به گزارش مشرق به نقل از فارس، «پيتر استيرنز» استاد تاريخ در دانشگاه جورج ميسون ايالات متحده و نويسنده کتاب «مصرفگرايي در تاريخ جهان» که توسط انتشارات معتبر راتلج منتشر شده است، در بخشي از همين کتاب به تشريح روند مقابله با فرهنگ مصرفگرايي پرداخته و ضمن نشان دادن مقابله طيفهاي فکري مختلف با اين فرهنگ ويرانگر، اذعان دارد که همه جوامع به خاطر رويگرداني از فضيلت به سوي مادهپرستي، اضمحلال يافتهاند.
بخشهايي از اين کتاب در پي ميآيد:
افزايش فزاينده مصرفگرايي از قرن نوزدهم تا اوايل قرن بيستم ميلادي، واکنشهاي گستردهاي را به دنبال داشت. حمله به مصرفگرايي از لحاظ نوع دامنه استدلالات و نيز مخاطبين، گسترهي وسيعي پيدا کرد. در اين ميان، ديدگاههاي اخلاقگرايانه بر ضد فرهنگ مصرفگرايي مهمترين بخش انتقادات محسوب ميشد. اين نوع انتقادات حتي تا دهه 1920 در کتابهاي کودکان نيز تجلي مييافت.
علاوه بر اين انتقاد از افرادي که با قرباني کردن پسانداز مناسب يا دامن زدن به تمايزات طبقاتي به مصرف ميپرداختند از جمله مضامين انتقادي اين دوران به شمار ميآمد. «اميل زولا» نويسنده فرانسوي، کتابي درباره فروشگاهها و فريبندگي آنها براي زنان سبکسر و بوالهوس به رشته تحرير درآورد. البته زولا نتوانست تعيين کند که مقصر کيست: مالکان فروشگاههاي به خاطر انباشتن کالاهاي اغوا کننده، يا زناني که چنان بيفکر بودند که به راحتي اغوا ميشدند.
علاوه بر اين مضامين جديدي در راستاي حمله به پيشرفت مصرفگرايي مطرح شد. در اين دوره انتقاد از مصرفگرايي هر چه سياسي تر شد و گروههاي مختلفي پا به ميدان گذاشتند. در اواخر قرن نوزدهم جنبش ضد مصرفگرايي، يهوديان اروپا را به خاطر مالکيت فروشگاههاي بزرگ مورد نکوهش قرار ميدادند. البته هراس مغازه داران از سطوح نوين رقابت در کشورهايي همانند فرانسه و آلمان نيز در اين ميان بيتأثير نبود. با اين حال مالکان يهودي فروشگاههاي بزرگ را ميشد به عنوان تحريک کنندگان اميال مسيحيان قلمداد کرد.
در اين ميان سوسياليستها نيز فرهنگ مصرفگرايي را مورد هجمه قرار دادند. رهبران جنبش سوسياليستي با نظام سرمايهگذاري و نابرابريهاي ناشي از فرهنگ مصرفگرايي مخالفت ميورزيدند. بسياري از آنان آرزوي طبقات کارگر اخلاقمداري که بتوانند در برابر جاذبههاي مصرف مقاومت کنند را در دل ميپروراندند؛ و اميدوار بودند که کارگران نسبت به تفالههاي مصرفي ارزش بيشتري به ادبيات ناب قائل شوند. از اين رو سوسياليستهاي در راستاي حمايت از برابري بيشتر، به مصرفگرايي سطحي هجمه ميبردند.
در دهه 1930 همراه با محافظهکاران و رهبران جنبشهاي کارگري، بسياري از روشنفکران اروپايي نيز به مخالفت با فرهنگ مصرفگرايي روي آوردند. البته در اين ميان انگيزههاي مختلفي وجود داشت: عدهاي سطحي بودن و ارزشهاي نادرست مصرف، و شماري ديگر ذائقه پستشده عمومي و فروپاشي سلسلهمراتب اجتماعي سنتي را نکوهش ميکردند.
از سوي ديگر توجهات خاصي به مساله افول اخلاقي طبقه متوسط معطوف شد. اثر کلاسيک «توماس من» با عنوان «بودنبروکها» يعني معروفترين داستان آلماني اين دوران، افول يک خاندان طبقه متوسط بر اثر از دست دادن خويشتنداري تحت تاثير محيط شيک آن روزي را نقل ميکرد. ماجراي اين خانواده با پسر اسرافکاري که از سادهزيستي به پوشش و مدهاي روز و مصرف بيش از حد روي آورد پايان پذيرفت. مورخان نيز نشان دادند که همه جوامع به خاطر رويگرداني از فضيلت به سوي مادهپرستي، اضمحلال يافتهاند؛ در اين ميان بارها به سقوط روم استناد ميشد.
نقد شايع ديگر عبارت از اين بود که رشد مصرفگرايي به عنوان نشانهاي از زنصفتي در فرهنگ آلمان پنداشته ميشد؛ يکي از نويسندگان آلماني اظهار داشت: فروشگاههاي بزرگ هيچ سنخيتي با فرهنگ آلمان ندارد. نهايت اينکه مصرفگرايي يک پديده بيگانه، يهودي يا حداقل فرانسوي قلمداد ميشد. عدهاي در آلمان از اين مساله شکايت داشتند که با واردات بيملاحظه مدهاي بيگانه، شاهد اين هستم که زنان آلماني به سوي پوشيدن لباسهايي روي آوردهاند که براي نژاد ديگري توليد شده است. بسياري از روشنفکران آلماني و مخاطبان طبقه متوسط آنان از مصرفگرايي فزاينده در پيرامونشان و استلزامات آن براي آينده جامعهشان شکايت داشتند.
البته آلمانيها در اين ميان تنها نبودند. «تورستن وبلن» اقتصاددان آمريکايي اثر پرخوانندهاي را درباره تشريفات غير ضروري طبقه اشراف به نگارش درآورده و در راستاي اشاره به هزينههايي که صرفاً به عنوان نمايش بکار رفته و به درد هيچ يک از نيازهاي واقعي يا معيارهاي زيباييشناسي ناب نميخورند، اصطلاح «مصرف انگشتنما» را ابداع کرد.
انتقاد از مصرفگرايي با جنگ جهاني اول خاتمه نيافت. دهه 1920 شاهد تمسخر زنان، يهوديان، سرمايهدارن و استانداردهاي ويرانگر جامعه تودهاي بود که از جانب طيف گستردهاي از افراد شامل سنتگرايان، روشنفکران و کمونيستها صورت ميگرفت. در اين برهه عنصر جديدي نيز به قضيه اضافه شد: ضد آمريکاييگرايي. در واکنش به قدرت فزاينده ايالات متحده، حمله به ويژگيهاي بيگانه مصرفگرايي در اروپا، توسعه طلبيهاي آمريکا را آماج خود قرار داد، چرا که معيارها و محصولات آمريکايي در خارج ريشه ميدواندند و هم اينکه ايالات متحده به عنوان نماد مصرفگرايي و آماج تمامي ناخشنوديها از زندگي مصرفي قلمداد ميشد. «يوحان هويزينگا» مورخ هلندي پس از سفر به آمريکا اين گونه نوشت: «ابزارهاي تمدني و پيشرفت شما ... فقط ما را دلتنگ هر آن چه قديمي و زيباست ميسازد، و گاهي اوقات به نظر ميرسيد که زندگي شما ارزش زيستن را ندارد».
«اسوالد اشپنگلر» آلماني نيز به صراحت اذعان داشت: «زندگي در آمريکا از نظر ساختاري، اقتصادي شده و فاقد هرگونه عمقي است».
«جورجز داهمل» نويسنده فرانسوي نيز ماترياليسم آمريکايي را به خاطر تحميل نيازها و اميال بيارزش به انسانيت، تهديدي براي افول تمدن فرانسوي دانست.
در اين دوران ضدآمريکاييگرايي و ضد مصرفگرايي به يک تفنن ملي در فرانسه تبديل شد. در سال 1930 پارلمان فرانسه به مدت يک سال فروشگاههاي به سبک آمريکايي را ممنوع کرد؛ چرا که مدعي بود مشتريان خود را فريب داده و نوعي تعدي بيگانه به فضيلتهاي سبک فرانسوي محسوب ميشوند. اين نوع مباحثات پس از جنگ جهاني دوم و گسترش بيشتر فرهنگ مصرفي آمريکا از سرگرفته شد؛ در اين ميان يکي از روشنفکران فرانسوي با ابداع يک اصطلاح انتقادي سلطه فرهنگي آمريکا را به بهترين نحو توصيف کرد: «استعمار کوکاکولايي» (cocacolonisation).
کد خبر 9454
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۸۹ - ۱۳:۱۴
استاد تاريخ در دانشگاه جورج ميسون ايالات متحده آمريکا و نويسنده کتاب «مصرفگرايي در تاريخ جهان» معتقد است؛ جوامع رويگردان از فضيلت و معطوف به مادهپرستي، دچار اضمحلال شدهاند.