مسعود بارزانی کسی که یک ماه قبل یعنی درست تا روز انجام همه پرسی استقلال اقلیم کردستان عراق اعتقاد داشت با پافشاری بر برگزار کردن آن به پدر تاریخی کردها تبدیل می شود در حالی سخنرانی خداحافظی کرد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

نوزایی عقل در پسابرجام

محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- مرز عقل با فریفتگی یا دیوانگی کجاست؟ نقشه راه خردمندانه‌ای که ما را به مقاصد عالی پیشرفت برساند کدام است؟ آیا مسیر بی‌دردسری وجود دارد؟ اکنون که چاله‌های عمیق برجام نمایان و اجرای برنامه جامع اقدام «متقابل» یکطرفه شده، پاسخ این پرسش‌ها از همیشه ضروری‌تر به نظر می‌رسد.

تا چندی پیش چنین تلقی یا تلقین می‌شد که مشکلات اقتصادی و رکود تولید و بیکاری و آب خوردن مردم و محیط زیست به شکلی معجزه‌آسا به واسطه بستن با کدخدای آمریکایی حل خواهد شد.


2- افرادی که در برابر سختی‌ها به جزع و فزع می‌اُفتند یا به هنگام شادمانی، از خود بی‌خود می‌شوند و سرمستی می‌کنند، شخصیت پخته‌ای ندارند. امام صادق(ع) فرموده سزاوار است مومن 8 صفت داشته باشد و از آن جمله است «وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاءِ، شَکُورٌ عِنْدَ الرَّخاءِ. آرام و با وقار به هنگام آشفتگی‌ها، بردبار هنگام بلاها و آزمایش‌ها، شکرگزار به وقت آسایش». از فلان عوام بی‌خبر از همه جا می‌شد اغماض کرد که برای «یک توافق نیم بند با شیطان بزرگ»، جوگیر شود و پایکوبی کند و لباس منقش به «آی لاو یو اس ای» بپوشد اما اینکه مثلا سیاستمداری باسابقه‌، برای مذاکره با آمریکا ذوق‌زدگی کند و بگوید «تابو شکست و مسئله سخت همین بود که تابو بشکند»، از سائیدگی و فرسایش تفکر حکایت می‌کرد.


3- اکنون از آن هیجان کف خیابان و کریدورهای سیاسی اثری نیست. انگار خوابی بوده یا افسانه‌ای برای ما خوانده‌اند. از روزگاری که گفته شد «مذاکره با آمریکا برد-برد است» و «توافق نشان داد می‌توانیم با آمریکا درباره برجام‌های جدید مذاکره و توافق کنیم»، راهی پرعبرت و خسارت طی شد تا رئیس‌جمهور بگوید «داستان مضحکی اتفاق افتاده؛ می‌گویند تعهدی که قبلا بستیم، فعلا قرص و محکم نباشد، درباره موضوع دیگری حرف بزنیم! آمریکا با زبان و عمل می‌گوید که اهل مذاکره و تعهد نیست اما به برخی کشورهای شرق آسیا (کره شمالی) می‌گوید بیا با ما مذاکره کن؛ مگر دیوانه‌اند که با شما مذاکره کنند؟ شما به مذاکره‌ای که به تایید سازمان ملل رسیده، پایبند نیستید». چه حالی داشتند که مذاکره و اعتماد به آمریکا را عقل انگاشتند؟


4- در این میان، حساب جماعت تحریفگر در فضای سیاست و رسانه جداست. مرام آنها وارونگی مطلق است. آنجا که باید از عبرت‌های تاریخ می‌گفتند، پشت به تاریخ کردند و به بزک آمریکا پرداختند. اما اکنون که باید مردم و نخبگان را نسبت به تهدیدهای آنی دشمن (از جمله قانون مادر تحریم‌ها یا همان کاتسا) حساس کنند، تاریخ‌پرست شده‌اند و خود را پشت بنای سنگی پاسارگاد و روز کوروش و سپنتابازی پنهان می‌کنند تا پاسخگوی خیانت بزرگ نباشند! شان رسانه، روشنگری است اما اینها گاه نقش خواب‌آور دارند و گاه، ماموریت دوقطبی کردن جامعه به هر بهانه را اجرا می‌کنند.


5- مرز عقل و جنون کجاست؟ برخی دیوانه به دنیا می‌آیند و برخی دیگر، عقل را به اختیار خود تعطیل می‌کنند و به خاکی جنون می‌زنند. سند؟! پس از انتخابات سال 92 به بهانه جشن پیروزی، علیه یکی از نامزدها شعار ‌دادند «خاک تو سر [...] » و وقتی حیرت رهگذران را دیدند، مصرع دوم را گفتند؛ «بدون هیچ دلیلی»! متاسفانه هرگز مورد اعتراض آقای روحانی هم قرار نگرفتند. یا مثلا برخی سیاسیون در آشوب سال 88، همراه جماعت ماموریت‌داری شدند که با صراحت و بلاهت توامان شعار می‌دادند «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» و «مرگ بر اصل ولایت»؛ اما اکنون سعید حجاریان ادعا می‌کند «ما سال ۸۸ خودمان را از این شعار مبرا می‌دانستیم»(!؟) و مهدی کروبی پیغام می‌دهد «من به میراث گرانبهای امام خمینی(ره) که جمهوری اسلامی است پایبند هستم و به قانون اساسی که زیرساخت و یادگار امام است به خصوص اصل ولایت‌فقیه معتقدم».


6- از امیر مومنان علیه‌السلام در حکمت 247 نهج‌البلاغه نقل است که فرمود «الْحِدَّهًْ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَندَمُ فَإِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکِمٌ. تندخویی، شعبه‌ای از جنون و دیوانگی است، چراکه صاحبش پشیمان می‌شود و اگر پشیمان نشود، دلیل بر دائمی بودن آن است». اعتماد به دشمنی از جنس شیطان بزرگ نیز نوعی بی‌عقلی است، چنانکه آقای روحانی بدرستی گفت. نشان به آن نشان که بی‌هیچ شک و شبهه‌ای، پس از مدتی کوتاه پشیمانی می‌آورد. این ندامت نشانه خرد است وگرنه، اگر کسی پس از اعتماد به شیطان و خسارت دیدن پشیمان نشود، حکایت از دوام بی‌خردی می‌کند.


7- تحریم‌های جدید برخلاف روح و متن توافق در راه است. شیطان بزرگ در 20 ماهه پس از اجرای برجام، آن روی بی‌نقاب خود را نشان داده است. این شکننده‌ترین و مصیبت‌بارترین وضعیت برای شیطان است که از بزک و چرب زبانی و فریبندگی -که لازمه وسوسه و اغواگری اوست- خلع شود و مجبور باشد با همان سیمای منزجرکننده خویش ظاهر گردد. همین واقعیت، سند مهمی درباره ادعای قدرتمندی ایران در «جنگ هوشمند» با شیطان بزرگ است که می‌تواند دستمایه نظریه‌پردازی و پژوهش در آکادمی‌های علوم سیاسی و روابط بین‌الملل شود. آمریکا هرگز مانند امروز در مقابل قدرت‌افزایی مشروع ایران، مستاصل نبوده است.


8- مسئله بزرگ ابرقدرت‌ها با ما، مانایی و پیش‌روندگی ایران به مثابه یک امر واقع و قابل الگوبرداری در میان سایر ملت‌هاست. برجام از نگاه آمریکا وغرب، صرفا ابزاری مهم در مسیر اجرای نقشه اصلی بود؛ راهبرد مهار و معطل‌سازی در میانه دهه پیشرفت که می‌توانست ایران را به قدرت اول منطقه غرب آسیا تبدیل می‌کرد. نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی مهر 1389 گفت «ایران با سرعت قطاری تندرو به پیش می‌تازد و ما مانند یک خودروی قراضه سعی می‌کنیم خود را به پای این کشور برسانیم و مهار کنیم».


9- نمی‌خواهیم بالش نرم زیر سر کسی بگذاریم. اتفاقا اکنون زمان هوشیاری است. اما بی‌خردی و بی‌انصافی است اگر واقعیت اقتدار ایران بازگو نشود. همین روزها روزنامه انگلیسی دیلی میرور می‌نویسد «آمریکا باید در سیاست خود تجدیدنظر کند؛ ایران بزرگ‌تر از آن است که بتوان او را منزوی کرد» و جان مک کین سناتور آمریکایی در نیویورک تایمز خاطر نشان می‌کند « ایران در خاورمیانه، نظم جدید مد نظر آمریکا را نابود کرد».

نیویورک تایمز چند روز قبل از یادداشت مک کین، در تحلیل دیگری نوشت « تیلرسون به شکل دزدکی به افغانستان و عراق رفت. در عراق استقبال سردی از وزیر خارجه آمریکا شد، چون اوعلیه ایران سخن گفته بود». همزمان ان بی‌سی نیوز تصریح می‌کند «ایران با کمک به دولت عراق در بازپس‌گیری کرکوک، آمریکا را تحقیر کرد. این، ضربه‌ای مهلک و شکستی فضاحت بار بود. وهفته نامه اکونومیست به تاکید می‌نویسد « در حالی که ترامپ سرگرم لاف زدن وهیاهوست، ایران منطقه خاورمیانه را شکل می‌دهد». حق با فایننشال تایمز است؛ «دولت آمریکا در خاورمیانه سردرگم است. همه به آمریکا می‌خندند، وقتی که برای ایران خط و نشان می‌کشد».


10- به احساس حقارت نهفته در یادداشت مایکل روبین (کارشناس ارشد اندیشکده امریکن اینترپرایز) نگاه کنید که در واشنگتن اگزمینر نوشت «ازهر تحلیلگر اطلاعاتی یا افسر نظامی آمریکا بپرسید، می‌گوید قاسم سلیمانی رئیس‌نیروی قدس سپاه پاسداران، یک تروریست است. اما بسیاری از ایرانی‌ها از او به عنوان یک قهرمان و رزمنده واقعی یاد می‌کنند، نه مانند جیمز متیس وزیر دفاع آمریکا که اینطور نیست. سلیمانی در عراق و در هر جای دیگر، علاوه‌بر رزمندگی، چهره یک استاد معامله‌گر و یک دیپلمات برجسته را هم دارد.

او برای اجتناب از خونریزی میان اتحاد میهنی کردستان و نیروهای دولت عراق پادرمیانی کرد. با وجود تمام حرف‌ها درباره فرقه‌گرایی ایران، حتی سیاستمداران سنی عراق از گفت‌وگو با سلیمانی حرف می‌زنند.

در سوریه نیز همین‌طور است، وی به دولت سوریه وتحکیم کنترل حزب‌الله کمک کرده است. در حالی که تحلیلگران آمریکایی سفر سلیمانی به روسیه را نقض تحریم‌های سازمان ملل می‌دانند، همزمان این سفرها همچنان بر نقش او تاکید دارند».


11- این مقام سابق وزارت دفاع آمریکا ادامه می‌دهد «نتیجه اینکه ایران نه تنها استراتژی بلکه پرسنلی برای هماهنگی و اجرای آن دارد. آمریکا می‌تواند از نفوذ ایران در منطقه شکایت کند اما تا زمانی که سلیمانی در بطن کار قرار دارد، بسیار دشوار است که عراقی‌ها، آمریکا را جدی بگیرند. مک گورک فرستاده ویژه آمریکا خود را به عنوان یک دیپلمات قابل ثابت کرد، اما وی از روال و استحکامی که سلیمانی به خرج می‌دهد، برخوردار نیست. اکنون زمان مواجه شدن با واقعیت سلیمانی فرا رسیده است».


12- «ما می‌توانیم» اگر از سر هیجان صِرف و بدون تدارک باشد، یا از ابتدا موهوم است و یا گوینده آن در میانه راه جا می‌زند. «ما می‌توانیم» شدنی است اگر که مبتنی بر چینش درست اسباب باشد. رهبر معظم انقلاب مرداد 1381 در دیدار با جمعی از دست‌اندرکاران روزنامه کیهان فرمودند «ما خلاف جریان حرکت نمی‌کنیم. ولو قاتلکم الذین کفروا لَوَلّوا الادبار ثم لایجدون ولیّاً و لا نصیراً. کفار اگر در قضیه حدیبیه با شما مبارزه و مقاتله می‌کردند، آنها شکست می‌خوردند. دنبال این می‌گوید سنت‌الله التی قدخلت من قبل. حالا چی سنت است؛ هر جا که جنگ حق و باطل باشد، سنت این است که حق پیروز بشود؟ نه! در جنگ احد که شکست خوردند، در جای دیگر مثل حُنین آن جور شد... سنت خدا این است که حق وقتی بر ارکان خودش، ارکان صحیح خودش، قرار می‌گیرد، حتما باید پیروز بشود بدون تردید... مجاهدت، همان ترتیب ارکان صحیح است، مجاهدت همه‌جانبه».


13- رهبر انقلاب، 29 خرداد 91 در دیدار مسئولان نظام یادآور شدند «پیروزی، بدون مجاهدت، بدون حرکت، بدون خطرپذیری، امکان ندارد. خدای متعال وعده‌ پیروزیِ بدون حرکت به هیچ کس نداده است. صِرف مؤمن بودن هم کافی نیست؛ مجاهدت لازم است، صبر لازم است.» ایشان 11 مرداد 95 خطاب به مردم متذکر شدند «وقتی معاهده‌ای که دلهای مؤمن با خدا بسته‌اند صادقانه باشد،‌ کارها پیش خواهد رفت؛ همه‌ مشکلات برطرف خواهد شد. البتّه زندگی موانع دارد، مشکلات دارد، هیچ جادّه‌ آسفالته‌ای در مقابل هیچ ملّتی نیست؛ باید راه را با همّت خودشان هموار کنند. ملّت‌هایی که به اوج معنویّت و مدنیّت و رفاه و سعادت رسیدند، این‌جوری حرکت کردند».


14- معظم‌له، 25 فروردین 1378 در دیدار فرماندهان ارتش، با انتقاد از سهل‌اندیشی فرمودند «هر حقیقتی دشمنانی دارد. آن کسی که انتظار دارد در جاده آسفالته زندگی، بدون هیچ دست‌انداز و بدون هیچ معارض و خطر حرکت کند، انسان ساده‌لوحی است که بالاخره هم با سر خواهد غلتید و از پا درخواهد آمد. جاده زندگی، جاده دشواری است؛ جاده پُرپیچ و خمی است. با هر قدم نزدیکتر شدن به اهداف والا، مشکلات و خطرهای تازه‌ای؛ بعضی بزرگتر از مشکلات قبل وجود دارد. لذا راه زندگی، راه بی‌دردسری نیست؛ توقّع بی‌دردسری نباید داشت... کسی که در میدان جنگ دچار هزیمت می‌شود، قبلاً در درون خود دچار هزیمت شده است. اگر در درون خود دچار هزیمت نشویم، در بیرون هیچ دشمنی نمی‌تواند ما را منهزم کند».


15- وقتی شهید حسن تهرانی‌مقدم یا شهید مجید شهریاری درباره تولید موشک یا سوخت 20 درصد راکتور تهران می‌گفتند «ما می‌توانیم»، سهل اندیشی و بی‌عملی در کارشان نبود. آنها فکر نمی‌کردند که قرار است این اقلام راهبردی را آکبند بخرند و وارد کنند. «ما می‌توانیم» رنج و زحمت دارد. زحمت اندیشیدن به پرسش‌های غامض و یافتن راه‌های صعب‌الوصول، زحمت عرق ریختن و مسیر ناهموار را هموار کردن. حالا هم راه همان راه است. نه ناامیدی و تسلیم و نه رویااندیشی محض و آماده‌طلبی.


16- اینکه پس از برجام، دامپروری رو به ورشکستگی فرانسه را به شهادت الکساندر بوردو رئیس‌فدراسیون ملی گوشت فرانسه نجات دهیم یا واردات مصرفی غیرضرور (ماهی‌ زینتی، گلابی خشک‌کرده، برنج، شیرینی، شکلات، سرکه، پفیلا و غذای سگ و گربه خانگی) را 4 برابر کنیم؛ یا اینکه صادرات غیرنفتی ما در 2 سال پسابرجام 20 درصد کاهش یابد و اعلام شود مشکل سوئیفت و گشایش ال سی همچنان باقی است و حتی نمی‌توانیم یک حساب بانکی در انگلیس باز کنیم و...، نشان می‌دهد محاسبه عقلانی در میان نبوده است.اگر برخی مدیران خوش خیال نسبت به غرب، موجب معطلی و فشلی در حل مشکلات شده‌اند، بی‌ارتباط با انفعال و کم کاری جریان حزب‌اللهیِ قائل به رفتار انقلابی اما ناملتزم به گفتمان نیست. مطالبه موثر، کمترین تکلیف نیروهای انقلابی است.

درس‌ها و عبرت‌ها

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:

در سیاست، تدبیر به حرف نیست؛ به آن است که از عبرت‌های دیگران درس بگیری و الا بدل می‌شوی به مایه عبرت دیگران! به همین راحتی! هزینه و آبرو را تو بدهی که کشورهای شرق آسیا دیوانگی نکنند و وارد مذاکره با آمریکا نشوند! این شد آیا تدبیر؟! اصلا و اساسا آنکه شعار اداره مدبرانه امور را دست می‌گیرد یعنی بنا را بر استفاده از تجارب دیگران گذاشته، نه اینکه خودش مایه تجربه دیگران شود! اگر از مصدق این عبرت را نگیری که آمریکا به هیچ‌وجه قابل اعتماد نیست، خودت می‌شوی آقای روحانی و آقای ظریف، بلکه عده‌ای دیگر ناظر بر دستاورد تقریبا هیچ تو، ملتفت شوند آمریکا به هیچ‌وجه قابل اعتماد نیست.

پس دیوانگی فقط این نیست که دیگران ما را دستمایه درس عبرت خود نکنند، این هم قطعا مصداق تمرد از عقل و تدبیر و خرد و منطق است که ما با وجود تجربه مصدق در داخل و عبرت مرسی در خارج، باز هم توهم بزنیم که فی‌المثل امضای کری تضمین است!

شگفتا! علاوه بر ده‌ها تجربه و ده‌ها عبرت، پند پیر جمع هم بود: «من به مذاکره با آمریکایی‌ها خوشبین نیستم»! شمع بصیرت اینچنین روشن و بعضی حضرات اما انگار نه انگار که حکم تدبیر، گرفتن پند است و گوش دادن نصیحت! اشتباه بزرگ بعضی‌ها این بود که فکر می‌کردند حضرت آقا، تنها نگران برند سازش‌ناپذیر انقلاب اسلامی است که چون شعار داده‌ایم «مرگ بر آمریکا» پس مذاکره با کاخ سفید خدشه وارد می‌کند به ‌ام‌الشعائر نظام! که چون بعد از کوهی دشمنی یانکی‌ها، میان تهران و واشنگتن ارتباطی نیست، پس افت کلاس ماست اگر بخواهیم با سران اتاق بیضی، گرد یک میز بنشینیم! صدالبته مذاکره با تجسم مسلم عهدشکنی و مصداق بارز سیری‌ناپذیری، نه تنها دیوانگی، بلکه ضرررسان به حیثیت و وجهه هر انقلاب درست و درمانی است، لیکن «من به مذاکره با آمریکایی‌ها خوشبین نیستم» تنها ناظر بر «آرمان» ایراد نشد، بلکه «واقعیت» را هم مدنظر داشت! و تنها نگران «آخرت» نبود، بلکه «دنیا» را هم در نظر داشت!


اینکه تو می‌روی پای میز می‌نشینی و به تعهداتت هم عمل می‌کنی و حتی با کوهی از سیمان، سمبل خودکفایی را سیاه می‌کنی اما این همه، هیچ‌کدام برای دشمن خبیث دلیل نمی‌شود که تحریم‌ها را لغو کند و نه فقط این، که با «مادر تحریم‌ها» پاسخ آن همه وفای به عهد شما مردمان متاسفانه خوش‌خیال دستگاه دیپلماسی کشور را می‌دهد! و باز هم نه فقط این، که این ‌بار دعوتت می‌کند به مذاکره بر سر موشک! پس «من به مذاکره با آمریکایی‌ها خوشبین نیستم» یعنی «من خوشبین به این نیستم که آمریکا، تحریم‌های قبلی را لغو و تحریم‌ جدیدی هم وضع نکند!» و این هم یعنی «علیکم بالاقتصاد»! آری! شیطان بزرگ اگر آدم بود، اصلا و اساسا چرا ما را تحریم کرد؟! واقعا به چه جرمی؟! هسته‌ای؟! همان که خودش هم دارد؟!

و خیلی بیشترش را هم دارد؟! مع‌الاسف، آمریکا این همه خبیث و بدذات، آنوقت این مردمان دیپلمات ما با دست فرمان «هر توافقی از عدم توافق بهتر است»، دوست دارم بدانم دقیقا دنبال گرفتن کدام امتیاز از کاخ سفید بودند؟! البته امید است آقایان در مقام عمل فهمیده باشند که امضای هیچ بدعهدی «تضمین» نیست، بویژه اگر آن شهره به بدعهدی، امثال اوباما و کری و ترامپ و تیلرسون باشند! چیست اما تضمین؟! گمانم در گرفتن درس عبرت، مثلا از محمد مرسی و محمد مصدق که متاسفانه گرفته نشد! تجربه و عبرت به این روشنی، پیش چشم آقایان بود و از آن بهره نبردند که نبردند که نبردند! من زیاد به سرنوشت این روزهای مرسی فکر می‌کنم! و اینکه اصلا و اساسا چرا باید زندان باشد؟! او که از رهبران و سران و بزرگان انقلاب مردم مصر علیه «مبارک» بود، چرا با این عاقبت؟! و با این فرجام؟! می‌دانید علت چیست؟! طمع! طمع و توهم! طمع و توهم و نشناختن دوست و دشمن! طمع و توهم و نشناختن دوست و دشمن و تکبر! بدبختی مرسی از آن روز شروع شد که جمهوری اسلامی واقعا حامی انقلاب‌های ملل منطقه را فروخت به آمریکا! و البته به آل‌سعود! تو وقتی اوباما و جان کری را و شبکه‌های شبه‌جزیره را خیرخواه‌تر از «ولی امر مسلمین جهان» تصور کنی، خداوند منان با در بسته زندان‌های قاهره، ادبت می‌کند، ولو آنکه از سرآمدان انقلاب مصر باشی و تا همین چندی پیش در صدر صندلی انقلاب!


واقعا فکر می‌کنم قصه مرسی، تداعی‌گر قصص حکمت‌آموز قرآن است! و سرشار از درس عبرت، البته برای اصحاب فهم! همه که قرار نیست چون «بشار اسد» قدرت تمییز دوست و دشمن را داشته باشند! به هر حال، وادی سیاست، یکی مثل «مسعود بارزانی» را هم می‌خواهد! الساعه خنده‌ام گرفته! آخر بگو آبت کم بود یا نانت، که برداشتی بی‌خود و بی‌جهت الم شنگه راه انداختی که حالا این بشود روزگارت؟! و مگرنه آنکه متاثر از دم‌تکانی‌های داعش در عراق، سران حکومت مرکزی بغداد همه‌جوره داشتند با جنابعالی راه می‌آمدند که در اقلیم، مجبور به رودررویی با شر دیگری نباشند؟! و مگر نه آنکه وقت خطر، این قاسم سلیمانی بود که به دادت رسید؟! آخر طمع و توهم و نشناختن دوست و دشمن و تکبر، تا کجا؟! و دیوانگی تا کجا؟! تا آنکه خودت را بکنی درس عبرت دیگران؟! مگر کور بودی و مرسی را در زندان ندیدی؟! واحسرتا از چشم اغلب نابینای شماری از اصحاب سیاست! چنان دل می‌بندند به وعده وزیر خارجه آمریکا، کانه در تاریخ همین ایران خودمان «محمد مصدق» وجود خارجی نداشته! و رکب از یانکی‌ها نخورده! متن را همین‌جا ببندم که خدایی نمی‌دانم باید قاه‌قاه بخندم یا بزنم زیر گریه!

کناره گیری بارزانی، خط پایان تجزیه طلبی؟

سیدرضا قزوینی غرابی در خراسان نوشت:

مسعود بارزانی کسی که یک ماه قبل  یعنی درست تا روز انجام همه پرسی استقلال اقلیم کردستان عراق اعتقاد داشت با پافشاری بر برگزار کردن آن به پدر تاریخی کردها تبدیل می شود دو روز قبل در حالی سخنرانی خداحافظی خود را انجام داد که پشت سر خود فهرستی بزرگ از ناکامی ها را تنها در این فاصله کوتاه بر جای گذاشت.


احزاب کرد منتقد و مخالف بارزانی پس از همه پرسی و به خصوص بعد از اعلام مجازات های دولت مرکزی و همراهی ایران و ترکیه و بازپس گیری کرکوک و مناطق مورد منازعه، فشارهای زیادی را در داخل برای کناره گیری و حتی حذف پست ریاست اقلیم از ساختار اداری این منطقه آغاز کردند. فشارهایی که در کنار عوامل دیگر بخش مهمی از دلایل انحلال موقت پست ریاست اقلیم و انتقال اختیارات آن به دیگر نهادها و خداحافظی بارزانی از سمتش را شکل می دهند.


بارزانی هرچند مدعی شد که دوره ریاستش را تمدید نخواهد کرد اما همه به خوبی می دانند که او عملا چاره دیگری نداشته و ادامه حضورش در این پست با وجود آن که دوره فعلی پارلمان اقلیم هشت ماه تمدید شد باعث درگیری های شدیدی در داخل اقلیم می شد که دود آن به طور مستقیم در چشم خاندان بارزانی و حزبش می رفت.


بنابراین کناره گیری بارزانی و سخنرانی اخیرش آن هم تنها دو روز پیش از پایان رسمی دوره، چیزی جز اعلام شکست نمی تواند باشد. با این حال وی تقلا می کند که حتی در صورت کناره گیری و نبودن در صحنه علنی قدرت، از نفوذ حزب و خاندانش در صحنه سیاسی  اقلیم کردستان کاسته نشود و در تقسیم اختیارات خود، سهم بزرگ تر را به دولت اقلیم که توسط برادرزاده اش نیچروان رهبری می شود بدهد.


واقعیت این است که در مصوبه پارلمان اقلیم، پست ریاست برای یک دوره کوتاه مدت تعلیق می شود در حالی که دیوان ریاست اقلیم همچنان به کار خود ادامه خواهد داد و پست ریاست تنها تا زمان انتخابات جدید که ساز و کار آن را همین مجلس فعلی تمدید شده تعیین خواهد کرد معلق می ماند. موضوعی که نشان می دهد تقلای بارزانی برای بازگشت قدرت به خاندانش ادامه دارد.
به وضوح آشکار است که وی هراس دارد که با کناره گیری یا استعفایش فردی خارج از چارچوب نزدیکانش به ریاست اقلیم انتخاب شود، بنابراین در 8 ماه مانده به انتخابات عملا با انحلال موقت پست ریاست، جلوی تصدی این مقام توسط فردی خارج از حزب و خاندان خود را گرفت.


اما تردیدی نیست که حداقل سیاست برای شخص مسعود بارزانی به پایان رسیده است. بارزانی پیشمرگ که پنج دهه و نیم از زندگی خود را صرف مبارزه چریکی کرد، نشان داد که در عرصه سیاسی فردی ضعیف است.


با کنترل شهر کرکوک، پایتخت رویایی کردهای عراق و دیگر مناطق مورد منازعه که تقریبا به اندازه مرزهای فعلی اقلیم وسعت داشتند و از آن جدا شده و به دامان دولت مرکزی بازگشتند،خطر تجزیه عراق محو شد، اختلافات داخلی کردی به طور بی سابقه ای تعمیق یافت، برگه همه پرسی کردها تا سال های دوری سوخت، جایگاه سیاسی بارزانی در داخل و خارج متزلزل و سرنگون شد، خالی بودن پشت بارزانی از قدرت های منطقه ای و بین المللی نمایان شد و هیبت دولت مرکزی عراق افزایش یافت.


همه این ها نشانه هایی آشکار از بی کفایتی سیاسی مردی است که تنها در یک ماه توانست چنین دستاوردی را برای خود و مردمش به ارمغان بیاورد.سخنرانی خداحافظی بارزانی نیز نشان داد که این شخص علاوه بر سابقه چریکی، به دلیل نفوذ خاندانش توانست در عرصه سیاسی عراق و کردستان و برخی توافقات به جایگاه بالایی دست یابد و عملا در عرصه امتحان سیاسی فردی رد شده است.


بارزانی بارها در سخنرانی خود از عبارت توقع نداشتم استفاده کرد تا نشان دهد محاسباتش به این دلایل درست از کار درنیامده است اما همین توقع نداشتن آشکار می کند که توان وی در درک و فهم و پیش بینی وقایع و رویدادها ناچیز بوده است. علاوه بر این که خائن نامیدن شرکای سیاسی کرد، چیزی جز کوچک کردن خود یا طرف های دیگر کردی و بی اعتبار کردن کردها در عرصه سیاسی نبوده و نیست.


با این اوصاف و تحلیل، بعید به نظر می رسد که بارزانی و شخصیت جاه طلبش نیم نگاهی برای بازگشت مجدد به قدرت نداشته باشد هر چند که این موضوع هم اکنون دور از دسترس به نظر می رسد اما حقیقت آن است که اربیل همچنان محل نفوذ خاندان پرقدرت بارزانی خواهد ماند.


تحولات پرشتاب اقلیم کردستان عراق این روزها بر همه تحولات سیاسی این کشور سایه افکنده است. اقلیم کردستان که روزگاری شاهد آشوب و کشمکش های شدید سیاسی در بغداد بود این روزها بحران تعیین کننده ای را سپری می کند. بحرانی که ضمن ضربه زدن به جایگاه دو حزب سنتی این منطقه، شاهد زایش حرکت ها و جریان هایی منتقد است که تلاش می کنند تا فضای چند دهه دو قطبی کردستان را به سمت و سویی جدید ببرند.


تحولات هشت ماهه پیش رو در کردستان عراق تا زمان انتخابات دوره پنجم پارلمان، می تواند نقش به سزایی در روشن تر شدن نقشه سیاسی و اجتماعی این منطقه و آینده آن داشته باشد.

درد آمریکایی ها چیست؟

سیدمسعود علوی در رسالت نوشت:

به زودی تحریم های کاتسا عملیاتی می شود؛ تحریم هایی که از آن به عنوان «مادر تحریم ها» یاد شده است. اینکه چطور شد از دل مذاکرات و توافق برجام که فلسفه اصلی گفتگو و مذاکره با آمریکایی ها رفع تحریم ها بود، یکدفعه مادر تحریم ها سربرآورد، قصه اش طولانی است که دو سال است مشغول شنیدن فراز و فرودهای نغمه های خواب آور آن هستیم.

رئیس جمهور در مجلس هنگام معرفی وزرای علوم و نیرو برای رأی اعتماد گفت: «کشورها مگر دیوانه شده اند که با آمریکا مذاکره کنند؟» یک نقطه عطف در دیپلماسی خارجی کشور است که 

می توان آن را بزرگ ترین دستاورد برجام تلقی کرد.

آمریکایی ها نه تنها به تعهدات خود عمل نکردند بلکه روز به روز بر زورگویی و زیاده طلبی خود افزوده اند. قرار بود با برجام، «پدر» تحریم ها را به علامت پرهیز از تداوم خصومت ورزی درآورند، اما نه تنها این کار را نکردند بلکه رفتند «مادر» تحریم ها را به صحنه آوردند! مادر تحریم ها چیست؟ مادر تحریم ها سیاهچاله ای است که قرار است اقتدار ایران را در داخل و در منطقه ببلعد. اینکه چرا آمریکایی ها خود را به دیوانگی زدند و یک دیوانه را به کاخ سفید راه دادند، باید مورد واکاوی قرار گیرد. اینکه این دیوانگی توأم با نوعی حماقت هم هست از واکاوی دیوانگی آمریکا کمتر نیست. درد آمریکایی ها چیزی است که جز با مقاومت ملت ما و ملت های منطقه درمان نمی شود! در طول تاریخ بشر هیچ انسان عاقلی با دیوانه به خاطر دیوانه بازی های او وارد گفتگو نشده است. به همین دلیل کره شمالی کرکره مذاکرات را پایین کشید و رفت دنبال اقتدار هسته ای و افزایش توان نظامی و بازدارندگی.

نتیجه بررسی دیوانگی های آمریکا در منطقه به این سخن جان مک کین سناتور جمهوری خواه به روایت روزنامه نیویورک تایمز بر

می گردد که گفت:

1- نظم منطقه ای مورد نظر آمریکا در خاور میانه در حال فروپاشی است

2- قدرت و نفوذ آمریکا رو به افول است

3- ایران در حال ساختن منطقه ای جدید در غرب آسیا بر خلاف منافع و ارزش های آمریکا است.

نتیجه برخی از بررسی دیوانگی های آمریکا به این اعتراف مایک پمپئو، رئیس سیا نیز برمی گردد که در اندیشکده دفاع از دموکراسی گفت: «اقدامات ایران در بسیاری از نقاط جهان، ما را زمینگیر کرده است.» ترامپ برای مقابله با این زمینگیری آمریکا در منطقه و جلوگیری از فروپاشی هژمونی آمریکا در غرب آسیا رفته «مادر تحریم ها» را آورده است. ملت ایران همان طور که پدر تحریم ها را به زانو درآورد، این قدرت را دارد که «مادر تحریم ها» را نیز به عزا بنشاند.

چه کسی قادر است دشمن را سر عقل بیاورد و از تداوم دیوانگی یا خود را به دیوانه بازی زدن پرهیز دهد؟ پاسخ روشن است؛ ملت ایران. پاسخ روشن تر از آن؛ فرزندان سلحشور این ملت یعنی سپاه، ارتش و بسیج.

چه کسی می تواند این پاسخ را نمایندگی کند؟ پاسخ آن هم روشن است؛ دولت. عقلانیت و تدبیر حکم می کند دولت به عنوان نماینده ملت از پاسخ نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به بدمستی ها و دیوانگی های آمریکا، حمایت کند.

مواضع اخیر رئیس جمهور در سازمان ملل و نیز پس از بازگشت از نیویورک نشان می دهد دولت هم در همین مسیر گام برمی دارد.

مک مستر مشاور امنیتی ترامپ می گوید: «ما راهبرد مقابله با سپاه را نداریم.» او از بزرگ ترین دغدغه آمریکا که خواب از چشم سران رژیم کودک کش صهیونیستی ربوده، یاد می کند و می گوید: «ده هزار موشک ایران، اسرائیل را هدف قرار داده است.»

اینکه فکر کنیم «قانون کاتسا» مادر تحریم ها، فقط سپاه را نشانه گرفته، یک آدرس غلط است. مادر تحریم ها کل اقتدار و امنیت ملی ایران را در داخل و در منطقه و جهان نشانه گرفته است. آمریکایی ها خنجری را که پس از اشغال لانه جاسوسی با وضع تحریم های اولیه بر پشت ملت ایران فرو بردند طی 30 سال با زهر تحریم های جدید و نهایتاً با قانون کاتسا آمیخته اند و فکر می کنند می توانند ملت ایران را نابود کنند.مردم ایران شنبه آینده به مناسبت روز جهانی مبارزه با استکبار جهانی و سالروز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، به خیابان ها خواهند آمد و شعار جاودانه مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس و مرگ بر رژیم صهیونیستی را فریاد خواهند زد. ملت ایران چند روز بعد در راهپیمایی عظیم اربعین که با حضور آزادی خواهان و اسلام خواهان پنج قاره جهان برگزار می شود، همین فریاد را تکرار خواهند کرد. ملت ایران با امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش پیمان می بندند که در برابر یزید زمان یعنی آمریکای جهانخوار، بایستند و زیر بار گفتگو و سازش نروند.

فکر اینجایش را نکرده بودند

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

همگان می‌دانند که بستن نطفه داعش و تولد آن و دیگر گروه‌های تروریستی با دو هدف عمده صورت گرفت؛ اول مقابله با نفوذ روزافزون و قدرت منطقه‌ای انقلاب اسلامی که نام آن را شکل‌گیری «هلال شیعی» گذاشته بودند و دوم سرگرم کردن مسلمانان به جنگ‌های داخلی و سیاسی- ایدئولوژیکی به منظور از بین بردن منابع و انرژی آنان در جنگ داخلی که نتیجه آن تضمین و رشد ضریب امنیت صهیونیست‌هاست.

غربی‌ها پس از سرک کشیدن به اندرونی و پستوهای ما و خاطرجمع شدن از نبود سلاح هسته‌ای احساس کردند یک گام بلند در راستای امنیت صهیونیست‌ها برداشته‌اند و با صراحت گفتند:‌«جهان بدون ایران هسته‌ای امن‌تر است.» حال آنکه ایران به کلی در این مسیر قدم ننهاده بود، اما به هر حال آنان از اینکه ایران تهدید اتمی نیست خاطرجمع شدند. گام دوم برای امنیت صهیونیست‌ها مذاکره موشکی بود که در دولت قبلی و فعلی امریکا دنبال می‌شود تا قدم دیگری برای تضمین امنیت اشغالگران قدس بردارند، اما آنان که داعش و دهها گروه تروریستی را در سوریه و عراق ایجاد کردند از یک مسئله غافل بودند و شاید خود ما هم ابتدائاً متوجه نبودیم که از دل این جنگ خانمانسوز و ویرانگر جوانه‌های امید و اقتدار نیز متولد خواهد شد.

جنگ فی‌نفسه مذموم و محکوم است اما وقتی چاره‌ای جز جنگیدن نداریم به نبرد عاشورایی تن می‌دهیم و داده‌ایم. جنگ هشت ساله خانمانسوز بود و دهها هزار از بهترین جوانان این کشور را گرفت و توسعه کشور را متوقف کرد، اما یادمان باشد که امام همیشه جبهه را «دانشگاه» دانستند و مهم‌ترین دستاورد جنگ تحمیلی را «استمرار روح اسلام انقلابی» اعلام کردند. بدون تردید استمرار 30 ساله انقلاب اسلامی بعد از جنگ مدیون همین جنگ بود نه وقوع اولیه انقلاب اسلامی. حال به منطقه برگردیم؛ چه فرصت طلایی و ذی‌قیمتی برای انقلاب اسلامی درست شد و چه دردسر بزرگی برای صهیونیست‌ها و امریکا در راه است.

آنان آمده بودند تا هلال شیعی مدنظر را پاره و با برپایی جنگ داخلی بین مسلمانان، خود به استراحت بپردازند، اما گمان نمی‌کردند و در برآورد آنان نبود که نیروی عظیم، ورزیده، باانگیزه و آموزش‌دیده‌ای که در جنگ با تروریست‌ها متولد شد و رشد کرد، در فردای داعش انرژی خود را در کجا تخلیه خواهد کرد؟ باور نمی‌کردند که اگر با حزب‌الله چند جنگ نمایان کرده‌اند، اکنون و در پساداعش حزب‌الله تنها نیست. لشکر فاطمیون، زینبیون، حشدالشعبی، تیپ ابوالفضل‌العباس و حزب‌الله شماره 2 سوری که مولود جنگ با تروریست‌ها است اکنون چه کار خواهند کرد؟

سیدحسن نصرالله در سخنرانی تابستان امسال خطاب به صهیونیست‌ها گفت: جنگ آینده دیگر جنگ لبنانی‌ها با شما نخواهد بود بلکه افغانی‌ها، پاکستانی‌ها، عراقی‌ها، ایرانی‌ها و سوری‌ها هم خواهند بود. سخن نصرالله ناظر بر نیروی زبده و آماده‌ای است که پایان تروریسم را رقم زده است و اکنون درصدد حفظ و انسجام خود است. بنابراین نه تنها امریکا و صهیونیست‌ پس از پنج سال جنگ در سوریه و عراق آورده‌ای نداشته‌اند که اکنون نگاه این نیروی عظیم و ورزیده را به سوی بلندی‌های اشغالی جولان می‌بینند. گویی جنگ سوریه و عراق بهانه و زمینه‌ساز تولد یک نیروی چندملیتی از امت اسلامی برای آزادی یکی از سرزمین‌های اشغالی مسلمانان است که بیش از 70 سال دور از امت اسلامی مانده است. به همین دلیل است که صهیونیست‌ها نسبت به نقل و انتقالات در جبهه‌های جنوب غربی سوریه به شدت حساس هستند و کوچک‌ترین تحرکی را تحمل نمی‌کنند. شهادت سردار الله‌دادی و جهاد مغنیه و... در همین منطقه و در همین راستا بود.

صهیونیست‌ها نزدیکی به مرزهای اشغالی جولان را بسان کابوس می‌دانند و اضطراب ناشی از آن در قالب عربده از گلوی ترامپ باز تولید می‌شود.

معماری انقلاب اسلامی بسیار حساب‌شده و زیباست. در حالی که حزب‌الله مشغول جنگ در سوریه بود موشک‌های خود را برای جنگی غیر از جنگ سوریه بیشتر و برتر کرد و در دورانی که داعش رو به پایان است، حماس مجدداً به دامن انقلاب اسلامی برگشت و آن نیروی افغانی، پاکستانی، عراقی و سوری (‌و ارتش لائیک سوریه که اکنون ارتش حزب‌اللهی است) نیز آماده‌اند. لذا این هنر انقلاب اسلامی است که نه‌تنها مانع رسیدن صاحبان داعش به اهداف شد که موی دماغ آنان در پساداعش شد. تعقیب دشمن یا به تعبیر امام‌(ره) «ادامه دفاع، تجاوز نیست» در انتظار صهیونیست‌هاست.

ناکامی امریکا و شکست منطقه‌ای از انقلاب اسلامی لحن و مواضع امریکایی‌ها را چنان تند و بی‌پروا کرده است که فقط با این جمله شهید بهشتی که گفت:«امریکا از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر» می‌توان آن را معنا بخشید و فهمید. آنچه اکنون انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی نباید از آن غافل شود طراحی‌های جدید دشمن برای سوریه پس از داعش است. قطعاً تجزیه سوریه یکی از راه‌های خنثی‌سازی تدابیری است که جبهه مقاومت اندیشیده است و در این نوشته به آن پرداخته شد. حفظ یکپارچگی سوریه برنامه جریان پیروز در این جنگ پس از جشن پایانی شکست داعش است. تعامل با کردهای سوریه اساسی‌ترین و نزدیک‌ترین مسیر حفظ پیروزی‌های موجود است. لانه امریکا باید در کردستان سوریه جمع شود.

فردای «اقلیم»

احمد دستمالچیان سفیر پیشین ایران در لبنان و اردن در ایران نوشت:

کردستان عراق متأسفانه با جاه‌طلبی مسعود بارزانی و مداخله‌جویی رژیم صهیونیستی دستخوش ناملایمات بسیاری شده‌ است که می‌تواند امنیت وآرامش اقلیم را به مخاطره اندازد.
رئیس سابق اقلیم کردستان عراق پس از بی‌اعتنایی به هشدارهای دلسوزانه متحمل شکست سیاسی نظامی بزرگی شد و ناچار از صحنه قدرت کناره‌گیری کرد. هرچند که او کناره‌گیری نکرد بلکه دوره ریاستش تمام شد. زیرا یک دوره 4 ساله توسط پارلمان (2009-2005) و یک دوره 4 ساله با رأی مستقیم مردم (2013-2009) انتخاب شده بود و اکنون دیگر نمی‌توانست نامزد انتخاباتی جدید شود.


اما آنچه بیش از همه از دیروز تا به حال جلب توجه می‌کند، اقدامات خشونت باری است که طرفداران وی مرتکب شده‌اند. حمله به بعضی دفاتر احزاب رقیب و تهدید به قتل بعضی از سران کردی و حمله به پارلمان و ضرب و شتم نمایندگان و به وجود آوردن اغتشاش و ناامنی در اربیل و بعضی مناطق دیگر نشان دهنده ضعف و استیصال بارزانی
و طرفداران او است که آثار منفی زیادی را در بین مردم کرد برجای خواهد گذاشت. هرچند که تصور می‌شود این اقدامات با هدف منحرف کردن افکار عمومی از چپاول‌های اموال عمومی انجام شده ‌است.


این شرایط باعث شده‌ است مسأله تقسیم اختیارات ریاست اقلیم نیز در هاله فراموشی عمومی قرار گیرد. اکنون تکلیف انتخابات ریاست اقلیم که قرار بود فردا برگزار شود نیز تا 8 ماه به تعویق افتاده که در این مدت مشخص نخواهد بود حزب دموکرات، حزب مسعود بارزانی که مدیریت و کنترل دولت و پارلمان را تا آن زمان برعهده دارد،چه روندی را در پیش بگیرد.

بویژه که بر اساس ماده  15 قانون شماره یک ریاست اقلیم مصوب سال 2005، در صورت نامعلوم بودن وضعیت جایگاه ریاست اقلیم، رئیس پارلمان تا 60 روز باید تصدی مسئولیت‌های ریاست اقلیم را برعهده گیرد تا ریاست جدید  اقلیم  انتخاب شود.  در حال حاضر نیز بسیاری از اختیارات اقلیم که تاکنون در دست مسعود بارزانی بود به برادرزاده و داماد او نیچروان بارزانی واگذار شده است. البته هنوز تکلیف ماده 13 قانون ریاست اقلیم یعنی، فرماندهی کل نیروهای مسلح مشخص نیست.


شاید در این شرایط بهتر باشد آقای بارزانی توضیح دهد وقتی نه شرایط داخلی و نه منطقه‌ای و نه بین‌المللی مهیا بود، بر چه استدلالی اصرار بر برگزاری رفراندوم کرد؟ حاصل فروش چندین ساله نفت کرکوک کجاست که نمی‌تواند و نتوانست حقوق کارمندان اقلیم را بدهد؟


بر چه استدلالی بارزانی پارلمان را تعطیل کرده بود؟ و بر چه استدلالی دستور داده بود که پیشمرگ ها با داعش درگیر نشوند؟ و بسیاری سؤالات دیگر. اما بی‌تردید آنچه که امروز بیش از هر چیز نیاز اساسی مردم شریف کرد در اقلیم می‌باشد، اتحاد و همدلی برای فائق آمدن بر بحران‌های  موجود است. بی‌تردید اگر بخواهد ناامنی خودخواسته طرفداران بارزانی ادامه پیدا کند، اولین متضرر این آشوب‌ها خود مردم کرد خواهند بود.


در شرایط فعلی  همه احزاب و سران کردی باید با هوشیاری و سعه صدر نسبت به آینده خویش هوشیاری به خرج داده و با انتخاب رئیس آینده سریعاً زمینه را برای مذاکره با دولت مرکزی در چارچوب قانون  اساسی آماده کنند. البته طبیعی است که باید نتایج همه‌پرسی اخیر ملغی اعلام شود تا بتواند مذاکرات ازسر گرفته شود.


بی تردید مردم و سران کردی همان طور که در بحران اخیربا هوشمندی تمام توطئه اخیر را که محرک آن رژیم صهیونیستی بود در نطفه خفه نمودند در شرایط جدید نیز خواهند توانست با تدبیر
و رویکردی عقلانی از بحران فعلی عبور کنند و این به نفع مصالح ملی مردم کرد عراق است.

نفی استقلال روزنامه‌نگاری و تحدید آزادی رسانه

کامبیز نوروزی در شرق نوشت:

مجال اندک است و سخن بسیار. متنی به نام «لایحه سازمان نظام رسانه جمهوری اسلامی ایران» به هیئت ‌دولت رفته است. این متن، زمانی منتشر شده است که موادی از آن در هیئت‌ دولت تصویب شده است. مفاد این لایحه به‌قدری با آزادی رسانه‌ها و استقلال حرفه روزنامه‌نگاری در تضاد و تباین است که بسیار بعید می‌دانم مقام‌هایی مانند آقای رئیس‌جمهور و آقای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از زبان و قلم کارشناسان و روزنامه‌نگاران حرفه‌ای و مستقل موارد متعدد انحراف‌ها و اشکالات بنیادی و اساسی این لایحه را شنیده و خوانده باشند و باز هم به تصویب آن رضا داده باشند؛ اشکالاتی ساختاری که امکان ترمیم و اصلاح آنها وجود ندارد.  پیش از این، در سال ١٣٩٣، نسخه‌ای از لایحه سازمان نظام‌صنفی منتشر شد و در همان زمان ده‌ها نفر از روزنامه‌نگاران، حقوق‌دانان و متخصصان علوم ارتباط، از طیف‌ها و مشرب‌های مختلف سیاسی و رسانه‌ای، نقدهای متعددی بر آن داشتند.

تقریبا محور مشترک نقد منتقدان این بود که لایحه سازمان نظام رسانه، موجب دولتی‌شدن روزنامه‌نگاری و نفی استقلال حرفه روزنامه‌نگاری و تحدید آزادی رسانه در ایران شده است. لایحه‌ای که اینک منتشر شده است، اگرچه در ظاهر تغییرات مختصری داشته و کمی هم خلاصه‌تر است، اما مواد و مفاد اصلی و مهم آن همان است که در سال ٩٣ منتشر و با واکنش منفی متخصصان و روزنامه‌نگاران روبه‌رو شد. در واقع این لایحه به ایراد بنیادینی که قبلا در جامعه مدنی و اهل حرفه گرفته‌ شده، اصلا بی‌توجه بوده است.

این لایحه حداقل ٤٧ ایراد اساسی حقوقی و رسانه‌ای دارد که طرح همه آنها در این یادداشت کوتاه ممکن و مقدور نیست. این ایرادات نشان‌دهنده آن است که اولا این لایحه به اصول پایه روزنامه‌نگاری، یعنی آزادی رسانه، امنیت رسانه و استقلال حرفه روزنامه‌نگاری به‌شکل گسترده‌ای بی‌اعتناست و آنها را نقض می‌کند. ثانیا به قوانین اساسی و عادی کشور در زمینه آزادی مطبوعات، آزادی بیان، حدود وظایف قوه قضائیه و نظام حقوقی موجود توجهی ندارد. ثالثا شرایط و ویژگی‌های کار رسانه و مطبوعات را نمی‌داند و رعایت نکرده است. شرح بعضی از این ایرادات از این قرار است: 

الف) سازمان نظام رسانه، تحت کنترل کامل دولت است و صنف روزنامه‌نگار در آن هیچ استقلالی ندارد بلکه سررشته تمام امور اصلی و تعیین‌کننده سازمان در اختیار دولت است؛ زیرا
١- طبق ماده ١٩، صلاحیت نامزدهای عضویت در هیئت‌مدیره سازمان نظام رسانه، باید به تأیید هیئتی برسد که کاملا دولتی و غیرصنفی است. اعضای این هیئت عبارت‌اند از: مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، رئیس دادگستری استان، مدیرکل سازمان صداوسیمای استان، بازرس سازمان و نماینده مدیران مسئول استان. این هیئت باید تعیین کند چه کسانی صلاحیت نامزدی و عضویت در هیئت‌مدیره یک سازمان مثلا حرفه‌ای رسانه‌ای را دارند. 


٢- طبق ماده ٢٢ نیز هیئت مرکزی انتخابات که باز هم اکثریت آن حکومتی و غیرصنفی‌اند، می‌تواند نتیجه انتخابات هیئت‌مدیره را ابطال کند. اعضای این هیئت عبارت‌اند از: نمایندگان دادستان کل و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، یک قاضی بازنشسته، یک نماینده از هیئت نظارت بر مطبوعات و یک نماینده از شورای‌عالی سازمان. 


٣- هیئت رسیدگی به تخلفات حرفه‌ای، مجموعه‌ای از افراد است که اکثریت آنها حکومتی و غیرحرفه‌ای و غیرصنفی‌اند. طبق ماده ٢٧ این افراد عبارت‌اند از: مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، یک قاضی بازنشسته، یک وکیل، یک عضو هیئت‌منصفه، یک مدیرمسئول و یک روزنامه‌نگار. این افراد اساسا نمی‌توانند فهم و درک حرفه‌ای از روزنامه‌نگاری داشته باشند؛ چون کارشان این نیست. 


به‌طورکلی تمامی ورودی و خروجی این سازمان در کنترل کامل دولت است و روزنامه‌نگاران در آن نقش مؤثری ندارند. 


٤- در این قانون فقط کسی از حقوق طبیعی و ذاتی روزنامه‌نگاری برخوردار است که چیزی به نام «پروانه خبرنگاری» گرفته باشد. یعنی درحالی‌که بسیاری عقیده دارند که نظام صدور پروانه که در قانون مطبوعات است، نظامی عقب‌مانده و ناکارآمد است و با اصول حقوق و آزادی مطبوعات مغایر است، این لایحه روزنامه‌نگاری را هم موکول به اخذ پروانه روزنامه‌نگاری کرده است. درواقع کسانی که چنین پروانه‌ای نداشته باشند، از حقوق روزنامه‌نگاری محروم‌اند. 

 برای مثال روزنامه‌نگاری که این پروانه را نداشته باشد، نمی‌تواند در سازمان‌ها و مراجع رسمی و عرصه عمومی کار کند. در صورت وقوع جرم مطبوعاتی، اگر آن مطلب متعلق به کسی باشد که پروانه روزنامه‌نگاری ندارد، در دادگاه عمومی و بدون حضور هیئت‌منصفه محاکمه می‌شود. 


٥- هیئت رسیدگی به تخلفات این سازمان، می‌تواند یک روزنامه‌نگار را برای مدت چندسال یا دائم از داشتن پروانه روزنامه‌نگاری و در واقع از کار روزنامه‌نگاری محروم کند. این یک مداخله تمام‌عیار در کار قضائی است. 


٦- بخش بزرگی از آنچه این لایحه به‌عنوان تخلف محسوب کرده است، در واقع از عناوین کیفری است که رسیدگی به آنها فقط در صلاحیت دادگاه‌ها با رعایت تشریفات قانونی آئین دادرسی کیفری و حضور هیئت‌منصفه است. اما این لایحه شرایطی ایجاد کرده که بدون صلاحیت قضائی و بدون تشریفات قانونی کسانی بتوانند روزنامه‌نگار را از حقوق اساسی‌اش محروم کنند. 
٧- طبق ماده ٥٢، فقط کسانی می‌توانند روزنامه‌نگاری کنند که عضو سازمان باشند. همچنین طبق ماده ٦٥ همه مدیران مسئول و سردبیران باید عضو سازمان باشند. درواقع سازمانی که به‌شدت تحت کنترل قدرت و دولت است، همه‌چیز رسانه‌ها را نیز در انقیاد خود می‌گیرد. 


ب) این لایحه نشان می‌دهد که نویسندگان آشنایی چندانی با دانش حقوق و قوانین جاری کشور نداشته‌اند و نکاتی بدیهی و ساده را نتوانسته‌اند رعایت کنند. از جمله: 
١- در بند ٤ از ماده ٣٨، آمده است که هیئت رسیدگی به تخلفات می‌تواند رأی به جبران خسارت علیه یک روزنامه‌نگار بدهد. دانشجویان حقوق هم می‌دانند تعیین خسارت و الزام کسی به پرداخت خسارت، یک عمل قضائی و فقط در صلاحیت دادگاه‌هاست. هیئت رسیدگی به تخلفات در جایی مانند یک سازمان صنفی، نمی‌تواند صلاحیت چنین کاری داشته باشد و این مداخله در امور قضائی است. 


٢- ماده ٣٣، ١١ مورد تخلف حرفه‌ای را مشخص کرده است که اگر اتفاق بیفتد، هیئت رسیدگی به تخلفات می‌تواند رسانه یا روزنامه‌نگار را تنبیه کرده و حتی از کار محروم کند. قطع نظر از اینکه این فهرست غیرمعقول و غیرحقوقی است، نکته مهم این است که ١٠ مورد از این ١١ مورد، اموری‌اند که جرم هستند. این موارد باید در دادگاه‌ها و با تشریفات دقیق دادرسی رسیدگی شوند. هیئت رسیدگی به تخلفات اساسا صالح به رسیدگی به چنین مواردی نیست و این نقض آشکار حق دفاع و اصول ٣٦ و ٣٧ قانون اساسی است. 


٣- ماده ٣ لایحه مدعی است که سازمان نظام رسانه، دارای شخصیت مستقل بوده و غیردولتی است. سپس در ماده ٤١ تصمیمات هیئت رسیدگی به تخلفات را قابل شکایت در دیوان عدالت اداری می‌داند. وقتی این سازمان اساسا دولتی است، دیوان عدالت اداری صلاحیت رسیدگی به شکایت علیه آن را ندارد. چون دیوان فقط برای رسیدگی به شکایت علیه تصمیمات دولت و سازمان‌های عمومی و شوراها و هیئت‌های دولتی صلاحیت دارد. 


ج) لایحه نظام جامع رسانه، رسانه‌ها و شرایط کاری و حرفه‌ای آنها را نمی‌شناسد زیرا: 
١- هرکس که مدرک کارشناسی داشته باشد، با دادن آزمون و مدتی کارآموزی، می‌تواند عضو این سازمان بشود (مفاد ماده ٥١) این چه سازمان صنفی و حرفه‌ای است که این‌قدر فراخ و غیرحرفه‌ای می‌توان وارد آن شد؟ آیا این روزنامه‌نگاری است؟ 


٢- کارکنان سازمان صداوسیما هم می‌توانند عضو این سازمان بشوند. از نظر اصول رسانه‌ای و نیز رژیم مالکیت انحصاری صداوسیما، نمی‌توان خبرنگاران این سازمان را با روزنامه‌نگاران کاغذی یا سایت‌ها مقایسه کرد و در یک تشکل حرفه‌ای دید. از نظر صنفی نیز شرایط این دو گروه مطلقا متمایز و نامتجانس است. همچنین مقررات خاص حاکم بر هریک تفاوت‌های برجسته‌ای دارند. 
٣- لایحه توجهی به این نکته نکرده است که در امور رسانه‌ای، میان مدیران مسئول و روزنامه‌نگاران، از نظر صنفی و حقوق و نیازهای صنفی تفاوت‌های برجسته‌ای وجود دارد و به‌همین‌دلیل نمی‌شود هر دو گروه را در یک تشکل واحد دید. درحال‌حاضر انجمن‌های صنفی نیز به کارگری و کارفرمایی تقسیم می‌شوند. همان‌طور که گفته شد، ایرادات فراوان است و بحث درباره همه آنها فرصتی بیشتر می‌طلبد. 


گمان من آن است که شاید آقای رئیس‌جمهور و آقای وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مجالی برای استفاده از نظرات کارشناسان و روزنامه‌نگاران مجرب و مستقل نیافته‌اند تا ایرادات این متن را بر آنها مکشوف و از ادامه کار لایحه جلوگیری کنند. امید است اینک پیش از گذشتن وقت، از ادامه بررسی این لایحه جلوگیری کرده و مانع از تصویب لایحه‌ای شوند که آثار منفی و زیانباری برای همه، از حقوق ملت تا رسانه‌های مختلف و روزنامه‌نگاران تا دولت خواهد داشت. لایحه نظام جامع رسانه، یکجا تحدیدهای گسترده‌ای برای آزادی رسانه و روزنامه‌نگاری کشور ایجاد کرده است و استقلال حرفه‌ای روزنامه‌نگاری را از بین می‌برد. امنیت روزنامه‌نگاری را شدیدا مخدوش کرده و نهایتا روابط کاری میان روزنامه‌نگاران و مدیران مسئول را مختل می‌کند. قبول و تصویب چنین متنی، نه‌فقط موجب مباهات نیست، بلکه... .

 استقبال انقلابی از رییس جمهور

صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:

روزنامه‌های اصلاح طلب، دیروز سخنان مهم رییس جمهور در مضحک و دیوانگی خواندن مذاکره با آمریکا را بالاتفاق سانسور کردند. جریان اصلاحات ظاهراً هیچ انتظار نداشت که همپیمان سیاسی آنها به این زودی ریل عوض کند و در مهمترین موضوع سیاسی نظام، یعنی مذاکره و رابطه با آمریکا خلاف رویه گذشته ومیل آن‌ها زبان به انتقاد و اعتراف بگشاید.

آقای روحانی که در رقابت‌های انتخاباتی ۹۲ ،مذاکره با آمریکا را به عنوان کدخدای جهان راحت‌تر از اروپا می‌دانست، در جریان انتخابات ریاست جمهوری امسال وعده داده بود همانگونه که در چهارسال گذشته تحریم‌های هسته‌ای را برداشته است، بقیه تحریم‌ها را هم از پیش روی ملت ایران بردارد و لذا با همین رویکرد، بارها از برجام 2 و 3 سخن گفته بود. حالا اما آن خوش‌بینی ها با چرخشی ۱۸۰ درجه‌ای، مذاکره با آمریکا را «خنده دارترین حرف تاریخ» می‌داند. این موضع آقای روحانی، گرچه خوشایند اصلاح طلبان نیست اما منطقی‌ترین و اصولی‌ترین نظری است که می‌تواند درباره دشمن دیرپای ایران اتخاذ شود و یقیناً مورد اقبال ملت ایران و نظام اسلامی خواهد بود.

حالا اما در برابر برخورد سرد و ساکت اصلاح طلبان، این جریان انقلابی است که باید به میدان بیاید و آقای روحانی را در اصلاح مواضع گذشته‌اش، یاری و همراهی کند البته با رعایت دو ملاحظه؛ نخست آنکه ایشان و همراهان اعتدالی‌اش تفاوتی ماهوی میان آمریکای ترامپ با آمریکای اوباما قائل نباشند. بدون شک هردوی این‌ها، یک راه و مسیر را می‌روند، یکی با دست چدنی و دیگری با دستکش مخملی روی دست چدنی و دوم؛ حالا که آقای روحانی به درستی از آمریکا قطع امید کرده است، به طریق اولی نباید به همپیمانان اروپایی آمریکا هم دل ببندد که به تعبیر ایشان، آن‌ها همان«آقا اجازه» ها در برابر آمریکاهستند گرچه این سخن، به معنای نفی تعاملات دیپلماتیک نیست اما مسیر درست، آن است که دولت دوازدهم همت اصلی خود را به تقویت اقتصاد داخلی مبتنی بر ظرفیت‌های