کد خبر 951977
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۷

یک دیرینه‌شناس ویژگی‌های موجودی که اخیرا در تالاب هامون مشاهده شده را تشریح کرد و اشتباهات رسانه‌ای مطرح شده در فضای مجازی درباره این موجود را توضیح داد.

به گزارش مشرق، پس از سیلاب‌های اخیر با انتشار ویدئویی در شبکه‌های اجتماعی، خبر مشاهده «فسیل زنده» در هامون در فضای مجازی و حتی رسانه‌های رسمی پر شد. بر اساس این خبر یک آبزی با نام علمی «ترایاپس کانکرفورمیس» Triops Cancriformis، که گفته می‌شد در دنیا به نام «فسیل زنده» نامگذاری شده، در تالاب هامون مشاهده شده و قدمت این گونه ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون سال اعلام شد. درباره صحت این خبر با عرفان خسروی، دیرینه‌شناس و جانورشناس، گفتگو کردیم.

بیشتر بخوانید:

کهن‌ترین گونه جانوری جهان در تالاب هامون +فیلم

این موجودی که در دریاچه هامون دیده شده چیست؟

در زیست‌شناسی وقتی قصد شناسایی جانداری را داریم، در حقیقت می‌کوشیم آن را در قیاس با سایر جانداران شناسایی کنیم و ببینیم با کدام جانداران دیگر قرابت بیشتری دارد. موجودی هم که در دریاچه هامون دیده شده، جز شاخه بندپایان، زیرشاخه سخت‌پوستان، رده آب‌شش‌پایان و راسته سپرمیگوهاست.

راسته سپرمیگوها تنوع ظاهری کمی دارد و تنها شامل دو سرده به نام‌های Triops و Lepidurus است که هر دو به خاطر شکل سپر پشتی‌شان به راحتی شناخته می‌شوند. سپر پشتی یا کاراپاس قطعه‌ای از اسکلت خارجی بندپایان است که روی سر و سینه قرار دارد. مثلاً قطعه اصلی و بزرگ اسکلت خرچنگ که عمده بدن را پوشانده همین کاراپاس است. در سپرمیگوها سر و سینه چندان بزرگ و گسترده نیستند، اما سپرپشتی که نرم و شفاف است، مثل جبه‌ای به طرفین و عقب بدن کشیده شده و همین ریخت‌شناسی باعث شده این سخت‌پوستان ظاهری عجیب داشته باشند و میگوی «بچه‌وزغی» نامیده شوند.

اگر از شکل گسترده‌شده و امتدادیافته سپرپشتی صرف‌نظرکنیم، موجودی خواهیم دید کمابیش شبیه اغلب سخت‌پوستان دیگر با بدن میگومانند، پاهای شناگر متعدد. مشهورترین خویشاوندان نزدیک این موجودات که شاید برای مردم شناخته‌شده‌تر باشند و در رده آب‌شش‌پایان قرار دارند، خاکشی‌های آبی یا Daphnia هستند که در آب شیرین زندگی می‌کنند و روی سطح آب در آب‌انبارها دیده می‌شوند و ظاهرشان واقعاً شبیه دانه‌های گیاه خاکشی است، با این تفاوت که دانه گیاه خاکشی نیستند، بلکه جانورانی کوچک و آبزی‌اند. نمونه دیگر و مشهور رده آب‌شش‌پایان، پری‌میگو یا Artemia است که به خاطر زندگی در آب‌های فوق‌شور دریاچه ارومیه شهرت دارد.

بنابراین با نوعی میگو به نام سپرمیگو یا میگوی بچه‌وزغی سروکار داریم؟

بله، موجودی که در دریاچه هامون دیده شده شاید به چشم مردم عجیب و بی‌سابقه برسد، اما جانوری کاملاً شناخته‌شده است با نام علمی Triops و احتمالاً از گونه Triops cancriformis. این گونه از غرب اروپا تا هند در دریاچه‌های فصلی و موقتی زندگی می‌کند و اصلاً زیست‌شناسی این گونه برای زیستن در چنین شرایطی سازگار شده است. تخم‌های این میگو مقاومت زیادی نسبت به خشکی و گرما دارند و ممکن است چندین دهه منتظر بمانند تا آب باران دریاچه‌ای را به قدر کافی پرآب کند و تخم‌ها پس از مدتی خیس‌خوردن در رطوبت (برای اطمینان از این‌که رطوبت نویافته به سرعت خشک نمی‌شود) بازمی‌شوند و این موجودات بیرون می‌آیند. دوره زندگی آن‌ها چند هفته تا چند ماه است و با فروکش‌کردن و خشک‌شدن دریاچه موقتی، تنها چیزی که از آن‌ها باقی خواهد ماند، تخم‌های تازه‌ای است که انتظار باران بعدی را می‌کشند.

مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: video/mp4

بنابراین اتفاقی غیرمنتظره رخ نداده است؟

در نگاه کلان خیر، اما همین که متوجه شدیم این موجودات در دریاچه هامون نیز زندگی می‌کنند، نکته تازه‌ای است. نخستین بار در ایران، حدود ۱۵ سال پیش این موجودات را در دریاچه‌های آذربایجان غربی مشاهده کردند، بعد در مناطق دیگری از جمله عباس‌آباد نائین هم گزارش شدند. پژوهشگرانی هم در مورد این‌ها پژوهش‌هایی انجام دادند و مقاله‌هایی منتشرکرده‌اند.

این موجودات از چه زمانی در دریاچه هامون بوده‌اند؟

دریاچه هامون مدت‌ها خشک بوده و حالا که آب‌گیری کرده، سروکله این ساکن قدیمی هم پیدا شده است. نمی‌توان گفت با گمانه‌زنی تخمین زد قدمت این موجودات در دریاچه هامون چه‌قدر است، اما این تخم‌هایی که سر باز کرده‌اند، احتمالاً از آخرین باری که دریاچه هامون آب داشته، همان‌جا ریخته‌شده‌اند.

یعنی قدمت این موجودات ۲۰۰ میلیون سال نیست؟ چون همه‌جا از آن‌ها با عنوان فسیل زنده نام برده‌اند.

قدمت این موجوداتی که همین الان مشغول شناکردن در آب‌های هامون هستند، حداکثر چند روز است. تخم‌های آن‌ها هم حداکثر چند دهه خشکی و گرما را تحمل می‌کنند. بنابراین این تعبیر که در فضای مجازی بسیار نقل شده و می‌گوید این موجودات پس از دویست میلیون سال از زیرخاک بیرون آمده‌اند، یا سیل باعث شده زیادی در تاریخ به عقب برویم، یا موجوداتی متعلق به عصر دایناسورها دوباره زنده شده‌اند، همگی حاصل نفهمیدن اصطلاحی علمی هستند. اصطلاحی که شاید بهتر باشد برای پرهیز از این شایعات، به صورت دقیق‌تری در ادبیات ترویج علم به کار رود.

منظورتان اصطلاح فسیل زنده است؟

بله، دقیقاً. در زیست‌شناسی و دیرینه‌شناسی به موجوداتی که تفاوت ظاهری کمی با نمونه‌های قدیمی یافته‌شده در سنگواره‌ها دارند، فسیل زنده می‌گویند. مثلاً ملوانک یا Nautilus نوعی نرم‌تن صدف‌دار از گروه سرپایان است، یعنی خویشاوند هشت‌پا و مرکب‌ماهی، اما صدفی دارد مارپیچی که طی حدود ۲۴۰ میلیون سال اخیر، الگوی کلی آن تغییر چندانی نکرده است. سپرمیگوها نیز از حدود ۳۵۹ میلیون سال پیش، تغییر ظاهری چندانی نداشته‌اند. پس وقتی از فسیل زنده صحبت می‌کنیم، منظور این نیست که فسیل‌ها زنده شدند، بلکه منظور این است که جاندارانی شبیه آن‌چه در فسیل‌ها دیده بودیم، هنوز هم در زمین زندگی می‌کنند.

یعنی تکامل نیافته‌اند؟

این هم اشتباه بعدی است که درباره فسیل‌های زنده مرتکب می‌شویم. همه موجودات سوار قطار تکامل هستند و حتی اگر ظاهر آن‌ها تغییر نکند، ژنتیک همواره در حال تغییر است. اصلاً مشهورترین و نخستین جانوری که به عنوان فسیل زنده معرفی شد، داستان جالبی دارد که نشان می‌دهد حتی داروین هم درباره این موضوع اشتباه می‌کرد.

نوعی صدف بازوپا به نام Lingula قدمتی حدود ۵۴۱ میلیون سال دارد. داروین به شباهت لینگولا با نمونه‌های سنگواره‌اش پی‌برد و اصطلاح «فسیل زنده» را اصلاً برای توصیف همین موجود وضع کرد، شاید چون تصور می‌کرد این موجودات نمونه‌هایی استثنایی هستند که خلاف سایر موجودات تکامل نمی‌یابند یا کمتر تغییر کرده‌اند؛ اما اکنون اطلاق این اصطلاح به Lingula زیر سوال رفته است، زیرا بررسی‌های کریستین امی (Christian Emig) در سال ۲۰۰۸ نشان داد شباهت نماینده‌های امروزی این بازوپا به نماینده‌های سنگواره‌شده آن، صرفاً ظاهری است. شاید اشتباه داروین همین‌جا بود که تکامل را صرفاً تغییر در ظاهر جانداران تصور می‌کرد و گمان می‌کرد جانداران با سرعت‌های مختلف تکامل می‌یابند (یعنی ظاهرشان با سرعت‌های متفاوتی تغییر می‌کند) و برخی موجودات اصلاً تغییر نمی‌کنند. درک امروزی ما از فرایند تکامل این است که همه جانداران به هرحال تغییر می‌کنند. درباره گونه Triops cancriformis نیز گفته شده که حدود ۲۲۷ میلیون سال قدمت دارد و طی این مدت، هیچ تغییری نکرده است. این تعبیر درستی نیست و شواهد ژنتیک نیز آن را تأیید می‌کند.

یعنی از فسیل‌ها ژن به دست آمده که نشان داده طی این ۲۰۰ میلیون سال تغییرات گسترده رخ داده؟

خیر از این فسیل‌ها ژن به دست نیامده، اما فرض ثابت‌بودن و تغییرنکردن این گونه، به سادگی با بررسی تنوع ژنتیک جمعیت‌های کنونی زیر سوال می‌رود. بررسی‌های ژنتیک نشان می‌دهد احتمالاً Triops cancriformis یک گونه واحد نیست، بلکه چندین گونه با ظاهر یکسان و ژنتیک متفاوت هستند.

باز باید این توضیح را اضافه کنم که منظور من از تفاوت ژنتیک، تفاوت کامل ژنتیک نیست، بلکه تفاوت‌هایی جزئی اما در این حد که متوجه شویم جمعیت‌های مختلف این موجود، گرچه خویشاوند و هم‌تبارند، اما تنوع پیدا کردند و به گونه‌های مختلفی افتراق یافته‌اند. این قضیه دو موضوع را روشن می‌کند: اول این‌که جمعیت‌های مختلف این موجود که همین الان زنده هستند و ظاهر بسیار مشابه دارند، چند گونه مختلف اند و این افتراق و جدایی، محصول تکامل است که همیشه در حال رخ‌دادن است و هرگز بی‌کار نمی‌نشیند و موجودات زنده را تغییر می‌دهد، بنابراین قطعاً نمونه‌های ۲۰۰ میلیون ساله نیز گونه‌هایی دیگر بوده‌اند. موضوع دوم این است که این موجودات گرچه تنوع ژنتیک در حد چند گونه دارند، اما ظاهر همه آن‌ها یکسان است. این قضیه را می‌شود از تنوع ظاهری اندک در راسته سپرمیگوها نیز متوجه شد. راسته‌ای که قدمتش از دایناسورها بیشتر است، اما تنها دو سرده دارد.

می‌توان به زبان ساده گفت طبیعت سپرمیگوها طوری است که حتی در صورت تغییرات ژنتیک، ظاهر خارجی آن‌ها تغییر چندانی پیدا نمی‌کند. باز هم به این نتیجه می‌رسیم که شباهت ظاهری سپرمیگوهای امروز و دویست میلیون سال پیش، به معنی تکامل‌نیافتن و تغییرنکردن نیست، بلکه طبق انتظار همه موجودات در معرض تغییرند، اما تغییرات لزوماً در ظاهر آن‌ها به چشم نمی‌آید.

یعنی شما با تعبیر فسیل زنده موافق نیستید؟

با توجه به این‌که این تعبیر موجب تفسیرهای نادرستی شده است، خیر. ضمن اینکه این تعبیر از واژگان فنی و دقیقه در ادبیات علمی نیست و حتی در ادبیات علمی غرب نیز، اصطلاحی عامیانه و مخصوص متن‌های عامه‌فهم است. هدف از ترویج علم آشنا کردن مخاطب عام با مفاهیم علمی است، نه این‌که با تعبیری این‌چنین موجب جوانه‌زدن افکار نادرست و شایعات شبه‌علمی شویم. ادبیات ترویج علم در ایران، گرچه سابقه زیادی دارد، اما چون عمدتاً ترجمه‌محور بوده، خیلی از اصطلاحات بدون تشریح مفهومی کافی برای مخاطب ایرانی، صرفاً ترجمه شده‌اند و بنابراین اکنون لازم است همین اصطلاحات ترویجی را هم دوباره معنی کنیم و با نگاه انتقادی به آن‌ها بنگریم.

تعبیر دیگری که درباره این موجودات به کار رفته، انتساب آن‌ها به گروه‌هایی مثل خرچنگ‌های نعل‌اسبی و تریلوبیت‌هاست. این موارد هم نادرست اند؟

دقیقاً! خرچنگ‌های نعل‌اسبی حتی سخت‌پوست هم نیستند، بلکه خویشاوند عقرب‌ها و عنکبوت‌ها هستند و در کنار آن‌ها، در گروهی از بندپایان به نام گیره‌داران یا کلیسرات‌ها رده‌بندی می‌شوند. شباهت میان خرچنگ‌های نعل اسبی و سپرمیگوها، صرفاً به خاطر گسترده‌شدن سپر پشتی یا کاراپاس در هر دو گروه و دم بلند آن‌هاست. این شباهت‌ها محصول تکامل همگرا هستند، یعنی دو جاندار به صورت جدا از یک‌دیگر، صفاتی پیدا کرده‌اند که ظاهرشان را شبیه می‌کند، اما این شباهت‌ها چون جداگانه ظاهر شدند و در نیای مشترک آن‌ها وجود نداشته، مبنای قرابت و خویشاوندی نیستند. شباهت سپرمیگو یا میگوی بچه‌وزغی به تریلوبیت‌ها هم ناشی از همین موضوع است. آخرین نمایندگان دودمان و تبار تریلوبیت‌ها، ۲۵۲ میلیون سال پیش منقرض شده‌اند و هیچ نسلی از آن‌ها باقی نمانده است.

پس شما اعتقاد دارید که به هرحال خرچنگ‌های نعل اسبی و میگوی بچه‌وزغی نیای مشترکی داشته‌اند؟

البته! همه جانداران نیاکان مشترک دارند. نیای مشترک میگوی بچه‌وزغی و خرچنگ نعل‌اسبی نیز بندپایان قدیمی احتمالاً ۵۰۰ یا ۶۰۰ میلیون سال پیش بوده‌اند که از نسل آن‌ها، همه گروه‌های بندپایان تکامل یافته‌اند، از جمله تریلوبیت‌ها، سخت‌پوستان (مثل سپرمیگوها) و گیره داران (مثل خرچنگ نعل‌اسبی). به عبارت دیگر نیای مشترک سپرمیگو و خرچنگ نعل‌اسبی، نیای مشترک همه بندپایان است، نه صرفاً نی‌ای مشترک همین دو موجود خاص.

آیا این موجودات خطری برای حیات وحش منطقه یا انسان‌ها ندارند؟

خوشبختانه نه خطری دارند، نه فایده‌ای اقتصادی. اگر این موجودات ساکن قدیمی دریاچه هامون بوده باشند، قطعاً خطری برای زیست‌بوم ندارند، چون این زیست‌بوم همراه آن‌ها تکامل یافته و سازگاری یافته‌است. برای انسان‌ها نیز هیچ خطری ایجاد نمی‌کنند. تنها خطری که احتمال آن منتفی نیست، این‌جاست که این میگوهای بچه‌وزغی واقعاً متعلق به هامون نباشند و عامل انسانی به عمد یا خطا آن‌ها را به هامون برده باشد.

آیا چنین احتمالی ممکن است؟

احتمالی ضعیف اما قابل بررسی است. تخم این موجودات در آمریکای شمالی و شرق آسیا به عنوان نمونه آزمایشگاهی و خانگی در مقیاس تجاری به فروش می‌رسد تا علاقه‌مندان با قیمت بسیار پایین در آکواریوم میگوی بچه‌وزغی پرورش دهند. بنابراین اصلاً بعید نیست همان‌طور که مردم ماهی‌های خانگی خود را به جویبارها و رودخانه‌ها رها کردند و بحران تنوع زیستی آفریدند، کسی تخم‌ها یا نمونه‌های رشد یافته این موجودات را در دریاچه رها کرده باشد.

مگر نگفتید که این موجودات از هند تا اروپا زندگی می‌کنند؟ پس چه جای نگرانی باقی می‌ماند؟

توجه کنید که گفتم معلوم نیست همه جمعیت‌های منتسب به نام Triops cancriformis واقعاً یک گونه باشند و اگر این گونه‌ها تنوع و افتراق یافته باشند، جابجایی جمعیت‌ها می‌تواند باعث آسیب به تنوع ژنتیکی جمعیت میزبان شود. این خطر بزرگی است و موجب کاهش تنوع زیستی می‌شود. باز هم نارسایی ادبیات ترویج علم، باعث شده مفاهیم به نادرستی فهمیده شود. مثلاً هر وقت از خطرات زیست‌محیطی نام می‌بریم، عده زیادی به گودزیلا فکر می‌کنند که ممکن است بر اثر آلودگی به وجود بیاید و شهرهای ما را نابود کند. اما خطر بزرگ‌تر از گودزیلا و نابودی تمدن بشر، نابود شدن تنوع ژنتیک است.

گفتید که این موجودات فایده‌ای هم ندارند، ممکن است برخی فکر کنند پس نابودی تنوع آن‌ها نباید جای نگرانی داشته باشد!

خیر، این‌ها فایده اقتصادی ندارند، اما قطعاً برای زیست‌بومی که با وجود آن‌ها تکامل یافته، مفید و ضروری هستند. نابودی بخشی از تنوع ژنتیک یا جایگزینی آن با بخش دیگر، می‌تواند روی زیست‌بوم تأثیر جدی بگذارد.

چرا این احتمال را مطرح می‌کنید؟

این صرفاً احتمال است، اما قابل بررسی است. اولاً چون جابجایی تخم میگوی بچه‌وزغی برای پرورش در آکواریوم رایج و گسترده است، ثانیاً چون در فیلم منتشرشده و منتسب به دریاچه هامون، ویژگی‌هایی ریختی دیده می‌شود که مرا یاد گونه آمریکایی میگوی بچه‌وزغی، یعنی Triops longicaudatus انداخت. البته این گمانه‌ای است که هرگز با مشاهده فیلم تأیید نمی‌شود و نیازمند بررسی دقیق توسط متخصص است.

منبع: مهر