سريال آمريکايي روبيکان در قسمت پنجم خود بار ديگر حزب الله لبنان را به عنوان يکي از موضوعاتي که در بخش هاي مختلف اين سريال به آن پرداخته مي شود ، معرفي مي کند. ايران و سوريه نيز همچنان حضور دارند.

سرويس فرهنگي مشرق- روبيکان نام رودي در شمال ايتاليا است که کارگردان يک سريال ايتاليايي آن را براي سريال خود برگزيده است. البته اين رود در تاريخ استراتژيک غرب يعني تاريخي که به تغييرات سياسي و راهبردي در غرب مي پردازد، ناشناخته نيست. در تاريخ سياسي غرب عبور قيصر روم از اين رود مبدا تغييراتي اساسي در زمينه هاي سياسي و موازنه قدرت محسوب مي شود.
اما داستان اين سريال آمريکايي مربوط به يک تحليلگر مي شود که تحت نظر سازماني امنيتي کار مي کند که به سيا خدمات مي رساند. اين تحليل گر که ويل تراورز نام دارد، درگير ماجرايي مرموز مي شود که سرنخي از يک توطئه درون سازماني است و نشان دهنده فعاليت مخفي گروه هايي است که به منافع خود مي انديشند.
***



ويل تراورز و دوست متخصص رمزنگار او در بخشي از قسمت پنجم


تاکيد بر لبنان در "روبيکان" تقريبا در تمام قسمت هاي سريال تا به اينجا به نوعي تکرار شده است. به طوريکه اتفاقات و حوادث اين کشور چه در گذشته- البته منظور از گذشته دهه 80 ميلادي يعني دهه شکل گيري حزب الله است- و چه در حال از اولويت هاي کاري اين سريال و همچنين تيم تحليلگر امنيتي داستان است.هر چند در برخي از قسمت ها سوريه يا اشاره به ايران جاي بيروت را مي گيرد اما همچنان اين کشور نقش کليدي روايت هاي جاسوسي اين سريال را بازي مي کند.
"ويل تراورز" قهرمان داستان همچنان سرنخ هاي باقيمانده از قتل رئيس و پدر زندش را دنبال مي کند و در اين ميان به شخصيتي به نام "دونالد بلوم" که از ماموران بازنشسته سيا در خاورميانه و آفريقا محسوب مي شود، بر مي خورد. داستان در قسمت پنجم خود از شخصيت اين مامور رمز گشايي مي کند.


دونالد بلوم- ادم کش حرفه اي و مامور سيا در بيروت و خاورميانه


بلوم يک آدم کش حرفه اي است.البته اين را تراورز و دوست متخصص رمز نگارش نمي دانند. آنها تنها مي توانند رد بلوم را در نيويورک بگيرند و در يابند که بلوم در حال حاضر نزديک آنها و در هتلي اقامت دارد. تراورز با تعقيب بلوم سرانجام او را در رستوراني و بر سر قراري مي بيند؛ اما مساله در اين است که شخصي که بلوم با او قرار گذاشته است کسي نيست جز "کيل اينگرام" مقام بالاتر تراورز. اينگرام تراورز را مي بيند.
باز هم داستان وارد فاز رمز گشايي مي شود. بلوم و اينگرام يکديگر را از کجا مي شناسند؟ همه چيز دوباره به بيروت و دهه 80 باز مي گردد. آنها هر دو با هم در بيروت کار مي کردند و کار آنها ترور عناصر حزب الله بود. اين تيم براي تلافي حمله به تفنگداران امريکايي در بيروت تشکيل شده و عليه حزب الله عمليات هايي را رهبري مي کردند.[توجه داشته باشيد که ماجراي تفنگداران آمريکايي در بيروت يک ماجراي واقعي است. ] بلوم خاطراتش را مرور مي کند و خطاب به اينگرام مي گويد:" دلم براي آن روزها تنگ شده، چه لذتي داشت کشتن!"


ويل تراورز سمت چپ در کنار کيل اينگرام، مسئول تراورز در سازمان- قسمت پنجم


علت حضور بلوم در نيويورک در حقيقت برنامه اينگرام و روساي در سايه او براي ترور تراورز و دوستش است. آنها به چيزهايي نزديک شده اند که منافع اين گروه مخفي را به خطر مي اندازد. اما در لحظه آخر و در ملاقاتي ديگر به اينگرام خبر مي رسد که تراورز از پيگيري ماجرا خسته شده و اين پرونده را کنار گذاشته است. ماجرا از اين قرار است که تراورز در آخرين ديدارش با دوست رمز شناسش براي اينکه او را از ماجرا خارج کرده و خطر را از او دور کند مي گويد که به بن بست رسيده اند و تمام فرض هايشان غلط از آب در آمده است و ديگر نبايد ماجرا را پيگيري کنند. شنود همين مکالمه سبب مي شود که ماموريت بلوم براي ساکت کردن اين دو مسکوت بماند.
در کنار خط اصلي داستان تيم تراورز در سازمان امنيت داخلي هنوز بر روي پرونده بانک دار آلماني سوري تبار کار مي کنند. بانکداري که اولين بار عکسش در ديدار با يک روس که دلال اسلحه است مورد توجه سازمان تراورز قرار گرفت. سازمان تراورز فکر مي کرد که اين ملاقات مي تواند با تامين سلاح براي حزب الله لبنان مرتبط باشد. حالا تيم تراورز به اين نتيجه رسيده است که شخصيت اصلي ماجرا همين بانکدار بوده که بايد ارتباطات او را پيگيري کرد. اما نکته اي که وجود دارد اين است که سوابق اين آقاي بانکدار پاک است.
سريال روبيکان در اين قسمت نيز اصطلاحي جديد توليد مي کند؛"شبکه فاشيست – مسلمان" يکي از همين اصطلاح ها است که در يکي از جلسات يکي از ماموران و تحليلگران تيم تراورز آن را به کار مي برد. او مي گويد که "شبکه فاشيست مسلمان" تا انجايي که آنها مي داند هيچگاه با طراحان جنايات سازمان يافته جز در مواردي در بالکان ارتباط نداشته است.
در ادبيات سياسي کشورهاي غربي دو با نام با هراس و جنايت قرابت دارد که البته اين حاصل روايت رسمي تاريخي است که رسانه ها طي صد ساله اخير و شايد بيش از آن براي شکل دادن به برداشت هاي عمومي ارائه داده اند. تمامي آثاري که درباره دوره جنگ سرد يا سالهاي جنگ دوم ساخته مي شود، يک سر هر توطئه اي را در دست هاي عوامل روس و يا گروه هاي فاشيستي معرفي مي کند. اين مساله به بخشي از حافظه تاريخي افکار عمومي در غرب تبديل شده است.
به محض اينکه گفته مي شود گروه هاي فاشيست مسلمان ديگر نيازي به توضيح نيست و اين اصطلاح فارغ از نزديک بودن يا نبودنش به حقيقت تاثير خود را مي گذارد و تعريف خودش را به همراه مي آورد. يکي از کارکرد هاي اين سريال ها دقيقا همين اصطلاح سازي ها و ارائه تعريف هاي جديد براي مخاطب است.
نکته ديگر به روايت موازي است که داستان روبيکان با آن آغاز شد. قسمت اول روبيکان با اين اتفاق آغاز شد که يک سرمايه دار بزرگ آمريکايي يک روز صبح پس از ديدن يک برگ شبدر روي روزنامه اش با کمال آرامش و خونسردي خودش را مي کشد. در ابتدا هيچ ارتباطي ميان اين داستان که به آرامي در کنار داستان تراورز پيگيري مي شود نيست اما کم کم با پيگيري همسر آن مرد سرمايه دار به آدم هاي مشترکي مي رسيم که ميان ماجراي تراورز و کشته شدن ان مرد قرار دارند و اينجاست که توطئه رنگ و بوي اقتصادي نيز مي گيرد.
حتي زماني که تراورز درباره دونالد بلوم ادم کش حرفه اي سيا تحقيق مي کند، متوجه مي شود که وي اخيرا در کشورها و نقاطي حضور داشته است که فصل مشترک همه آنها نفت است.
به هر حال نيم نگاه روبيکان به ايران نيز در اين قسمت همچنان تکرار مي شود، هر چند سخن گفتن از لبنان و حزب الله به روشي غير مستقيم به ايران مي پردازد، اما در بخشي از فيلم سخن از مردي به ميان مي آيد که گفته مي شود او تامين کننده اصلي مالي اطلاعات ايران بوده است.
بايد ديد که روبيکان در قسمت هاي آينده خود چه تصويري را از ايران، لبنان، حزب الله و سوريه ارائه خواهد داد. وظيفه سازمان تراورز اين است که به مردم کمک کننند که چطور فکر کنند، کاري که روبيکان درباره افکار عمومي نخبگان آمريکايي درباره چند عنصر مانند ايران،حزب الله، سوريه و ... بر عهده گرفته است.