به گزارش مشرق، دیرزمانی نیست که تفسیرگران تندرو اصلاح طلب اوضاع منطقه شمای کج از بحران سوریه ارائه می دادند و اینک نوبت به کردستان عراق رسیده و برای این تحلیل های هزینه ساز، باید زمان بگذرد تا نادرستی آن به اثبات برسد.
اوضاع در کردستان عراق به هیچ وجه عادی نیست. بحران از زمانی شروع شد که مسعود بارزانی و رهبران این اقلیم تصمیم بر همه پرسی استقلال در بخشی ازخاک عراق گرفتند. با اتمام همه پرسی استقلال که تنها رژیم صهیونیستی علنا از آن دفاع کرد، تحولات وارد فاز جدیدی شده و به نظر می رسد، غرب آسیا پس از پشت سرگذاشتن بحران داعش، می بایست خود را برای بحرانی به مراتب خطرناک تر آماده سازد. هرچند رهبران کردستان عراق این بحران را داخلی می دانند ولی تبعات منطقه ای آن خواه و ناخواه بسیار هولناکتر از این خوشبینی هاست.
اما در کنار چنین تحولاتی، برخی از اصلاح طلبان و فعالین این جریان خود را حامی تجزیه عراق معرفی می کنند و در تحلیل هایی که رنگ و لعاب حقوق بشر، دموکراسی و حتی منافع ملی به خود گرفته اند، تصمیم برای سرنوشت کردستان را امری نکو می دانند که ایران می بایست آن را بپذیرد و با کشور جدید کردستان وارد تعامل شود! عدم توجه به پشت پرده طرح استقلال کردستان عراق و یا نادیده گرفتن آن از سوی این طیف بسیار قابل تامل است.
به صورت مبسوط در گزارش های خبری و یادداشت های تحلیلی درباره پشت پرده و حامیان بین المللی تجزیه عراق سخن گفته شده و در اینجا بیشتر بحث بر روی اشتباهات راهبردی اصلاح طلبان در تحلیل اوضاع منطقه است.
سابقه اصلاح طلبان تندرو و حتی برخی از شخصیت هایی که به خود برچسب میانه رو زده اند، نشان می دهد که آنها اسیر پروپاگاندای غرب از تحولات خاورمیانه هستند. آش بعضی وقت ها آنچنان شور می شود که در زمانی حمله آمریکا به ایران را یکی از راه های شروع اصلاحات در کشور می دانستند! و بزرگان این قوم در نامه ای در سال 2011 تحریم های بیشتر علیه جمهوری اسلامی را مطالبه کرده بودند.
ولی در یک مورد متاخر که بحران آن همچنان نیز ادامه دارد، اصلاح طلبان تندرو در ماجرای سوریه حمایت کشور از نظام بشار اسد را اشتباه حیاتی ارزیابی و ایران را بازنده نهایی این بحران معرفی می کردند. حضور ایران در بحران سوریه و عراق بدون هیچ شک و تردیدی صورت گرفت و بلافاصله به کمک حکومت های قانونی و مرکزی در این دو کشور شتافت. کمکی حیاتی و ضروری که توانست مانع از پیشروی داعش و گروه هایی مانند النصره به سمت بغداد و دمشق شود. از همان ماه های نخست حمایت علنی ایران از سوریه، صداهای مخالفی در کشور شنیده می شد که بشار اسد را دیکتاتوری می دانستند که کمک به او را شراکت در قتل عام مردم سوریه معنا می کردند.
این دسته افراد که به اردوگاه اصلاح طلبان نزدیک بودند، گروه های مسلح در سوریه را مستحق درنظر می گرفتند که زیر بار حکومت اسد، دست به سلاح برده اند. اما بر خلاف دیدگاه ها و رویکردهای آنها، با علنی شدن جنایات گروه های مخالف مشخص شد نگاه استراتژیک جمهوری اسلامی به خطا نرفته و دقیقا تشخیص داده که پشت این مخالفت ها، تروریسم تکفیری قرار دارد که کل منطقه را به آتش خواهد کشید و حتی برای ناامنی در ایران نیز برنامه دارد.
در یکی از تحلیلی هایی که صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران و فعال اصلاح طلب درباره سوریه و اوضاع آن و دفاع ایران از این کشور در تاریخ 28 بهمن 91 در روزنامه قانون ارائه داد، پس از گذشت4 سال به راحتی می توان درباره برداشت های غلط و تعصب در تحلیل توسط وی را برداشت کرد: " وضع برای همیشه اینگونه نخواهد ماند و بالاخره نیروهای مخالف خواهند توانست تسلیحات ضد هوایی به دست آورند و در نتیجه پیشرفتهای نظامیشان سرعت خواهد گرفت...آقای طائب و همفکرانشان در ایران بدون توجه به واقعیت های سوریه متاسفانه منافع کوتاه مدت حاکمیت را قربانی منافع بلندمدت ایران در جهان عرب و خاورمیانه میکنند. حاصل سیاست ها و موضع گیری های ما در قبال سوریه این شده که ما به جای در کنار مردم سوریه قرار گرفتن، در کنار روسیه، چین و 2 میلیون علوی سوریه قرار گرفتیم. بعد هم آمریکا و استعمار را محکوم می کنیم که میان ایران شیعی و اعراب سنی شکاف و دشمنی ایجاد می کنند."
ولی در این میان اظهارات و سخنان برخی از شخصیت ها بسیار جای تامل داشت. خطای تحلیل و برداشت از رویدادهای سوریه را می توان از سوی چند کارشناس یا یادداشت نویس مطبوعاتی رفع و رجوع کرد، ولی کسانی که سال ها تجربه مدیریتی کلان را پشت سر خود دارند، ساده انگاری در این قضایا پذیرفتنی نبود.
آیت الله هاشمی رفسنجانی، رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت در شهریورماه سال 92، سخنانی را در نشستی در مازندران بر سر زبان آورد که به دلیل وجود فایل صوتی، تکذیب های بعدی نیز مثمرثمر نبود:"مردم سوریه بیش از 100 هزار کشته و 8 میلیون آواره دادند در داخل و خارج، زندان ها پر از مردم، زندان ها جا ندارد بعضی از ورزشگاه ها را گرفتند، آنها را پر کردند شرایط بدی بر مردم حاکم است مردم از یک طرف از طرف خود حکومتشان بمباران شیمیایی می شوند و از طرف دیگری امروز منتظر بمب های آمریکا باید بمانند."
برخلاف تمامی تحلیل ها و پیشبینی های روشنفکر مابانه و ساده انگارانه، بحران سوریه صرفا دو بازیگر یعنی حکومت و مخالفین نداشت، بلکه جولانگاه دهها گروه و بازیگر داخلی و خارجی دیگر بود که بحران سوریه را به عنوان درد زایمانی می دانستند که پس از آن کشورهای جدیدی در منطقه شکل خواهد گرفت و این تنها یک بعد ماجرا بود. با رشادت ها و سیاست های ایران در عراق و سوریه، بحران تا حد زیادی فروکش کرد و ابزار تروریسیم تکفیری نتوانست منافع حامیان خود را آنگونه که باید، تامین کند. حال پس از شکست پی در پی غرب و شرکای منطقه ای آن در سوریه و عراق، نوبت به بحران آفرینی در شمال عراق فرا رسیده تا به این وسیله راهبردهای قدیمی به مرور به مرحله اجرا درآیند.
حمایت اصلاح طلبان تندرو از جدایی طلبی کردستان عراق همان اشتباه راهبری و محاسباتی است که سال ها درباره سوریه و جبهه مقاومت ارائه می دادند و جمود فکری این جریان چنان هولناک است که درس ها و تجربیات گذشته هرگز مانع ارائه تحلیل های اشتباه جدید نمی شود.
به نظر می رسد هویت برخی از افراد در مخالفت با سیاست های نظام جمهوری اسلامی چه در داخل و چه در خارج تعریف شده باشد. اما به هر حال شروع بحران کردستان، امری نیست که کشورهای منطقه از آن سودی ببرند و چنین تحولاتی رنگ و بوی دموکراسی یا حقوق بشری نیز ندارند و تنها برای انحراف افکار عمومی جهان از واقعیات پشت پرده، چنین مولفه های مورد بهانه قرار می گیرند.
تجزیه یک کشور در منطقه به معنای شروع دمینوی سرسام آور و خونین تجزیه دیگر کشورهاست. همانگونه که کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت آمریکا در سال 2006؛ جنگ رژیم صهیونیستی علیه لبنان را درد زایمان خاورمیانه جدید تعبیر کرد، بحران های خونین آینده در زمینه تجزیه کشورها نیز در راستای راهبرد بلند مدت بالکانیزه کردن منطقه خواهند بود که مسلما منافع ایران در آن شرایط تامین نخواهد شد و ممکن است بحران به سمت مرزهای ایران نیز ورود پیدا کند