم که قلب «محمود کاوه» در سینه «محسن حججی» میتپد؛ اگر فراموش نکنیم که شهید سرجدای وطن هم چنین احوالاتی داشت! و مگر نه آنکه حتی لباس رزم «محسن حججی» هم، جامهای تهیه شده توسط خود این شهید بود، بلکه اندازه یک پیراهن به بیتالمال کمکی کرده باشد؟! این هر دو در 25 سالگی، از باده دلربای شهادت نوشیدند! این روزها، بسیاری از مردم، دنبال این هستند که بدانند خودساختگی و تهذیب شهید «محسن حججی» ریشه در کدام مفاهیم داشت!
فاش میگویم در مفهوم این کلام شهید «محمود کاوه» که «بالا بردن سطح معنویات نیرو و بالا بردن سطح تقوا و پرهیزکاری نیرو، برای ما مهمتر از هر چیزی هست در عملیات! اگر ما میبینیم فتح جالبی در منطقه انجام گرفته و نیروهای اسلام، موفقیتهای چشمگیری داشتند، از داشتن روحیات معنوی است در برادران رزمنده!» آری! ریشه آن نگاه غرورآفرین «محسن حججی» در همین «روحیات معنوی» است که بیش از 30 سال پیش، مورد توجه سردار شهید «محمود کاوه» بود! فرماندهای که حتی دست مصدوم باندپیچی شده هم، یارای این را نداشت که مانع حضورش در جبهه و جنگ شود! این را از زبان «پدر شهید» و از همان مصاحبه بخوانید: «همیشه خدا درب و داغان بود! همیشه خدا خونیمالی بود! کمتر عکسی از محمود هست که بالاخره یک جای بدنش باندپیچی نداشته باشد! به همین راحتیها هم حاضر نمیشد بیمارستان برود! در بیمارستان هم بند نمیشد! زود جیم میزد! چند روز میآمد اینجا، دوباره میرفت جبهه. یک بار با طعنه به او گفتم: نه که خیلی مرخصی میآیی، باید آرزو کنیم یک جای بدنت تیر بخورد، بلکه 2 روز پسرمان را ببینیم!» این روزها، بسیاری از مردم، دنبال این هستند که بدانند «محسن حججی» با آن همه روحیه رزم، از چه سبب، همیشه شاد و خندان بود؟!
فاش میگویم چون «محمود کاوه» همیشه شاد و خندان بود! از قول پدر و مادر شهید بخوانید: «یک بار رفتیم بیمارستان عیادتش. تیر خورده بود به گلو. جوری بود وضعش که مانده بودیم چطور زنده مانده! یک وضعی بودها! حنجرهاش عقب جلو شده بود؛ تا این حد! پزشکان میگفتند: «عملش خیلی سخت بود! شانس آوردید زنده مانده!» بعدها که به هوش آمد و وضعش کمی بهتر شد، با تشر به او گفتم: «هیچ خودت را جلوی آینه دیدهای؟ این وضع گلویت است، آن وضع حنجرهات، آن وضع صورتت، آن وضع دل و رودهات که در هر عملیات، چند سانتش آب میرود، آن وضع دستت، آن وضع آرنج این یکی دستت، آن وضع مچ پای راستت، آن وضع زانوی پای چپت!» خندید و گفت: «خدایی این زانوی پای چپم دیگر هیچ ربطی به جنگ ندارد! این مال فوتبال است!» پرسیدم: «مگر در آن خرابشده، فوتبال هم بازی میکنید؟» دوباره خندید: هر جا بروم، فوتبال سر جایش است!» نه! سخن از شهداست و من دوست ندارم این متن را به این زودیها تمام کنم! در همان مصاحبه، از زبان «پدر شهید» شنیدم: «یک وقتهایی که به زندگی محمود نگاه میکنم یا تعاریف این و آن از شهیدمان را میشنوم، فکر میکنم محمود ۸۰ سال در این دنیا زندگی کرده، نه ۲۵ سال!» و عجبا! آدمی وقتی از حالات و آنات شهید «محسن حججی» هم میخواند و میشنود، باور نمیکند قهرمان این روزهای وطن، تنها و تنها 25 سال از خدا عمر گرفته! ولی خب! حق با پدر شهید «محمود کاوه» است! که «محسن حججی» ادامه عمر دور و دراز «محمود کاوه» است! «محمود کاوه» اما در کدام مکتب، درس ایستادگی آموخت؟! من این را، هم از زبان مادر این شهید شنیدم و هم از قول پدر شهید کاوه که آنقدری که در تربیت شهید ما «حضرت آقا» نقش داشت، ما نقش نداشتیم: «هم محمود و هم عبدالحمید [دیالمه] اصلش را بخواهی دستپرورده و تربیتشده «حضرت آقا» بودند.
البته هم آقا به دو شاگرد شهید خود محبت داشتند، هم این دو عاشق «حضرت آقا» بودند. محبت عجیبی داشت محمود به «حضرت آقا». اینکه رهبر انقلاب فرمودند «کاوه در مشهد، شاگرد من بود لیکن بعدها شد استاد و مربیام» لطف مضاعف حضرت آقا را نشان میدهد». پس این «متن شهدایی» یک «مخاطب خاص» دارد؛ «رهبر»ی که رهروانی چون «محمود کاوه» و «محسن حججی» دارد! همان «رهبر» که «شهدا» را تشبیه به «ستارهها»یی میکند که با وجود نورشان، راه را میتوان پیدا کرد! و مسیر را میتوان شناخت! پس ما رد نگاه حماسی شهید والامقام و بالاتبار «محسن حججی» را الیالابد خواهیم گرفت!
تا در دیروز این نگاه منور، به «محمود کاوه» برسیم و در فردای آن، انشاءالله به روزگار خوش ظهور! هنوز مانده تا «حضرت حافظ» غزل بسراید! و هنوز مانده تا «شیخ اجل» از نثر و نظم، شاهکار بیافریند! و هنوز شاهنامه فردوسی، ادامه دارد! ادامه دارد تا «مولانا» واقعا «شمس» را ببیند! اگر «محمود کاوه» و «محسن حججی» ایرانی هستند، چه افتخاری از این بالاتر که از قوم این رادمردانیم؟! و اگر دین و آیینشان «اسلام» است، چه فخری از این بالاتر که حصن حصین «لا اله الا الله» شهادت ما نیز هست؟! پس بیسیم «روزگار جنگ» حتی در این معرکه «جنگ روزگار» هم سالم کار میکند! اگر «محسن» صدای «محمود» را از گذر روزگار شنید و اگر «قاسم سلیمانی» دیروز در «کربلای 5» و امروز در خود کربلا «صاحب اختیار» است، دیر نیست که مولا و مقتدای ما، خارج از پرده غیبت، مولا و مقتدای خود را ببیند! خدایا! سوگند به «قمر منیر بنیهاشم» که آموزگار جانبازی همه شهداست، نور علی نور «خورشید» را هر چه زودتر بر ما کمال و تمام بتابان! که شهدای ما راستش، دل به وادی خطر زدند و رفتند، تا «منتقم خون وارث آدم» قربانیانی از جنس آدم داشته باشد! میارزد! میارزد که خون سرخ هزاران محمود کاوه و هزاران محسن حججی، راهی را آبیاری کند که ختم به رهایی ابنای آدم شود! و این «کلبه احزان» گلستان شود! برخیز خواجه شیراز! برخیز که خدا اگر بخواهد، تا ظهور «پادشه خوبان» چیزی نمانده! صبح، قریب است و موعد غزل، نزدیک! برخیز...
«خواب» همچنان قربانی می گیرد!
کورش شجاعی در خراسان نوشت:
کشته شدن 9 دختر دانش آموز باز هم مردم را داغدار کرد، واژگونی اتوبوس حامل دانش آموزان مینابی و یکی از سرپرستان و کمک راننده در حوالی داراب شیراز در حالی حدود 4 صبح جمعه رخ داد و این حادثه بسیار تلخ را رقم زد که این گونه حوادث بارها و بارها در جادههای کشور ما رخ داده و هرازگاهی علاوه بر قربانی شدن چند نفر و تحمیل داغی سنگین بر خانوادهها و وابستگان قربانیان، روح و روان مردم را نیز جریحه دار میکند، اما گویا عزم جزمی بر پایان یافتن این گونه حادثههای مرگبار وجود ندارد که اگر چنین عزمی در همه مسئولان ذی ربط وجود داشت یا این گونه حوادث اتفاق نمیافتاد یا آن قدر کاهش مییافت که شگفتی آفرین و تعجب برانگیز میشد! اما برای جلوگیری از تکرار این داغها و از دست دادن سرمایههای انسانی در پیچ و خم جادههای نه چندان استاندارد کشورمان، چه باید کرد؟ طرح چند سوال و ارائه چند راهکار اجمالی به مسئولان شاید موجب شود تکرار این گونه حوادث تلخ به حداقل برسد.
جان مسافران اعم از مردم عادی و نخبگان و دانش آموزان و دانشجویان به دست چه کسانی و چه رانندگان و موسسات مسافربری سپرده میشود، شک نداریم که رانندگی وسایل نقلیه سنگین عمومی از جمله سخت ترین کارهای موجود است آن هم با حقوق و درآمدی نه چندان قابل قبول، اما آیا سلامت جسمی و روانی تک تک رانندگان که فرمان هدایت خودرویی که حدود 40 نفر انسان سرنشین آن است مورد تایید واقعی و نه صوری مراجع ذی ربط است آخر مگر میتوان جان انسانها را به دست هر کسی سپرد؟! آیا خستگیهای مزمن و بیدار خوابیهای طولانی و بیکاریهای پی در پی برخی از رانندگان و کمک رانندگان اتوبوسها و دیگر وسایل عمومی برای انتخاب راننده و سپردن جان انسانها به او به گونهای جدی و موثر مورد نظر و لحاظ قرار میگیرد، آیا کم شنیده ایم که یک راننده یا کمک راننده دهها ساعت یا گاه چند روز منتظر میماند تا به کار گرفته شود معلوم است در چنین شرایطی، صندلی راننده اتوبوس تازه میشود اولین جایگاه برای نوعی آرامش و استراحت راننده خسته و احتمالا آزرده!
آیا نباید تک تک رانندگان وسایل نقلیه سنگین عمومی خصوصا اتوبوسها از میان افراد سالم از نظر جسمی و روانی حرفه ای، ماهر، با تجربه و آشنا با جاده انتخاب شوند و بعد جان چند ده انسان را به دست آنان سپرد؟ تا کی بشنویم علت واژگونی، سقوط، تصادف و جان باختن تعدادی انسان به خاطر خستگی، خواب آلودگی، عدم توجه راننده به جلو یا ناتوانی در کنترل خودرو و. .. بوده است.
در جهان امروز که فضا پیما به کرات مختلف فرستاده و هسته اتم شکافته میشود آیا نمیتوان برای هشدار «بیدار باش» رانندگان نرم افزاری نوشت و در قالب یک سخت افزار ساده در اختیار رانندگان قرار داد و استفاده از آن را مثل خیلی کارهای دیگر مانند «ساعت زدن» اجباری کرد. (مشابه چنین وسایلی در بازار وجود دارد)
آیا نمیتوان برای اردوهای دانش آموزی، دانشجویی، جهادی، خانوادگی و. .. علاوه بر راننده و کمک راننده و دستیار (شاگرد) اتوبوسها فرد یا افرادی مسئولیتهایی از جمله وظیفه مهم بیدار نگاه داشتن راننده اتوبوس، تذکر برای رعایت قوانین و تاکید بر تعویض به موقع راننده، توصیه به مسافران برای رعایت نکات ایمنی از جمله بستن کمربند و. ..را به طور جدی برعهده بگیرند. در حادثه اخیر که منجر به کشته شدن این دانش آموزان عزیز و بنا بر اخبار قطع نخاع و مجروحیت بیش از 30 نفر دیگر شده است آیا ناظری بر این گونه امور گمارده شده بود؟!
سلامت و ایمن بودن خودروها خصوصا وسایل نقلیه عمومی نیز از جمله ضرورتهایی است که باید بیش از پیش مورد توجه مسئولان قرار بگیرد.
در خبرها آمده بود که 42 دانش آموز و دو سرپرست، مسافر این اتوبوس بوده اند تا آن جا که اطلاع دارم معمولا صندلیهای اتوبوس حداکثر برای 36 یا 38 نفر است، اگر این خبر صحیح است مسئولان پاسخ دهند چرا تعداد سرنشینان اضافه بوده است؟!
اصولا راه اندازی اردوها با اتوبوس آن هم در شب چه توجیهی دارد؟ خصوصا این که بسیاری از تلفات جادهای ناشی از خطراتی است که شب هنگام رانندگان و مسافران را تهدید میکند؟
آیا آموزش و پرورش نمیتواند و نباید اردوهای دانش آموزی را در مسیرهایی که از ریل و قطار بهره مند است برنامه ریزی کند؟ و اگر چنین امکاناتی وجود ندارد حتی الامکان به اردوهای درون استانی با مسافت و مدت زمان کم محدود کند؟
مردم چه وقت مطمئن خواهند شد اصلی ترین کار برخی ماموران پلیس راه، پشت دوربین قرار گرفتن و جریمه کردن نباشد؟ این نیرو که افراد زحمتکش و دلسوز در آن کم نیستند باید آن قدر پشتیبانی و حمایت شوند و نیرو و بهره وری و کارایی لازم را داشته باشند که مردم و رانندگان و مسافران در تمامی جادههای کشور از حضور و رفت و آمد مستمر و چرخش چراغهای گردون خودروهای آنان بیشتر احساس امنیت و آرامش کنند و رانندگان کم توجه و خاطی نیز بیشتر مراقب رفتار و رانندگی خود باشند و از انجام کارها و رفتارهای پرخطر و خلاف قانون رانندگی پرهیز کنند.
تشدید مجازاتها و محرومیتهای جدی برای رانندگان خطرآفرین، بازدارندگی بسیار بیشتری از جریمههای پولی دارد و اگرچه حرکت به این سمت آغاز شده، اما انجام و تحقیق این مهم نیازمند وضع قوانین دقیق تر و جدیت بیشتری است.
تلاش روزافزون برای ایمن سازی تمامی خودروها و خصوصا وسایل نقلیه عمومی و همچنین عمل موثر برای استاندارد و ایمن سازی تمامی جادههای کشور حتما به کاهش تصادفات و تلفات جادهای کمک خواهد کرد.
اگر برخی مسئولان و قانون گذاران و مجریان همچنان در خواب باشند یا در مقابل جان باختن سالانه حدود 15 هزار نفر از مردم در جادههای کشور خود را به خواب غفلت بزنند و فرزندان خود را به جای امثال این دانش آموزان، نشسته بر صندلی اتوبوسها و مینی بوسها و دیگر وسایل نقلیه عمومی در جادهها نبینند، این جادهها و وسایل نقلیه و سفرها و اردوهای نه چندان با برنامه ریزی برخی رانندگان خاطی، کم تجربه و غیرحرفهای و خطرآفرین همچنان قربانی میگیرد و فرزندان مردم را به کام مرگ میکشاند.
قطعا استفاده از تجربه کشورهایی که تلفات جادهای خود را با انتخاب و بهره گیری از راهکارهای مناسب و موثر به حداقلهای ممکن رسانده اند میتواند ما را در حفظ سرمایههای انسانی و مادی کشورمان بیشتر یاری کند.
سه نگاه به سه مطلب
سیدمسعود علوی در رسالت نوشت:
برجام یا جعبه مارگیری؟ آمریکایی ها از اول مذاکرات، حین مذاکرات و پس از مذاکرات، به برجام به مثابه یک جعبه مارگیری نگاه می کردند. آنها می خواهند هر آنچه را که اراده کرده اند در این معرکه مارگیری جهانی از برجام بیرون بیاورند. اظهارات اخیر نماینده آمریکا در سازمان ملل و مصاحبه آمانو با آسوشیتدپرس نشان می دهد آنها به دنبال یک معرکه گیری جدید هستند. اینکه طبق برجام، آژانس می تواند از هر سایت نظامی یا غیر نظامی در ایران بازدید کند معلوم نیست در کدام قسمت و فراز برجام است؟ شیرین کاری این را باید آنها توضیح دهند و دیپلمات های ما هم باید رؤیایی بودن آن را ثابت کنند.
اما عقل حکم می کند وقتی که آمریکا و هم پیمانان اروپایی اش که اکنون در حال جنگ نرم و گاهی سخت با ایران هستند، اجازه دادن آنها در باره بازدید از مراکز حساس نظامی و غیر نظامی، نوعی اجازه دادن به سان دیدن از لشکر و حشم ملت ایران در پادگان ها و... قبل از حمله نهایی آمریکایی هاست که قرار است به زودی تحریم های جدید را عملیاتی کنند.
پیش از این مزخرفات آمریکایی و آمانویی، منتقدین هشدار داده بودند که ممکن است آنها در چنین مسیر احمقانه ای سیر و سلوک هسته ای و غیر هسته ای کنند، اما خوش بینی و اعتماد تیم مذاکره کننده به غرب مانع شد نقد مشفقانه منتقدین شنیده شود.
معلوم نیست آژانس و نیز حضرات 1+5 که ماجرای ابعاد نظامی احتمالی برنامه هسته ای «پی.ام.دی» را خاتمه یافته اعلام کرده بودند، چطور شده که بر اساس دستور ترامپ پرونده خاتمه یافته و حکم قطعی داده شده خود را دوباره می خواهند بازخوانی کنند؟ امروز به واسطه برجام، هم تهدید می شویم و هم تحقیر و از همه مهم تر تحریم هم می شویم. یک جایی باید جلوی این خسارت محض را گرفت. ای کاش رئیس جمهور در برنامه گفتگوی تلویزیونی خود در مورد برنامه دولت برای مقابله با این تهدیدات قدری سخن می گفت.
* آب زنید راه را:
پیکر پاک و مطهر شهید محسن حججی، سرباز و سردار سربلند اسلام و ایران به وطن برمی گردد. او کیلومترها دور از زن و فرزند، به عشق امام حسین علیه السلام و به عشق دفاع از حریم و حرم ولایت زینب کبری سلام الله علیها به سوریه رفت. وصیتنامه او و مهیا کردن پدر و مادر و همسرش برای جانبازی و سربازی اش نشان می دهد او تمام خطرات و مخاطرات را از پیش می دیده و با بصیرت کامل، گام در این مسیر الهی گذاشته بود.
امروز زمزمه جوانان و مردان و زنان در ایران زمین این است؛ «آب زنید راه را یار حسین می رسد».
شهید حججی مصداق اتمّ این فراز نورانی زیارت امام حسین علیه السلام است که؛ «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما». اگر در کربلا و روز عاشورا بودم، حتماً به یاری حسین علیه السلام می شتافتم. مقام معظم رهبری در پیام نورانی حج خطاب به مسلمانان جهان فرمودند: «اشداء علی الکفار را فراموش کرده ایم.» شهید حججی یک پرچم برافراشته و برای عبرت ما فریاد می زند؛ من هرگز فراموش نکرده ام.
این فراز نورانی زیارت عاشورا که ؛ «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» ترجمه دقیق «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» است. شهید حججی و صدها شهید مدافع حرم مصداق اتمّ فراز نورانی قرآن کریم؛ «اشداء علی الکفار» و نیز فراز نورانی زیارت عاشورا یعنی «حرب لمن حاربکم» هستند.
ملت ایران به احترام این شهید عزیز، تمام قد خواهد ایستاد و از او تجلیل خواهد نمود. کمااینکه در یک ماهه اخیر، تهران، قم، مشهد و دیگر شهرهای ایران در هیجان این تکریم و تعظیم بودند. فضای مجازی جز سخن شهید حججی و شهدای حرم حرف دیگری در صدر اخبارش نیست؛
من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست، دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر، هیچ مگو
گفتم این روی فرشته ست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته ست و بشر، هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می باش چنین زیر و زبر، هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
مسئله شهید حججی یک مسئله ملی، میهنی و در عین حال دینی و اسلامی است. کسانی که به این شهید عزیز پرداختند در مرز سیاسی و یا قومی و فرهنگی نمی گنجند. در گستره ملت ایران یک احساس واحد نسبت به آن دارند. اخیراً ضد انقلاب به این فکر افتاد که در این فتح الفتوح حججی اخلال نماید و مطالبی را مطرح کند که جز بی آبرویی و خیانت و وطن فروشی،
نمی توان آن را تعبیر کرد. چیزی که در این مورد فقط می توان گفت این است که «داد» از حماقت این جماعت جاهل، غافل و وطن فروش.
* کابوس اردو، اتوبوس و جاده:
هر از چندی از جاده ها خبرهای ناگوار می رسد. قائم مقام وزارت بهداشت می گوید؛ «هر 30 دقیقه بر اثر تصادف در جاده های ایران یک نفر می میرد.» جاده ها قتلگاه شهروندان ایرانی شده است. ای کاش در حقوق شهروندی، آن هم از جنس حق حیات، قدری در این باره فکر می شد.
تیترهای روزنامه های شنبه در این باره، همه دردناک و هشدار دهنده بود. شماری از دختران تیزهوش هرمزگانی، نرسیده به اردوگاه، جان خود را در اتوبوس و جاده از دست دادند. امروز داغ فرزانگان هرمزگانی در قلب همه ایرانیان است. این داغ جاده ها را چگونه می شود تکرار نکرد؟ آیا دولت برای این مصیبت ها که هر از گاهی دامن خانواده های ایرانی را می گیرد، فکری کرده است؟
این نخبه کشی را چگونه می شود توجیه کرد؟ باید دید چه کسی دستور حرکت شبانه دانش آموزان نخبه و فرزانه هرمزگانی را صادر کرده است؟ چه ضرورتی داشت این دانش آموزان عزیز ساعت 12 شب از بندرعباس عازم شیراز شوند؟ چرا این سفر اردویی در روز صورت نگرفت؟
تقلای ترامپ در منطقه ممنوعه برجام
فریدون مجلسی در ایران نوشت:
دولت آمریکا در روزهایی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی به عنوان مرکز پایش پایبندی ایران به تعهداتش در چارچوب برجام گزارش مثبتی را منتشر کرده است، تلاش میکند برای به بنبست کشاندن توافق هستهای بهانه پیدا کند. بهانهای که با گزارش مثبت اخیر آژانس درباره اجرای کامل برجام از سوی ایران ناکام مانده است. پیشنهاد بازدید از مراکز نظامی ایران در امتداد چنین هدفی مطرح شده که بیش از هر چیز از بیتجربگی دونالد ترامپ در عرصه سیاست حکایت میکند. آنچه ترامپ درباره بازدید از مراکز نظامی یک کشور در ذهن دارد، بازدیدهایی است که امریکا بعد از جنگ تجاوزکارانه عراق به کویت به عمل آورد که طی آن و در نتیجه شکست عراق، این کشور پذیرفت که امریکا با یک آتشبس از مراکز نظامی عراق بازدید کند. حالا ترامپ در شرایطی که در آغاز ریاست جمهوریاش وعده کنارهگیری از برجام را داده است، در تلاش است این وعده خود را عملی کند آن هم در شرایطی که امکانات و امور را برای این کار مهیا نمیبیند.
او از منظر داخلی با هشدار جدی بخشی از بدنه حاکمیت، مقامها و مسئولان کنونی و سابق مبنی بر لزوم توجه به پیامدهای خروج یکجانبه از برجام مواجه و از منظر خارجی هم با هشدار جدی سایر اعضای گروه 1+5 روبهرو است. تقریباً قریب به اکثریت کشورهای اروپایی و همچنین چین و روسیه به ترامپ اعلام کردهاند که برجام جایگزینی ندارد. چه بسا این انزوا باعث شده تا او به بهانه طرح ادعاهایی از جمله مشکوک بودن مراکز نظامی ایران، یک بار دیگر کشورمان را در سیبل فشار و هجمه تبلیغاتی غرب قرار دهد. تلاشی که با پرهیز سایر کشورهای جهان و آژانس از افتادن در بازی سیاسی جدید واشنگتن تاکنون ناکام مانده است.
آژانس به عنوان عضو ناظر توافق هستهای با ایران، تنها در صورتی میتواند درخواست بازدید از مراکز مورد ادعا را از ایران مطرح کند که شواهد جدی و قانع کنندهای را از سوی مراکز معتبر و قابل استناد ارائه دهد و این در حالی است که بازدید از مراکز نظامی هم جزو ممنوعههای داخلی کشورمان است. ممنوعهای که ترامپ با علم به مخالفت ایران و صرفاً بر مبنای یک خواسته ذهنی آن را مطرح کرده و در عین حال نتوانسته است اسناد ادعایی را تهیه کند.
او میخواهد با طرح این ادعا و مخالفت ایران، دلیل کافی به جهان بدهد که امریکاحق برهم زدن توافق هستهای را دارد. ترامپ در حالی این رویکرد را دنبال میکند که به دلیل تنها ماندن در عرصه جهانی به آژانس رجوع کرده است و نتوانسته است این سازمان را نیز که زمانی رویکرد بیطرفانهاش نسبت به ایران زیر سؤال بود، برای رسیدن به هدفش متقاعد کند. از سوی دیگر هم ایران تاکنون بر آن بوده که تمام اصول و تعهدات برجامیاش را اجرا کند تا از هرگونه بهانه دادن به دست طرف مقابل خودداری کند. بنابراین هوشمندی ایران هم در منزوی شدن ترامپ تأثیر بسزایی داشته است که لازم است این رویهاش، طی روزها و ماههای آینده که دولت امریکا تلاش خود برای برهم زدن برجام را دوچندان میکند، حفظ شود.
آیا ترامپ ماندنی است؟
سیدعلی خرم در شرق نوشت:
دونالد ترامپ، پدیده استثنائی تاریخ ریاستجمهوری آمریکا، از زمانی که وارد کارزار انتخاباتی شد، نهتنها نتوانست افکار عمومی جامعه آمریکا را به خود جلب کند، بلکه با افکار عمومی ملل جهان نیز همین مشکل را دارد. ترامپ به طرز عجیبی محبوب تندروهای آمریکایی، نژادپرستان و مردم ناآگاه و عامی آمریکا قرار گرفت و با ترفندهای غیرمعمول و از جمله با نقشآفرینی غیرمستقیم روسیه، در انتخابات آمریکا پیروز شد، اما در هیچکجای جهان و بهویژه در کشورهای توسعهیافته و بهخصوص در کشوری چون آمریکا چنین سازوکار و چنین افرادی نمیتوانند خلقالساعه و تصادفی بر سر کار بیایند و اگر هم بیایند نمیتوانند دوام بیاورند، چراکه قانون در این کشورها نهادینه شده و ابزارها و محدودیتهای قانونی مانع تکروی آنها میشود.
دونالد ترامپ با اینکه فرمانده کل قوا، رئیس قوه مجریه و تعیینکننده رئیس قوه قضائیه ایالات متحده آمریکاست، ولی مشاهده میشود که چگونه اسیر و مطیع قانون اساسی آمریکا بوده و دستورات بیپایهاش پیدرپی مورد نقض مقامات و مسئولان این کشور قرار گرفته است. دونالد ترامپ و خانوادهاش با ارتباطات ناسالم با روسیه، حمایت اکثر جمهوریخواهان معروف را از دست دادهاند، بهترتیبی که افرادی چون جان مککین زبان به انتقاد از وی گشودند و جمهوریخواهان نخواستند ذلت همکاری مخفیانه با روسیه را بهطور تاریخی برای حزب خود بخرند. این افتضاح تاریخی که در آمریکا و جهان بیشتر یک خیانت تلقی میشود، هنوز آبستن حوادث بیشتری است که در ماههای آینده خود را نشان خواهد داد و دامن دونالد ترامپ را باز هم بیشتر خواهد گرفت. مشکلات ترامپ یقینا به همینجا ختم نمیشود؛ شکست وی در جایگزینی «اوباما کر» با همه شعارهایی که داده بود یک راهکار اساسی برای مردم آمریکا فراهم کرد که باید از دونالد ترامپ عبور کنند. در صحنه خارجی هم از ابتدا جبهه مشترکی علیه وی در جهان به وجود آمد تا سیاستهای نامتعادل و تهاجمی دونالد ترامپ را مهار کنند. روابط با اتحادیه اروپا و ناتو، همراهینکردن با کنوانسیون محیط زیست پاریس، موضع علیه توافق هستهای با ایران و دهها موضوع دیگر، مخالفت جهان با ترامپ را به نمایش گذاشت.
ترامپ هر اندازه در صحنه داخلی با شکست روبهرو شد، مواضع خود در صحنه خارجی را تندتر و تهاجمیتر کرد تا برای خود شخصیت و احترام فراهم کند، اما با واکنش جهانی روبهرو شد. علاوه بر این ناکامیها، آزمایشات روانی او هم نشاندهنده عدم تعادل روانی این کشتیکجکار قدیمی است که تکمیلکننده شخصیت وی شده است. این آزمایشات به کنگره نمایندگان آمریکا تحویل داده شده تا تصمیم مناسب گرفته شود. بهیقین میتوان گفت رئیسجمهور آمریکا در این شرایط قادر به ادامه معمول کار یک رئیسجمهور نیست. چندین ماه قبل، پیشبینی شد که فقط سه راه پیش پای ترامپ وجود دارد؛ اول اینکه افسار کار حکومت را در اختیار حزب جمهوریخواه قرار دهد و حزب، کشور را اداره کند و وی رئیسجمهوری تشریفاتی باشد. دوم اینکه شکست سیاستهایش را بپذیرد و استعفا دهد. سوم اینکه در انتظار استیضاح باشد. خصوصیات روحی دونالد ترامپ نشان داده محتملترین راه برای وی، استیضاح و در غیر این صورت استعفاست، زیرا او حاضر نیست در اداره کشور، افسار کار را به حزب جمهوریخواه بسپارد.
اگر به تیم مدیریتی وی در این چند ماه نگاه کنیم، سرشکستگی دونالد ترامپ کاملا مشهود است که همه اعضای دفتر و مشاوران وی که بر وزرا نظارت دارند، یکی بعد از دیگری استعفا داده و جای خود را به دیگری سپردهاند. بهعبارتدیگر نه ترامپ توانایی تحمل آنان را دارد و نه آنان تحمل ادامه چنین سرافکندگیای را دارند و این در تاریخ آمریکا بینظیر است. اکنون این سؤال پدید میآید؛ ایران باید چه راهی را برای مواجهه با او برگزیند؟ بیشک ایران باید در کنار این رودخانه به نظاره بنشیند و جریان آب را تماشا کند تا فرجام ترامپ مشخص شود. اشتباهات پیدرپی این چهره جنجالی، چاله عمیقی برای وی حفر کرده و او برای نجات خود نیاز به مستمسکی دارد تا به بهانه آن مدتی حیات سیاسی خود را افزایش دهد و ایران نباید این مستمسک باشد.اگر بحران کرهشمالی ادامه یابد، برای ترامپ فرصتی طلایی محسوب میشود. اگر میتوانست به بهانه حفظ دموکراسی در ونزوئلا دخالت نظامی کند و اگر بتواند جبهه مستحکمی از نظر سیاسی علیه ایران به وجود آورد و جهان را با خود همداستان کند، هرکدام میتواند کشتی نجات وی باشد.
ترامپ همینطور در مسیر استیضاح یا استعفا پیش میرود و جامعه آمریکا در ابعاد سیاسی و اجتماعی به اندازه کافی به حساب او میرسد. پس ایران نباید برای ترامپ روزنه نجات شود. البته موضوع توافق هستهای به صورت استخوان در گلو درآمده است. ترامپ نه میتواند این توافق را برهم بزند و نه میتواند با تحریمهای موازی ایران را عصبانی کند تا ایران آن را نقض کند و نه میتواند با بیرونآمدن از برجام، ایران را غافلگیر کند. دولت ترامپ سعی میکند با طرح بازدید از سایتهای نظامی، مقدمات عدم پایبندی ایران به برجام را فراهم کند. ایران با تلاشهای دیپلماتیک میتواند بر این مشکل فائق آید و زمان بخرد تا افق روشن شود و در این راه کشورهای اتحادیه اروپا همراه ایران خواهند بود.
عقده گشایی
صبح نو در سرمقاله امروز نوشت:
معاون سیاسی وزارت کشور در دولت دوم خرداد که این روزها به پراکندن توئیت ها و مطالب فتنهانگیز مشغول است، بیماری یکی از همفکران خود را دستاویزی برای عقده گشایی و انتشار مطالب کذب علیه شورای نگهبان و زدن اتهام به نظام اسلامی و برخی چهرههای سیاسی قرارداده است.
در جریان انتخابات مجلس ششم درسال 78 ستادانتخابات کشور زیر نظر معاون سیاسی وزیر کشور و عضو ارشد حزب مشارکت با تخلفات گسترده و بی سابقهای، انتخابات تهران را برگزار کرد که به ابطال آرای صندوقهای مخدوش توسط شورای نگهبان انجامید و در آرای افرادی از جمله مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی که با تقلب توسط ستاد انتخابات جابجا شده بود، تغییراتی به وجود آمد. دستگاه قضایی در رسیدگی به تخلفات انتخاباتی این دوره، با احراز جرم معاون سیاسی وقت وزیر کشور و برخی دیگر از دست اندرکاران انتخابات، آنها را به حبس و انفصال از خدمات دولتی و عضویت در هیات های اجرایی انتخابات محکوم کرد.
حال پس از گذشت 18 سال از آن رویداد تلخ، عامل اصلی تخلفات گسترده در وزارت کشور و محکوم فتنه سال 88 به تکرار دروغ اثبات شده و محرز در دادگاه مبادرت میکند تا شاید بدین گونه لکه ننگی که آن انتخابات و مجلس برآمده از آن انتخابات بر دامان جریان اصلاح طلب ثبت و ضبط کرد، از اذهان بزداید یا تطهیر کند.
در عین حال جا دارد آنها که در جریان اصلاح طلب اندکی از انصاف در خود میبینند به اتهامزنیهای این فرد پاسخ گویند و از قلب واقعیتهای تاریخی جلوگیری کنند.