سرویس شبکههای اجتماعی مشرق - «علی سیستانی» یک کاربر معمولی است اما خیلی هم معمولی نیست. معلم جوانی که کوشش میکند تصویر ما از استان سیستان و بلوچستان واقعیتر کند و فراتر از موضوع قومیت و مذهب، نگاهی اجتماعی به مسائل این استان بزرگ داشته باشد. در اواسط گفتگو او چندین بار ابراز تواضع و خاکساری میکند اما حساب کاربریاش در توئیتر به یک منبع موثق و معتبر خبری در مورد استان و به ویژه زابل تبدیل شده است. هر خبر یا رویدادی که از سیستان و بلوچستان در رسانهها منتشر میشود، کاربران توئیتر صحت و سقماش را از او جویا میشوند؛ البته اگر او قبل از همه آنها به موضوع نپرداخته باشد!
آقای سیستانی! ابتدا خودتان را بهصورت مختصر معرفی کنید.
بنده علی ملّایی هستم، ساکن زابل، دبیر فیزیک که به خاطر کار فرهنگی که میخواستم انجام بدهم، یعنی به خاطر اینکه میخواستم وضعیت و شرایط سیستان و به ویژه زابل را منعکس کنم؛ اسم مستعار سیستانی را انتخاب کردم.
چه شد وارد توئیتر شدید و چرا؟
من ده روزی قبل از فوت آقای هاشمی، در دیماه ۹۵ وارد توئیتر شدم. در کانالهای تلگرامی میدیدم برخی کانالها از برخی توئیتها اسکرینشات میگذارند. کنجکاو شدم که توئیتر چیست. وارد توئیتر شدم. مدتی رصد میکردم و میدیدم افراد براساس ذهنیتی که نسبت به مسائل دارند، در مورد آنها در ۱۴۰ کاراکتر مینویسند، عکس یا فیلم میگذارند. ابتدا هم قصد حضور جدی نداشتم. به صورت تجربی آمدم از بچههایی که خوب قلم میزنند، حمایت کنم یا جواب کاربران ضدانقلاب را بدهم؛ در همین حد! با مطالعات رسانهای خودم در مورد شبکههای اجتماعی، عملیات و جنگ روانی چیزهایی یاد گرفتم. مدتی که گذشت، یکی از دوستان توئیتری گفت شما که اهل زابل هستی، در مورد زابل بنویس! من قبلاً خودم دیده بودم صفحات یا کاربرانی هستند که در مورد سیستان و بلوچستان، اطلاعات غلط میدهند و دروغ مینویسند و هیچکسی هم نیست با آنها مقابله کند یا جوابشان را بدهد. من خودم میرفتم کامنت میگذاشتم و جواب میدادم.
پس اشکالات و تهاجمهای آنها چندان هم بدون جواب نبوده است.
خب شما هر اندازه پاسخ قانعکننده داشته باشید، اما باز هم دارید واکنش نشان میدهید. یعنی میدان در اختیار شما نیست. علاوه بر این، بسیاری از کارها و خدمات و حتی مشکلات اصلاً در رسانهها مطرح نمیشود! این بود که من تصمیم گرفتم خودم وارد عمل شوم تا اطلاعات سیستان از سیکلی که کاربران دیگر دارند ارائه میدهند، خارج شود. اولین کار انتخاب اسم بود. بعد از این یکی از بچهها گفت که عکست را بگذار! من میخواستم ناشناس باشم تا آن کاری که میکنم ثواب داشته باشد. اما اصرار دوستان نهایتاً به اینجا انجامید که یک عکس نیمرخ بگذارم.
شما یک معلم زابلی هستید که گزارشها و اخبار و تحلیلهایتان به منبع معتبری در مورد مسائل سیستان تبدیل شده. برای این اعتباری که کسب کردهاید، چقدر وقت اختصاص میدهید؟
من با مشورت دوستانم وارد توئیتر شدم و با کمک آنها کار را پیش بردم. دوستان گفتند مسائلی که برایت مهم است، دستهبندی کن و از تابستان امسال تمرکز کردم روی مسائل و اخبار زابل و اصلاً هشتگ زابل را ایجاد کردم. یعنی بهعنوان یک شهروندِ زابلیِ کارمندِ آموزش و پروش به موضوعات نگاه میکنم. و چون یک فرهنگی هستم، در مورد مسائل و مشکلات معلمان هم نظر میدهم. این دستهبندی یا اولویتبندی کمک میکند تنوع مسائلی که در مورد آن مینویسم، بالا برود. اما به صورت ویژه در مورد سیستان و زابل توئیت میکنم. البته کنار همه اینها خاطرات روزمره از مدرسه هم توئیت میکنم که آن هم بسیار مورد استقبال قرار گرفته. مردم وقتی میبینند یک معلّم جوان و پرانرژی و اهل تفریح در سیستان و بلوچستان فعالیت میکند، خیلی خوشحال میشوند.
چقدر از مشکلات سیستان از نشناختن منطقه ناشی میشود؟
متأسفانه ما اصلاً سیستان و بلوچستان را نمیشناسیم. یعنی تصویری که از این استان ارائه شده، هم ناقص است؛ به این معنی که جزئی است و کلان است و هم معیوب است. یعنی سطحی است، سیاسی است. مثلاً وقتی من در مورد بادهای ۱۲۰ روزه که بسیار مهم است و روی معیشت و حتی روابط اجتماعی مردم تأثیر میگذارد، شروع کردم به اطلاعرسانی؛ متوجه شدم اصلاً کسی سیستان را نمیشناسد! سیستان را به چابهار میشناختند، در حالی که چابهار در بلوچستان است! درست است که چابهار در استان ماست، اما استان سیستان و بلوچستان، بسیار برزرگ و پهناور است، در نتیجه قومیت، لهجه و حتی مسائل و مشکلات سیستان و بلوچستان با هم متفاوت هستند.
گفتگوی مشرق با یک توییتری دیگر را اینجا بخوانید:
اطلاعرسانی شما تا چه اندازه تأثیرگذار بوده است؟
همان تابستان بعد از اطلاعرسانی در مورد بادها، موقعیت شهرها، محرومیتها و مشکلات آب، کمکم گروههای جهادی با منطقه آشنا شدند و حتی به منطقه بیاییند. دولتیها تا اندازهای حساس شدند روی مسئله زابل و الحمدلله رسانهها هم بیشتر به موضوع پرداختند. چندین خبرگزاری با من در مورد مسائل سیستان مصاحبه کردند. انتخاب هشتگ زابل هم به این خاطر بود که تمرکز رسانهها بیشتر روی کلیت استان است و این ابهام میآورد. یعنی متأسفانه به خاطر اطلاعات کمی که مردم کشور در مورد استان ما دارند، همان شناختشان را به کل استان تعمیم میدهند. مثلاً من میگفتم هوای سیستان طوفانی است، تصور میکردند طوفان در کل استان سیستان و بلوچستان آمده است.
بزرگترین چالش استان سیستان و بلوچستان چیست؟
بزرگترین چالش استان ما، بحث «آب» است. یعنی بحران آب در استان جدی است، بهخصوص در زاهدان که مرکز استان است. دومین چالش هم چالش «بیکاری» است. چون اینجا زیرساختی ندارد که بتوان برای کسی شغل ایجاد کرد.
و مهمترین مسئله برای سیستان و بلوچستان در حیطه رسانههای اجتماعی؟
متأسفانه جوّ عمومی در شبکههای اجتماعی در استان ما بیشتر به سمت عرفان و سماع و سلوک و یک نوع انزوای زاهدانه رفته است. کاربرها کارهای تخصصی رسانهای نمیکنند و با کارکرد اجتماعی شبکه آشنا نیستند و البته برایشان هم مهم نیست. یعنی مثلاً کسی به دنبال انتقال اطلاعات از زابل و زاهدان به تهران و شیراز نیست. در واقع، مردم در شبکههای اجتماعی کارهای فان و روزمره خودشان را دنبال میکنند.
یعنی هیچ رسانه تخصصی در سیستان و بلوچستان وجود ندارد؟
رسانه تخصصی در بلوچستان به معنی رسانه وجود ندارد اما گستردگی و نفوذ واتساپ زیاد است. عمده اخبار و اطلاعات برادران بلوچ ما از طریق واتساپ منتقل میشود. به محض اینکه کوچکترین اتفاقی در بلوچستان بیفتد، همه خبردار میشوند و این خیلی برایم جالب است. مردم زابل در این زمینه همچنان به کلاسها و کارگاههای سواد رسانهای نیاز دارند. البته رسانههای محلی هم ضعیف کار میکنند و متأسفانه صدا و سیمای استان آن طور که باید، مشکلات را انعکاس نمیدهد و صرفاً به گزارشهای کوتاه اکتفا میکند و البته بیشتر از خوبیها تعریف میکند که آن هم معضل دیگری است.
اگر یک کاربر بخواهد در شبکههای اجتماعی، چه در توییتر و چه اینستاگرام فعالیت کند؛ چه توصیهای برایش دارید؟
در مورد اینستاگرام که نمیتوانم چیزی بگویم، چون آمدم بیرون! اما توئیتر به دلیل جوّ عمومی مثبتتری که دارد و فضای سالمتری است و کاربران باسوادی در آن حضور دارند، بهتر میتوان کار کرد. من از اول تصمیم داشتم از اکانت توئیتر خودم رسانهای باشم برای مردم منطقه. یعنی دغدغهام این بوده است که چالشهای منطقه را به گوش مسئولین یا رسانهها برسانم. به نظرم سرگرمی را از راههای دیگری هم میتوان پیدا کرد. باید عمده تلاش یک کاربر این باشد که در شبکههای اجتماعی مطالبه کند، مشکلات را مطرح کند و این نیاز به فرهنگسازی دارد. یعنی شبکههای اجتماعی میتواند زیرساختی باشند برای شفافسازی کل کشور.
آقای ملّایی! چرا بعضی شفافسازیها به سیاهنمایی منتهی میشود؟
نگاه مغرضانه شفافسازی را آلوده میکند. شفافسازی در صورتی مؤثر است که بتواند ریشهیابی هم بکند. مثلاً برخی از خبرنگاران روزنامه ایران آمدند با من در مورد مسائل منطقه مصاحبه کردند. بعد هم به اتفاق رفتیم و منطقه را به آنها نشان دادم. نمیدانم چه اصراری داشتند که دنبال آدمهای گورخواب میگشتند! من به آنها گفتم گورخوابی معلول است، علت در جای دیگری است! یا همین موضوع پرسروصدای بیشناسنامهها! شما تا ریشه را پیدا نکنید و به آن نپردازید، فایدهای ندارد! وظیفه شهروندی مثل من این است که در شبکههای اجتماعی این علت را تبیین کنم. علت گورخوابی در سیستان، بیچارگی نیست، بحران آب است. کشاورزی از بین رفته، دامداری و صیادی از بین رفته؛ خب شغل این مردم دامداری و کشاورزی و صیادی بوده، وقتی اینها از بین برود، مردم بیکار میشوند و درآمد صفر میشود و در نتیجه مسکن ضعیف میشود. مشکل گردوخاک، مشکل مهاجرت و معضلات قومی همه و همه باید ریشتهیابی شوند. به نظر من، اگر مسأله آب در زابل حل شود، ۸۰ درصد مشکلات معیشتی حل میشود.
اگر میتوانستید، چه امکانی را به توئیتر اضافه میکردید یا از توئیتر حذف میکردید؟
اگر یک شبکه اجتماعی داخلی داشته باشیم مشابه توئیتر که هم حس امنیت برای کل مردم ایجاد بشود و هم فضای گفتگو و رد و بدل کردن نظرات وجود داشته باشد، آن را بر توئیتر ترجیح میدهم. چون توئیتر استانداردهای دوگانهای دارد. روی برخی از کاربران مثل من خیلی سختگیر است، مرتباً هویت من را چک میکند، در مورد برخی پستها به من هشدار میدهد، اما افرادی را که به دین و مذهب و اعتقادات دیگران توهین میکنند، رها و آزاد هستند! کاربران ارزشی مؤثر را محدود میکنند، اجازه نمیدهند بالا بیایند، مرتباً ساسپند میشوند، اما از آن طرف کاربری است صبح تا غروب به اعتقادات یک و نیم میلیارد آدم توهین میکند، هیچ کاری باهاش ندارند. اخیراً به پیشنهاد من، بیش از هزار نفر از بچهها کاربری را ریپورت کردند. اما توئیتر حتی محدودش هم نکرد! چرا؟ چون زمین بازی مال خودشان است و قواعد بازی را هم خودش تعیین میکند. باید یک شبکه اجتماعی، یک زمین بازی متناسب با اصول و قواعد خودمان طراحی کنیم. اما در مورد توئیتر اگر یک امکان بهش اضافه بشود، خیلی بهتر میشود؛ آن هم قابلیت ادیت یا ویرایش است. چون کیبورد اکثر کاربران، به صورت خودکار کلمات را انتخاب میکند و همین موضوع باعث میشود غلطهای املایی در توئیتها زیاد بشود.
کدام توئیتتان بازخورد بهتری داشته و در ذهنتان مانده؟
یک توئیت که بیش از همه در ذهنم نشسته درباره زابل بود. طوفان شده بود. توییتهای زیادی در مورد موضوع زدم اما دیده نشد. یعنی هیچکدام از بچههای همجبههای هم توجه نمیکردند. تا اینکه نوشتم ما اینجا داریم از گردوخاک خفه میشویم، نه در واقعیت کسی ما را میبیند و نه در مجازی.
همین توئیت خیلی دیده شد و بچهها آمدند عذرخواهی کردند. توییت دوم هم در مورد جنوب استان بود که بازدید بالایی داشت و فکر کنم ۷۵۰۰ تا لایک خورد.
تا حالا سوژه ترولهای سازمانیافته قرارگرفتهاید؟
تا دلتان بخواهد (با خنده) اصلاً من کلاً سوژه حمله هستم! اخیراً هم به ما حمله کردند و کسی هم به ما کمک نکرد و مدتی قهر کردیم و رفتیم و بچهها آمدند گفتند جبهه را خالی نکن و ما هم گفتیم اطاعت امر.
چرا سوژه قرار میگیرید؟
خب حرفی را میزنیم که مخاطب میپذیرد. ۷۰ درصد از کاربرهای توییتر قشر خاکستری هستند. ما اشتباه راهبردی که کردیم، این بود که مجراهای گفتگو با اینها را بستیم! من در سال ۸۸ به آقای موسوی رأی دادم، جنبش سبزی بودم، با صحبتهای آقا و یکسری مطالعاتی که داشتم، کلاً برگشتم! قشر خاکستری در فضاهایی حضور دارد که ما در آن فضاها نیستیم! وقتی شما این مجراها یا بسترها را میبندی، بستر را برای کسانی فراهم کردیم که در این فضا حضور دارند و عملیات میکنند. یعنی تو داری مخاطب را سوق میدهی به سمت رسانههایی که خودشان میخواهند! صرف اینکه فضای توئیتر پر از گناه است و نباید حضور داشت، نمیتوان حضور در این فضا را نهی کرد. این را میپذیرم و چند دقیقه پیش هم گفتم شبکه اجتماعی خارجی، میدان و کنترلی خارج از اراده شما دارد؛ اما تأثیر هم دارد. به نظرم در انتخابات در رأی ۱۶ میلیونی آقای رئیسی هم این را دیدیم. چون در شبکه اجتماعی است که راستها و دروغها معلوم میشود و استدلال و منطق طرفین به نقد کشیده میشود. به نظرم در یکی دو سالی که ما وارد این عرصه شدیم، تأثیر مثبت جدی در توئیتر داشتهایم.
بنابراین تأثیرگذاری شما به دلیل حضور در این فضا و گفتگو با قشر خاکستری جامعه بوده است؟
بله. شما وقتی وارد فضایی میشوید که اینها دارند حرفهایی میزنند و القائاتی میکنند و شما میآیید وسط حرف اینها و نقد بسیار دقیق میکنید و حرفشان را خنثی میکنید، برایشان گران تمام میشود. به ویژه وقتی که حرفی بزنید که مخاطب خاکستری را هم جذب کند. اتفاقاً این حملهها بد نیست. در همین حملات منطق آنها بیشتر زیر سؤال میرود. چه سکوت کنند و چه حمله کنند، باختهاند! چون منطق ندارند. و به همین خاطر است که پیج و اکانت فیک مذهبی درست میکنند و به اسم و در قالب حزباللهی فحش میدهند تا جلوه بدی از حزباللهیها نشان بدهند تا خاکستریها طرد بشوند.
برای مقابله با شهرت مجازی چه باید کرد؟
من دنبال شهرت نیستم. یکی از علتهایی که اسم مستعار انتخاب کردم، هم همین بوده است. نمیخواستم من را بشناسند. عکسم را هم نیمرخ گذاشتم. علاوه بر همه اینها، فرهنگ استان ما اصلاً به کلی متفاوت است. یکسری مسئولین هستند که اینجا کمکاری میکنند و اگر شما انتقاد کنید، برایتان دردسر میشود. مسئولین استانی سعهصدر مسئولین کشوری را ندارند. یعنی توفیق اجباری داریم که مشهور نشویم!
اگر بخواهید سه تا کاربر خوب معرفی کنید، از چه کسانی نام میبرید؟
سه تا کاربر خوب و تأثیرگذار، یکی همین «آدمبنحوا» است که نمیگذارند نفس بکشد و مرتباً ساسپندش میکنند. آقای یامین پور هم خیلی خوب است، چون از هر قشری ایشان را فالو دارند.
یک توییت زده بودید که من برای انعکاس مسائل و موضوعات سیستان آمدهام و برای نوشتن خاطرات معلمی، ولی شما یعنی کاربران دیدگاه سیاسی من را بیشتر میپسندید.
بله بله…دقیقاً الآن تغییر کرده.
کدام یک از این عناوین برای شما اهمیت بیشتری دارد؟
معلم زابلی را بیشتر دوست دارم.
بیشتر به دنبال پرداختن به مسائل فرهنگیان هستید یا دوست دارید مسائل سیستان را پیگیری کنید؟
بیشتر دوست دارم به مسائل سیستان بپردازم ولی عنوان فرهنگی که در بیو گذاشتم، یک اطمینان و اعتباری برای مخاطب ایجاد میکند. من از اول به دنبال این بودم که این تصویر کلیشهایِ نادرستی که از سیستان و بلوچستان و مخصوصاً زابل در ذهن مخاطب ایجاد شده، اصلاح کنم. دوست داشتم مقابل جعلیات بایستم و اجازه ندهم جولان پیدا کنند و بشوند مرجع خبری استان. حتی برخی حرفهای نمایندگان استان کامل نیست. من اینها را نقد میکنم و میگویم دروغ است، به خاطر مطالعاتی که دارم. این اتفاق باعث میشود راست و دروغ مشخص شود و اینطور نباشد که دیگران یک طرفه فقط حرفهای خودشان را به خورد مخاطب بدهد و خدا را شکر الاآن این توازن برقرار شده است.
رسانهها رقیب شبکههای اجتماعی هستند؟
نه اصلاً اینطور نیست. رسانهها هنوز زندهاند و مخاطب دارند و حتی دارند به دیده شدن شبکههای اجتماعی کمک میکنند. مثلاً یک اتفاق خوب در بخشهای خبری صدا و سیما و در خبرگزاریها، همین انعکاس نظرات مردم و توئیتهای کاربران بود. اینها برای مردم جذابیت دارد و البته من بازخوردش را میبینم. یعنی میبینم که نظرات بچههای توییتری آمده کف جامعه و افراد جامعه برای پاسخگویی به شبهات از اینها استفاده میکنند و این خیلی خوب است. و البته برای بچهها هم انگیزه ایجاد میشود که بهتر و بیشتر کار کنند. مثل خود شما که توئیت خانمی را پوشش داده بودید و او انگیزهاش خیلی بالا رفته بود. هر چه روی تحلیلها و توئیتهای کاربران شبکههای اجتماعی سرمایهگذاری کنید، ضرر نکردهاید.
آقای ملّایی عزیز! اگر نکتهای ملاحظهای دارید و لازم میدانید، بفرمایید.
من حرفم این است که بیشتر به زابل بپردازید! ببینید در استان ما اتفاق بدی افتاد و شکافی ایجاد شد بین شیعه و سنی. این شکاف در حدی که شما فکر میکنید، نیست! اما کسانی هستند که این اختلافات را عمیقتر میکنند و به کل استان هم تسری میدهند. هر مشکل یا مسئله کوچکی در استان را برجسته میکنند و در رسانهها پوشش میدهند، در حالی که آن مسئله اولاً کوچک و جزئی است و ثانیاً در کل استان جاری نیست. بحث این است که یک عده دارند از این قضایا سوءاستفاده میکنند. از سوی دیگر، کمتوجهی مسئولین هم باعث شده این نقطه استراتژیک کشور به بحران بخورد. من میگویم شما رسانههای انقلابی بیشتر روی زابل تمرکز کنید.
ممنون از وقتی که اختصاص دادید. متشکرم.