کد خبر 851027
تاریخ انتشار: ۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۹

در زمستان سال 57 وقتی انقلاب اسلامی فوران کرد، مسجد جوادالائمه(ع) و جوانانی که گرد امیرحسین فردی جمع شده بودند نیز یکی از چشمه‌های جوشان خروش مردم علیه طاغوت بودند.

گروه فرهنگ و هنر مشرق - نام امیرحسین فردی، بیش از هر چیزی با مجله دوست داشتنی «کیهان بچه‌ها» گره خورده است. نشریه‌ای که طی چهار دهه گذشته، یکی از کانون‌های جریان‌ساز در حوزه ادبیات کودک بوده است و بسیاری از نویسندگان مطرح و نامی، روزگاری را در این نشریه و در سایه امیرحسین فردی گذراندند. فردی، جمعی از نویسندگان را پروراند که امروز چهره‌های اصلی ادبیات داستانی ایران محسوب می‌شوند. همچنان‌که خودش هم همه داستان‌ها و کتاب‌هایی که نوشت، با انقلاب اسلامی گره خورده بودند. به همین دلیل هم لقب «پدر ادبیات داستانی انقلاب» را   برازنده این نویسنده می‌دانیم و می‌دانند. اما امیرحسین فردی، قبل از آغاز فعالیت خود در کیهان بچه‌ها، پایه گذار یکی از هسته‌های مبارزات مردمی و فرهنگی دیگر هم بود. حرکتی که به دوران جوانی او و قبل از انقلاب بر می‌گردد:   

یک- دوران جوانی فردی
مسجد جواد الائمه(ع) در جنوب تهران تا اواسط دهه 50 یک مسجد معمولی بود و صرفا به انجام فرایض دینی اختصاص داشت. اما این مسجد کوچک، تا سال 57 به پایگاهی فرهنگی-انقلابی با چندهزار عضو فعال جوان تبدیل شد. از درون این جوانان، هنرمندان و نویسندگان مطرحی چون مرحوم فرج الله سلحشور، مرحوم رسول ملاقلی‌پور، مجید مجیدی، حسین یاری، بهزاد بهزادپور، گلعلی بابایی، شهید حبیب غنی‌پور و... ظهور کردند. بنیانگذار این پایگاه، کسی نبود جز امیرحسین فردی.
در بخش‌هایی از گفت‌وگوی مفصلی که چند سال پیش با مرحوم فردی داشتم او توضیح داد: «همه ماجراها از یک سیزده بدر شروع شد؛ روز 13 فروردین سال 1354 بود. زمانی که 28 سال سن داشتم. درحالی که همه خانواده و دوستانم برای گردش و تفریح به خارج از شهر رفته بودند، من در شهر مانده بودم؛ همین طور که در خیابان سرگردان بودم و دلم به شدت گرفته بود، به مسجد محله رسیدم و دیدم که درش باز است. انگار کسی در درونم گفت برو همین جا، گمشده تو اینجاست! رفتم داخل مسجد و همراه با 10، 12 نفر که اغلبشان پیرمرد بودند نمازجماعت برپا کردیم. کم‌کم ارتباطم با مسجد بیشتر شد و دیگر هر روز به آنجا می‌رفتم. به ویژه اینکه مسجد جوادالائمه(ع) در آن زمان یک کتابخانه کوچک هم داشت که من به خاطر علاقه شدید به مطالعه به عضویت آن کتابخانه درآمدم. بعد از مدتی هم خودم یکی از کارکنان کتابخانه شدم.»

فردی در شرح چگونگی شکل‌گیری یک هسته مبارزه فرهنگی در این مسجد می‌گفت: «دوستانم که خیلی هم به بنده وابستگی عاطفی داشتند را تشویق شان کردم که آنها هم به مسجد بیایند. چیزی شبیه به معجزه بود؛ اتفاقی که افتاد این بود که اکثر جوان‌های محله هم به آن مسجد پیوستند. با آمدن آنها، فضای مسجد به کلی متفاوت شد؛ از آن پس، جمعیت جوانانی که به مسجد می‌آمدند از کهنسالان بیشتر شد. به این ترتیب کتابخانه مسجد هم رونق بیشتری پیدا کرد. در کنار جلسات قرآن و نهج‌البلاغه، جلسه‌های قصه خوانی را هم راه انداختیم و علاوه‌بر این‌ها، گروه‌های ورزشی مثل تیم فوتبال و گروه کوهنوردی هم تشکیل دادیم. نکته جالب این است که با جذب شدن بچه‌ها به مسجد، پدر و مادرهایشان هم تشویق شدند و به مسجد آمدند. افزایش جمعیت فعالین مسجد باعث شد تا شاخه بانوان مسجد جوادالائمه(ع) را هم ایجاد کنیم... فعالیت‌های مسجد آنقدر بازتاب پیدا کرد که افرادی از سایر محله‌ها هم برای اقامه نماز و شرکت در برنامه‌ها و گروه‌ها به آنجا می‌آمدند. ارتباط با بچه‌ها به قدری صمیمانه بود که اکثر آنها را به اسم کوچک می‌شناختیم و صدا می‌زدیم. فضا به گونه‌ای بود که آنها اوقات فراغت خود را به مسجد می‌آمدند. شاید باور کردنی نباشد اما مسجد جواد الائمه(ع) توانست هفت هزار نفر عضو رسمی جذب کند!»

در زمستان سال 57 وقتی انقلاب اسلامی فوران کرد، مسجد جوادالائمه(ع) و جوانانی که گرد امیرحسین فردی جمع شده بودند نیز یکی از چشمه‌های جوشان خروش مردم علیه طاغوت بودند. چشمه‌هایی که به هم می‌پیوستند و سیل راه می‌انداختند تا روزگار را تغییر دهند. همان طور که گفتیم و اسم‌شان آمد، تعدادی از بچه‌هایی که در این مسجد فعالیت فرهنگی و هنری می‌کردند، در سال‌های بعد از انقلاب تبدیل به هنرمندانی مطرح و موثر شدند. امیرحسین فردی، پس از انقلاب هم همان مسیر را در «کیهان بچه‌ها» ادامه داد و این نشریه را نیز به چشمه جوشان دیگری برای ایجاد خاطرات شیرین فرزندان ایران و پرورش نویسنده انقلابی تبدیل کرد. همچنانکه وی از پایه‌گذاران حوزه اندیشه و هنر اسلامی بود که بعدها به حوزه هنری تغییر نام پیدا کرد.
 

دو- فردیِ برنا در کهنسالی
«سیاه‌چمن»، «آشیانه در مه»، «ملاقات با آفتاب»، «کوچک جنگلی»، «اسماعیل»، «گرگسالی» و... همه داستان و رمان‌های امیرحسین فردی، راوی حوادث و اتفاقاتی درباره شخصیت‌های متفاوت و در جغرافیاهای مختلف ایران هستند. اما یک وجه مشترک، آنها را به هم پیوند زده است؛ همه این آثار ترسیم‌کننده مفهوم «مبارزه» هستند؛ هم مبارزه درونی و فردی و هم اجتماعی و سیاسی. داستان‌های امیرحسین فردی، حاکی از حال و روح او بودند. برای آنهایی که در سال‌های آخر، با این نویسنده همنشین بودند کاملا آشکار بود که وی مانند قهرمان داستان هایش، هر چه جلوتر می‌رفت، جوان‌تر و مبارزتر می‌شد. اینکه امیرحسین فردی در واپسین سال‌های زندگی خود، به نوشتن رمان‌هایی با قهرمانانی جوان و مبارز همت می‌گماشت، دقیقا مطابق و برانگیخته از شخصیت خود وی بود.

چرا که بیشترین چیزی که در پدر «کیهان بچه‌ها» جلب توجه می‌کرد این بود که هر چه می‌گذشت، روحیه‌اش مبارز و برناتر و قدم و قلمش برّاتر می‌شد. شعار «قلم من سلاح من است» که نویسندگان از آن دم می‌زنند، به عینه در زندگی، مرام و سلوک اجتماعی و شخصی فردی متبلور بود.

مصداق اینکه فردی در سال‌های آخر، نگارش رمان سه جلدی «اسماعیل» را شروع کرد. جلد دوم این مجموعه با عنوان «گرگسالی» وقتی منتشر شد که نویسنده‌اش دیگر در میان ما نبود. اما جالب اینکه لحن و محتوای آن از قسمت اول این کتاب، انقلابی‌تر بود. او در حال نوشتن قسمت سوم بود که دیگر فرصت نیافت. اما جای تردیدی نیست که اگر جلد سوم اسماعیل می‌آمد، قطعا بیش از کتاب‌های قبلی فردی، سرشار از روحیه مبارزه و انقلاب می‌بود.
اما فردی این گوهر را از کجا آورد؟ چرا برخی از دوستان و همکاران او، حتی در میان سالگی «ترسو» شدند، اما امیر قافله ادبیات انقلاب، حتی در واپسین روزهای زیستنش در این دنیا نیز شجاع، مجاهد و مبارز باقی ماند؟

پاسخ به این سؤال در مرام امیرحسین فردی است؛ جایگاه او به گونه‌ای بود که می‌توانست به راحتی به از ما بهتران بپیوندد. اما هیچ گاه از جنوب شهر و  خانه ساده و کوچک خود دل نکند. مدیرمسئول کیهان‌بچه‌ها که در میان اهل قلم برای خودش برو بیایی داشت، همیشه برای خوردن ناهار بین کارگرهای روزنامه می‌آمد و همنشینی با زحمت‌کش‌ها را بر حضور در محافل آنچنانی و پر زرق و برق ترجیح می‌داد. برعکس خیلی از هنرمندها که از سایش لباسشان با مردم عادی وحشت دارند، فردی از اینکه با اتوبوس رفت و آمد می‌کرد و بین فقیرترین مردم به سر می‌برد، افتخار می‌کرد؛ حتی آن زمان که شد رئیس‌مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری. به همین دلیل هم قلمش همیشه در خدمت محرومان بود و عملش راهنمای دوستان. سلوک فردی می‌تواند الگویی برای همه آن‌هایی باشد که دغدغه هدایت نسل جوان و نجات مردم از تهاجم فرهنگی را دارند. چون امیرحسین فردی، با رفتار و کردار خود دیگران را نصیحت می‌کرد و نه با فرمایش.

منبع: کیهان