کد خبر 936766
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۶:۵۷

تعهدات اضافی به یک بیماری مزمن برای ایالات متحده تبدیل شده و همین موجب می‌شود واشینگتن در جایی که نباید، وارد شود و زمانی که نشاید، پا پس بکشد.

سرویس جهان مشرق - برخی تحلیلگران بدعهدی ایالات متحده را به سیاست‌های ترامپ نسبت می‌دهند اما استفن والت تحلیلگر ارشد روابط بین‌الملل نظر دیگری دارد. او به ۸ دلیل پایدار اشاره می‌کند که موجب می‌شود «واشینگتن مکرراً به این و آن در جهان قول می‌دهد و نمی‌تواند پای قولش بایستد».

او ابتدا به یک وضعیت تناقض‌آمیز در میان راهبران ایالات متحده اشاره می‌کند:

  • همه به جز جنگ‌طلبان و نومحافظه‌کاران بر این نکته اتفاق نظر دارند که دامن آمریکا بیش از حد در جهان گسترده شده است. جنگ‌های طولانی در خاورمیانه و عضویت در پیمان دفاع از کشورهای مختلف موجب شده یک رکورد تاریخی در این زمینه ثبت شود.
  • تقریباً هیچ توافقی وجود ندارد که چگونه باید با این وضعیت روبرو شد! با این حال والت ابراز امیدواری می‌کند که حتی کسانی که مداخلات آمریکا در جهان را تنها راه نجات از بربریت می‌دانند نیز امروزه موافقند باید در مورد این مداخلات، تجدیدنظرهایی صورت گیرد.

به نظر او اکنون واشینگتن در تلاش برای صادرات ارزش‌های آمریکایی به کشورهایی است که نه تنها دموکراتیک نیستند، بلکه «چندان از ایالات متحده خوششان نمی‌آید». چرا این همه احساس وظیفه؟

۱- ذات ابرقدرت‌ها

وقتی یک دولت مثلاً در شرایط تک‌قطبی بعد از فروپاشی شوروی قرار می‌گیرد از وضعیت غلبه قدرت خود بر دیگران برای گسترش نفوذ و سلطه بهره می‌گیرند، هر چند در حالت عادی چنین کاری با محاسبه هزینه-فایده جور درنیاید بنابر این برای توجیه آن از اصطلاح «ضروری» استفاده می‌کنند. طبیعتاً بعد از مدتی هزینه‌های چنین تصمیماتی آن قدر زیاد می‌شود که حتی چنین توجیهی نیز قابل قبول نمی‌افتد و دولت تحت فشار این وضعیت از وظیفه یادشده و تعهدی که پیش‌تر پذیرفته سرباز می‌زند.

مشکل دیگری که در همین وضعیت بروز می‌کند خیال خام دولت‌ها است که تصور می‌کنند قرارگرفتن آنها در وضعیت غلبه قدرت بر سایر بازیگران بین‌المللی تماماً نتیجه «فضایل و تصمیمات خردمندانه» آنها بوده و توجه نمی‌کنند که جغرافیای آنها یا اشتباهاتی که دیگران انجام داده‌اند چقدر نقش داشته است. در نتیجه «با غرور کاذب و این خیال خوش» که فرمول ویژه آنها می‌تواند باز هم پیروزی‌هایی به ارمغان بیاورد، وارد هر کاری می‌شوند.

۲- تبانی جریان‌های سیاسی

والت می‌نویسد گروه‌های ذینفع و رقیب در کشورهایی مانند آمریکا فارغ از مسائل داخلی ترجیح می‌دهند در «پروژه‌های مختلف سیاست خارجی» از برنامه همدیگر حمایت کنند. اصطلاحاً نظام سیاسی «کارتلیزه» می‌شود و بیشتر به یک کارتل از گروه‌های مختلف شبیه است که هر کدام به بخشی از آنچه می‌خواهند می‌رسند (این یعنی اجرای همزمان پروژه‌های مختلف در سیاست خارجی) و همین برای آنها معیار برنامه‌ریزی است، نه سبک‌سنگین کردن تهدیدها، فرصت‌ها، منابع و منافع ملی.

کار به همین شکل پیش می‌رود تا اینکه هر کدام به سهم قابل توجهی از آنچه می‌خواهند می‌رسند. پس از آن است که یکی یکی برنامه‌هایش را زمین می‌گذارد.

۳- نفوذ لابی دولت‌های دیگر

وقتی نظام سیاسی یک کشور مانند نظام ایالات متحده باز باشد، یعنی هر کدام از ۵۳۵ عضو کنگره بتوانند مورد حمایت یک دولت خارجی قرار گرفته و منافع آن را در سیاست‌گذاری‌های واشینگتن دنبال کنند، بسیار محتمل و راحت است که آنچه زمانی توسط یکی آغاز شده، پیش از موعد توسط دیگری پایان یابد.

وی اذعان می‌کند که «امروزه دولت‌های خارجی لابیگرانی را استخدام کرده و به هیأت‌های اندیشه‌ورز و سایر گروه‌های سیاسی پول می‌دهند تا بتوانند حمایت بیشتری از سوی ایالات متحده بدست آورند».

۴- اهمیت حفظ «اعتبار»

تحلیلگر ارشد روابط بین‌الملل می‌نویسد هر چه یک دولت اهمیت بیشتری به حفظ اعتبار خود بدهد، احتمالِ بیشتری دارد که در مواردی که ضرورت ندارد مداخله کند تا به بقیه نشان بدهد حتماً در جایی که نیاز باشد اقدام خواهد کرد. حالا اضافه کنید هراسی که آن کشور از تهدیدات داشته باشد و بخواهد خیال خود و شهروندانش را از خطر تسلیحات کشتار جمعی یا مانند آن راحت کند.

در چنین شرایطی تعهداتِ اضافی بر دولت بار می‌شود، تعهداتی که تا پس از چندی که هزینه‌اش از فایده‌اش بیشتر شد نیز ادامه می‌یابد تا نکند اعتبار دولت لکه‌دار شود.

۵- شرمنده می‌شویم!

این اصل توضیح نمی‌دهد چرا تعهدات اضافی بر چنین دولت‌هایی بار می‌شود، اما نشان می‌دهد که چرا تعهدات روی هم انبار می‌شود و پایان نمی‌یابد. داستان، بسیار ساده است. هر گاه یک سیاستمدار سر می‌رسد که به هزینه‌هایِ یک تعهد اشاره می‌کند و آن را دیگر قابلِ ادامه‌دادن نمی‌داند، بلافاصله عده دیگری بلند می‌شوند که «چه جانها که تاکنون فدایش کردیم و اگر عقب بنشینیم، این همه فداکاری برای هیچ بوده است».

نتیجه اینکه تعهد گذشته با هزینه‌هایش برای مدتی دیگر ادامه می‌یابد و تنها زمانی کنار گذاشته می‌شود که خود موجب چالش‌های بزرگتر برای دولت شده، چالش‌هایی که تعهدات جدید را فرامی‌خواند و...

۶- ایدئولوژی‌های جهانگرا

والت بر تأثیر ایدئولوژی‌های جهانگرا بر سیاست دولت‌ها دست می‌گذارد. به نظر وی داشتن چنین مرامی که تصور می‌شود گسترش آن هم یک مأموریت بر دوش دولتِ یادشده و هم یک اتفاق غیرقابل اجتناب تاریخی است و هم با توجه به برتریِ آن مورد استقبال همه قرار خواهد گرفت، موجب می‌شود راهبران دولت فکر کنند اعتبار چنین ایدئولوژی به لزوم اجرایی‌بودن و مطلوب‌بودنش برای همه است پس باید در همه جا پیگیری شود و این ابتدای تعهداتِ اضافی است.

به نظر او فرانسه، روسیه بلشویکی، بریتانیا و آمریکا چنین ایدئولوژی‌هایی دارند و پس از آن پان عربیسم، انقلاب اسلامی ایران و پان‌اسلاویسم روسی درجات خفیفتری از جهانگرایی را در خود دارند.

ایالات متحده ادعا می‌کرد در برابر شوروی یک جهانِ آزاد از ایدئولوژی را رهبری می‌کند.
حالا والت تأکید می‌کند آمریکا، بریتانیا و فرانسه از برجسته‌ترین نمونه‌های دولت ایدئولوژیک هستند، آن هم ایدئولوژی جهانگرا.

۷- چه کسی سود می‌برد و چه کسی هزینه می‌دهد؟

استفن والت به یک اصل منطقی اشاره می‌کند: وقتی کسانی که مأموریت‌های جدید را پیش پای دولت می‌گذارند، خودشان هزینه آن را نمی‌دهند بلکه از جهاتی سود هم می‌برند، طبیعتاً تعهداتِ اضافی تا زمانی که سر کشور به سنگ بخورد ادامه می‌یابد. «پنتاگون و صنعت دفاعی مستقیماً از سیاست خارجیِ بلندپروازانه سود می‌برند و مطمئناً نمی‌خواهند شکست را بپذیرند».

اندیشکده‌های جنگ‌طلب آمریکا به اذعان والت از حمایت‌های مالی صنایع نظامی آمریکا برخوردارند و صبح و شب دارند «آمریکایی‌ها را قانع می‌کنند که امنیت آنها به مدیریت جهان وابسته است» و از آن سو هزینه‌های جنگ از چشم مردم دور می‌ماند، تا جایی که افرادی چون جان بولتون، الیوت آبرامز و مکس بوت بدون احساس نیاز به پاسخگویی در مورد پیامدهای منفیِ سیاست‌های جنگ‌طلبانه خود در گذشته، دوباره بر سر کار می‌آیند.

۸- حریف غیرقابل‌پیش‌بینی

وقتی دولت‌ها احساس کند با یک «جبهه نامنظم» و در نتیجه غیرقابل پیش‌بینی روبرو هستند، تلاش می‌کنند همه جهان را ذیل سیاست‌های خود بیاورند زیرا تهدید ممکن است از هر جایی بروز کند. در چنین شرایطی ایالات متحده برای مقابله با تروریسم به افغانستان و عراق حمله می‌کند اما تروریست دائماً از این کشور به آن کشور جابجا می‌شوند و در نتیجه ایالات متحده نیز مأموریت‌های جدید برای خود تعریف می‌کند.

نمونه دیگری از این وضعیت در جنگ ویتنام رخ داد. والت می‌نویسد ایالات متحده ابتدا مستشار فرستاد، بعد نیرو ارسال کرد، سپس ویتنام شمالی را بمباران کرد، بعد لائوس و کامبوج را نیز بمباران کرد و سپس حتی به کامبوج لشگر کشید.

جمع‌بندی

به نظر تحلیلگر ارشد فارن پالسی اگر آمریکا همچنان با مشکلاتی چون حضور جنگ‌طلبان و حرف و حدیث‌های جنگ سرد جدید روبرو نبود، می‌توانست با توجه به فاصله جغرافیایی، ثروت زیاد و قدرت هسته‌ای‌اش رویکرد محتاطانه و گزینشی برای ورود به تعهدات و معرکه‌های مختلف در پیش گیرد (کمااینکه در بیشتر تاریخ خود چنین بوده است)، اما متاسفانه واقعیت چیز دیگری است.

باید بپذیریم که یکی از بزرگترین مشکلات مزمن در سیاست خارجی ایالات متحده، تعهدات اضافی است، تعهداتی که آن قدر می‌مانند تا سر دولت به سنگ بخورد و بعد، زمانی واشینگتن عقب می‌نشیند که طرف‌های او انتظار ندارند و همین واشینگتن را عادت داده برخلاف نظر طرف‌های توافق، از آنچه خود روزی با همه توان پشتیبانش بود پا پس بکشد.

منبع

https://foreignpolicy.com/۲۰۱۹/۰۱/۲۹/america-has-a-commitment-problem

برچسب‌ها