به گزارش مشرق، «صادق فرامرزی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
«اگر میبینید آلمان و ژاپن این روزها هنوز محکمترین اقتصادهای دنیا را دارند، اینها بعد از جنگ جهانی محروم و ممنوع شدند از اینکه نیروی نظامی داشته باشند، خب! نیروهای نظامی بیشترین خرجهای کشورهای در حال جنگ را میبردند، پولهای اینها آزاد شد و رفتند دنبال کارهای علمی و تولیدی، اقتصادهای علمی و دانشبنیان برای خود درست کردند و آسیبپذیر هم نیستند. این راه باز شده در ایران، شما معلمها، شما مدیران، شما دلسوزان کشور و مربیان باید وارد این فضا بشوید؛ مطمئنم دوره دوم دولت آقای روحانی میتواند ما را به آنجا برساند و بسیاری از سمپاشیهایی که میشود، بسیاری از هوچیگریهایی که میشود برای آن است که کار به آنجا نرسد و این خطرناک است».
این عبارات را میتوان تقریبا آخرین تحلیل و پیشبینی مرحوم هاشمیرفسنجانی در سیاست ایران دانست که در همان زمان نیز واکنشهای مختلفی نسبت به آن صورت گرفت اما آنچه این بند از سخنان وی را یکی از مهمترین سخنان دوران حیات آن مرحوم کرده است فارغ از تأخر زمانی، ماهیت اجمالی آن نسبت به نقشه راهی است که او در سالهای آخر حیات سیاسی خود پیش برده است. این سخنان از یک جهت بیانگر نگاه وی به مساله راه صحیح توسعه و از سوی دیگر مصداق پیشبرنده آن در فضای سیاسی کشور است. هاشمیرفسنجانی علنا اعتراف کرده بود تکیه بر مسائل نظامی به عنوان ضامن استقلال و امنیت ملی مزاحم توسعهای خواهد شد که از بستر روابط خارجی با غرب میگذرد و او مصداق جریانی که این توسعه را نمایندگی میکند، جریان حاکم بر دولت حسن روحانیای میدانست که آن زمان دوره اول ریاستجمهوری خود را تجربه میکرده است.
نسبت پدر و فرزندی حاکم میان مرحوم هاشمیرفسنجانی و دولت حسن روحانی هیچگاه مسالهای قابل خدشه و مورد تردید نبوده است، به گونهای که از بدو تولد این دولت همگان شعار «اعتدال» را روکش جدیدی از «سازندگی» میدانستند و در این میان هم ترکیب افراد دولت و هم نحوه نگاه حاکم بر آن خود موید وجود چنین رابطهای بوده است. بر مبنای آنچه گفته شد، حسن روحانی و راه او مطلقا حکایتگر راه مطلوب هاشمیرفسنجانی برای مدیریت ایران در مقطع کنونی محسوب میشود و هر آنچه از جانب او نقل شده را میتوان در عمل روحانی جستوجو کرد.
با پیشفرض قرار دادن نقلی که از مرحوم هاشمیرفسنجانی شد، میتوان قضاوتی در میزان صحت آن ادعاها و نسبت آن با وضع موجود داشت. مقابل هم قرار دادن ۲ مساله «توسعه» و «استقلال» به گونهای که دومی نافی تحقق یافتن اولی باشد خط محوری اندیشه هاشمی و عمل روحانی محسوب میشود، به گونهای که هرچند تئوریپردازی این مساله تا حد زیادی از جانب سریعالقلم در دهههای اخیر پیگیری شده است اما فضای سیاسی کشور آن را دارای علامت استاندارد صادر شده از جانب رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام میداند و او نیز تا جایی که در توان سیاسی خود داشته است همواره به این دوگانه ورود پیدا کرده و با مصادیق مختلف از جمله سخنانش علیه حضور نظامی ایران در سوریه، توئیت جنجالی «دنیای امروز دنیای گفتمانهاست نه موشکها» و این سخنرانی سعی در جا انداختن آن داشته است. ترکیب شکل گرفته دوگانه «سرهنگ- حقوقدان»، «دولت با تفنگ- دولت بیتفنگ» و مواردی از این دست نیز هر چند بیشتر برای استفاده در فضای تبلیغات سیاسی از جانب دولتمردان خلق و ابداع شد اما پسزمینهای از القای این دوگانه را با خود داشت.
روحانی که در تبلیغات انتخاباتی و با شعار «به عقب برنمیگردیم» سعی داشت خود را گزینهای مترقی برای آینده ایران تجسم و توصیف کند اما به سرنوشت کاریکاتوری شدهای از دولت پدر معنوی خود یعنی دولت سازندگی محکوم شد. ایران امروز به هیچ زمان بیشتر از ایران سالهای ریاستجمهوری مرحوم هاشمیرفسنجانی شباهت ندارد و وضعیت اقتصادی کشور، پوچ درآمدن قرعه سرمایهگذاری خارجی، جهش نجومی نرخ طلا و ارز و افزایش شکافهای طبقاتی- اجتماعی همگی اثباتکننده آن شده که روحانی به جای عقب (دولت سابق) ایران را به عقبتر (دولت هاشمیرفسنجانی) بازگردانده است و میان امروز با فردایی که آن مرحوم در دولت دوم روحانی نویدش را میداد هیچ شباهتی وجود ندارد.
روحانی که باید بازیگر اصلی بازی «تفنگ را زمین بگذار و پیشرفت کن» میشد، حالا خود بیش از هر زمان دیگر سعی میکند از حداقل اعتبار سند برجام به پشتوانه دم شیر سرهنگها دفاع کند و دستهای خود را در هر عرصهای جز عرصههای مورد کنایه قرار گرفته هاشمی پر از خالی میبیند.
هاشمی که برجام را راهگشای نجات کشور میدانست و توسعه را در گرو انعقاد آن و بستن با آمریکا مفروض گرفته بود، امروز اگر بود و میراث خود را میدید نمیدانست چه باید بگوید و به کدامین سو پناه برد. البته مهمترین میراث هاشمی، دولت ناتوان و ناکارآمد و پیر و خسته روحانی است که حتی از جهت بیتحرکی با خود دولت هاشمی هم فاصله بسیار دارد!
واقعیت این روزهای ایران و متوسل شدن روحانی به عنوان مصداق پیشبرنده الگوی هاشمی برای توسعه به ادبیات کسانی که هاشمی بارها آنها را مورد هجمه قرار داده بود، حس دوگانهای برای جامعه برمیانگیزد و جامعه ایران نمیداند جای هاشمی را در این روزها خالی کند یا خیر! آیا بهتر این بود که او رفت و این روزهای کشور و تحقق برعکس همه پیشبینیهای خود را ندید یا بهتر آن بود که زنده میماند و خود به تماشای سرابی که تشنگان را به آن راهنمایی کرده بود، مینشست؟ هاشمی با همه کارنامه مثبت و منفی خود مانند تمام سیاستمداران مورد قضاوت تاریخ قرار خواهد گرفت اما شکی نیست اگر کسی در مرداد ۹۵ و پس از سخنرانی معروف وی در نوید «ایرانی بهتر با روحانی» به پیشبینی آنچه در مرداد۹۷ رخ داده میپرداخت، قطعا مورد غضب وی واقع میشد و احتمالا جزو همان کسانی لقب میگرفت که از نظر او به «سمپاشی» علیه راه پیروزمندانهای که این دولت در حال طی کردن است، مشغول شدهاند. این روزهای کشور فاصلهای میان افق دید تفکر مرحوم هاشمیرفسنجانی با واقعیتهایی است که او سعی در نادیدن آن داشت، دنیای پس از هاشمی چه مطلوب او و حامیانش باشد و چه نباشد، دنیای گفتمانها نبود، دنیای قلدرمآبی آمریکا به بازیگری ترامپ بود.