به گزارش مشرق، یاد شهدا مصداق یاد خدا است و اگر این چنین است باید دل شهید قرآن جامعی باشد که اسرار عالم در آن نهفته است چراکه دل شهید وسیع و بیانتهاست زیرا هرگاه رود به اقیانوس متصل شود دیگر رود نیست اقیانوس است، دل شهید است که به معدن عظمت الهی متصل و معدن عظمت هم که میدانید بیانتهاست چون تنها کسی میتواند از سیمهای خاردار دشمن عبور کند که از سیمهای نفس خود عبور کرده باشد و بدون شک تنها شهید مصداق شیدایی است و شوق وصال زندگی مادی و دنیوی را برای وی بیارزش جلوه میدهد.
«شهید حسین گویلیکیلانه»، پدرش محمدصالح و مادرش معصومه نام داشت فرمانده گروهان زرهی بود، قبل از انقلاب هم از افسران مذهبی محسوب میشد، همیشه اطرافیان را به اقامه نماز، انجام واجبات و رعایت حجاب اسلامی سفارش میکرد، در نمازهای جمعه و جماعت حضور همیشگی داشت و در حد توان یاریگر فقرا و مستمندان بود.
این شهید مبارز در کمال فروتنی به همه احترام میگذاشت و با تواضع با اطرافیان خود رفتار میکرد، در زمان تحصیل از دانشآموزان ممتاز مدرسه بود و با وجود محرومیت از حداقل امکانات زندگی و متارکه والدین که عملاً از همان دوران کودکی وی را از مهر پدری محروم کرده بود، از لحاظ درسی پیشتاز مدرسه و با اخلاقترین دانشآموز بود.
شهید گویلی با همه سختیها مقاطع ابتدایی و راهنمایی را پشت سر نهاد و در دبیرستان رازی سنندج برای ادامه تحصیل ثبتنام کرد، در خردادماه سال ۵۴ موفق به اخذ مدرک دیپلم و در همان سال در دانشکده افسری ارتش پذیرفته شد.
وی در سال ۵۷ با درجه ستوان دوم از دانشکده فارغالتحصیل شد و در اردیبهشتماه سال ۵۸ میان ۶۳ نفر دانشجو، به عنوان ششم دوره مقدماتی زرهی را به پایان رساند و در همان سال ازدواج کرد ۹ ماه از زندگی مشترکشان میگذشت که به شیراز منتقل شد و در مرکز پیاده شیراز، در تیرماه سال ۵۹ دوره سوم خمپاره اندازی را آموزش دید.
با آغاز جنگ تحمیلی و حمله رژیم بعث عراق به میهن اسلامی، در ششم مهرماه سال ۵۹ در قالب گردان رزمی تیپ ۳۷ زرهی شیراز به مناطق عملیاتی جنوب کشور اعزام شد، مأموریتش به جبهه ۲۷ روز طول کشید، بیست و هفت روز جنگ تمام عیار، جنگ تن به تن با ارتشی که آمده بود ظرف چندین روز کار ایران اسلامی را یکسره کند اما در مقابل فداکاریهای فرزندان دلیر ایران اسلامی زمینگیر شده بود، راه پیشروی آنان را سد کرده بودند حتی راه برگشت هم نداشتند، در سومین روز آبان ماه سال ۵۹ جاده ماهشهر، آبادان کیلومتر هفت آبادان، شاهد جنگ تمام عیار دلیر مردان ارتش جمهوری اسلامی بود.
شهید گویلی در سن ۲۳ سالگی در میدان جنگ قهرمانانه میدرخشید در یکی از آن روزهای سخت جان یکی از سربازانش را که به شدت زخمی بود نجات داد، به سراغ تانکش رفت که مورد اصابت موشک بعثیون قرار گرفت و در آتش کینه مزدوران، وجود نازنینش پرپر شد و روح بلندش به آسمانها پرواز کرد.
اگر چه مزار و نشانی از این فرمانده دلاور به جای نمانده است اما ملت بزرگ ایران اسلامی هرگز این جانفشانیها را فراموش نخواهد کرد.
چند ماه بعد از شهادتش تنها یادگار این شهید گلگونکفن دیده به جهان گشود و نام زیبای عبدالسلام را برای او انتخاب کردند فرزندی که هرگز سیمای پدرش را ندید.
پروین روشنفکر همسر شهید میگوید: آخرین ماموریتش خیلی به طول انجامید، کمتر از ۲ سال بود که با هم ازدواج کرده بودیم چندین هفته از رفتنش گذشت و هیچ خبری از او نبود حتی نمیدانستیم در کدام منطقه خدمت میکند تا یک روز سخت و سهمگین خبر رسید که حسین شهید شده است.
من باور نمیکردم گفتم اگر شهید شده است پس جنازهاش کجاست؟ چرا جنازهاش را به ما تحویل نمیدهید. همیشه فکر میکردم که اسیر شده است تا ۱۰ سال چشمم به در منتظر و نگران خیره ماند، انتظار به سر آمد، زمانی که آزادگان به کشور برگشتند دو نفر از همرزمان او به ما خبر دادند که حسین در آبادان همراه آنها بوده، عراقیها محل استقرار آنان را بمباران کرده و چندین نفر بیشتر زنده نماندهاند که اسیر شدند ولی حسین بعد از نجات یکی از سربازان هنگام برگشت به سوی تانکش، تانک حامل وی بر اثر اصابت موشک منهدم شد و حسین شربت شهادت را نوشید.
بگویید جنازه پسرم را به من تحویل دهید
معصومه خانم مادر شهید گویلی که خود هم بر اثر بمباران جانباز شده بود، مانند دیگر خانوادهها در جریان سفر رئیس جمهوری در سال ۸۶ برای رئیس جمهور نامه نوشته بود، این مادر بعد از ۲۷ سال از شهادت پسرش خواستهای داشت، به رئیس جمهور نوشته بود «من از شما چیزی نمیخواهم فقط بگویید جنازه پسرم را به من تحویل دهند».
منبع: دبیرخانه ستاد کنگره ۵۴۰۰ شهید استان کردستان