به گزارش مشرق، محله خاک سفید در شرقیترین محله تهرانپارس، روز ۲۵ آبان ساعت ۷بعدازظهر شلوغ شد. تعدادی از اهالی برای اعتراض به گرانی بنزین وارد خیابان شهید «منصور زهدی» شدند؛ صاحب مغازهها یکییکی کرکرههایشان را پایین کشیدند و به خانه رفتند. اعتراضها آنقدر بالا گرفت که اهالی محل جرئت بیرون آمدن از خانههایشان را نداشتند. اما قصه این غصه پردرد ازآنجا شروع شد که تعدادی از آشوبگران به میدان آمدند. افرادی که به گفته مردم برای اهالی آن اطراف غریبه بودند و در چشم بر هم زدنی به اموال مردم خسارت زدند و فرار کردند. میزان این خسارتها بهقدری برآورد شده که مدتها طول میکشد تا زیاندیده بتواند هزینههای این بیرحمیها را جبران کند. از سوختن بخشی از ساختمان ۴ طبقه مسکونی و تجاری گرفته تا سوختن موسسه آموزشی زبان، مطب دندانپزشکی و درمانگاه صاحبالزمان، که همه اینها اموال خصوصی مردم است.
همه بانکهای این خیابان سوختند
سه بانک در طول خیابان شهید منصور زهدی در محله خاک سفید تهرانپارس به آتش کشیده شد و ساختمانهای مجاور بانکها نیز طعمه آتش شدند. غریبههایی با صورتهای پوشانده بانک پارسیان، سینا و صادرات را در فاصله ۳۰۰ متری و حتی کمتر از هم، آتش زدند و چنان از مهلکه گریختند که هیچیک از اهالی آنها را شناسایی نکردهاند.
ساختمان چهار طبقه و زبانههای آتش
تا همین چند روز پیش نبش خیابان شهید زهدی یک بانک وجود داشت؛ اما حالا فقط تلی از خاک و آهن از آن بهجای مانده است. همسایه بانک، آپارتمانی ۴ طبقه است که از زبانههای آتشی که بانک را گرفته بود در امان نماند. نمای ساختمان و تعدادی از واحدهای آن به دامن آتش افتاد. پلهها را بالا میرویم. باگذشت چند روز از حادثه راهپلهها را تمیز کردهاند. اما هنوز پنجرهها و شیشههای شکسته سوز سرما را به درون ساختمان هدایت میکند. بیشتر واحدهای ساختمان، تجاری و درمانی است و خسارتهایی را متحمل شدهاند؛ اما در طبقه چهارم این ساختمان خانوادهای زندگی میکنند که باگذشت چند روز از بروز حادثه هنوز در شوک این اتفاق قرار دارند.
سیاهی که بر درودیوار نشست
طبقه چهارم، در میزنم. در که روی لولا میچرخد میتوان سالن پذیرایی را دید. افراد خانواده پتویی روی خود کشیده و نشسته اند. سرمای خانه به سرمای خیابان طعنه میزند. سیاهی دیوارها و سقف خانه از همان لای در به چشم میآید. مرد خانه «نور احمد» اجازه میدهد که وارد شویم. پنجرهها را با پلاستیک پوشاندهاند تا سوز سرما به درون نیاید. هنوز گاز و تلفنشان قطع است. میگوید: «از وقتی آتشسوزی شد گاز قطعشده است. علمک گاز را آتش زدند ازخدابیخبرها. گاز کل ساختمان قطعشده است.»
زبانه آتش به طبقه چهارم رسید
بخشی از وسایل آشپزخانه طعمه حریق شده. دختر جوان هنوز از وحشت چند شب گذشته صدایش میلرزد میگوید: «قبل از اینکه بانک را آتش بزنند تعداد زیادی از مردم در خیابان به نشانه اعتراض ایستاده بودند. اصلاً فکرش را نمیکردیم که غریبهها نیز به تجمع مردم اضافه شوند. بااینحال پدرم در ورودی ساختمان را از داخل قفل کرد. ما تنها خانواده ساکن در این ساختمان هستیم. بقیه واحدها تجاریاند. شبی که بانک آتش گرفت بقیه واحدها زودتر از موعد تعطیل کرده بودند. شلوغیها همه را به وحشت انداخته بود. ما فکر میکردیم با بستن در اصلی ساختمان از حمله آشوبگران درامان میمانیم اما نمیدانستیم زبانههای آتش از پنجره طبقه چهارم به درون خانه میآید.»
دختر جوان درحالیکه هنوز اضطراب درجانش مانده توضیح میدهد: «وقتی متوجه شدیم بانک را آتش زدند چشممان به خیابان بود تا هر چه زودتر آتشنشانی بیاید. اما در آن وضعیت، ماشینهای آتشنشانی آنقدر با تأخیر رسیدند که آتش به خانه ما سرایت کرد.»
دود داشت جانمان را میگرفت
نور احمد میگوید: «وقتی شیشههای آشپزخانه شکست، اول فکر کردم اشرار به خانه ما سنگ پرتاب کردهاند. اصلاً باورم نمیشد که آتش تا این بالا زبانه کشیده و گرمای آن باعث شکسته شدن شیشهها شده باشد. پردهها که آتش گرفت در چشم بر هم زدنی خانه پر از دود شد. همسر و بچههایم را به خیابان فرستادم. اگر میماندند از شدت دود خفه میشدند. تلاش کردم با فشار آب، آتش را خاموشکنم. همان موقع هم آتشنشانی رسید هرچند بانک کاملاً سوخت، اما اگر آتشنشانی با تأخیر بیشتری رسیده بود. همه دارایی ما هم میسوخت. بخشی از وسایل آشپزخانهمان سوخته است.
وقتی به داخل خیابان رسیدیم هیچ اثری از آنهایی که بانک را آتش زده بودند نبود و هیچکسی هم آنها را نشناخته بود.»
خسارتمان را از کجا مطالبه کنیم؟
خانم جوان کارمند طبقه سوم ساختمان توضیح میدهد: «اینجا شرکت توزیع مواد غذایی است. وقتی آتش به اینجا سرایت کرد ما تعطیل کرده بودیم. صبح که به محل کارم رسیدم چندین صندلی سوخته بود و پنجرهها و شیشههای یکی از اتاقها شکسته بود. با قطع شدن تلفن حالا چند روزی است که ما هم بیکار شدیم.»
احمدآقا، صاحب ساختمان ۴ طبقه است که سرویسکار در و پنجره را فرستاده تا پنجرهها و شیشهها را اندازهگیری کند. سرویسکار میگوید: «حداقل ۱۰ میلیون هزینه ساخت پنجرهها و شیشهها است که باید طی چند روز آینده پنجرهها کار گذاشته شود تا برسیم به هزینههای بعدی ساختمان.»
صاحبملک میگوید: «علاوه بر خسارتهایی که به ساختمان زدهاند هنوز باگذشت چند روز نتوانسته ایم شرایط را عادی کنیم. با قطعی تلفن و گاز، بیشتر واحدهای تجاری این ساختمان بیکار شدهاند و همه اینها ضرر برای آنهاست. علاوه بر اینکه هزینه گزافی برای تعمیرات بر عهده من مانده است. حالا این دغدغه را دارم که جبران این خسارتها را دقیقاً از کجا باید مطالبه کنم؟»
آموزشگاه زبان خارجی در آتش سوخت
علی، کارگر پرده فروشی و پردهدوزی مجاور بانک دیگری در این خیابان است که آن شب را خوب به خاطر دارد. میگوید: «ساعت حدود ۷ شب بود. به دلیل ناآرامی بیشتر مغازهها تعطیل کردند و رفتند، اما من و همکارم به دلیل دوخت سفارش پرده ماندیم. دادوفریاد و سروصدا بود؛ اما اصلاً فکرش را هم نمیکردیم که در چشم برهم زدنی بانک را به آتش بکشند. ما پیشبینی کردیم که ممکن است آتش از پشت مغازه به درون بیاید برای همین تلاش کردیم همه طاقههای پارچه را نزدیک در ورودی مغازه بچینیم تا در شرایط بحرانی پارچهها را به خیابان بریزیم. برای همین در مغازه سخت مشغول این جابهجاییها بودیم؛ هر از گاهی که به خیابان سرک میکشیدیم بیشتر آنهایی که اعتراضها را هدایت میکردند برای ما آشنا نبودند و خیلی هایشان هم صورتهایشان را پوشانده بودند.
سوختن مطب دندانپزشکی و آموزشگاه زبان در مجاورت و طبقه دوم بانک نیز یکی دیگر از خسارتهایی است که به اموال خصوصی مردم واردشده است. از تجهیزات دندانپزشکی و یونیت آن هیچ اثری باقی نمانده است.
بچهها را به خانه فرستادیم
از آموزشگاه زبان تنها نصف تابلو سوخته بهجامانده. مؤسس آموزشگاه میگوید: «همه دارایی فیزیکی آموزشگاه در آتش سوخت؛ اما آنچه بیشتر از هر چیز برای ما اهمیت داشت نرمافزارها و اعتباری بود که طی سالها برای پذیرش دانشجو جمع کرده بودیم. این، همه سرمایه ما بود که به این راحتی قابلبرگشت نیست؛ اما تنها دلخوشی من امروز این است که کلاس آخر آموزشگاه را تعطیل کردیم و با توجه به ناآرامی محیط، با خانوادههایشان تماس گرفتیم که فرزندانتان را به منزل ببرید. خدا را شکر هیچ خسارت جانی نداشتیم. حتی تصور اینکه بچهها سر کلاس بودند و آتش به ساختمان میرسید بسیار دردناک است.»
بانک سینا در آتش سوخته و در سیاهی آثار بهجامانده حتی نمیتوان وسایل بانک را از یونیت دندانپزشکی و سوختههای میز و صندلی آموزشگاه زبان تشخیص داد.
همسایهها نگذاشتند مغازهام بسوزد
مغازهدار مجاور بانک سوخته دیگر این خیابان میگوید: «اگرچند ثانیه دیر جنبیده بودم مغازه من هم آتشگرفته بود هرچند نصف تابلو سردر مغازهام سوخت.» او درحالیکه مغازهاش را جارو میکند به دود آتشی که به داخل مغازه آمده و گوشه سقف را سیاه کرده اشاره میکند و میگوید: «همسایهها کپسول آتش نشانی آوردند. دبه دبه آب آوردند تا توانستیم آتش را مهار کنیم. اول میخواستم از شعلهور شدن آتش در بانک جلوگیری کنم اما چندنفری که صورتهایشان را بسته بودند و به نظر میآمد که سن و سالی هم ندارند مانع شدند. راستش لحظههای سختی برای تصمیمگیری بود. آنها مردم عادی نبودند انگار از قبل آموزشدیده بودند. پل آهنی روی جوی را کندند و با آن به شیشه بانک کوبیدند تا یکی از شیشهها شکست. بنزین را به داخل بانک پاشیدند. گلوله پارچهای را آغشته به بنزین کردند و با پرتاب آن آتش را در بانک پخش کردند و در چشم بر هم زدنی بانک را به آتش کشیدند. وقتی داشتم آتش را خاموش میکردم چشمانم طوری میسوخت که نمیتوانستم جهت آتش را ببینم.»
درحالیکه سرش را با حسرت تکان میدهد توضیح میدهد: «من همه تلاشم را کردم که دوربینهای مداربسته را برای شناسایی آشوبگران حفظ کنم؛ اما اغتشاشگران درسشان را از حفظ بودند و تا دوربینها را از بین نبردند ازاینجا نرفتند.»
بیماران بهجامانده از ترس آتش
طبقه بالای ساختمان بانک، درمانگاه صاحبالزمان وابسته به مسجد صاحبالزمان است. آبیهای لاجوردی و فیروزهای مسجد به سیاهی نشسته. راهپله کنار مسجد ما را به درمانگاه میرساند. بهمحض باز شدن در ورودی درمانگاه، بهجای بوی ضدعفونیکنندهها بوی سوختگی همه شامهمان را پر میکند. بااینکه حسابی تلاش کردهاند رد دود و سیاهی را از بین ببرند اما آثار آن هنوز بر در و پنجرهها پیداست. مرضیه، مددکار این مرکز میگوید: «وقتی بانک آتش گرفت، درواقع طبقه زیرین ما در حال سوختن بود. هنوز دو نفر از بیماران نرفته بودند و در اتاق تزریقات سرم داشتند. حالشان مساعد نبود. یک کودک هم همراه یکی از بیماران بود. همین بر اضطراب ما اضافه میکرد بنابراین نمیتوانستیم اجازه دهیم که خارج شوند.»
او از اتفاقاتی که آن شب در درمانگاه افتاده اینطور میگوید: «در اصلی درمانگاه را از پایین قفل کردیم که آشوبگران وارد درمانگاه نشوند. دود همهجا را گرفته بود. به چشم میدیدیم که کف ساختمان در حال ترک خوردن و فروکش کردن است. بعدازاینکه حال بیماران بهتر شد همه باهم اینجا را ترک کردیم.»
دغدغه بیکاری در مکانهای سوخته
یکی از مسئولان درمانگاه، تکتک اتاقهای آسیبدیده را نشانمان میدهد میگوید: «به دلیل ذوب شدن تیرآهنها، کف اتاقها نشست کرده و قوس برداشته، حتی درز دیوارها در طبقه دوم ساختمان بهاندازه ۳ سانتیمتر بازشده است. یونیت دندانپزشکی به دلیل اتصال برق دچار سوختگی شده و حالا برق کل ساختمان قطعشده است. با این خسارتها برای ما و برای مسجد صاحبالزمان، تعدادی از کارکنان کار خود را ازدستدادهاند و تا راه افتادن مرکز چند نفر از کار بیکارمی شوند و اینیکی از بزرگترین دغدغههای من است.»
اهالی محله خاک سفید وقتی از خیابان شهید زهدی میگذرند چند لحظهای میایستند و نظارهگر بانکهای سوخته و ساختمانهای اطراف آن میشوند، هنوز صدای خانمی که چند دقیقه متحیر به سوختههای بانک نگاه میکرد در گوشم زنگ میزند: «غریبههای ازخدابیخبر، فقط آمده بودند اینجا را آتش بزنند آبروی ما رو ببرند؟»