فیلم‌های روز چهارم سالن برج میلاد نسبت به سه روز اول حاشیه های بیشتری داشتند، هر چند به نظر برخی منتقدین بعد از چهار روز فیلم خوب در این جشنواره هنوز کیمیاست. در این روز فیلمهای سینمایی «پذیرایی ساده »، «روییدن در باد» ،‌ «شور شیرین» ، «زندگی خصوصی»، «بوسیدن روی ماه» دربخش سودای سیمرغ برای اهالی رسانه به نمایش درآمد.

گروه فرهنگی مشرق- در روز چهارم جشنواره فیلم فجر در سالن برج میلاد فیلمهای سینمایی «پذیرایی ساده »، «روییدن در باد»،‌ «شور شیرین»، «زندگی خصوصی»، «بوسیدن روی ماه» دربخش سودای سیمرغ برای اهالی رسانه به نمایش درآمد.

پذیرایی ساده

تهیه کننده، نویسنده و کارگردان: مانی حقیقی

بازیگران: ترانه عليدوستي، ماني حقيقي، سعيد چنگيزيان، اسماعيل خلج، صابر ابر، محمد عاقبتي، دانيال فتحي، هيمن دهقاني، نقي سيف جمالي، نادر فلاح، وحيد آقا‌پور، محمدرضا نجفي، قربان نجفي، مهدي توکلي زانياني

خلاصه داستان:در جاده ای کوهستانی ، در فضایی زمستانی ، در سرزمینی جنگ زده ، زن و مردی بین رهگذران پول پخش میکنند و ......



بالاخره یخ جشنواره آب شد

سیامک رحمانی با تمجید از فیلم مانی حقیقی آن را بهترین فیلم تا اینجای جشنواره خواند و نوشت:

انتظارها به سر رسید. پس از سه روز نمایش فیلم‌های متوسط و زیر متوسط در سالن مطبوعات برج میلاد، روز یکشنبه، اکران «پذیرایی ساده» مانی حقیقی باعث شد تا کمی نفس‌ها را رها کنیم و اخم‌ها باز شود. یک فیلم دیدنی که توانست یک ساعت و نیم تماشاگرانش را روی صندلی بنشاند و به نظرم کمتر کسی در پایان احساس غبن می‌کرد، حتی اگر فیلم را نپسندیده باشد.

ماجرای فیلم در عین پیچیدگی به نظر ساده هم بود. از این داستان‌هایی که در دو خط می‌شود توضیحش داد. داستان دو تا آدم، مانی حقیقی و ترانه علیدوستی، که راه افتاده‌اند در کوه و کمر تا مبلغی را به عنوان نذری بین آدم‌های مستحق توزیع کنند. مبلغ البته زیاد است و دویست تا کیسه چهار پنج میلیون تومانی است (مقایسه کنید با کلاهبرداری خنده‌دار 15 هزار یورویی در یک سطر واقعیت!) و قرار هم هست که هر کیسه را تنها به یک نفر بدهند و از این تحویل هم با موبایل‌هایشان فیلم بگیرند تا بعداً بتوانند جواب پس بدهند. البته همه اینها هم وجه ظاهری ماجراست. فیلم و کارگردانش هیچ علاقه‌ای ندارند به ما بگویند این آدم‌ها کی هستند و برای چی دارند این کار را می‌کنند چون لزومی هم ندارد! ما نه می‌فهمیم که این آدم‌ها چه کاره‌اند و نه هیچ اطلاعات دیگری از کاراکترهایشان به دست می‌آوریم چون هیچکدام به درد این حکایت نمی‌خورد. قصه، قصه دنیاست و تقدیر، قصه خوشبختی و بدبختی و قصه سبعیتی که تمول به همراه دارد. حتی اگر نخواهید گره‌های بیشتری را باز کنید، اگر نخواهید در اعماق فیلم پايین و پايین‌تر بروید، می‌توانید به همین بسنده کنید که وقتی کسی پول در دست دارد که اینجا زوج شهرنشین ما با لکسوس مشکی شاسی بلندشان هستند چگونه هوس می‌کند که زندگی ادم‌ها را به بازی بگیرد. چطور از به قله و حضیض بردنشان لذت می‌برید و خلاصه چطور به یک فرعون تبدیل می‌شوید. این بلایی است که مانی حقیقی در فیلم سر بنی بشر می‌آورد. با آزار دادن آدم‌ها برای ددن پولی که می‌تواند حقشان باشد. با بازی کردن با آنها تا شرافتشان را بفروشند. مثال صحنه‌ای است که از راننده کامیون و برادرش می‌خواهد بارشان را در دره خالی کنند تا بسته پول را به آنها بدهد. برای تحویل دادن پول به صلابه‌شان می‌کشد و در یک لحظه شاهین خوشبختی را از شانه یکی بلند می‌کند و بر شانه دیگر می‌نشاند تا به گونه‌ای رابطه خدایگان و بنده را تداعی کرده باشد. مثال دیگر جایی است که از معلم نگون‌بخت فرزند از دست داده، می‌خواهد تا به خاطر چند میلیون پول، به خاطر آینده بچه‌های دیگرش، فرزند از دنیا رفته را وانهد تا به گفته مانی، گرگ‌ها هم بتوانند سدجوع کنند! و همه اینها فیلم حیرت‌انگیزی را رقم می‌زند که مطمئناً بیش از یک بار باید آن را دید. فیلمی که این لایه سیاه و خونین از روایتش، را دیالوگ‌های شیرین رد و بدل شده میان مانی حقیقی و ترانه علیدوستی قابل تحمل می‌کند. اینجا جایی است که باید از آن به عنوان نقطه ثقل و نه نقطه قوت فیلم نام برد. در «پذیرایی ساده» در کنار همه آن سبعیت، با یک مانی حقیقی بذله‌گو و به شدت سمپاتیک طرفیم که شباهت بسیار زیادی به مانی حقیقی «ورود آقایان ممنوع» دارد. تیپی که حتی تکرارش هم می‌تواند برای او محبوبیتی بیشتر و بیشتر به همراه بیاورد؛ اتفاقی که دارد برای ترانه هم به شکلی دیگر می‌افتد. ترانه علیدوستی هم به نظرم با همه هوش و سوادی که دارد، هنوز نتوانسته خودش را به جایی برساند که لایقش هست و در «جا» می‌زند. اگرچه «جا»یش خوب است. این را هم باید مدیون فرهادی و همین مانی حقیقی باشد که می‌بینندش و برایش جای مناسبی در فیلم‌هایشان کنار می‌گذارند. ترانه علیدوستی در این فیلم هم همان سانتی‌مانتالیسم آشنا را با خود به جاده‌های دور پیچ‌درپیچ برده است گرچه آن را به شیرینی بازی و نقش درآمیخته است. هرچه هست «پذیرایی ساده» روی کاکل دو بازیگر اصلی‌اش می‌گردد و به خاطر ازی همان‌ها هم هست که دیدنی‌تر شده (واقعاً بازی بازیگر دیگری به جای حقیقی قابل تصور نیست.)

با همه اینها، درک اینکه تماشاگران در دو روز اول جشنواره «پذیرایی ساده» را در بین فیلم‌های اکران شده به عنوان دومین فیلم محبوب خود برگزیده‌اند، چندان راحت نیست. «پذیرایی ساده» فیلمی نیست که به دل تماشاگر عادی سینما خوش بنشیند. این از آن دغدغه‌های هنرمندانه است که روزی باید به تصویر درمی‌آمده و آمده. اما تماشاگری که به سادگی عادت کرده و همه چیز را راحت‌الحلقوم می‌خواهد آن را نخواهد پسندید. این تماشاگر ترجیح می‌دهد «گشت ارشاد» و مزه‌پرانی‌های پولاد کیمیایی را ببیند. اما «پذیرایی ساده» فیلمی است که پشتش بی‌خوابی‌های سازنده‌اش را می‌توان دید. اینکه این همه بازیگر تئاتری را با این داستان عجیب برداری ببری وسط کوه و دره و فیلمی اینقدر شخصی بسازی، و وقتی مانی حقیقی باشی با همه توقعی که از تو می‌رود، باید هم نتیجه کارت اینقدر متفاوت باشد. او در «کنعان» و بیشتر از آن در «کارگران مشغول کارند» هم نشان داده بود که برای سینما چه استعداد و چه بی‌تابی‌ای دارد.

حالا «پذیرایی ساده» به نظر پخته‌تر و حرفه‌ای تر می‌رسد. خودش می‌گوید فیلم‌های قبلی‌اش به دلیل کنایه‌ها و تداعی‌هایش ضربه خورده و به همین دلیل در این فیلم از گرایی پرهیز کرده است، اگرچه به نظر می‌رسد این فیلم نمادین‌ترین فیلم او هم هست. فیلمی با لایه‌های فلسفی، سیاسی و... همه آن تابوهایی که نباید! اینها را رها کنید. پذیرایی هیچ چیز دیگری که نداشته باشد این وید را می‌دهد که یک بازیگر خوش‌تیپ و میانسال در سینمای ایران تثبیت شده است. یک جرج کلونی جذاب ایرانی. مبارک باشد!

********
آیا مانی حقیقی «مرد مرده» را دوست دارد؟

خبر آنلاین در یادداشتی از نزهت بادی که او هم فیلم پذیرایی ساده را دوست داشتنی دانسته؛ نوشت:
 
خدا را شکر بالاخره فیلمی را در جشنواره دیدم که بتوان پای آن ایستاد و تماشای آن را به دیگران پیشنهاد داد. نمی‌دانید چه لذتی دارد، وقتی آدم می‌بیند فیلمی که به آن دل بسته، به آدم خیانت نمی‌کند و پای قراری که گذاشته می‌ماند.
پیش از تماشای فیلم «پذیرایی ساده» دلایل زیادی برای دوست داشتن آن داشتم. ساده‌ترین آن خود مانی حقیقی بود که از خاطره عزیز فیلم «درباره الی» می‌آمد که اساسا یک جور تلخی و عبوسی دلنشین در شخصیتش دارد که می‌تواند به فیلم حال و هوای کاملا متفاوتی ببخشد. مخصوصا که حالا نه فقط در این فیلم بازی می‌کند، بلکه خودش هم آن را ساخته است.
کاملا طبیعی است که «پذیرایی ساده» از آن دسته فیلم‌هایی نیست که همه بتوانند در یک تصمیم جمعی آن را دوست داشته باشند و قربان صدقه‌اش بروند. حتی نمی‌توان به راحتی حدس زد که چه کسانی از فیلم خوششان می‌آید و چه کسانی خوششان نمی‌آید و به نظرم این بهترین نکته یک فیلم است که تکلیف هر یک از مخاطبانش تا پیش از مواجهه با آن معلوم نباشد.
فیلم پر از موقعیت‌های اگزوتیک و گروتسک است که در فضایی کاملا آبزورد، دنیای خاصی را می‌سازد که هرچند احساس می‌کنیم خودمان هم به آن تعلق داریم و آن را تجربه کرده‌ایم، اما باز هم به نظرمان غریب و بیگانه می‌آید.
با اینکه در ظاهر فیلم پیچیده‌ای به نظر نمی‌رسد، اما یک ابهام و تناقض خوشایندی در خود دارد که نمی‌گذارد آدم به یک جور قطعیت رئالیستی دست یابد و به این اطمینان برسد که کدام یک از این بازی‌هایی که شخصیت‌ها درمی آورند و دروغ‌هایی که سر هم می‌کنند، درست و واقعی و کدام یک خیالی و خودساخته است و اصلا همین سویه مدرن فیلم است که می‌تواند از انتخاب‌ها و رویکردهای مختلف افراد چالش‌های اخلاقی انسان معاصر را بیرون بکشد.
هرچند در ابتدا به نظر می‌رسد که شخصیت‌ها می‌دانند برای چه به این کارهای عجیب و غریب دست می‌زنند، اما به تدریج که در این مسیر پیش می‌روند، احساس می‌کنیم که آن‌ها نیز خودشان جزئی از این بازی شده‌اند که کم کم شکل هولناکی می‌یابد و زوج سودازده فیلم را تا مرز خودویرانگری پیش می‌برد.
بنابراین تمام ماجراهای کوچکی که می‌بینیم، به خودی خود فقط یک اتفاق ساده هستند که شاید به نظر بعضی‌ها بتوان آن‌ها را حذف یا جابجا کرد ولی لحن نامتعارف و عجیب فیلم حاصل کنار هم گذاشتن همین داستانک‌های کوچک و ظاهرا بی‌ارتباط با هم است، تا جایی که نوع ترکیب و شکل چینش آن‌ها بسیار اهمیت دارد و اگر آن‌ها را به هم بریزیم، بی‌تردید فیلم چیز دیگری می‌شود و دیگر این احساسی را که الان در ما به وجود آورده القا نمی‌کند.
درباره این فیلم بیشتر از این‌ها باید نوشت، وقتی که فیلم به اندازه کافی در وجودمان ته نشین شود و جا بیفتد. حالا فقط برای اینکه کسانی که هنوز فیلم را ندیدند، بتوانند کمی از طعم لذت آن را بچشند، به یکی از فوق‌العاده‌ترین سکانس‌های آن اشاره می‌کنم. صحنه به شدت غریبی که مانی حقیقی جنازه یک نوزاد مرده را از پدرش می‌خرد و بعد روی زمین سفت و یخ زده در کنار نوزاد مرده به آرامی دراز می‌کشد و در خود فرو می‌رود.
اگر گفتید این صحنه شما را به یاد کدام تابلوی افسون کننده سینمایی می‌اندازد و چه شمایل ماندگاری را به یادتان می‌آورد؟‌‌ همان صحنه بی‌نظیری که جانی دپ زخمی در فیلم «مرد مرده» در کنار بره آهویی در حال جان دادن دراز می‌کشد.
اگر فیلم «پذیرایی ساده» فقط همین یک سکانس را هم داشت، برای اینکه به فیلم محبوبم در جشنواره امسال تبدیل شود، کافی بود. راستش حالا دیگر نگران نیستم که حساب‌هایم درباره فیلم‌های بعدی چقدر درست از آب دربیاید. چون خیالم راحت است که می‌توانم همین صحنه معرکه از فیلم مانی حقیقی را به عنوان بزرگ‌ترین دستاورد جشنواره امسال با خود به یادگار بردارم.

************

حکیمانه، دلپذیر، تبخترآمیز

آرش خوشخو
نیز مانند اغلب منتقدین این فیلم را مثبت ارزیابی کرده و می نویسد:

1- داستان پذیرایی ساده می‌توانست حکایتی از تذکره‌الاولیا باشد. یکی از آن اسرائیلیات تاریخ طبری و سیره رسول الله درباره آزمایش بندگان خاکی با وسوسه‌های مادی. درباره بازیگوشی‌های شیطان در زمین در سبک مرشد و مار گریتا. راستش هوز نمی‌توانم جمع بندی کاملی از این فیلم عجیب داشته باشم. از فیلمی که به سنت 1500 سال حکمت ایرانی درباره وسوسه‌های زندگی، وسوسه پول و جذبه‌های شیطانی بود. فراموش نکنیم که بهترین محصولات سینمای روشنفکرانه ایران همین حاصل جمع حکمت ایرانی و نگاه روشنفکرانه است. فیلم‌های بزرگ کیارستمی مثل «طعم گیلاس» و «باد ما را خواهد برد» نیز از چنین منظری روایت می‌شوند و یا یکی دو فیلم مهرجویی و «مسافران» بیضایی و حتی آثار فرمان‌آرا و مجیدی. فیلم‌هایی که در آن ایمان انسان شرقی به تقدیر و چالش‌های اخلاقی ابدی-ازلی او به محک گذاشته می‌شوند. حقیقی شوخ‌تر از همیشه در روایت خود سطوح مختلفی از نشانه و تمثیل را به کار می‌گیرد و در آزمون میزان پایداری انسان‌ها، سعی می‌کند تا قیمت فروش هر کسی را مشخص سازد. دو قهرمان اصلی و برگزار کنندگان این آزمون، جنون‌زدگانی هستند که سنگدلانه ابایی از تحقیر آدم‌ها ندارند و در نقش رب‌النوع دنیای خود، سعادت و رفاه را به قیمت‌های مختلف بین آدم‌ها تقسیم می‌کنند.

2- این همان ترانه علیدوستی بود که انتظارش را داشتیم. خارج از همان الگوی همیشگی‌اش. بازیگری که فارغ‌البال بازی می‌کند و از تمام توانایی‌های خود به عنوان بازیگر استفاده می‌کند؛ بازیگری که نگران برداشت طرفدارانش نیست و این شهامت را پیدا کرده که قالب‌های همیشگی را بشکند. به دور از آن لبخندهای معصومانه و میمیک‌هایی که انگار با تمرین جلوی آینه پدید آمده بودند. ترانه پذیرایی ساده یک بازیگر واقعی بود. یک بازیگر «زن».

3- پذیرایی ساده همان فیلمی بود که از مانی حقیقی انتظارش می‌رفت. متفاوت، سرگرم کننده و مؤثر. فیلمی که طبیعی است نام مانی حقیقی را به عنوان کارگردان در تیتراژش ببینیم. خب فصل پایانی فیلم را دوست ندارم و به نظرم حقیقی و قهرمانان جذابش ناگهان از دنیای ملموس و حکیمانه فیلم، بی‌دلیل تماشاگر را به فضای تفسیر و تأویل پرتاب می‌کنند اما با این حال تجربه تماشای پذیرایی ساده تجربه خوشایندی است. شاید در فرصتی بتوان به تبختر ملایم و کنترل شده حقیقی در طول فیلم هم اشاره‌ای کرد که برخی به شکل مبالغه‌آمیزی از آن به عنوان نگاه تحقیرآمیز فیلمساز به مردم یاد کرده‌اند. فکر کنم این تبختر ملایم را نتوان کاریش کرد. اینجا پای خون و ژن در میان است!

************

مجموعه‌ای از تصاویر و ایده‌ها


امیر قادری هم در قسمتی از یادداشت خود درباره فیلم مانی حقیقی می نویسد:

پذیرایی ساده فیلم محبوب من نیست اما برای خودش تعریف دارد. فضایی را که در آن حرف می‌زند، می‌شناسد. لحن‌اش به روز است و از دل یک فضای کمیک بسیار حساب شده لحن تراژیک‌اش را بیرون می‌کشد. اگر نماد دارد، می‌داند کجا مصرف‌اش کند و اگر دیالوگ پوچ، کار کردش را می‌داند. از همه مهم‌تر، پذیرایی ساده در دل آثار نحیف امروز سینمای ما، با آثار روشنفکرانه یا سیاسی و دولتی که سفارشی بودن و آویزان ماندن از سر و روی‌شان می‌بارد و مدام می‌خواهند
در بهترین حالت متوسط بودن خودشان را با پوششی از تعهد اجتماعی و محفل‌سازی و پنهان شدن پشت یک توده ساختگی بپوشانند و خنثی کنند، فیلمی است که با هوش بالا ساخته شده است. با داستانی که موقعیت مرکزی‌اش از واژگون‌سازی پی رنگ آشنا شکل می‌گیرد، معمولاً آدم‌ها در فیلم‌ها مشکل‌شان فراهم کردن پول است و در اینجا پخش کردنش. جذاب‌تر از این‌ها، پذیرایی ساده فیلمی است که «تصویر» می‌سازد. در شرایطی که مشکل اصلی آثار روشنفکرانه این سال‌ها، خلق چنین ایماژهایی است. با دو بازی خیلی خوب از دو هنرپیشه اصلی‌اش. مانی حقیقی در بهترین حضورش، یک بازیگر شیرین است و ترانه علیدوستی بعد از پذیرایی ساده، یک سرمایه برای سینمایی به حساب می‌آید که لیلا حاتمی و مهناز افشار، دیگر دارایی‌هایش هستند. او دیگر یک بازیگر زن برای نقش‌های نوجوانانه نیست. خلاصه اینکه پذیرایی ساده یک نمونه قابل بحث برای سینمای روشنفکرانه امروز ایران است که باقی آثارش، بدلی و قلابی از آب درآمده‌اند.

درباره فیلم مانی باید بیش از این‌ها حرف بزنیم. فعلاً این را اضافه کنم که با همه این تفاصیل، گفتم فیلم محبوبم نیست، چون هنوز با یک تجربه سینمایی فاصله دارد که یک سفر و یک تجربه برای تماشاگرش به حساب نمی‌آید. مجموعه‌ای از تصاویر و ایده‌هاست که در لحظاتی بر تماشاگرش تأثیر می‌گذارد (سکانس دردناک دفن کودک یک روزه را خیلی دوست داشتم) اما از یک فیلم خوب انتظار دارم که مرا به سیاره‌ای دیگر ببرد. که این ایده‌ها و تصاویر بر یک زمینه استوار قرار گرفته باشند. نکته غافلگیر کننده در فیلم برای من اما کارگردانی‌اش بود. اجرای مانی در بسیاری از صحنه‌ها فراتر از انتظار است. ازجمله ملاقات دوم ترانه و صابر ابر و بگذارید بگویم که اصلاً کل 20 دقیقه آخر فیلم که متأسفانه وقتی از راه می‌رسید که نبود آن زمینه مستحکم، استقامت تماشاگر را کم کرده بود.



**************

زندگی خصوصی

کارگردان: محمدحسین فرح بخش

تهیه کننده: عبدالله علیخانی

بازیگران: فرهاد اصلانی، هانیه توسلی، لعیا زنگنه، سعید نیکپور، کاظم هزیر آزاد، فریبز بازغی، آریا خسروی، اکبر فیضی، میلاد نیوپور، نازنین لواسانی، رویا حمزه بینی، حسینعلی قورچی، وحید توکلی، جلیل ملک زاده، حن نوروزی، غلام ژاپنی، حسین عراقی، با معرفی حدیث چهره پرداز، تارا اوتادی، مانا بهرامی، با حضور آتیلا پسیانی و امیر آقائی

خلاصه داستان: داستان درباره مردی به نام ابراهیم کیانی است که در زندگی خصوصی‌اش رازهایی وجود دارند که تلاش برای مکتوم نگهداشتن آن‌ها او را گرفتار برزخی غریب می‌کند و ...





صرف سالاد فاسد با سس سیاسی در پایانی ابلهانه

مهدی علیپور در نقد این فیلم نوشت:

محمدحسین فرح بخش در "زندگی خصوصی" سعی دارد در فضایی کمدی و با استفاده از شوخی های کلامی به زندگی افرادی بپردازد که در طول انقلاب و در جریانهای رایج در اجتماع همیشه تندتر از اصل، اساس و مبانی فکری حکومت حرکت کرده اند که همین امر موجب دلزدگی و در مواردی تنفر برخی از اقشار جامعه نسبت به حکومت شده است.

قصه کم مایه و سطحی فیلم حول شخصیتی بنام ابراهیم شکل گرفته است که رفتار وی در فیلم به دو زمان قبل و بعد از دولت اصلاحات تقسیم شده است. برای آنکه با مخاطب نسل جدید و وضعیت حال حاضر جامعه ارتباط بیشتری بر قرار شود رفتار خشن و تند روی های او در محدوده زمانی عنوان بندی خلاصه شده و مابقی فیلم بر اخلاق و رفتار جدید وی که شبیه تسامح و تساهل مورد علاقه دوره اصلاحات است بنا شده است.

برای آنکه جریانات انحرافی و فتنه نیز که احتمالاً از نگاه سازندگان فیلم زاییده دوران اصلاحات هستند بی نصیب نمانند رفتار این جریانات هم وارد قصه شده و به نوعی شخصیت ابراهیم (بعد از عنوان بندی) را می توان ترکیبی از اصلاحات، فتنه و انحراف دانست (در همین حین به طور سمبلیک به اشخاص مختلفی اشاره شده است). این مطلب در قالب دیالوگهایی مبنی بر رد کردن خطوط قرمز، درد مشکلات مردم را داشتن، انتقاداتی که موجب بالا رفتن می شود و یا اعتقاد به دروغ بودن امام عصر(عج) بیان شده که استفاده مکرر ابراهیم از شبکه بی بی سی به کامل شدن آن کمک کرده است.

برای آنکه مخاطب مخالف با نقد این سه جریان ذکر شده تا انتها فیلم را دنبال کند خط اصلی داستان بر مبنای یک رابطه عشقی مخفیانه بین ابراهیم و پریسا بنا شده است و در کنار این رابطه انتقادات شدیدالحنی از سه جریان و از زبان اشخاص موجه (مثلاً سردار جنگ که تراشکاری دارد و سردار نیروی انتظامی) که نماینده تفکر اصلی حکومت نیز هستند، مطرح می شود.

در سکانس پایانی کارگردان سعی دارد فیلم را با تعلیق تمام کند که زمان آن نسبتاً طولانی و دیالوگها ملال آور است؛ سوزاندن انتهایی نیز بسیار ابلهانه و مضحک. و در آخرین لحظات برای آنکه فضای کمدی فیلم همچنان ادامه داشته و با تلخی پایان نیابد بازهم شاهد شوخی های کلامی اصلانی هستیم.

از اشکالات اساسی فیلم می توان به شخصیت پریسا اشاره کرد. به عنوان مثال اینکه دختری بدین زیرکی و باهوشی که از برخی رفتارهای ابراهیم، فیلم گرفته چطور می شود که در انتها عملکردی کاملاً احمقانه پیدا کند؟ و یا نویسنده بودن وی که روی آن در ابتدا تاکید زیادی شده به چه کار این شخصیت می آید؟

انتخاب بازیگران از نکات مثبت فیلم است. این انتخاب به قدری دقیق صورت گرفته که تصور بازی کردن فرد دیگری به جای شخصیت ها بسیار سخت است. اما اگر بتوان متصور شد که هنرپیشه های دیگری نیز می توانستند در فیلم همین گونه بازی کنند و شخصیت ها را بدین خوبی به نمایش بگذارند این مطلب در مورد اصلانی به هیچ عنوان قابل تصور نیست. سایه بازی فوق العاده جذاب فرهاد اصلانی (ابراهیم) در سراسر فیلم چنان سنگینی می کند که می توان "زندگی خصوصی" را فیلم اصلانی دانست.

****************

تعریض سطحی «زندگی خصوصی» به یکی از روزنامه های اصولگرا

«پژمان کریمی» منتقد سینما و دبیر فرهنگی روزنامه کیهان در مورد فیلم سینمایی «زندگی خصوصی» ساخته حسین فرح بخش، اظهار داشت: بخش‌هایی از فیلم کاملاً اشکالات محتوایی داشت به طور مثال تعریض به یکی از روزنامه‌های اصولگرا کاملاً سطحی و بی‌مایه بود. این کار تکرار حرف‌های ضدانقلابی، تکرار کردن مسیر دگرشدگی شخصیت اصلی داستان هم کاملاً غیراخلاقی گرفته شده بود و مانند پاک کردن شیشه با دستمال کثیف بود.

بارها گفته‌ام و دوباره می‌گویم، ساخت فیلم سیاسی نیازمند شعور سیاسی است و وقتی این شعور وجود ندارد نتیجه می‌شود فیلم «خرس»، «تلفن همراه رئیس جمهور»، «زندگی خصوصی» و ...

«پژمان کریمی» در پایان خاطرنشان کرد: سینمای ما از بی‌بصیرتی رنج می‌برد و تا وقتی فیلمسازان با بصیرت در سینما ظهور نکنند حرف زدن در مورد سینما ملی و سینمایی سیاسی سبب سخره می‌شود.


************
شور شیرین

کارگردان: جواد اردکانی

تهیه کننده: ابراهیم اصغری

بازیگران: رضا رویگری، ماه چهره خلیلی، حمید عمارلو، شبنم قلی‌خانی، علی كشوری، مهرداد شیرعلی، مجتبی ودودی، منوچهر امیریان، مرضیه شاملو، یاسر حمزه، كمیل سهیلی، سینا بهادری، بابك فرخ‌پی، فریبا صادقیان، محمد دلگشا، علی انوریان، سیروس بری، طیفور حاتمی، سیامك رعنایی، سعید نوروزی، حسین رسولی، مجتبی اكبرپور، سعید توكلی، حسین محسنی‌زاده، سعید بشیری، الله مراد دشتیانی، ساحره عیدی، سامان سلیمی‌راد، محمد كیانیان، رضا اكبری، محمود میرزایی، حسیم رحیمی‌نژاد، مجید كامرانی، سیدمحمدرضا حسینی، احمد صدفی و...

خلاصه داستان: مقاطعی از زندگی شهید کاوه، یکی از فرماندهان کردستان را به تصویر می‌کشد و...



ساده انگارانه از فضای جنگ

سیده انوشه میرمجلسی در نقد فیلم شور شیرین در سینما پرس نوشت:

در اصول فیلمنامه نویسی آنچه مهم است و به سادگی به دست نمی آید، پیوند تماشاگر با فیلم است. پیوند و درگیری عاطفی بیننده از طریق همدلی حفظ می شود. همدلی امری مطلق و همیشگی ست. ایجادش دشوار به نظر نمی رسد.اما آنچه فیلم ها را از هم متمایز می سازد، تبحر و توان کارگردان و فیلمنامه نویس است در برانگیختن حس همدلی.

"شور شیرین" از این حیث بسیار ضعیف عمل می کند و تنها گره عاطفی بیننده با فیلم محدود می شود به صحنه هایی از قساوت و بی رحمی در تقابل سادگی و محبت. این تقابل اگرچه به خودی خود می تواند انگیزه ای برای قوت بخشیدن به فیلمنامه باشد، اما در "شور شیرین" رویکرد درست و مناسبی ندارد.

فیلم در ژانر جنگی تنها در حد روایت باقی می ماند، با نشانه های دستمالی شده از جنگ که بیننده به راحتی پیش بینی اش می کند. تا جایی که بدیهی می داند پیروزی خیر را بر شر.

شاید در روزگار ما آنچه یک فیلم جنگی را دیدنی و متفاوت می کند تنها زاویه دید باشد. زاویه دیدی که فیلمنامه نویس برمی گزیند تا داستان را بر اساس آن بنا کند. این زاویه دید می تواند سهل ترین نگاه به موضوع داشته باشد و یا می تواند از زاویه جدیدی به موضوع جنگ بپردازد. در سالهای اخیر نیز فیلمها در ژانر جنگ تنها زمانی موفق بوده اند که زاویه دید جدیدی برای داستانشان داشته اند. نکته ای که در "شور شیرین" به ساده ترین و سهل الوصول ترین شکل ممکن رخ داده است.

"شورشیرین" علیرغم داشتن ریتم و ضرباهنگ مناسب در بخشهایی از فیلم، فاقد کشش لازم برای یک فیلم جنگی ست. بازی ها در بسیاری از صحنه ها ضعیف بوده و تمامی بار معنایی داستان بر دوش همدلی خفیفی ست که در تقابل نیروهای دو طرف در جنگ به دست می آید. نکته ای که فیلم را با هر میزان ریتم و ضرباهنگ مناسب تبدیل می کند به فیلمی ساده انگارانه از فضای جنگ.

شاید جواد اردکانی با فیلمنامه ای هوشمندانه تر با حفظ ضرباهنگ فیلم بتواند به فیلمی ماندگار در ژانر جنگی دست پیدا کند اما "شور شیرین" با چنین زاویه دید ساده انگارانه ای تنها معجونی ست از نمک و شکر که هر ترکیبشان دل را می زند.


************

بوسیدن روی ماه 

کارگردان: همایون اسعدیان

تهیه کننده: منوچهر محمدی

بازیگران: شيرين يزدان‌بخش، رابعه مدني، مسعود رايگان، صابر ابر، سعيد پورصميمي، شيدا خليق، شاهرخ فروتنيان، شبنم مقدمي، اميرحسين رستمي، نازنين خزاعي، ليلي فرهادپور ...

خلاصه داستان: فیلم، داستان احترام‌السادات و فروغ خانم است كه در همسايگي هم زندگي مي‌كنند و بيش از 20 سال است كه در انتظار فرزندشان هستند و...

 

«بوسیدن روی ماه» الگویی نیکو از نسل نخست به نسل های بعدی

منیژه بهارلو عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران فیلم را مثبت ارزیابی کرد و نوشت:

«بوسیدن روی ماه» فیلمی انسانی، لطیف و مصداق عینی ایثار است که به رغم کشدار بودن در بعضی صحنه ها، مخاطب را تا انتها کشاند و او را با تحیر نسبت به تصوراتش رو به رو کرد.

یعنی داستان فیلم به گونه ای پیش رفت که برخلاف اطلاعاتی که در فیلم به بیننده داد، در پایان فیلم، «احترام السادات» می میرد، در حالی که بیننده نگران فوت قریب الوقوع «فروغ» بود.

بازی های «شیرین یزدان بخش» (احترام السادات) و «رابعه مدنی» (فروغ)، از بازی های باورپذیر و بسیار خوب فیلم است و رفتار آنان نسبت به یکدیگر، آرامشی را به بیننده منتقل می کند. این آرامش که از همزیستی و همراهی چهل ساله دو همسایه و دوست برآمده، هدیه کارگردان به نسل جدید است که از چنین موهبتی دور شده اند و دوستی را در دوری از خانواده و محله می جویند.

بازی های این دو مادربزرگ، بسیار حسی و با این وجود، برخوردار از تکنیک است و همین تأثیرگذاری فوق العاده ای را بر تماشاگر گذارده است.

آنچه از ایثار و از خود گذشتگی مادری که بعد از بیست سال پیکر فرزندش از جبهه های جنگ برگشته اما برای آرامش دوست دیرینه اش که می انگارد بزودی از دنیا می رود، در این فیلم دیدیم که چقدر سخت و درونی حس خود را پنهان کرد تا مایه شادی دیگری شود و کرد آنچه در قرآن به آن توصیه شده بود: «تنفقوا مما تحبون»، الگویی نیکو از نسل نخست خانواده به نسل های بعدی است که در وانفسای شتاب تکنولوژیک زندگی، روابط انسانی نزدشان کمرنگ می نماید.

نکته دیگری که درباره این فیلم مطرح است، همکاری دوباره «همایون اسعدیان» با سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و سه باره «منوچهر محمدی» با همین سازمان است.

اینکه بتوان در کشاکش جابه جایی مدیران فرهنگی مختلف این سازمان، باز هم زمینه ای برای همکاری یافت، نشان از حرفه ای بودن این افراد دارد که می توانند چنان سوژه هایی را پیشنهاد دهند که با استقبال از جانب این سیستم اداری رو به رو شود و حتی کار به جایی رسید که بنا بر شنیده ها، این سازمان، سهم پنجاه درصدی حوزه هنری را خرید که البته او نیز سهم «منوچهر محمدی» را در سرمایه گذاری این فیلم خریداری کرده بود. این همکاری که بعضی ها با نام رانت از آن یاد می کنند، برای وجهه صنعتی سینمای ایران قابل توجه و تامل است. اینکه بتوان موضوعاتی را به سیستم اداری پیشنهاد داد که هم واجد ارزش های انسانی باشد و هم یادآور خاطرات و ارزش های دوران جنگ و هم نشان دهنده طریق درست زندگی در وانفسای مدرنیته، اندیشه ای قابل تقدیر است. این یعنی سیستم اداری را به سمت توزیع امکانات دراختیار برای فعالیت فرهنگی سوق دادن، که فی نفسه دستاورد کمی برای سینمای ایران نیست.

************

نگاه انسانی به مقوله جنگ

سیده انوشه میرمجلسی فیلم را منتقل کننده حسی ملموس می داند و می نویسد:

همایون اسعدیان را شاید بتوان استاد خلق لحظه‌های لطیف نامید. لحظه‌هایی که بیننده را با اشک‌هایش غافلگیر می‌کند. پیش‌تر با «طلا و مس» و این بار در سی امین جشنواره فیلم فجر با "بوسیدن روی ماه ".

شلوغی سکانس‌های اول فیلم و تیتراژ ساده اما گیرا گره می‌خورد به بازی روان شخصیت داستان که پیرزنی است در انتظار بازگشت پسر به جنگ رفته خویش. انتظاری که در امتداد زمان پیرزن را با صبری عظیم آشنا کرده است..

بخش‌هایی از ابتدای فیلم را با سر و صدای دیگر شخصیت‌ها مشغولیم و هر چه می‌گذرد فیلم بر مدار سکوت و تأمل بنا می‌شود، تا آنجا که در انتهای فیلم دیدار پیرزن با پیکر فرزندش خلایی می‌سازد از تفکر و تصویر و موسیقی. فیلم با نگاهی به موضوع جنگ ساخته شده است. با این حال بر خلاف روال فیلم‌هایی با موضوع مرتبط با جنگ، «بوسیدن روی ماه» اسعدیان نگاهی انسانی دارد به مقوله جنگ و آدم هایی که از پس سال‌ها همچنان با جنگ درگیرند.
انتظار درد مشترکی است مابین پیرزن و همسایه‌اش - خاله فریبا - که ۲۰ سال در انتظار بازگشت فرزندان خود هستند و این درد مشترک دوستی عمیقی را بین این دو ایجاد کرده است.

پیرزن در پی دریافت خبری از پیکر پسر شهیدش متوجه بیماری فریبا می‌شود. تصمیم می‌گیرد این خبر را آنگونه به فریبا بدهد که او گمان کند این پیکر، پیکر فرزند اوست. در این کشمکش شاهد گذشتی عمیق هستیم که اسعدیان با ظرافت تمام آنرا به تصویر می‌کشد. تصویری که نه در ذوق می‌زند و نه در شدت و عمقش پافشاری می‌کند. اسعدیان بیننده را با درک این موضوع‌‌ رها می‌کند تا در امتداد داستان و در رفت و آمد و اصرارهای پیرزن به کشف این از خود گذشتگی برسد، بی‌هیچ اغراقی.

نکته قابل تامل در فیلم برخورد مادربزرگ با نوه است که این تعامل و درک در بخش‌هایی مورد توجه قرار می‌گیرد که نوه با نیاز‌های امروزی و مختص سن خود تبدیل به همراز و شریک دردهای مادربزرگش می‌شود. نکته‌ای که این روز‌ها در اکثر فیلم‌ها به راحتی از دست می‌رود، و حتی اگر شاهد چنین تعاملی باشیم نخ نما و کلیشه‌ای خواهد بود.

فیلم در پرده سوم حسی ملموس را منتقل می‌کند، حسی توام از احترام و اعتراض. احترام به انتظاری مقدس و اعتراض به از خودگذشتگی از پس اینهمه انتظار.

"بوسیدن روی ماه" در جشنواره سی‌ام با استقبال خوبی از سوی خبرنگاران روبرو شد و این بیانگر این نکته است که اسعدیان رگ خواب تماشاگر را خوب می‌داند.


*****************

نام آن کبوتر غمگین "ایمان" است

مهدی محبعلی در مهر نوشت :

"بوسیدن روی ماه" داستانی در باره ایمان است. ایمان زنی که بیست سال پس از شهادت فرزندش و انتطاری بزرگ برای بازگشت پیکرش، تصمیمی بزرگ تر می گیرد تا به دوست چهل ساله اش که زمان کوتاهی زنده می ماند، خبر بزرگتری را بدهد و ...

اسعدیان، فیلمی ساخته که با وجود این تاثیر فراوان بر ذهن و احساس مخاطب به دلیل ناب بودن فضاهای فیلم، او را در دام احساسات گرایی نیندازد تا یتواند داستانش را با دهن او پیش ببرد. این فیلم به راستی همه مولفه ها یک سینمای انسانی را در خود دارد. نه از دیالوگ های پر طمطراق شعارگونه خبری هست و نه هیچ کدام از شخصیت های فیلم قهرمان بی عیب و نقص می شوند.

این اثر سرشار از استعاره است. از شغل مصطفوی (مسوول سابق ستادی که مسوول یافتن پیکر پاک شهداست) که در دام اسقاط خوردوی فرسوده افتاده و شاید انتظار وی را هم می کشد. از سوی دیگر رنگ آمیزی همان ستاد و زیر و رو شدن همه بخش ها که نشان از بین رفتن ارزش های قبلی است و ...

در صحنه های از فیلم که با بازی درخشان "شرین یزدان بخش" همراه بود ، مخاطب کاملا با رنجی که این زن در طول این سال ها کشیده همراه می شود، همراه با او از آلودگی هوا که زندگی را برای او سخت کرده، از فداکاریش برای دوستی که حالا برایش خواهر شده و بسیاری صحنه های دیگر یکی می شود و این یعنی موفقیت فیلمی که تنها بر اساس یک طرح ساخته شده است.

سینما، شاید نیازش همین نگاه انسانی به مسایل روزمره اجتماعی است. ایمان حلقه گمشده ای است که در این فیلم به یاری "احترام السادات" می آید تا از عزیزترینش بگذرد تا شاید بتواند "فروغ" را به کام برساند. ایمانی که او را به مرگ می رساند ولی تماشاگر را به راستی تکان می دهد.

سینمای مطبوعات شب گذشته هوای دیگری داشت. در جشنواره ای که شاید تعداد فیلم های قابل دیدنش به انگشتان یک دست برشد، جدی ترین مخاطبان سینما بغض کرده بودند و گرچه تلاش داشتند تا اشک ها را پنهان کنند ولی بغض عزیزی همراه تماشاگران شده بود. سینمای ایران دیشب، تولد "بوسیدن روی ماه" را جشن گرفته بود.


***************

نزهت بادی در خبرآنلاین بوسیدن روی ماه را فیلم خوبی می خواند و می نویسد:

خوشبختانه دیروز روز خوبی بود و فیلم «بوسیدن روی ماه» هم ناامیدم نکرد، شاید انتظارم کمی بیشتر بود ولی باید فیلم را ببینید تا بفهمید که اسعدیان با قصه ساده یک تابوت و دو پیرزن چطور ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد و یک تصمیم به ظاهر کوچک و عادی را به اندازه یکی از دشوار‌ترین انتخاب‌های بشری ارتقا می‌دهد و خدا می‌داند که رسیدن به این نوع سادگی و خویشتن داری که در فضای فیلم جاریست، چه کار سخت و پیچیده‌ای است.

با این فیلم اسعدیان ثابت می‌کند که آن حس نزدیکی که ما به شخصیتهای «طلا و مس» احساس می‌کردیم، اتفاقی نبوده و او می‌تواند چنان کاراکترهای نمایشی‌اش را ملموس و باورپذیر درآورد که انگار با یکی از نزدیکان خودمان روبرو شده‌ایم و سال‌هاست که آن‌ها را می‌شناسیم و کنارشان زندگی کرده‌ایم.
فکرش را هم نمی‌توانید بکنید که فیلمی با حضور دو تا پیرزن اینقدر باطراوت و سرحال و شیرین باشد و به دل بنشیند. شیرین یزدانبخش و رابعه مدنی آن‌قدر راحت و روان بازی می‌کنند که انگار دوربینی وجود ندارد و ما وارد خانه گرم و صمیمی آن‌ها شده‌ایم و در حال تماشایشان هستیم. البته اسعدیان هم تا توانسته حضور مزاحم دوربین را کم کرده و از هر نوع خودنمایی و تاکید پرهیز کرده تا فاصله میان ما و شخصیت‌ها از میان برود و ما براحتی بتوانیم به خلوت آن‌ها راه بیابیم.
تاکید اسعدیان بر خویشتن‌داری تا جایی است که شاید متوجه دشواری تصمیمی که احترام سادات به عنوان یک مادر گرفته، نشویم و یادمان برود که او خودش چقدر انتظار بازگشت فرزندش را می‌کشیده است. تازه جایی که به ستاد می‌رود و تقاضا می‌کند تا برای لحظاتی با جنازه پسرش تنها باشد، می‌فهمیم که در تمام این مدت چه احساسی پشت آن چهره ساکت و آرام نهفته بوده است.

**************

روی ماهش را ببوس

سحر عصر آزاد در نقدی بر دومین فیلم مشترک اسعدیان و محمدی نوشت:


«بوسیدن روی ماه» دومین دغدغه‌مندی مشترک همایون اسعدیان و منوچهر محمدی است که با قرار گرفتن در یک راستا یک اتفاق خوشایند را در سینمای ایران رقم زده است. فیلمی که از چند وجه می‌تواند مورد تحلیل قرار بگیرد و مهم‌ترین آن پرداختن به مضامین اخلاقی در زیر لایه‌های کار و جلوه‌ای جدید از عشق زمینی که در عشق مادر به فرزند برجسته شده است.


فیلم در بحبوحه سبقت برای تسخیر ذهن مخاطب و گیشه‌پسندی، با رویکردی جسورانه دو زن پیر را به عنوان قهرمانان محوری خود انتخاب می‌کند تا این دو در آزمون عشق و رفاقت آنهم از نوع زنانه‌اش، گوی سبقت را از مردان ربوده و تنها داشته خود را که بقایای فرزند شهیدشان است، به بهای رفاقت ببازند یا به گفته بهتر ببخشند تا به آرامش و قرار برسند.


طراحی شخصیت این دو کاراکتر محوری هوشمندانه از معدود نمونه‌های موجود فاصله گرفته و با ظرافت و جزئیاتی باورپذیر، تصویری تأثیرگذار از این دو زن با دغدغه‌ها، درد‌ها و حتی وسعت دل‌های مشترک ثبت می‌کند. این گونه است که شاهد حضور کاراکترهایی هستیم که هرچند ریشه دار و باورپذیر، اما تکراری و دافعه‌برانگیز نیستند و می‌توانیم آن‌ها را کنار خودمان در همین گوشه و کنار حس کنیم و ببینیم.

فیلم آگاهانه با اشراف به مسیر داستانی که بر لبه ملودرام‌های احساسات‌زده حرکت می‌کند، توانسته معتدل و با طمأنینه جلو برود. از همین رو حاصل تماشای این تجربه منحصر به فرد نه اشک و آه بلکه بغضی است که می‌ماند، رسوب می‌کند و تا ترکیدن و سرباز کردن، تصویر دو زن سیاهپوش را مقابل در سالن شهدا بار‌ها و بار‌ها پیش چشم می‌آورد.
«بوسیدن...» حتی از نوع نگاه به شهدا و بازخوانی امروزی از گذشته و حال آن‌ها می‌تواند اثری به‌روز و مبتلابه باشد که الگوهای امتحان پس‌داده سینمای دفاع مقدس را کنار زده و این قهرمانان دیروز؛ منش و کنش و واکنش‌هایشان را از سر منشأ مورد بازبینی قرار می‌دهد.
چه سرمنشأ‌ای زلال‌تر از دامان مادرانی که آن‌ها را برای چنان روزی تربیت کردند و چه کسی بهتر از مادر می‌داند فرزندش لحظه عاشقی چه حال و هوایی داشته است!