به گزارش مشرق، آنتونی کوردزمن کارشناس ارشد اندیشکده CSIS با ارائه چند دلیل و انتشار اتهامات مختلف، ایران را تهدید عمده منطقه ای معرفی می کند و همه این ها را دلیل تداوم حضور نظامی ایالات متحده در خلیج [فارس] می داند. وی در ادامه گزارش خود آورده است:
استنباط میگردد که حضور نظامی ایالات متحده در خلیج [فارس] به عنوان یک منفعت استراتژیک حیاتی و نامحدود در آینده باقی بماند. این ها دلایلی برای انجام هر اقدام ممکن جهت متحد ساختن شرکای استراتژیک عربِ ایالات متحده، ایجاد سطح قدرتمندی از بازدارندگی ایالات متحده و اعراب در مقابل تمامی تلاش ها و ماجراجویی های نظامی ایران و اطمینان یافتن از عدم بروز درگیری های بیشتر در آینده توسط اسرائیل و کشورهای عربی هستند. این ها دلایل کنترل شدید برجام، اطمینان از احترام ایران به آن و تلاش برای همکاری با روسیه، چین و ترکیه جهت محدود ساختن روابطشان با ایران و انتقال تسلیحات پیشرفته به این کشور است.
با توجه به همین دلایل، تلاش هایی برای پایان دادن به میزان دشمنی و تنش های بیهوده میان شرکای استراتژیک عرب ایالات متحده و تمرکز بر کمک به توسعه آنها، متنوع سازی اقتصاد این کشورها و تقویت ثبات و امنیت مدنی و همچنین توانایی های نظامی و دفاعی این متحدین انجام می شود. ثبات استراتژیک در برخورد با ایران و سایر تهدیدات در منطقه MENA (غرب آسیا و شمال آفریقا) دارای دو بعد بسیار مهم است: ارتش یکی از این ابعاد است، اما وقایع سال ۲۰۱۱ نشان داد که بعد مدنی (شهروندان) نسبت به ارتش اهمیت یکسانی دارد و گاها از اهمیت بیشتری نیز برخوردار است.
اما در رابطه با ایران، بعد دیگری نیز وجود دارد. ایران بسیاری از جنبه های مهم برنامه هسته ای قبل از روز اجرایی شدن برجام (۱۶ ژانویه ۲۰۱۶) را متوقف ساخته است. این کشور مجبور به اصلاح راکتور آب سنگین اراک شد، بهطوری که دیگر قادر به تولید پلوتونیوم دارای قابلیت استفاده برای ساختن تسلیحات هسته ای[۱] نباشد. ایران مجبور شد تا کنترل شدید بر انبارهای خود و استفاده از راکتور آب سنگین و سایر راکتورها، ۱۵ سال محدودیت بر بازیافت سوخت مصرفی و توان غنی سازی سانتریفیوژها، محدودیت بر تولید، تحقیق و توسعه سانتیفیوژ، توقف ۱۵ ساله تمامی فعالیت های غنی سازی اورانیوم در تأسیسات کوهستانی فوردو را بپذیرد. این کشور مجبور گردید تا محدودیت های سراسری بر تمامی فعالیت های غنی سازی و بر میزان و سطح غنی سازی تمامی موجودی اورانیوم خود و همینطور ۲۵ سال محدودیت بر کنسانتره های سنگ معدن اورانیوم را بپذیرد. ایران مجبور گردید تا پروتکل بازرسی های جدید، بازرسان بیشتر و مهر و موم ها الکترونیکی جدید، تضمین دسترسی بازرسان، فراهم سازی شفافیت در تمامی زمینه ها مانند بخش های تولید سانتریفیوژ، رسیدگی به تمام حیطه های نگرانی در گزارشات پیشین سازمان انرژی اتمی [۲](IAEA) را بپذیرد و با عدم انجام تحقیقات و فعالیت های آزمایشی مرتبط با طراحی سلاح در طیف گسترده، موافقت نماید.
برجام کامل نیست و برخی از اَشکال تقلب همیشه امکان پذیر است، اما هیچ توافق کنترل تسلیحاتی نمیتواند برای همیشه کامل بماند. بحران فعلی ایالات متحده در رابطه با کره شمالی می بایست یک هشدار باشد، هشداری مبنی بر اینکه داشتن یک برجام که نیازمند تلاش مداوم و ارائه گر برخی خطرات است، بسیار بهتر از کمک به ایجاد ساختاری است که در آن ایران آشکارا به سوی تسلیحات هسته ای برود و به دنبال توسعه چیزی نظیر موشک بالستیک قاره پیمای (ICBM)[۳] هدفمند باشد. افزایش و تحمیل تحریم هایی که هدف آن ها به طور موثر، عدم بهرهمندی ایران از مزایای اقتصادی وعده داده شده در برجام است، به احتمال بسیار به احیای تلاش های هسته ای ایران منجر خواهد شد و به جای افزایش امنیت آمریکا و منطقه، افزایش شدید تنش و تلاش های نظامی دیگر را به همراه خواهد داشت.
ایالات متحده همچنین میبایست [این حقیقت] که اصرار ایران بر ادامه توسعه موشکی تقریباً اجتناب ناپذیر است را به رسمیت بشناسد، زیرا که قسمت اعظم نیروی هوایی ایران تقریباً منسوخ است و مشکلاتی در حفظ توان عملیاتی آن در سطوح بالای یورش در یک مناقشه واقعی وجود دارد. هیچ راه مؤثری وجود ندارد که [از طریق آن بتوان دریافت] برخورداری از یک برنامه موشکی بالستیک متعارف به معنای آزمایش و بهره گیری از موشک هایی با برد و ظرفیت ترابری کافی که به موشک امکان حمل تسلیحات اتمی میدهد، نخواهد بود. به همین دلیل است که ایالات متحده و روسیه استانداردی را بر اساس مسلح کردن حقیقی یک موشک تعیین نمودند و قطعنامه جداگانه سازمان ملل که تنها به برد تئوریک ظرفیت حمل تمامی موشک ها مرتبط بود، برای ایرانی که هواپیماهای جنگنده آن به طور گسترده در سطح پایین تری در مقایسه با نیروی هوایی اعراب، ایالات متحده و اروپا قرار دارد، گزینه ای عملی نبود.
با دانستن این حقیقت که توان ایران در واردات سلاح و دسترسی به دولت های عرب خلیج [فارس] ضعیف است و هم چنین وجود تاریخچه ای از دوران جنگ ایران و عراق، ایران در انجام آنچه برای تغییر در عرصه نیروی هوایی انجام خواهد داد با محدودیت های عملی روبروست.
برای تمامی دلایلی که پیشتر ذکر گردید، برجام پاسخگوی بسیاری از جنبه های امنیت کشورهای خلیج [فارس] نیست. در طول تاریخ، هیچ توافق نامه کنترل تسلیحاتی کامل و بی نقص نبوده است و توافق ها بدون اصلاح یا تغییر و یا خود نظارتی[۴] تداوم یافتند. اما به همان اندازه روشن است که پایان دادن به برجام به طریقی که به هسته ای شدن ایران بیانجامد و خطر جنگ را افزایش دهد، همه چیز را به مراتب بدتر خواهد کرد.
تقویت جایگاه استراتژیک ایالات متحده در منطقه نمی بایست به معنای بیگانه سازی بی موردِ مردم ایران و یا این تصور باشد که تمامی عناصر نخبه سیاسی ایران دشمن هستند و تلاش برای به دست آوردن قدرت و نفوذ نظامی را با توسعه بیشتر اقتصادی و امنیت سیاسی مبادله نخواهند کرد. باید درباره “میانهرو” خطاب کردن عناصر معینی در حاکمیت ایران و یا اطمینان بیش از حد به رفورمیست هایی که ممکن است صادق باشند و یا نباشند و اغلب به هنگام نشان دادن جدیت خود [در امر رفورم] دستگیر شده و یا از نفوذ [سیاسی] محروم میگردند، محتاط بود.
با این حال، محتاط بودن به معنای رد دیپلماسی مسیر دوم نیست.[۵] بهتر است به هنگام وجود حداقل ریسک در انجام این کار، درحالیکه دائماً روشن می سازیم که ایالات متحده در صورت اتخاذ خط مشی میانه رو تر از سوی ایران، خواهان ارتباط با ایران بر یک بنیان بسیار پربازده متقابل خواهد بود، تصمیم بگیریم که اعتماد نماییم.
ایالات متحده می بایست روشن سازد که به جای اتکا بر بازدارندگی و مهار، به طور گسترده یک رابطه متفاوت با ایران را ترجیح می دهد که می تواند به ایجاد ثبات و صلح بیشتر در منطقه خلیج [فارس] و MENA (غرب آسیا و شمال آفریقا) بیانجامد. ایالات متحده همچنین می بایست به رهبری ایران نشان دهد که همیشه گزینه بهتری از مسابقه و رقابت تسلیحاتی وجود دارد و باید در رابطه با چگونگی نقد اقدامات دولت ایران محتاط بوده و به جای اشاره به تمام ایران به عنوان یک کشور- یا تمام مردم ایران- به عنوان مسئول، رهبران ایران را که مسئول اقدامات تحریک آمیز این کشور هستند، کانون توجه خود قرار دهند.
ایالات متحده نباید مشکلات بی موردی را برای ایرانیان عادی که خواهان تحصیل، بازدید یا انجام تجارت در آمریکا هستند، ایجاد نماید. کاملاً برعکس. چنین بازدید ها و تماس هایی، در ایجاد اطمینان و امید به اینکه آمریکا میتواند یک دوست باشد، عنصری کلیدی هستند. ایالات متحده همچنین نمی بایست دشمنان واقعی یا شخصیت های متخاصم را با اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان و سایر شیعیان اشتباه بگیرد و باید برای شرکای عرب خود روشن سازد که توجه به چگونگی رفتار آنان با جمعیت شیعه خود– همچون تمامی عناصر مذهبی در جامعه آنان- برای ایالات متحده حائز اهمیت است.
نمی بایست هیچ گونه اشتباهی – یا تحملی- درباره نقل و انتقالات تسلیحات، مأموریت های نظامی، داوطلبان و استفاده از جنبش هایی نظیر حزب الله توسط ایران وجود داشته باشد. ایالات متحده می بایست آشکارا درباره چنین فعالیت هایی هشدار داده و نشان دهد که به فراخور این اقدامات واکنش نشان خواهد داد. با اینحال، ایالات متحده نمی بایست مواردی را که در آن متحدان عربش درباره نقش ایران مبالغه کرده یا از آن برای توجیه بدرفتاری با مردم خود بهره می گیرند را تحمل نماید و باید با شرکای عرب خود در راستای اعطای اطمینان، امنیت، بازدارندگی و توانایی نبرد در جنگ را که برای تأمین امنیت بدان نیاز دارند، همکاری نماید. اما مجدداً، ایالات متحده می بایست به شدت آن ها (متحدان عرب خود) را تشویق نماید تا هر گام ممکن برای روشن ساختن این موضوع برای ایران که در صورت تغییر در رفتار رهبری این کشور، روابط بهتر و رویکردهای به شدت کم خطرتر درباره امنیت می تواند مورد مذاکره قرار گیرد، بردارند.
برحام با یک آزمون واقعی روبروست: این موافقت نامه بهتر از هرگونه گزینه معتبری است که در حال حاضر وجود دارد. به حال خود رها کردن چرخه فعلیِ رشدِ رویارویی، افزایش توان نظامی و تداوم خصومت نیز گزینه و انتخابی بد است. این امر ایالات متحده و منطقه را در خطر گرفتار آمدن در مسابقه تسلیحاتی ده ها ساله ای که پیشتر وجود داشته است قرار می دهد و به طور مداوم فرصت هایی را برای بدتر شدن مناقشات آتی فراهم می سازد. در حال حاضر، ایران ارائه گر خطراتی واقعی است و حاکمیت آن ممکن است گزینه های خیلی کمی را در آینده به ایالات متحده و متحدان آن واگذار نماید، اما یک وضعیت بد را به عنوان پیش فرض در نظر گرفتن و براساس آن واکنش نشان دادن و خراب تر نمودن وضعیت، هیچ توجیهی ندارد.
پی نوشت ها:
[۱] weapons grade plutonium
[۲] International Atomic Energy Agency
[۳] Intercontinental ballistic missile
[۴] self-policing
[۵] second track diplomacy
– دیپلماسی ای که از مجاری غیررسمی مانند سفر ورزشکاران و هنرمندان یا تبادل نظر دانشگاهیان و اندیشهوران دنبال می شود
این مطلب، صرفاً جهت اطلاعِ مخاطبان، نخبگان، اساتید، دانشجویان، تصمیمسازان و تصمیمگیران ترجمه شده و الزاماً منعکسکنندهی مواضع و دیدگاههای اندیشکده راهبردی تبیین نیست
• مترجم: گروه رصد اندیشکده راهبردی تبیین
پیوند وبگاه اصلی:
https://www.csis.org/analysis/iran-gulf-jcpoa-and-american-strategy
منبع: پایگاه تبیین